شمارهٔ ۱۲۹
آنزمان کز من دلسوخته آثار نبود
بجز از ورزش عشق تو مرا کار نبود
کوس بدنامی ما بر سر بازار زدند
گرچه بی روی تو ما را سر بازار نبود
هرکه با صورت خوب تو نیامد در کار
چون بدیدیم بجز صورت دیوار نبود
هیچ خسرو نشنیدیم که همچون فرهاد
بسته ی پسته ی شیرین شکر بار نبود
هرگز از گلبن ایام که چیدست گلی
که از آن پس سر و کارش همه با خار نبود
از سر دار میندیش که در لشکر عشق
علم نصرت منصور بجز دار نبود
خواجو انفاس تو این نکهت مشکین ز چه یافت
که چنین غالیه در طبله ی عطار نبود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنزمان کز من دلسوخته آثار نبود
بجز از ورزش عشق تو مرا کار نبود
هوش مصنوعی: در آن زمان که من دلی شکسته و سوخته داشتم، جز عشق تو هیچ کاری برای من باقی نمانده بود.
کوس بدنامی ما بر سر بازار زدند
گرچه بی روی تو ما را سر بازار نبود
هوش مصنوعی: شایعههای بدنامی ما در میان مردم پیچید، هرچند بدون وجود تو، برای ما جایگاهی در بازار نبود.
هرکه با صورت خوب تو نیامد در کار
چون بدیدیم بجز صورت دیوار نبود
هوش مصنوعی: هر کسی که در برابر زیبایی تو کم آورد و نتوانست خود را نشان دهد، وقتی به او نگاه کردیم جز یک دیوار بیروح چیزی ندیدیم.
هیچ خسرو نشنیدیم که همچون فرهاد
بسته ی پسته ی شیرین شکر بار نبود
هوش مصنوعی: هیچ پادشاهی را نشنیدیم که مانند فرهاد، به اندازه ی او در عشق و محبت شیرینی و شکرینی داشته باشد.
هرگز از گلبن ایام که چیدست گلی
که از آن پس سر و کارش همه با خار نبود
هوش مصنوعی: هرگز فراموش نکن که گلی که زمانی از باغ زندگی چیده شده است، دیگر باید با خارها و دشواریها سر و کار داشته باشد و دیگر آن روزهای خوش و سرشار از گل را تجربه نخواهد کرد.
از سر دار میندیش که در لشکر عشق
علم نصرت منصور بجز دار نبود
هوش مصنوعی: به پیروزی و موفقیت در عشق فکر کن، زیرا هیچ چیزی جز مرگ و سختی، در این راه وجود ندارد.
خواجو انفاس تو این نکهت مشکین ز چه یافت
که چنین غالیه در طبله ی عطار نبود
هوش مصنوعی: خواجو به این فکر میافتد که بوی دلانگیز و خوشی که از نفسهای تو به مشام میرسد، از کجا آمده است، زیرا چنین عطری در دکان عطاریها پیدا نمیشود.

خواجوی کرمانی