شمارهٔ ۱۱۸
گویی بت من چون ز شبستان بدر آید
حوریست که از روضه ی رضوان بدر آید
دیگر متمایل نشود سرو خرامان
چون سرو من از خانه خرامان بدر آید
هر صبحدم آن ترک پری رخ ز شبستان
چون چشمه ی خورشید درخشان بدر آید
آبیست که سرچشمه اش از آتش سینه ست
اشکم که ازین دیده ی گریان بدر آید
تا کی کشم از سوز دل این آه جگر سوز
هر چند که دود از دل بریان بدر آید
شرطست نه بر چشمه که بر چشم نشانند
مانند تو سروی که ز بستان بدر آید
زینسان که دلم در رسن زلف تو آویخت
باشد که از آن چاه زنخدان بدر آید
گر نرگس خونخوار تو خون دل من ریخت
شک نیست که بس فتنه زمستان بدر آید
آید همه شب زلف سیاه تو بخوابم
تا خود چه ازین خواب پریشان بدر آید
از کوی تو خواجو بجفا باز نگردد
بلبل چه کند گر ز گلستان بدر آید
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گویی بت من چون ز شبستان بدر آید
حوریست که از روضه ی رضوان بدر آید
هوش مصنوعی: به نظر میرسد محبوب من، وقتی از خوابگاهش بیرون میآید، همچون حوریای است که از بهشت خارج میشود.
دیگر متمایل نشود سرو خرامان
چون سرو من از خانه خرامان بدر آید
هوش مصنوعی: سرو با وقاری که همیشه به آرامی میرقصد، دیگر به این سمت متمایل نخواهد شد، زیرا وقتی من از خانه خارج شوم، مانند سرو زیبایی که در حرکت است، تغییر خواهد کرد.
هر صبحدم آن ترک پری رخ ز شبستان
چون چشمه ی خورشید درخشان بدر آید
هوش مصنوعی: هر صبح، آن دختر زیبای با چهره ای مانند پری از اندرونی مثل خورشید درخشان و تابناک بیرون می آید.
آبیست که سرچشمه اش از آتش سینه ست
اشکم که ازین دیده ی گریان بدر آید
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به احساسی عمیق و دردناک دارد. آب، نماد اشک و احساساتی است که از دل آتشین و سوزان انسان برمیخیزند. در واقع، اشکها به نوعی از غم و عواطف شدید ناشی میشوند که از درون وجود فرد سرچشمه میگیرند و به بیرون سرازیر میشوند. این احساسات ناشی از رنج و ناراحتیهایی هستند که در دل فرد وجود دارند.
تا کی کشم از سوز دل این آه جگر سوز
هر چند که دود از دل بریان بدر آید
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید از آتش دل خود این نالهی سوزناک را تحمل کنم، هرچند که این درد و غم از دل دردمند بیرون میآید؟
شرطست نه بر چشمه که بر چشم نشانند
مانند تو سروی که ز بستان بدر آید
هوش مصنوعی: شرط نیست که چشمه، نشانهاش بر روی چشم باشد. مانند تو، سروی که از باغ بیرون میآید.
زینسان که دلم در رسن زلف تو آویخت
باشد که از آن چاه زنخدان بدر آید
هوش مصنوعی: دل من به زلف تو آویخته شده و امیدوارم که از آن چاه عمیق زیباییات خارج شوم.
گر نرگس خونخوار تو خون دل من ریخت
شک نیست که بس فتنه زمستان بدر آید
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو که مانند نرگس است و خونخوار به نظر میرسند، دل من را به درد و رنج اندازند، بیشک در نهایت، همه این فتنهها و مشکلاتی که در زمستان وجود دارد، برطرف خواهد شد.
آید همه شب زلف سیاه تو بخوابم
تا خود چه ازین خواب پریشان بدر آید
هوش مصنوعی: هر شب با خواب زلف سیاه تو به خواب میروم و میخواهم ببینم از این خواب آشفته چه نتیجهای به دست میآید.
از کوی تو خواجو بجفا باز نگردد
بلبل چه کند گر ز گلستان بدر آید
هوش مصنوعی: بلبل از کوی تو بازنمیگردد، حتی اگر با سختی و بیمهری مواجه شود. چه کار کند اگر از گلستان دور شود؟

خواجوی کرمانی