شمارهٔ ۱۹ - فی مدح الامیر الاعظم جلال الدین ارپه بیک طاب ثراه
اعظم جلال دولت و دین ارپه کاسمان
بر آستان قدر جلالش گذر نیافت
گردون هزار سال بگرد جهان بگشت
وز خط حکم نافذ او ره بدر نیافت
چون شاهباز همت او دیده باز کرد
نه بیضه سپهر بجز زیر پر نیافت
بگذشت و هم تیز پر از حد کن و فکان
وز پایه سرادق قدرش خبر نیافت
بر قد کبریاش جهان قرطه ئی برید
کانرا برون ز اطلس چرح آستر نیافت
شاها خرد که کاشف اسرار عالمست
هرگز بوهم پایه قدر تو در نیافت
گردون چو پرچم علمت روز معرکه
مرغول مشک رنگ عروس ظفر نیافت
چشم زمانه در شب تاریک حادثات
جز ماه رایت تو فروغ سحر نیافت
وهم از فراز طارم افلاک بر گذشت
وز سدّه جناب رفیعت اثر نیافت
بی فضله سخای تو از روی خاصیت
گیتی در آب گوهر و در خاک زر نیافت
خورشید را که چشم و چراغ جهان نهند
جز خاک آستان تو کحل بصر نیافت
ادراک عقل را چو نظر بر جهان فتاد
در جنب اعتبار تواش معتبر نیافت
خورشیدوار قهر تو چون تیغ برکشید
بیرون ز هفت جوشن گردون سپر نیافت
یکچند دشمن تو اگر پا دراز کرد
اکنون ز دست تیغ تو پروای سر نیافت
تیر جهان نورد فلک با هزار چشم
در خشک و تر چو چشم و لبش خشک و تر نیافت
همچون هلال باد قد دشمنت که چرخ
جز نعل موکب تو هلالی دگر نیافت
شمارهٔ ۱۸ - فی المذمة صدرالدین یحیی التمعاچی: صدر دین یحیی تمغاچی که هستشمارهٔ ۲۰ - فی مدح الصاحب الاعظم رکن الحق و الدین عمید الملک: مهدی ثانی عمید الملک رکن داد و دین
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اعظم جلال دولت و دین ارپه کاسمان
بر آستان قدر جلالش گذر نیافت
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه دولت و دین، حتی اگر در آسمانها هم بگردی، نمیتوانی در برابر مقام و جلال او قدم بگذاری.
گردون هزار سال بگرد جهان بگشت
وز خط حکم نافذ او ره بدر نیافت
هوش مصنوعی: آسمان هزار سال به دور خود چرخید و دنیا دگرگون شد، ولی هیچکس نتوانست از فرمان حاکمیت او خارج شود.
چون شاهباز همت او دیده باز کرد
نه بیضه سپهر بجز زیر پر نیافت
هوش مصنوعی: پس از تلاش و ارادهای قوی، همچون شاهپرندهای که نگاهش را به آسمان میدوزد، او متوجه شد که تنها چیزی که میتواند او را در بلندای شان و مقامش یاری کند، به جز تکیه بر قدرت ذاتیاش، در زیر پرهایش قرار ندارد.
بگذشت و هم تیز پر از حد کن و فکان
وز پایه سرادق قدرش خبر نیافت
هوش مصنوعی: گذشت و او به شدت توانمند و باوقار بود، ولی از جایگاه خود در عالم جاه و مقام چیزی نمیدانست.
بر قد کبریاش جهان قرطه ئی برید
کانرا برون ز اطلس چرح آستر نیافت
هوش مصنوعی: در برابر شکوه و عظمت او، جهانی کوچک و حقیر به نظر میرسد؛ چرا که هیچ چیز نمیتواند به اندازهای که او در خود دارد، با اراده و زیباییاش مقایسه شود.
شاها خرد که کاشف اسرار عالمست
هرگز بوهم پایه قدر تو در نیافت
هوش مصنوعی: ای پادشه، دانایی که رازهای جهان را کشف میکند، هرگز تصور نکردهام که ارزش تو چقدر عظیم است.
گردون چو پرچم علمت روز معرکه
مرغول مشک رنگ عروس ظفر نیافت
هوش مصنوعی: آسمان مانند پرچم علم تو در روز جنگ، پرچم زیبای پیروزی را بر افراشته است و عطر مشک مانند عطر عروس، نشانهٔ موفقیت را نمییابد.
چشم زمانه در شب تاریک حادثات
جز ماه رایت تو فروغ سحر نیافت
هوش مصنوعی: در شب سیاه حوادث، چشم زمانه تنها گاهی به نور ماهی مانند تو مینگرد و جز تو، از دیگران روشنی سحرگاهی نمیبیند.
وهم از فراز طارم افلاک بر گذشت
وز سدّه جناب رفیعت اثر نیافت
هوش مصنوعی: تردید و خیال از عرش آسمانها گذشت و هیچ نشانی از مقام بلند تو پیدا نکرد.
بی فضله سخای تو از روی خاصیت
گیتی در آب گوهر و در خاک زر نیافت
هوش مصنوعی: اگر بخشش و generosity تو نباشد، دنیا در آب و خاکش هرگز به جواهر و طلا نخواهد رسید.
خورشید را که چشم و چراغ جهان نهند
جز خاک آستان تو کحل بصر نیافت
هوش مصنوعی: خورشید که روشنی و روشناییبخش همه جاست، جز خاک پای تو چیزی پیدا نکرد که به چشم بَرد.
ادراک عقل را چو نظر بر جهان فتاد
در جنب اعتبار تواش معتبر نیافت
هوش مصنوعی: زمانی که عقل به نظارهٔ جهان میپردازد، در کنار اعتبار و اهمیت خود، چیزی معنادار نمییابد.
خورشیدوار قهر تو چون تیغ برکشید
بیرون ز هفت جوشن گردون سپر نیافت
هوش مصنوعی: خواست و غیظ تو مانند آفتاب درخشید و همچون شمشیری تیز نمایان شد، اما از هفت لایه حفاظتی آسمان نتوانست سپری برای خود بیابد.
یکچند دشمن تو اگر پا دراز کرد
اکنون ز دست تیغ تو پروای سر نیافت
هوش مصنوعی: مدتی است که دشمن تو تلاش کرده تا قدرت خود را نشان دهد، اما اکنون از تیغ تو به شدت میترسد و جرأت نمیکند که به تو نزدیک شود.
تیر جهان نورد فلک با هزار چشم
در خشک و تر چو چشم و لبش خشک و تر نیافت
هوش مصنوعی: تیر پرتابی که از گردونه آسمان میآید، با هزار نگاه به همه چیز در خشک و تر مینگرد، اما همچنان که او لب و چشمی بینظیر دارد، نمیتواند به آسانی به لب و چشم خود دست یابد.
همچون هلال باد قد دشمنت که چرخ
جز نعل موکب تو هلالی دگر نیافت
هوش مصنوعی: همچون هلالی که در آسمان میدرخشد، قامت باریک و زیبای دشمنت را میبینم که جز از نعل روی اسب تو، هیچ چیز دیگری در چرخ روزگار قابل مشاهده نیست.