شمارهٔ ۱۳۷
لب چو بگشود ز تنگ شکرم یاد آمد
چون سخن گفت ز درج گهرم یاد آمد
بجز از نرگس پر خواب و رخ چون خور او
تو مپندار که از خواب و خورم یاد آمد
هر سرشکی که ببارید ز چشمم شب هجر
بر زر از رشته ی لؤلؤی ترم یاد آمد
زلف شبرنگ چو از عارض زیبا برداشت
در شب تیره فروغ قمرم یاد آمد
قامت سرو خرامان چو تصوّر کردم
راستی از قد آن سیمبرم یاد آمد
نسبت قد بلند تو چو کردم با سرو
سخن مردم کوته نظرم یاد آمد
رخ و زلف و دهن تنگ تو چون کردم یاد
از گل و سنبل و تنگ شکرم یاد آمد
حسن رخسار تو زینگونه که عالم بگرفت
صدمه ی صیت شه دادگرم یاد آمد
خواجو از پرده ی عشاق چو برداشت نوا
صبحدم نغمه ی مرغ سحرم یاد آمد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لب چو بگشود ز تنگ شکرم یاد آمد
چون سخن گفت ز درج گهرم یاد آمد
هوش مصنوعی: وقتی لبهایش را گشود و سخن گفت، یاد تلخیها و شادیهای زندگیام زنده شد.
بجز از نرگس پر خواب و رخ چون خور او
تو مپندار که از خواب و خورم یاد آمد
هوش مصنوعی: غیر از نرگس خوابآلود و چهرهای مانند خورشید، کسی را فراموش نکن که مرا به یاد خواب و خورشید نیندازد.
هر سرشکی که ببارید ز چشمم شب هجر
بر زر از رشته ی لؤلؤی ترم یاد آمد
هوش مصنوعی: هر اشکی که از چشمانم در شب دوری بریزد، برایم یادآور رشتهای از مروارید گرانبها خواهد بود.
زلف شبرنگ چو از عارض زیبا برداشت
در شب تیره فروغ قمرم یاد آمد
هوش مصنوعی: وقتی که موهای سیاه او از روی صورت زیبا کنار رفت، در شب تاریک، یاد نور ماه برایم زنده شد.
قامت سرو خرامان چو تصوّر کردم
راستی از قد آن سیمبرم یاد آمد
هوش مصنوعی: وقتی قامت زیبای سرو را تصور کردم، به یاد قد و قواره آن دختر زیبا افتادم.
نسبت قد بلند تو چو کردم با سرو
سخن مردم کوته نظرم یاد آمد
هوش مصنوعی: وقتی ویژگی قد بلندت را با زیبایی سرو مقایسه کردم، به یاد مردم کوتاهنظر افتادم.
رخ و زلف و دهن تنگ تو چون کردم یاد
از گل و سنبل و تنگ شکرم یاد آمد
هوش مصنوعی: چهره، مو و لبهای نازک تو مرا به یاد گل و سنبل میاندازد و با یادآوری آنها، یاد شکری تلخ نیز دوباره به ذهنم میآید.
حسن رخسار تو زینگونه که عالم بگرفت
صدمه ی صیت شه دادگرم یاد آمد
هوش مصنوعی: زیبایی چهره تو به گونهای است که وقتی دنیا آسیب میبیند، یاد قدرت و انصاف شاه یاد میآید.
خواجو از پرده ی عشاق چو برداشت نوا
صبحدم نغمه ی مرغ سحرم یاد آمد
هوش مصنوعی: خواجو میگوید که زمانی که پرده عشق به کنار رفت و صبح دم طنین زیبای پرنده سحر آغاز شد، یاد عشق و زیباییها در ذهن او زنده شد.

خواجوی کرمانی