گنجور

شمارهٔ ۲ - فی مذمة الفرس العضدیه

افتخار جهان مظفر دین
معدن جود و منبع دانش
حسن بن العضد که از احسان
مصطفی گشت و بنده حسّانش
کوکب زرنگار خور میخیست
اوفتاده ز نعل یکرانش
شاه سیمین سریر زرین تاج
خاک روب در شبستانش
قصر هفت آشکوی شش روزن
غرفه ئی در فضای ایوانش
بنده را داد زرده ئی که بود
سبز خنک سپهر حیرانش
میخ دستان سام بر دستش
داغ بهرام گور بر رانش
سالها یادگار بهمن و تور
در شب آخر کشیده ساسانش
پیر گشته پشنک بر پشتش
کرده افراسیاب ترخانش
شب مولد اوان دعوت نوح
روز پیری زمان طوفانش
کهترین کرّه چرمه ی سامش
کمترین بچه خنک دستانش
مادیانی که رخش کرّه اوست
پروریده بشیر پستانش
از کیومرث بازماند و کنون
چرخ نسبت کند بپیرانش
نعل بندی که نعل او می بست
کاوه آورد پتک و سندانش
وقت ابداع موسم زینش
گاه ایجاد روز جولانش
گرد پیری نشسته بر پشتش
کثرت سن شکسته دندانش
دیده تاریک گشته از نظرش
سینه دل بر گرفته از جانش
همچو چنگی گسسته او تارش
همچو سقفی شکسته ارکانش
شده تاب از وجود معدومش
رفته آب از سنان اسنانش
سوخته چوبهای اعضایش
ریخته برگهای اجفانش
از تداویر چرخ بگسسته
رسن تا تار شریانش
گرد رانی چو دسته چنگش
گردنی همچو نای انبانش
دهن سالخورده دشمن کام
با زمین گفته راز پنهانش
کرده گرگان طمع درو لیکن
چرخ کرده نصیب کرمانش
شده زین هفت طارم شش در
چار حد وجود ویرانش
هیچ سغریگر از پی کیمخت
نبرد بی طمع بدکانش
گرگ وحشی بوقت جوع الکلب
نکشد لاشه در بیابانش
آیت کل من علیها فان
گوئیا نازلست در شأنش
کس بغور جراحتش نرسد
زانک نا ممکنست درمانش
بنده با ارتکاب این مرکب
که بدست آمدست آسانش
هر نفس طعنه ئیست از اینش
هز زمان بذله ئیست از آنش
برو ای باد قاصدا و ببوس
خاک درگاه آسمان مانش
پیش از انهای نفثة المصدور
برسان بندگی بدربانش
بر سر جمع عرضه دار و بگوی
حال این خسته ی پریشانش
که چنین مرکبی بنا می زد
نبود بنده مرد میدانش
گر بود لایق جنیسبت خاص
بفرست و ز بنده بستانش
شب پس خیمه باز می دارش
روز پیش طلیعه میرانش
ور بهندوستان نظیرش نیست
بفرست از برای سلطانش
نوکری را بگوی تا ببرد
از برای سگان کهدانش
یا بخر بندگان اشارت کن
تا بدارند بهر پالانش
با همه سن و سال بسیارش
با همه علّت فراوانش
جد اعلاش انک در بغداد
پیشکش کرد بهر احسانش
عضد الدین که گلشن خضرا
یک سراچه ست در گلستانش
خواجه ئی را که تیر مستوفی
یک قلمزن بود ز دیوانش
زین دنیا و دین علی که فلک
نکند سرکشی بدورانش
آصف ثانی انک باد بود
در نظر ملکت سلیمانش
منشی ایلخان که شاه سپهر
نکشد سر ز خط فرمانش
باد بر رسم محمدت گویان
فلک ازرقی ثنا خوانش
بنده ی سر نهاده بهرامش
هندویزر خریده کیوانش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

