شمارهٔ ۱۰۳
میانش موئی و شیرین دهان هیچ
ازین موئی نمی بینم وز آن هیچ
دهانش گوئی از تنگی که هیچست
بدان تنگی ندیدم در جهان هیچ
میانش یک سر مویست و گوئی
ندارد یک سر مو در میان هیچ
دهانش بی گمان همچون دلم تنگ
میانش بی سخن همچون دهان هیچ
بجز وصف دهان نیست هستش
نمی آید حدیثم بر زبان هیچ
میانش چون تنم در بی نشانی
دهانش چون دلم وز وی نشان هیچ
خوشا با دوستان در بوستان عیش
که باشد بوستان بی دوستان هیچ
گل سوری نبینم در بهاران
چو روی دلستان در گلستان هیچ
برون از اشک از چشمم نیاید
کنار سبزه و آب روان هیچ
برو خواجو که با گل درنگیرد
خروش بلبل فریاد خوان هیچ
سحرگه خوش بُود گل چیدن از باغ
ولیکن گر نگوید باغبان هیچ
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میانش موئی و شیرین دهان هیچ
ازین موئی نمی بینم وز آن هیچ
هوش مصنوعی: در میان او موهایی وجود دارد و دهانی شیرین، اما از آن موها چیزی نمیبینم و از آن شیرینی نیز هیچ خبری نیست.
دهانش گوئی از تنگی که هیچست
بدان تنگی ندیدم در جهان هیچ
هوش مصنوعی: دهان او به قدری باریک و تنگ است که در زندگیام، هیچچیز دیگری به این اندازه تنگ ندیدهام.
میانش یک سر مویست و گوئی
ندارد یک سر مو در میان هیچ
هوش مصنوعی: میان او فقط یک سر مو وجود دارد و گویا هیچ چیزی در آن سر مو نیست.
دهانش بی گمان همچون دلم تنگ
میانش بی سخن همچون دهان هیچ
هوش مصنوعی: دهان او بی شک همچون دل من پر از ناگفتهها و بیصفا است و در میان آن سکوتی وجود دارد که همانند دهانش خاموش است.
بجز وصف دهان نیست هستش
نمی آید حدیثم بر زبان هیچ
هوش مصنوعی: جز سخن گفتن درباره لبانش، هیچ صفاتی از او را نمیتوان بیان کرد و حتی زبانم قادر به بیان هیچ چیز دیگری از او نیست.
میانش چون تنم در بی نشانی
دهانش چون دلم وز وی نشان هیچ
هوش مصنوعی: در دل من او جای گرفته، اما او را نمیتوانم ببینم. صدایش مانند صدای دل من است، اما هیچ نشانی از او ندارم.
خوشا با دوستان در بوستان عیش
که باشد بوستان بی دوستان هیچ
هوش مصنوعی: زندگی در کنار دوستان و همنشینی با آنها در طبیعت لذتبخش است و وقتی که دوستانی در کنار نباشند، لذت واقعی از این زیباییها و شادیها نخواهد بود.
گل سوری نبینم در بهاران
چو روی دلستان در گلستان هیچ
هوش مصنوعی: من هرگز گل سوری را در بهار نمیبينم، مانند چهره محبوبم که در میان گلهاست، هیچ چیز دیگری ارزش دیدن ندارد.
برون از اشک از چشمم نیاید
کنار سبزه و آب روان هیچ
هوش مصنوعی: در کنار سبزه و جاری بودن آب، هیچ چیزی جز اشک از چشمانم جاری نمیشود.
برو خواجو که با گل درنگیرد
خروش بلبل فریاد خوان هیچ
هوش مصنوعی: برو و به خواجو بگو که بلبل از صدای خود ناراضی است و هیچ درنگی با گل ندارد.
سحرگه خوش بُود گل چیدن از باغ
ولیکن گر نگوید باغبان هیچ
هوش مصنوعی: در صبحگاه، چیدن گل از باغ لذت بخش است، اما اگر باغبان هیچ نگوید، دیگر دلچسب نیست.
حاشیه ها
1396/10/30 08:12
محسن حیدرزاده جزی
در مصرع دوم بیت نخست ، ظاهرا نمی بینم درست است .

خواجوی کرمانی