شمارهٔ ۱۲۶
مردان این قدم را باید که سر نباشد
مرغان این چمن را باید که پر نباشد
آن سر کشد درین کو کز خود برون نهد پی
وان پا نهد درین ره کش بیم سر نباشد
در راه عشق نبود جز عشق رهنمائی
زیرا که هیچ راهی بی راهبر نباشد
تیر بلای او را جز دل هدف نشاید
تیغ جفای او را جز جان سپر نباشد
هر کو قدح ننوشد صافی درون نگردد
وانکو نظر نبازد صاحب نظر نباشد
گر وصل پادشاهی حاصل کند گدائی
با دوست ملک عالم سهلست اگر نباشد
جز روی ویس رامین گل در چمن نبیند
پیش عقیق شیرین قدر شکر نباشد
چون طرّه ی تو یارا دور از رخ تو ما را
آمد شبی که آنرا هرگز سحر نباشد
از بنده زر چه خواهی ز آنرو که عاشقانرا
بیرون ز روی چون زر وجهی دگر نباشد
هر کان دهن ببیند از جان سخن نگوید
وانکو کمر ببیند در بند زر نباشد
افتاده ئی چو خواجو بیچاره تر نخیزد
و آشفته ئی ز زلفت آشفته تر نباشد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مردان این قدم را باید که سر نباشد
مرغان این چمن را باید که پر نباشد
هوش مصنوعی: مردان باید در تلاش باشند تا خود را بلندمرتبه کنند و در عوض، پرندگان حاکم بر این چمن باید بیپر باشند، به عبارت دیگر، باید در میان جوانمردان، کسانی باشند که به مقام و مرتبه بالایی رسیدهاند.
آن سر کشد درین کو کز خود برون نهد پی
وان پا نهد درین ره کش بیم سر نباشد
هوش مصنوعی: کسی که در این مسیر قدم میگذارد و از خود فراتر میرود، به راحتی بر مشکلات و موانع فایق میآید و از ترس و نگرانی دور است.
در راه عشق نبود جز عشق رهنمائی
زیرا که هیچ راهی بی راهبر نباشد
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، تنها عشق است که هدایت کننده است، زیرا هیچ راهی بدون یک راهنما وجود ندارد.
تیر بلای او را جز دل هدف نشاید
تیغ جفای او را جز جان سپر نباشد
هوش مصنوعی: فقط دل میتواند هدف تیر عشق او باشد و هیچ چیز دیگری برای مقابله با زخمهای ناشی از بیوفایی او به اندازه جان مناسب نیست.
هر کو قدح ننوشد صافی درون نگردد
وانکو نظر نبازد صاحب نظر نباشد
هوش مصنوعی: هر کس که از جام نیوشی نداشته باشد، به درون خود نمینگرد و اگر چشم خود را به زیباییها نخواباند، هرگز صاحب نظر نخواهد شد.
گر وصل پادشاهی حاصل کند گدائی
با دوست ملک عالم سهلست اگر نباشد
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند به وصال پادشاهی برسد، برای او گدایی در کنار دوستش به راحتی ممکن است و انجام این کار ساده است، به شرط آنکه آن وصال وجود داشته باشد.
جز روی ویس رامین گل در چمن نبیند
پیش عقیق شیرین قدر شکر نباشد
هوش مصنوعی: تنها زیبایی روی رامین در میان گلها دیده نمیشود و در برابر عقیق شیرین، ارزش شکر را نمیتوان فهمید.
چون طرّه ی تو یارا دور از رخ تو ما را
آمد شبی که آنرا هرگز سحر نباشد
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی موهای تو، دور از چهرهات به ما روی آورد، شبی بود که هرگز صبح نخواهد شد.
از بنده زر چه خواهی ز آنرو که عاشقانرا
بیرون ز روی چون زر وجهی دگر نباشد
هوش مصنوعی: از من که درخشش و ارزش ظاهری مانند طلا را ندارم، چه انتظاری داری؟ چون کسانی که عاشقند، زیبایی و جذابیتشان فراتر از ظاهر و دنیا است و هیچ چیز دیگری نمیتواند به اندازه عشق آنها ارزشمند باشد.
هر کان دهن ببیند از جان سخن نگوید
وانکو کمر ببیند در بند زر نباشد
هوش مصنوعی: هر کسی که دهان را ببیند، از جان خود سخن نمیگوید، اما کسی که کمر را ببیند، در بند طلا نخواهد بود.
این جمله به این معناست که انسانها بیشتر به ظاهر و مسائل ظاهری توجه دارند و در واقع باید به عمق موضوع و حقیقتهای درونی توجه کنند.
افتاده ئی چو خواجو بیچاره تر نخیزد
و آشفته ئی ز زلفت آشفته تر نباشد
هوش مصنوعی: این شعر به احساس ناامیدی و خراب بودن حال اشاره دارد. به کسی اشاره میکند که در وضعیت بدی قرار دارد و از زمین بلند نمیشود. همچنین میگوید کسی که در موقعیت آشفتهای به سر میبرد، نمیتواند از شرایط دشوار خود رهایی یابد. به طور کلی، مضمون شعر بر سختی و پریشانی در زندگی تمرکز دارد.

خواجوی کرمانی