گنجور

شمارهٔ ۱۱۴

ماه من دوش سر از جیب ملاحت برکرد
روز روشن ز حیا چادر شب بر سر کرد
اندکی گل به رخ خوب نگارم مانست
صبحدم باد صبا دامن او پر زر کرد
نتوانم که برآرم نفسی بی لب دوست
که قضا جان مرا در لب او مضمر کرد
پسته را با دهن تنگ تو نسبت کردم
رفت در خنده ز شادی مگرش باور کرد
هر زمان سنبل هندوی تو در تاب شود
که خرد نسبتم از بهر چه با عنبر کرد
آبرویم شده بر باد ز بی سیمی بود
سیم اشکست که کار رخ من چون زر کرد
هر میی کز کف ساقی غمت کردم نوش
گوئیا خون جگر بود که در ساغر کرد
دل خواجو که به جان آمده بود از غم عشق
خون شد امروز و سر از چشمهٔ چشمش برکرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماه من دوش سر از جیب ملاحت برکرد
روز روشن ز حیا چادر شب بر سر کرد
هوش مصنوعی: ماه من دیشب زیبایی خود را از توی جیبش بیرون آورد و در روز روشن به خاطر حیا، چادر شب را بر سر گذاشت.
اندکی گل به رخ خوب نگارم مانست
صبحدم باد صبا دامن او پر زر کرد
هوش مصنوعی: اندکی گل بر چهره زیبای معشوقم باقی مانده است. صبح، باد صبحگاهی دامن او را پر از طلا کرده است.
نتوانم که برآرم نفسی بی لب دوست
که قضا جان مرا در لب او مضمر کرد
هوش مصنوعی: نمی‌توانم نفس بکشیم و زندگی کنم بدون لبخند و حضور دوست، چون سرنوشت جانم را در لب‌های او نهفته است.
پسته را با دهن تنگ تو نسبت کردم
رفت در خنده ز شادی مگرش باور کرد
هوش مصنوعی: وقتی پسته را به دهن تنگ تو تشبیه کردم، از روی شادی خندید و نمی‌دانم که آیا توانست این امر را بپذیرد یا نه.
هر زمان سنبل هندوی تو در تاب شود
که خرد نسبتم از بهر چه با عنبر کرد
هوش مصنوعی: هر وقتی که زیبایی تو در چهره‌ات به اوج می‌رسد، من می‌فهمم که عقل و درک من نسبت به تو چقدر کم است و از این رو، در می‌یابم که چرا باید با عطر خوشی مانند عنبر تو را توصیف کنم.
آبرویم شده بر باد ز بی سیمی بود
سیم اشکست که کار رخ من چون زر کرد
هوش مصنوعی: ننگ و آبرویم به خاطر جدایی از محبوب بر باد رفته است، چرا که شکستن رابطۀ ما باعث شده چهرۀ من همچون طلا درخشان و زیبا شود.
هر میی کز کف ساقی غمت کردم نوش
گوئیا خون جگر بود که در ساغر کرد
هوش مصنوعی: هر باری که از دست ساقی نوشیدم، گویا خونی از دل سوزانم در آن جام ریخته شده بود.
دل خواجو که به جان آمده بود از غم عشق
خون شد امروز و سر از چشمهٔ چشمش برکرد
هوش مصنوعی: دل خواجو که به شدت از غم عشق رنج می‌برد، امروز به حالتی از ناامیدی و گرفتاری درآمده و اشک‌هایش مانند چشمه‌ای از چشمانش جاری شده است.