شمارهٔ ۱۱۱
ماه من مشک سیه در دامن گل می کند
سایبان آفتاب از شاخ سنبل می کند
گرچه از روی خرد دور تسلسل باطلست
خطّ سبزش حکم بر دور تسلسل می کند
هرگز از جام می لعلش نمی باشد خمار
می پرستی کو ببادامش تنقّل می کند
راستی را شاخ عرعر می درفشد همچو بید
کان سهی سرو روان میل تمایل می کند
جادوی چشمش قلم در سحر بابل می کشد
سبزی خطّش سزا در دامن گل می کند
آنک ما را می تواند سوختن درمان ما
می تواند ساختن لیکن تغافل می کند
گفت اگر کام دلت باید ز وصلم جان بده
می دهم گر لعل جان بخشش تقبّل می کند
در برم دل همچو مهر از تاب لرزان می شود
چون فراق آن مه تابان تحمّل می کند
نرگسش گوید که فرض عین باشد قتل تو
جان برشوة می دهم گر این تفضّل می کند
ای گل ار برگ نوای بلبل مستت بود
باد پندار ار صبا انکار بلبل می کند
گر ندارد با دل سرگشته ی خواجو نزاع
هندوی زلفش چرا بروی تطاول می کند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماه من مشک سیه در دامن گل می کند
سایبان آفتاب از شاخ سنبل می کند
هوش مصنوعی: ماه من با موهایی تیره مانند مشک، در دامن گلها پنهان میشود و درخت سنبل مثل چتری سایهبان خورشید میشود.
گرچه از روی خرد دور تسلسل باطلست
خطّ سبزش حکم بر دور تسلسل می کند
هوش مصنوعی: اگرچه از نظر عقلانی، ادامه دادن به یک زنجیره بیپایه منطقی به حساب میآید، اما نشانههای سبز او بر این بیپایگی دلالت میکند و آن را تأیید میکند.
هرگز از جام می لعلش نمی باشد خمار
می پرستی کو ببادامش تنقّل می کند
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان از خوشی و سرخوشی ناشی از می لعل او سیراب شد؛ زیرا آن کسی که به میپرستی میپردازد، مانند کسی است که از طعم بادام لذت میبرد و مدام در جستجوی تغییر و تنوع است.
راستی را شاخ عرعر می درفشد همچو بید
کان سهی سرو روان میل تمایل می کند
هوش مصنوعی: راستی مانند شاخ درخت عرعر به سمت آسمان بلند شده و همچون درخت بید، نرم و انعطافپذیر است. درخت سروی زیبا و لطیف نیز همواره به سمت میل و تمایل میچرخد.
جادوی چشمش قلم در سحر بابل می کشد
سبزی خطّش سزا در دامن گل می کند
هوش مصنوعی: چشم او چنان جذاب و سحری دارد که قلم را به خواب میبرد و به زیبایی خطش، رنگ سبز و طراوتی در دامن گل میپاشد.
آنک ما را می تواند سوختن درمان ما
می تواند ساختن لیکن تغافل می کند
هوش مصنوعی: ما را میتواند سوختن درمان کند و میتواند ساختن ما را هم بهبود بخشد، اما او به عمداً بیتفاوتی میکند.
گفت اگر کام دلت باید ز وصلم جان بده
می دهم گر لعل جان بخشش تقبّل می کند
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به خواستهات برسی و به وصالم برسی، جانم را فدای تو میکنم. حتی اگر به عشق تو نیاز باشد و جانم را از من بگیرد، با کمال میل این کار را انجام میدهم.
در برم دل همچو مهر از تاب لرزان می شود
چون فراق آن مه تابان تحمّل می کند
هوش مصنوعی: دل من مانند ماهی که در آفتاب میلرزد، وقتی که دوری آن محبوب روشنیبخش را تحمل میکند، به شدت نوسان میکند.
نرگسش گوید که فرض عین باشد قتل تو
جان برشوة می دهم گر این تفضّل می کند
هوش مصنوعی: نرگس میگوید که فرض میکند تو را به قتل رسانده است، اما من جانم را برای او فدای شما میکنم، اگر او این لطف را در حق من انجام دهد.
ای گل ار برگ نوای بلبل مستت بود
باد پندار ار صبا انکار بلبل می کند
هوش مصنوعی: ای گل، اگرچه صدای بلبل شاداب و مستی به تو میرسد، اما باد را تصور کن که اگر نسیم صبح به بلبل توجه نکند، او را نادیده میگیرد.
گر ندارد با دل سرگشته ی خواجو نزاع
هندوی زلفش چرا بروی تطاول می کند
هوش مصنوعی: اگر دل سرگشته خواجو با زلف هندی خود دعوا ندارد، پس چرا این زلف به طمع معشوق به سوی او دراز میشود؟

خواجوی کرمانی