گنجور

شمارهٔ ۱۹۰

چه بادست اینکه می آید که بوی یار ما دارد
صبا در جیب گوئی نافه ی مشک ختا دارد
بطرف بوستان هر کس بیاد چشم میگونش
مدام ار می نمی نوشد قدح بر کف چرا دارد
چو یار آشنا از ما چنان بیگانه می گردد
شود جانان خویش آنکس که جانی آشنا دارد
از آن دلبستگی دارد دل ما با سر زلفش
که هر تاری ز گیسویش رگی با جان ما دارد
من از عالم بجز کویش ندارم منزلی دیگر
ولی روشن نمی دانم که او منزل کجا دارد
برآنم کابر گرینده از این پس پیش اشک من
حدیث چشم سیل افشان نراند گر حیا دارد
مرا در مجلس خوبان سماع انس کی باشد
که چون سروی برقص آید مرا از رقص وا دارد
اگر برگ گلت باشد نوا از بینوائی زن
که از بلبل عجب دارم اگر برگ و نوا دارد
وگر مرغ سلیمانرا بجای خود نمی بینم
بجای خود بود گر باز آهنگ سبا دارد
اگر چون من بسی داری بدلسوزی و غمخواری
بدین بیچاره رحم آور که در عالم ترا دارد
ز خواجو کز جهان جز تو ندارد هیچ مطلوبی
اگر دوری روا داری خدا آخر روا دارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه بادست اینکه می آید که بوی یار ما دارد
صبا در جیب گوئی نافه ی مشک ختا دارد
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این احساس است که نسیم صبحگاهی بوی دوست را به همراه دارد، به طوری که گویی در دستش مشک خوشبویی از خراسانی دارد. این تصویر حس زندگی و عشق را به خوبی منتقل می‌کند.
بطرف بوستان هر کس بیاد چشم میگونش
مدام ار می نمی نوشد قدح بر کف چرا دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که به سمت باغ می‌آید، چشمانش مانند گل‌های میگون زیباست. اگر هم دائم شرابی نمی‌نوشد، پس چرا قدح را در دست دارد؟
چو یار آشنا از ما چنان بیگانه می گردد
شود جانان خویش آنکس که جانی آشنا دارد
هوش مصنوعی: وقتی دوست نزدیک از ما دور می‌شود و مانند یک بیگانه رفتار می‌کند، این سبب می‌شود کسی که از روح و جان آشنایی برخوردار است، به عشق و محبت خود پایبند شود.
از آن دلبستگی دارد دل ما با سر زلفش
که هر تاری ز گیسویش رگی با جان ما دارد
هوش مصنوعی: دل ما به زلف‌های او وابسته است، زیرا هر رشته‌ای از موهایش به گونه‌ای با وجود ما ارتباط و پیوند دارد.
من از عالم بجز کویش ندارم منزلی دیگر
ولی روشن نمی دانم که او منزل کجا دارد
هوش مصنوعی: من فقط به عشق تو در این دنیا امید دارم و هیچ جای دیگری برای سکونت ندارم، اما نمی‌دانم تو در کجا اقامت داری و منزلت کجاست.
برآنم کابر گرینده از این پس پیش اشک من
حدیث چشم سیل افشان نراند گر حیا دارد
هوش مصنوعی: من می‌کوشم که اگر کسی از این پس به خاطر اشک‌های من نتواند بگرید، حداقل از عواطف عمیق من داستان چشمانم را نگوید، اگر هنوز شرم و حیایی در دلش باقی مانده باشد.
مرا در مجلس خوبان سماع انس کی باشد
که چون سروی برقص آید مرا از رقص وا دارد
هوش مصنوعی: در جمع زیبایانی که هستند، ما را چه زمانی حال و هوای دوستی و شادی دست می‌دهد؟ وقتی که مانند درخت سرو، زیبا و با وقار می‌رقصد، من را از رقص و شادی باز می‌دارد.
اگر برگ گلت باشد نوا از بینوائی زن
که از بلبل عجب دارم اگر برگ و نوا دارد
هوش مصنوعی: اگر برگ گل تو در دسترس باشد، صدای بلبل را از فقر او بشنو، زیرا من به بلبل تعجبی ندارم اگر هم برگ دارد و هم آواز می‌خواند.
وگر مرغ سلیمانرا بجای خود نمی بینم
بجای خود بود گر باز آهنگ سبا دارد
هوش مصنوعی: اگر مرغ سلیمان را در جایش نمی‌بینم، باید بدانم که اگر باز هم به طرف سبا پرواز کند، در واقع در همون جا باقی مانده است.
اگر چون من بسی داری بدلسوزی و غمخواری
بدین بیچاره رحم آور که در عالم ترا دارد
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند من افرادی را داری که برایشان دلسوزی و نگرانی می‌کنی، به این بیچاره رحم کن که در دنیا تو را دارد.
ز خواجو کز جهان جز تو ندارد هیچ مطلوبی
اگر دوری روا داری خدا آخر روا دارد
هوش مصنوعی: اگر خواجو جز تو هیچ چیز دیگری در دنیا نمی‌خواهد، اگر تو از او دوری، حتماً خداوند هم دوری را برای او روا می‌دارد.