گنجور

شمارهٔ ۱۱

وقت صبوح شد بیار آن خور مه نقاب را
از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را
ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
در خوی خجلت افکند چشمه ی آفتاب را
وقت سحر که بلبله قهقهه برچمن زند
ساغر چشم من بخون رنگ دهد شراب را
بسکه بسوزد از غمش ایندل سوزناک من
دود بر آید از جگر ز آتش دل کباب را
چون بت رود ساز من چنگ به ساز در زند
من بفغان نواگری یاد دهم رباب را
گر بخیال روی او در رخ مه نظر کنم
مردم چشمم از حیا آب کند سحاب را
دست امید من عجب گر بوصال او رسد
پشّه کسی ندید کو صید کند عقاب را
چون مه مهربان من تاب دهد نغوله را
در خم عقربش نگر زهره ی شب نقاب را
خواجو اگر ز چشم تو خواب ببرد گو ببر
زانکه ز عشق نرگسش خواب نماند خواب را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقت صبوح شد بیار آن خور مه نقاب را
از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را
هوش مصنوعی: هنگام صبح فرا رسیده است، بیا آن خورشید را که مانند نقاب است از لیوان دو آتشی بیرون بیاور و آب را جاری کن.
ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
در خوی خجلت افکند چشمه ی آفتاب را
هوش مصنوعی: زمانی که ماه قنینه در آسمان به اوج می‌رسد و از افق بالا می‌آید، زیبایی‌اش آن‌قدر درخشان است که چشمه‌ی آفتاب را تحت تأثیر قرار می‌دهد و باعث می‌شود آفتاب احساس خجالت کند.
وقت سحر که بلبله قهقهه برچمن زند
ساغر چشم من بخون رنگ دهد شراب را
هوش مصنوعی: در زمان صبحگاه که بلبل سرود شادمانی بر گلزار سر می‌دهد، چشم من به رنگ خون می‌نوشاند شراب را.
بسکه بسوزد از غمش ایندل سوزناک من
دود بر آید از جگر ز آتش دل کباب را
هوش مصنوعی: این دل در اثر غم و اندوهش به شدت می سوزد و چنان آتشینی دارد که از جگرم دود بر می‌خیزد و مانند کبابی که بر روی آتش قرار دارد، به شدت دچار سوختگی می‌شود.
چون بت رود ساز من چنگ به ساز در زند
من بفغان نواگری یاد دهم رباب را
هوش مصنوعی: زمانی که معشوق برود، من به سازم می‌نوازم و در این حال، صدای غمگین را به یاد روباب به گوش می‌رسانم.
گر بخیال روی او در رخ مه نظر کنم
مردم چشمم از حیا آب کند سحاب را
هوش مصنوعی: اگر به فکر چهره او باشم و به زیبایی‌اش نگاه کنم، شرمم آنقدر زیاد می‌شود که مانند ابر، اشک می‌ریزم.
دست امید من عجب گر بوصال او رسد
پشّه کسی ندید کو صید کند عقاب را
هوش مصنوعی: اگر دست امید من به وصال او برسد، شگفت‌انگیز خواهد بود، زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند مانند پشه‌ای کوچک عقاب را شکار کند.
چون مه مهربان من تاب دهد نغوله را
در خم عقربش نگر زهره ی شب نقاب را
هوش مصنوعی: وقتی ماه مهربان من نور می‌افشاند، نغمه‌ای را در میان زوایای تاریکش گوش کن و زیبایی شب را که در نقاب پنهان است، ببین.
خواجو اگر ز چشم تو خواب ببرد گو ببر
زانکه ز عشق نرگسش خواب نماند خواب را
هوش مصنوعی: اگر خواجو از چشمان تو به خواب برود، اشکالی ندارد؛ چرا که عشق نرگس او چنان پایدار است که خواب را از دست می‌دهد و خواب دیگر برایش معنادار نیست.

حاشیه ها

1391/01/08 23:04
کیوان

در مصراع اول را ؛ ار نوشته شده است که ظاهرا اشتباه تایپی است

1396/08/23 14:10
فراز

سلام . عرض ادب و خداقوت
لطفا مصرع اول رو اصلاح بفرمایید
" را "

1399/03/19 19:06

وقت سحر که بلبل قهقه بر چمن زند---درست است