شمارهٔ ۱۲۰
ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود
کابرویش چاچی کمان و نوک مژگان تیر بود
گه ز چین زلف او صد شور در چین می فتاد
گه ز چشم جادوش صد فتنه در کشمیر بود
دوش ترکی تیغ زن را مست می دیدم بخواب
چون بدیدم چشم شوخ دلبرم تعبیر بود
غنچه در مهد زمرّد در تبسم بود و باز
بلبل شب خیز کارش ناله ی شبگیر بود
چنگ در زنجیر زلفش چون زدم دیوانه وار
زیر هر مویش دلی دیوانه در زنجیر بود
نقش می بستم کزو یکباره دامن درکشم
لیکن از شوقم سرشک دیده دامنگیر بود
پیر دیدم دوش می گفت ای جوانان بنگرید
کاین جوان خسته خاطر در محبت پیر بود
گفتم از قیدش بدانائی برون آیم ولیک
آنچنان تدبیر کردم وینچنین تقدیر بود
بامدادان چون بر آمد ماه بی مهرم ببام
زیر بامش کار خواجو ناله های زیر بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود
کابرویش چاچی کمان و نوک مژگان تیر بود
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که معشوق به گونهای رفتار میکند که گویی احساساتش به گذشته تعلق دارد و میتواند به راحتی دیگران را شکار کند. همچنین در این بیت اشاره به زیبایی و جذابیت چشمان او شده است که همچون تیری سوزان و نافذ هستند. در واقع، این توصیف نشاندهندهٔ قدرت فریبندگی و تأثیرگذاری معشوق بر دیگران است.
گه ز چین زلف او صد شور در چین می فتاد
گه ز چشم جادوش صد فتنه در کشمیر بود
هوش مصنوعی: هر بار که زلف چیندار او را میبینم، آشوبی در دل من ایجاد میشود و هر بار که به چشمان جادوئیاش نگاهی میکنم، گویی فتنهای در سرزمین کشمیر رخ میدهد.
دوش ترکی تیغ زن را مست می دیدم بخواب
چون بدیدم چشم شوخ دلبرم تعبیر بود
هوش مصنوعی: دیروز در خواب دیدم که یک دختر با تیغی در دست مست و خوشحال است. وقتی این صحنه را دیدم، یاد چشمهای جذاب و بازیگوش معشوقم افتادم و فهمیدم که این خواب نشانه ای از اوست.
غنچه در مهد زمرّد در تبسم بود و باز
بلبل شب خیز کارش ناله ی شبگیر بود
هوش مصنوعی: غنچهای که در مهد سبز و درخشان قرار داشت، لبخند میزد و بلبل شبزندهدار هم همیشه در حال ناله و نوای صبحگاهی خود بود.
چنگ در زنجیر زلفش چون زدم دیوانه وار
زیر هر مویش دلی دیوانه در زنجیر بود
هوش مصنوعی: وقتی که به زلفهای او دست زدم، همچون دیوانگان، زیر هر یک از موهایش دلی دیوانه وجود داشت که گرفتار بود.
نقش می بستم کزو یکباره دامن درکشم
لیکن از شوقم سرشک دیده دامنگیر بود
هوش مصنوعی: میخواستم کار هنری بسازم که یکمرتبه بتوانم دامنم را از آن بکنم، اما از شدت شوق، اشکهای من بر دامنم نشسته بود.
پیر دیدم دوش می گفت ای جوانان بنگرید
کاین جوان خسته خاطر در محبت پیر بود
هوش مصنوعی: دیروز پیرمردی را دیدم که میگفت: ای جوانان، نگاه کنید به این جوان که در عشق و محبت خسته و دلتنگ است.
گفتم از قیدش بدانائی برون آیم ولیک
آنچنان تدبیر کردم وینچنین تقدیر بود
هوش مصنوعی: گفتم که با دانایی از بند او آزاد شوم، اما با اینکه برای این کار برنامهریزی کردهام، سرنوشت به گونهای دیگر رقم خورده است.
بامدادان چون بر آمد ماه بی مهرم ببام
زیر بامش کار خواجو ناله های زیر بود
هوش مصنوعی: صبح که ماه بدون محبت من نمایان میشود، عاشق به زیر بام او مینشینم و نالهها و آههای دل را سر میزنم.

خواجوی کرمانی