گنجور

شمارهٔ ۱۹۹

بیار باده که شب ظلمتست و شاهد نور
شراب کوثر و مجلس بهشت و ساقی حور
کمین خادمه ی بزمگاه ماست نشاط
کهینه خادم خلوتسرای ماست سرور
معطّرست دماغ معاشران ز بخار
معنبرست مشام صبوحیان ز بخور
ببند خادم ایوان در سراچه که ما
بدوست مشتغلیم و زغیر دوست نفور
زنور عشق بر افروز شمع منظر دل
بحکم آنک مه از مهر می پذیرد نور
دلی که همدم مرغان لن ترانی نیست
کجا بگوش وی آید صفیر طایر طور
مرا ز میکده پرهیز کردن اولیتر
که گفته اند به پرهیز به شود رنجور
ولی چنین که منم بیخود از شراب الست
بهوش باز نیایم مگر به روز نشور
ز شکّر تو مرا صبر به که شیرینی
طبیب منع کند از طبیعت محرور
ولی ز لعل تو صبرم خلاف امکانست
که می پرست نباشد ز جام باده صبور
فروغ چهره ات از تاب طرّه پنداری
که آفتاب شود طالع از شب دیجور
چه دور باشد ارت ذره ئی نباشد مهر
که ماه چارده دایم ز مهر باشد دور
بروی همنفسی خوش بود نظر ورنی
ز ناظری چه تمتّع که نبودش منظور
ز جام عشق تو خواجو چنین که مست افتاد
بروز حشر سر از خاک برکند مخمور

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیار باده که شب ظلمتست و شاهد نور
شراب کوثر و مجلس بهشت و ساقی حور
هوش مصنوعی: باده بیاور که شب تاریکی است و گواه روشنی شراب بهشتی و محفل بهشت و خدمتکار زیبا.
کمین خادمه ی بزمگاه ماست نشاط
کهینه خادم خلوتسرای ماست سرور
هوش مصنوعی: در مکانی که ما خوش می‌گذرانیم، نشانه‌هایی از شادی و سرور به چشم می‌خورد و این نشانه‌ها به نوعی به خدمتکار این محفل مربوط است.
معطّرست دماغ معاشران ز بخار
معنبرست مشام صبوحیان ز بخور
هوش مصنوعی: بوی خوش عطر معاشران به مشام می‌رسد و هوای تازه صبحگاهی که صبوحیان استشمام می‌کنند، به خاطر بوی خوش بخور است.
ببند خادم ایوان در سراچه که ما
بدوست مشتغلیم و زغیر دوست نفور
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که درب ورودی را ببند تا کسی مزاحم ما نشود، زیرا ما مشغول عشق و محبت به یکدیگر هستیم و نمی‌خواهیم از کسی که غیر از دوست‌مان است، آزار ببینیم.
زنور عشق بر افروز شمع منظر دل
بحکم آنک مه از مهر می پذیرد نور
هوش مصنوعی: عشق همچون شعله‌ای است که بر شمع دل می‌تابد، زیرا ماه زیبایی را از نور مهر دریافت می‌کند.
دلی که همدم مرغان لن ترانی نیست
کجا بگوش وی آید صفیر طایر طور
هوش مصنوعی: دل‌هایی که با پرندگان ندا آشنا نیستند، چگونه صدای پرواز پرنده کوهسار را می‌شنوند؟
مرا ز میکده پرهیز کردن اولیتر
که گفته اند به پرهیز به شود رنجور
هوش مصنوعی: بهتر است از میکده دوری کنم، چون گفته‌اند از پرهیز کردن تنها به درد و رنج‌های بیشتر دچار می‌شوی.
ولی چنین که منم بیخود از شراب الست
بهوش باز نیایم مگر به روز نشور
هوش مصنوعی: من در حالتی هستم که تحت تأثیر شراب الهی، به هیچ وجه هوشیاری خود را بازیابی نمی‌کنم مگر در روزی که به حالت عادی برگردم.
ز شکّر تو مرا صبر به که شیرینی
طبیب منع کند از طبیعت محرور
هوش مصنوعی: شکر تو برای من به اندازه‌ای شیرین است که صبر را از من می‌گیرد، حتی اگر پزشک هم بخواهد مرا از این شیرینی محروم کند.
ولی ز لعل تو صبرم خلاف امکانست
که می پرست نباشد ز جام باده صبور
هوش مصنوعی: اما صبر من در برابر زیبایی تو ناممکن است، زیرا در میانه‌ی خمر و نوشیدن، صبر وجود ندارد.
فروغ چهره ات از تاب طرّه پنداری
که آفتاب شود طالع از شب دیجور
هوش مصنوعی: نور چهره‌ات به قدری درخشان است که انگار نور خورشید از تاریکی شب می‌درخشد.
چه دور باشد ارت ذره ئی نباشد مهر
که ماه چارده دایم ز مهر باشد دور
هوش مصنوعی: اگر چه ممکن است فاصله زیادی بین ما باشد، اما محبت و عشق همیشه نزدیک است. حتی اگر ماه کامل به دور باشد، باز هم عشق و مهر او همیشه وجود دارد.
بروی همنفسی خوش بود نظر ورنی
ز ناظری چه تمتّع که نبودش منظور
هوش مصنوعی: وقتی که به چهره‌ی کسی که هم‌نفسی دلپذیر دارد نگاه می‌کنیم، زیبایی و لذت در آن وجود دارد، اما اگر ناظری باشد که هدفش غیر از لذت‌بردن است، چه فایده‌ای دارد؟
ز جام عشق تو خواجو چنین که مست افتاد
بروز حشر سر از خاک برکند مخمور
هوش مصنوعی: از لیوان عشق تو، خواجو به طوری مست و سرخوش شده که در روز قیامت، از خاک سر بیرون می‌آورد و همچنان حالتی مدهوش دارد.