افتخار جهان مظفر دین
معدن جود و منبع دانش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی می‌پردازد که مایه افتخار جهان است و در دین، سخاوت و علم سرآمد می‌باشد. او به عنوان منبعی از مهربانی و دانش شناخته می‌شود.
حسن بن العضد که از احسان
مصطفی گشت و بنده حسّانش
هوش مصنوعی: حسن بن عضد شخصیتی است که به واسطه نیکی‌های پیامبر (مصطفی) به مقام و ارزش بالایی دست یافت و به عنوان بنده‌ای از بندگان او شناخته می‌شود.
کوکب زرنگار خور میخیست
اوفتاده ز نعل یکرانش
هوش مصنوعی: ستاره‌ای با رنگ زیبا بر زمین افتاده است که از نعل اسبی یک‌طرفه جدا شده.
شاه سیمین سریر زرین تاج
خاک روب در شبستانش
هوش مصنوعی: مردی با تاجی زرین و چهره‌ای مانند نقره، در کاخی زیبا و مجلل، در خواب شبانه آرامیده است.
قصر هفت آشکوی شش روزن
غرفه ئی در فضای ایوانش
هوش مصنوعی: بنا و عمارت با هفت بخش و شش پنجره، که در فضای سرایداری‌اش زیبایی خاصی دارد.
بنده را داد زرده ئی که بود
سبز خنک سپهر حیرانش
هوش مصنوعی: بنده را، خوشه‌ای زردی داده‌اند که در واقع سبز و خنک است و آسمان به خاطر آن در حیرت مانده است.
میخ دستان سام بر دستش
داغ بهرام گور بر رانش
هوش مصنوعی: دست سام به میخی تکیه دارد و بر ران او نشانه‌ای از داغ بهرام گور وجود دارد.
سالها یادگار بهمن و تور
در شب آخر کشیده ساسانش
هوش مصنوعی: سال‌ها خاطره‌ای از بهمن و تور در آخرین شب، ساسان را ترسیم کرده‌اند.
پیر گشته پشنک بر پشتش
کرده افراسیاب ترخانش
هوش مصنوعی: پیر شده و پشم‌هایش ریخته و بر دوشش بار سنگینی گذاشته شده است.
شب مولد اوان دعوت نوح
روز پیری زمان طوفانش
هوش مصنوعی: در شب تولد او، نوح دعوت شده بود و روزهایی که او به پیری رسید، زمان طوفانش فرارسید.
کهترین کرّه چرمه ی سامش
کمترین بچه خنک دستانش
هوش مصنوعی: زیباترین و دلنشین‌ترین شکل و ظاهر او، در واقع، کم‌اهمیت‌ترین جزئیاتش را نشان می‌دهد.
مادیانی که رخش کرّه اوست
پروریده بشیر پستانش
هوش مصنوعی: مادیانی که فرزندشان از اسب تندرو و زیبایش است، به خاطر شیرش پرورش یافته‌اند.
از کیومرث بازماند و کنون
چرخ نسبت کند بپیرانش
هوش مصنوعی: از کیومرث، که نخستین انسان و پادشاه افسانه‌ای است، زمان گذشته و حالا چرخ گردون بر بستر پیری و کهن‌سالی او تأکید می‌کند.
نعل بندی که نعل او می بست
کاوه آورد پتک و سندانش
هوش مصنوعی: نعل‌بند، که وظیفه‌اش نعل زدن اسب‌ها بود، به اعمالش توجه کرد و متوجه شد که کاوه با پتک و سندانش، در حال آماده‌سازی وسیله‌ای برای تغییر و انقلاب است.
وقت ابداع موسم زینش
گاه ایجاد روز جولانش
هوش مصنوعی: زمانی که فصل زیبایی‌اش به وجود می‌آید، زمان ظهور روزی برای نمایش و درخشش اوست.
گرد پیری نشسته بر پشتش
کثرت سن شکسته دندانش
هوش مصنوعی: پیری بر دوش او سنگینی می‌کند و شمار سال‌های عمرش باعث شده دندان‌هایش خراب شوند.
دیده تاریک گشته از نظرش
سینه دل بر گرفته از جانش
هوش مصنوعی: چشم او از دیدن معشوق نابینا شده و دلش به شدت از عشق او پر شده است، به گونه‌ای که انگار زندگی‌اش را از دست داده است.
همچو چنگی گسسته او تارش
