شمارهٔ ۱۷
ای لب لعلت ز آب زندگانی برده آب
ناز چشم می پرستت مست و چشمت مست خواب
گر کنم یک شمه در وصف خط سبزت سواد
روی دفتر گردد از نوک قلم پر مشک ناب
در بهشت ار زانک برقع برنیندازی زرخ
روضه ی رضوان جهنم باشد و راحت عذاب
وقت رفتن گر روم با آتش عشقت بخاک
روز محشر در برم بینی دل پر خون کباب
صبحدم چون آسمان در گردش آرد جام زر
در گمان افتم که خورشیدست یا جام شراب
جان سرمستم برقص آید ز شادی ذرّه وار
هر نفس کز مشرق شادی بر آید آفتاب
کسی به آواز مؤذن بر توانم خاستن
زانک می باشم سحرگه بیخود از بانک رباب
در خرابات مغان از می خراب افتاده ام
گرچه کارم بی می و میخانه می باشد خراب
هر دمی روی از من مسکین بتابی از چه روی
هر زمانی از در خویشم برانی از چه باب
گردلی داری دل از رندان بیخود بر مگیر
ور سری داری سر از مستان بیخود بر متاب
از تو خواجو غایبست اما تو با او در حضور
عالمی در حسرت آبند و عالم غرق آب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای لب لعلت ز آب زندگانی برده آب
ناز چشم می پرستت مست و چشمت مست خواب
هوش مصنوعی: ای لبهای زیبا و قرمز تو، چنان سرشار از زندگی هستند که گویی آب حیات را از آنها گرفتهاند. چشمهای زیبا و ناز تو مرا به شدت مجذوب کرده و مست میکند، بهگونهای که نمیتوانم از خواب و رویا بیدار شوم.
گر کنم یک شمه در وصف خط سبزت سواد
روی دفتر گردد از نوک قلم پر مشک ناب
هوش مصنوعی: اگر یک ذره از زیبایی خط سبزت را توصیف کنم، سیاهی روی کاغذ از نوک قلم مانند جوهر خوشبو خواهد بود.
در بهشت ار زانک برقع برنیندازی زرخ
روضه ی رضوان جهنم باشد و راحت عذاب
هوش مصنوعی: اگر در بهشت هم چهرهات را بپوشانی، باید بدانی که زیبایی و نعمتهای بهشت به اندازه جهنم خالی از لذت و عذاب خواهد بود.
وقت رفتن گر روم با آتش عشقت بخاک
روز محشر در برم بینی دل پر خون کباب
هوش مصنوعی: اگر در زمان خداحافظی با آتش عشق تو به خاک بروم، در روز قیامت تو مرا خواهی دید که دلی پر از خون و سوخته دارم.
صبحدم چون آسمان در گردش آرد جام زر
در گمان افتم که خورشیدست یا جام شراب
هوش مصنوعی: در صبح، وقتی که آسمان به دور خودش میگردد، به نظرم میآید که آیا این نور درخشان خورشید است یا جامی از شراب؟
جان سرمستم برقص آید ز شادی ذرّه وار
هر نفس کز مشرق شادی بر آید آفتاب
هوش مصنوعی: روح شاداب من از خوشحالی به رقص در میآید، چون هر نفس که از سمت مشرق شادی میآید، مانند آفتابی درخشان است.
کسی به آواز مؤذن بر توانم خاستن
زانک می باشم سحرگه بیخود از بانک رباب
هوش مصنوعی: کسی میتواند به صدای مؤذن از خواب بیدار شود، اما من به دلیل اینکه در صبحگاه مست و دلباختهام، نمیتوانم. صدای رباب مرا به حالت بیخودی میبرد.
در خرابات مغان از می خراب افتاده ام
گرچه کارم بی می و میخانه می باشد خراب
هوش مصنوعی: در میان بندگان خدا، به دلیل عشق و شیداییام، به حال خراب و ناامید دچار شدهام. اگرچه زندگیام بدون حضور شراب و میخانه، بیمعنی و تباه است.
هر دمی روی از من مسکین بتابی از چه روی
هر زمانی از در خویشم برانی از چه باب
هوش مصنوعی: هر بار که تو از من دوری میکنی و روی خودت را میگردانی، دلیلش چیست؟ چرا هر بار که به دلم نزدیکتر میشوم، مرا از در خودت میرانى؟
گردلی داری دل از رندان بیخود بر مگیر
ور سری داری سر از مستان بیخود بر متاب
هوش مصنوعی: اگر دلی مهربان و شجاع داری، به بیخیالی و بیدردی رندان اهمیت نده. و اگر صاحب فکری هستی، از فکر و خیال مستان غافل نشو.
از تو خواجو غایبست اما تو با او در حضور
عالمی در حسرت آبند و عالم غرق آب
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که اگرچه شخصی به نام خواجو در حال حاضر حضور ندارد، اما تو به نوعی در کنار او هستی. در این دنیا، همه در حسرت آب و زندگی هستند، در حالی که خود عالم در آب غرق شده است. به طور کلی، این بیان نشاندهنده تضاد میان حضور و غیبت و همچنین معضلات انسانی در زندگی است.