گنجور

شمارهٔ ۱۵ - وله

شبی ز درد شکم بیخبر بیفتادم
چنانک جامه ی جان چاک می زدم ز الم
چو آفتاب بر آمد شدم بنزد طبیب
که بهر ریش درونم بیان کند مرهم
طبیب گفت که خود را بهر طریق که هست
مجال ده بجانب خدایگان عجم
ز خوان او اگرت لقمه ئی بدست آید
بخور که نیست دوائی جز آن به درد شکم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی ز درد شکم بیخبر بیفتادم
چنانک جامه ی جان چاک می زدم ز الم
هوش مصنوعی: یک شب به خاطر درد شکم بی‌خبر از همه چیز به حالت بی‌خودی افتادم، به گونه‌ای که مانند کسی که از غم و دردی عمیق به خود می‌پیچد، لباس جانم را پاره می‌کردم از شدت ناراحتی.
چو آفتاب بر آمد شدم بنزد طبیب
که بهر ریش درونم بیان کند مرهم
هوش مصنوعی: وقتی که آفتاب طلوع کرد، به نزد پزشک رفتم تا برای زخم درونم درمانی را توضیح دهد.
طبیب گفت که خود را بهر طریق که هست
مجال ده بجانب خدایگان عجم
هوش مصنوعی: پزشک گفت که به هر روش ممکن، فرصت را برای نزدیک شدن به پروردگار مغرض فراهم کن.
ز خوان او اگرت لقمه ئی بدست آید
بخور که نیست دوائی جز آن به درد شکم
هوش مصنوعی: اگر از سفره او چیزی نصیب تو شد، آن را بخور؛ زیرا برای درد شکم هیچ درمانی جز آن وجود ندارد.