همچو سقفی شکسته ارکانش
هوش مصنوعی: شکستگی و نابسامانی او به گونه‌ای است که مانند یک ساز تار که رشته‌هایش پاره شده، و همچون سقفی که دچار فروپاشی شده، به هم ریخته و از هم گسسته شده است.
شده تاب از وجود معدومش
رفته آب از سنان اسنانش
هوش مصنوعی: وجود او به حدی کم رنگ و ناپیداست که مانند قطرات آبی که از لبه دندان می‌چکد، حالتی غمگین و بی‌رمق پیدا کرده است.
سوخته چوبهای اعضایش
ریخته برگهای اجفانش
هوش مصنوعی: چوب‌های بدنش سوخته و برگ‌های پلک‌هایش پخش شده است.
از تداویر چرخ بگسسته
رسن تا تار شریانش
هوش مصنوعی: از دگرگون شدن تقدیر، پیوند زندگی گسسته شده است.
گرد رانی چو دسته چنگش
گردنی همچو نای انبانش
هوش مصنوعی: چهره‌اش زیبا و دلرباست مانند دسته‌ی چنگی که نوازنده آن را می‌نوازد و گردنش همچون انبان نرم و خوش‌فرم است.
دهن سالخورده دشمن کام
با زمین گفته راز پنهانش
هوش مصنوعی: زبان سالخورده دشمن با خاک زمین به راز پنهانی‌اش اشاره کرده است.
کرده گرگان طمع درو لیکن
چرخ کرده نصیب کرمانش
هوش مصنوعی: گرگ‌ها خواهان شکار در این سرزمین هستند، اما چرخ زمان و تقدیر قسمت کرمان را تعیین کرده است.
شده زین هفت طارم شش در
چار حد وجود ویرانش
هوش مصنوعی: به خاطر این هفت آسمان، شش دروازه وجودش ویران شده است.
هیچ سغریگر از پی کیمخت
نبرد بی طمع بدکانش
هوش مصنوعی: هیچ شخصی به دنبال شیرینی به سراغ کسی نمی‌رود مگر اینکه به نفع خودش باشد.
گرگ وحشی بوقت جوع الکلب
نکشد لاشه در بیابانش
هوش مصنوعی: اگر گرگ وحشی در زمان گرسنگی هم سگ را نکند، لاشه‌اش را در بیابان نمی‌گذارد.
آیت کل من علیها فان
گوئیا نازلست در شأنش
هوش مصنوعی: هر چیزی که بر روی زمین وجود دارد، زوال‌پذیر است و تنها ذات پروردگار باقی می‌ماند.
کس بغور جراحتش نرسد
زانک نا ممکنست درمانش
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به جراحت او نزدیک شود، زیرا درمانش غیرممکن است.
بنده با ارتکاب این مرکب
که بدست آمدست آسانش
هوش مصنوعی: من با انجام این کار که به راحتی به دست آمده، خود را در بند کرده‌ام.
هر نفس طعنه ئیست از اینش
هز زمان بذله ئیست از آنش
هوش مصنوعی: هر نفس که می‌کشیم، یادآور تلخی‌ها و انتقادات زندگی است و در هر لحظه، شوخی و خوشمزگی‌هایی از این تجربیات به ما می‌رسد.
برو ای باد قاصدا و ببوس
خاک درگاه آسمان مانش
هوش مصنوعی: برو ای باد پیام‌آور و بر خاک در جلوی آسمان بوسه بزن.
پیش از انهای نفثة المصدور
برسان بندگی بدربانش
هوش مصنوعی: قبل از اینکه آنهایی که از دلشان ناراحتی و غم برمی‌خیزد، به درگاه خداوند شکایت کنند، باید بندگی و تسلیم خود را نشان دهند.
بر سر جمع عرضه دار و بگوی
حال این خسته ی پریشانش
هوش مصنوعی: در میان جمع بنشین و از احوال این آدم خسته و آشفته صحبت کن.
که چنین مرکبی بنا می زد
نبود بنده مرد میدانش
هوش مصنوعی: کسی که چنین وسیله‌ای را فراهم می‌کند، اگر بنده‌ای نداشته باشد که در میدان حاضر باشد، چه فایده‌ای دارد؟
گر بود لایق جنیسبت خاص
بفرست و ز بنده بستانش
هوش مصنوعی: اگر کسی لایق باشد، چیز خاصی برای او بفرست و آنچه می‌خواهد را از بنده‌اش بگیر.
