گنجور

شمارهٔ ۱۳۵

سرّیست مرا با تو که اغیار نداند
کاسرار می عشق تو هشیار نداند
در دایره‌ی عشق هر آن‌کس که نهد پای
از شوق خطت نقطه ز پرگار نداند
گر بلبل دلسوخته بیرون رود از باغ
باز از سر مستی ره گلزار نداند
هر کس که گرفتار نگردد به کمندی
در قید غمت حال گرفتار ندارند
تا تلخی هجران نکشد خسرو پرویز
قدر لب شیرین شکر بار نداند
هر دل که نشد فتنه از آن نرگس بیمار
حال من دلخسته‌ی بیمار نداند
چون حال دل از زلف تو پوشیده توان داشت
کان هندوی دل دزد سیه کار نداند
ای باد صبا حال من ار زانک توانی
با یار چنان گوی که اغیار نداند
خواجو که درین واقعه بیچاره فروماند
عیبش مکن ار چاره‌ی این‌کار نداند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرّیست مرا با تو که اغیار نداند
کاسرار می عشق تو هشیار نداند
هوش مصنوعی: من را رازی با تو هست که هیچ‌کس دیگری از آن باخبر نیست و رازهای عشق تو را کسی نمی‌فهمد.
در دایره‌ی عشق هر آن‌کس که نهد پای
از شوق خطت نقطه ز پرگار نداند
هوش مصنوعی: در دایره‌ی عشق، هر کسی که از شوق تو قدمی بردارد، نمی‌تواند به خوبی درک کند که به چه خطی وارد شده است.
گر بلبل دلسوخته بیرون رود از باغ
باز از سر مستی ره گلزار نداند
هوش مصنوعی: اگر بلبل دلسوخته از باغ بیرون برود، باز هم به خاطر مستی خود، راهی به گلزار نخواهد یافت.
هر کس که گرفتار نگردد به کمندی
در قید غمت حال گرفتار ندارند
هوش مصنوعی: هر کسی که به دام اندوه تو گرفتار نشود، حال و احوالش به درد و رنج نیفتاده است.
تا تلخی هجران نکشد خسرو پرویز
قدر لب شیرین شکر بار نداند
هوش مصنوعی: تا زمانی که تلخی جدایی را تجربه نکند، خسرو پرویز نمی‌تواند ارزش لب‌های شیرین و شکرین را درک کند.
هر دل که نشد فتنه از آن نرگس بیمار
حال من دلخسته‌ی بیمار نداند
هوش مصنوعی: هر دلی که تحت تاثیر زیبایی‌های یک نرگس بیمار قرار نگرفته باشد، حال من دلbroken و غمگین را نخواهد فهمید.
چون حال دل از زلف تو پوشیده توان داشت
کان هندوی دل دزد سیه کار نداند
هوش مصنوعی: وقتی حال و احوال قلب از زلف تو پنهان است، پس آن دلربای هندی که دزد دل‌هاست، نمی‌تواند آن را درک کند.
ای باد صبا حال من ار زانک توانی
با یار چنان گوی که اغیار نداند
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، اگر می‌توانی، حال من را با یارم به گونه‌ای بگوی که دیگران نفهمند.
خواجو که درین واقعه بیچاره فروماند
عیبش مکن ار چاره‌ی این‌کار نداند
هوش مصنوعی: خواجو در این ماجرا ناامید و درمانده شده است، اما اگر او راه حلی برای این مشکل نمی‌داند، نباید به او ایراد گرفت.