گنجور

شمارهٔ ۱۸۳

سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند
ور سوی کعبه شوم راهب دیرم خوانند
زاهدان کز می و معشوق مرا منع کنند
چون شدم کشته ز تیغم بچه می ترسانند
روی بنمای که جمعی که پریشان تواند
چون سر زلف پریشان تو سرگردانند
دل دیوانه ام از بند کجا گیرد پند
کان دو زلف سیهش سلسله می جنباند
من مگر دیوم اگر زانک برنجم زرقیب
که رقیبان تو دانم که پری دارانند
عاقبت از شکرت شور بر آرم روزی
گرچه از قند تو همچون مگسم میرانند
چون تو ای فتنه ی نوخاسته برخاسته ئی
شمع را شاید اگر پیش رخت بنشانند
حال آن نرگس مست از من مخمور بپرس
زانک در چشم تو سرّیست که مستان دانند
خاک روبان درت دم بدم از چشمه ی چشم
آب بر خاک سر کوی تو می افشانند
جان فروشان ره عشق تو قومی عجبند
که بصورت همه جسمند و بمعنی جانند
عندلیبان گلستان ضمیرت خواجو
گاه شکّر شکنی طوطی خوش الحانند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند
ور سوی کعبه شوم راهب دیرم خوانند
هوش مصنوعی: به من اجازه نمی‌دهند به دیر بروم، زیرا مرا تنها به عنوان کسی که غیر از آنجا می‌شناسند، می‌شناسند. اگر به سوی کعبه بروم، باز هم مرا به عنوان راهب دیر خواهند شناخت.
زاهدان کز می و معشوق مرا منع کنند
چون شدم کشته ز تیغم بچه می ترسانند
هوش مصنوعی: زاهدانی که مرا از نوشیدن شراب و عشق با معشوق منع می‌کنند، حالا وقتی که من از تیر عشق کشته شده‌ام، از بچه‌ها می‌ترسند.
روی بنمای که جمعی که پریشان تواند
چون سر زلف پریشان تو سرگردانند
هوش مصنوعی: به من رویت را نشان بده، چون افرادی که در سردرگمی به سر می‌برند، همانند در هم بودن موهای پریشان تو محصور شده‌اند.
دل دیوانه ام از بند کجا گیرد پند
کان دو زلف سیهش سلسله می جنباند
هوش مصنوعی: دل دیوانه‌ام از کجا می‌تواند نصیحتی بگیرد، وقتی که آن دو زلف سیاهش همچون رشته‌ای در حال حرکت است؟
من مگر دیوم اگر زانک برنجم زرقیب
که رقیبان تو دانم که پری دارانند
هوش مصنوعی: من اگر چه دچار غم و درد می‌شوم، اما از رقیبان تو غمگین نیستم چون می‌دانم آن‌ها مانند پریان زیبا هستند.
عاقبت از شکرت شور بر آرم روزی
گرچه از قند تو همچون مگسم میرانند
هوش مصنوعی: در نهایت، روزی از محبت تو شعف و شوری برمی‌انگیزم، هر چند که بعضی مرا چون مگسی به مرگ بکشند.
چون تو ای فتنه ی نوخاسته برخاسته ئی
شمع را شاید اگر پیش رخت بنشانند
هوش مصنوعی: تو که ای زیبایی تازه و دلربا، اگر شمعی را در حضور تو قرار دهند، شاید درخششی خاص پیدا کند.
حال آن نرگس مست از من مخمور بپرس
زانک در چشم تو سرّیست که مستان دانند
هوش مصنوعی: احوال آن گل نرگس را از من بپرس که مست و شیدا است، زیرا در چشمان تو رازی وجود دارد که تنها مستان از آن باخبرند.
خاک روبان درت دم بدم از چشمه ی چشم
آب بر خاک سر کوی تو می افشانند
هوش مصنوعی: در هر لحظه، خاکی که به عنوان نماد زیبایی و محبت توست، از چشمانم آب می‌ریزد و بر خاک کوی تو می‌پاشد.
جان فروشان ره عشق تو قومی عجبند
که بصورت همه جسمند و بمعنی جانند
هوش مصنوعی: افرادی که در راه عشق تو فدای جانشان می‌شوند، عجب افرادی هستند. آن‌ها به ظاهر جسمانی هستند، اما در حقیقت در عمق وجودشان جان و روح هستند.
عندلیبان گلستان ضمیرت خواجو
گاه شکّر شکنی طوطی خوش الحانند
هوش مصنوعی: پرندگان باغ ذهن تو، مانند خوش صدایانی هستند که گاه به تفسیر شیرینی‌های دل می‌پردازند.