شب پس خیمه باز می دارش
روز پیش طلیعه میرانش
هوش مصنوعی: شب را در کنار خیمه‌ها بگذران و روز را به پیشواز فرمانروایان بشتاب.
ور بهندوستان نظیرش نیست
بفرست از برای سلطانش
هوش مصنوعی: اگر در هند مانند او وجود ندارد، برای پادشاهش فرستاده‌ای بفرست.
نوکری را بگوی تا ببرد
از برای سگان کهدانش
هوش مصنوعی: به کسانی که در خدمت دیوانگان هستند بگویید تا برای سگان وفادار خود کاری کنند.
یا بخر بندگان اشارت کن
تا بدارند بهر پالانش
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که به بندگانت اشاره کنی تا آماده شوند برای زین کردن اسبش، باید یا چیزی را بخرند یا کاری را انجام دهند.
با همه سن و سال بسیارش
با همه علّت فراوانش
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سن و سالش خیلی زیاد است و مشکلات و دلایل زیادی دارد، باز هم…
جد اعلاش انک در بغداد
پیشکش کرد بهر احسانش
هوش مصنوعی: جد اعلا به کسی اشاره دارد که در بغداد به خاطر اعمال نیکش مورد تقدیر و احترام قرار گرفته است. این جمله به نوعی از زیبایی و بزرگی کارهای نیک او می‌گوید و نشان‌دهنده اهمیت قدردانی از اقدامات خوب دیگران است.
عضد الدین که گلشن خضرا
یک سراچه ست در گلستانش
هوش مصنوعی: عضد الدین که به عنوان یک شخص با استعداد و صاحب علم شناخته می‌شود، در جایی زندگی می‌کند که سرزمین سبز و پر از زیبایی‌هاست و در واقع، زندگی او به مانند یک گلستان سرشار از زیبایی و صفاست.
خواجه ئی را که تیر مستوفی
یک قلمزن بود ز دیوانش
هوش مصنوعی: یک مسئول یا مقام رسمی را که به عنوان نویسنده یا قلمزن در دیوان و امور مالی مشغول به کار بود، به خاطر کارهایش مورد توجه قرار دادند.
زین دنیا و دین علی که فلک
نکند سرکشی بدورانش
هوش مصنوعی: از این دنیا و دین علی، آسمان هم نمی‌تواند به دورانش سرکشی کند.
آصف ثانی انک باد بود
در نظر ملکت سلیمانش
هوش مصنوعی: آصف، همانند بادی بود که در نظر سلطنت سلیمان می‌وزید.
منشی ایلخان که شاه سپهر
نکشد سر ز خط فرمانش
هوش مصنوعی: در اینجا به اهمیت و قدرت منشی ایلخان اشاره شده است. او به قدری تاثیرگذار و با دانش است که هیچ فرمانروایی از جمله شاه سپهر نمی‌تواند بدون رعایت دستورات و خطوطی که او تعیین می‌کند، عمل کند. در واقع، برتری و نفوذ او در امور حکومتی و قدرت تصمیم‌گیری به وضوح مشهود است.
باد بر رسم محمدت گویان
فلک ازرقی ثنا خوانش
هوش مصنوعی: باد به یاد محمد، آسمان آبی را در ستایش او به آواز بلند می‌خواند.
بنده ی سر نهاده بهرامش
هندویزر خریده کیوانش
هوش مصنوعی: کسی که در برابر بهرام سر تسلیم فرود آورده و در زندگی خود، شرایطی را انتخاب کرده که به او تعلق دارد، مانند یک هندی که در پی خریدن ماه است.

حاشیه ها

1402/06/08 14:09
رضا پروا

این قطعه مدح حسن ابن عضد است نه مذمه!

1402/07/24 11:09
علی میراحمدی

 ممدوح شاعر مرکب وامانده و پیری به او میدهد و این قصیده در توصیف حالات و اطوار آن مرکب است.

انوری هم شعری در وصف اسب پیری که به او هدیه داده شده،دارد که همچون شعر خواجو بسیار خواندنی است.