گنجور

شمارهٔ ۱۸۹

پیغام بلبلان به گلستان که می‌برد
و احوال درد من سوی درمان که می‌برد
یعقوب را ز مصر که می‌آورد پیام
یا زو خبر به یوسف کنعان که می‌برد
ما را خیال دوست به فریاد می‌رسد
ورنی شب فراق به پایان که می‌برد
مشتاق کعبه گر نکشد رنج بادیه
چندین جفای خار مغیلان که می‌برد
گه گاه اگر نه بنده‌نوازی کند نسیم
از ما خبر به ملک خراسان که می‌برد
از بلبلان بیدل شوریده آگهی
جز باد صبحدم به گلستان که می‌برد
گفتم مکن که باز نمایم به طعنه گفت
یرغو نگر به حضرت قاآن که می‌برد
در خورد خدمتش چو ندارم بضاعتی
جان ضعیف هست به جانان که می‌برد
خواجو اگر چه بیش نخیزد ز دست تو
پای ملخ به نزد سلیمان که می‌برد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیغام بلبلان به گلستان که می‌برد
و احوال درد من سوی درمان که می‌برد
هوش مصنوعی: بلبلان پیامی از گلستان می‌برند و حال و روز ناشادی من را به کسی می‌رسانند که می‌تواند به من کمک کند و دردهایم را درمان کند.
یعقوب را ز مصر که می‌آورد پیام
یا زو خبر به یوسف کنعان که می‌برد
هوش مصنوعی: یعقوب از مصر پیام و خبر یوسف را می‌آورد، در حالی که یوسف در کنعان زندگی می‌کند.
ما را خیال دوست به فریاد می‌رسد
ورنی شب فراق به پایان که می‌برد
هوش مصنوعی: ما در دل به یاد دوست آرامشی داریم، اما در عین حال شب جدایی همچنان بر ما سنگینی می‌کند و زجر می‌آورد.
مشتاق کعبه گر نکشد رنج بادیه
چندین جفای خار مغیلان که می‌برد
هوش مصنوعی: اگر کسی به عشق کعبه و زیارت آن می‌خواهد برود، باید از سختی‌ها و مشکلات راه هراسی نداشته باشد. به همین دلیل، دشواری‌هایی مانند خارها و سنگ‌لاخ‌ها نباید او را از آرزویش باز دارند.
گه گاه اگر نه بنده‌نوازی کند نسیم
از ما خبر به ملک خراسان که می‌برد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات اگر نسیم به بنده توجه کند، خبر ما را به شاه خراسان می‌برد.
از بلبلان بیدل شوریده آگهی
جز باد صبحدم به گلستان که می‌برد
هوش مصنوعی: از بلبلان بی‌خبر، هیچ‌چیز جز نسیم صبحگاهی که بوی گل را به همراه دارد، به گلستان نمی‌رسد.
گفتم مکن که باز نمایم به طعنه گفت
یرغو نگر به حضرت قاآن که می‌برد
هوش مصنوعی: به کسی گفتم که دوباره خود را نشان نده، ولی او به طعنه جواب داد که به توچه، به ملاقات قاآن می‌روم که می‌برد!
در خورد خدمتش چو ندارم بضاعتی
جان ضعیف هست به جانان که می‌برد
هوش مصنوعی: من در ارائه خدمت به او توان مالی کافی ندارم، اما جانم که ضعیف است، به کسانی می‌سپارد که می‌توانند از آن محافظت کنند.
خواجو اگر چه بیش نخیزد ز دست تو
پای ملخ به نزد سلیمان که می‌برد
هوش مصنوعی: خواجو هرچند که نتواند به کمک تو برخواست، اما پای ملخ می‌تواند به حضور سلیمان برود و او را می‌برد.