شمارهٔ ۱۴۴
شبی با یار در خلوت مرا عیشی نهانی بود
که مجلس با وجود او بهشت جاودانی بود
عقیقش از لطافت در قدح چون عکس می افکند
می اندر جام یاقوتی تو گوئی لعل کانی بود
جهان چون روز روشن بود بر چشمم شب تاری
تو گوئی شمع رخسارش چراغ آسمانی بود
ز آه و اشک میگونم شبی تا روز در مجلس
سماع ارغنونی و شراب ارغوانی بود
چو خضرم هر زمان می شد حیات جاودان حاصل
که می در ظلمت شب عین آب زندگانی بود
خیال قد سروآساش چون در چشم من بنشست
مرا بر جویبار دیده سرو بوستانی بود
میانش را نشان هستی اندر نیستی جستم
چو دیدم در کنار آنرا نشان از بی نشانی بود
چنان کاندر پریشانی سرافرازی کند زلفش
توانائی چشم ساحرش در ناتوانی بود
چو چشم خواجوی دلخسته گاه گوهر افشانی
همه شب کار لعل آبدارش دُرفشانی بود
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی با یار در خلوت مرا عیشی نهانی بود
که مجلس با وجود او بهشت جاودانی بود
هوش مصنوعی: یک شب در کنار یارم لحظاتی پنهان و لذتبخش را تجربه کردم که در حضور او، مجلس ما به مانند بهشتی ابدی بود.
عقیقش از لطافت در قدح چون عکس می افکند
می اندر جام یاقوتی تو گوئی لعل کانی بود
هوش مصنوعی: سنگ عقیقش به قدری نرم و لطیف است که وقتی در جامی میافتد، تصویرش شبیه به مینوشیدهای را در جام یاقوت بازتاب میدهد، طوری که انگار آن سنگ نیز خود جواهری با ارزش است.
جهان چون روز روشن بود بر چشمم شب تاری
تو گوئی شمع رخسارش چراغ آسمانی بود
هوش مصنوعی: جهان مثل روز روشن در مقابل چشمانم بود، اما وقتی به تو نگاه میکردم، انگار در دل شب بودم. گویی زیبایی چهرهات مانند نور خورشید، روشنایی تمام آسمان را به همراه داشت.
ز آه و اشک میگونم شبی تا روز در مجلس
سماع ارغنونی و شراب ارغوانی بود
هوش مصنوعی: من شبی را در حالتی از اندوه و اشک گذراندم تا روزی که در گردهماییای پر از موسیقی و شراب بنفش، حضور یافتم.
چو خضرم هر زمان می شد حیات جاودان حاصل
که می در ظلمت شب عین آب زندگانی بود
هوش مصنوعی: هر زمان که سبز میشدم، حیات جاودانی به دست میآوردم، چون در تاریکی شب، شراب همانند آب زندگی بود.
خیال قد سروآساش چون در چشم من بنشست
مرا بر جویبار دیده سرو بوستانی بود
هوش مصنوعی: تصویر زیبای قد بلند او وقتی در چشمانم نشسته، مانند جویباری است که در آن به تماشای درختان و باغها میپردازم.
میانش را نشان هستی اندر نیستی جستم
چو دیدم در کنار آنرا نشان از بی نشانی بود
هوش مصنوعی: در تلاش بودم تا نشانهای از وجود را در میان عدم پیدا کنم، اما وقتی نگاهی به کنارش انداختم، متوجه شدم که در آنجا نشانی از بینشانی وجود دارد.
چنان کاندر پریشانی سرافرازی کند زلفش
توانائی چشم ساحرش در ناتوانی بود
هوش مصنوعی: زلفی که در اوج درهمریختگی موجب شگفتی و زیبایی میشود، چشمانی که به رغم ضعف و ناتوانی، قدرت سحر و جذابیتی خاص دارند.
چو چشم خواجوی دلخسته گاه گوهر افشانی
همه شب کار لعل آبدارش دُرفشانی بود
هوش مصنوعی: هنگامی که چشمان خواجوی ناامید به دریاچه نگاه میکنند، هر شب مانند دُرّی درخشان، زیبایی و جلوهای از خود را به نمایش میگذارند.

خواجوی کرمانی