شمارهٔ ۱۰ - وله
کافی دولت و دین میر ابوبکر که نیست
در جهانت بمعالی و کمالات نظیر
چه دهم شرح مقادیر عطای تو که نیست
با ایادی گفت حاصل کان عشر عشیر
بگشا دست جوانمردی و با همچو منی
فکر امسال بیکباره برون کن ز ضمیر
بلبل طبع من آن به که ببستان سخن
سبق مدح تو تکرار کند گاه صفیر
من همانم که اگر در قلم آرم بیتی
چون قلم سر بنهد بر خط من تیر دبیر
قلعه گیران ضمیرم چو زه آرند کمان
صف گردنکش گردون بشکفاند بتیر
شمسه ی خاطر من چون بدرخشد ز افق
برود آب ز سرچشمه ی خورشید منیر
تو بدین خواجگی و میری خود غرّه مشو
که نه آنم که تصور کنم از خواجه و میر
من که سر پنجه ی شیران بسخن در شکنم
همه دانند که نبود غمم از خرسی پیر
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کافی دولت و دین میر ابوبکر که نیست
در جهانت بمعالی و کمالات نظیر
هوش مصنوعی: دولت و دین ابوبکر به قدری کافی و بینظیر است که در جهان، هیچگونه برابری با ویژگیها و کمالات او وجود ندارد.
چه دهم شرح مقادیر عطای تو که نیست
با ایادی گفت حاصل کان عشر عشیر
هوش مصنوعی: چه بگویم دربارهی مقدار بخششهای تو، وقتی که کار تو را نمیتوان با دستهای دیگر توصیف کرد، زیرا آنچه به من میرسد، ناچیز و زیر سایهی بزرگی توست.
بگشا دست جوانمردی و با همچو منی
فکر امسال بیکباره برون کن ز ضمیر
هوش مصنوعی: دست خود را به کمک این جوانمردی بگشا و به کسی مثل من کمک کن تا افکار بد امسال را به یکباره از ذهنت بیرون کنی.
بلبل طبع من آن به که ببستان سخن
سبق مدح تو تکرار کند گاه صفیر
هوش مصنوعی: بلبلی که از نظر خلاقیت و بیان احساسات من است، بهتر است در باغ گل به جای مدح و ستایش تو، گاه و بیگاه نغمهای سر بدهد.
من همانم که اگر در قلم آرم بیتی
چون قلم سر بنهد بر خط من تیر دبیر
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که اگر شعری بنویسم، قلم به اندازهای زیبا مینویسد که انگار تیرکی از دقت و ظرافت در آن وجود دارد.
قلعه گیران ضمیرم چو زه آرند کمان
صف گردنکش گردون بشکفاند بتیر
هوش مصنوعی: در درون من افرادی وجود دارند که مانند تیراندازان قهری عمل میکنند و وقتی که مشکلات و موانع به وجود میآید، چون کمانی که کشیده شده، این انرژی و قدرت میتواند باعث بهبود و شکوفایی در زندگیام شود.
شمسه ی خاطر من چون بدرخشد ز افق
برود آب ز سرچشمه ی خورشید منیر
هوش مصنوعی: هنگامی که روشنایی دل من مانند نور خورشید از افق طلوع کند، تمام آبها از سرچشمه روشنی من جریان مییابند.
تو بدین خواجگی و میری خود غرّه مشو
که نه آنم که تصور کنم از خواجه و میر
هوش مصنوعی: به تو میگویم که به مقام و موقعیت خود مغرور نشوی، زیرا من آن کسی نیستم که از مقام و رتبه تو تصور خاصی داشته باشم.
من که سر پنجه ی شیران بسخن در شکنم
همه دانند که نبود غمم از خرسی پیر
هوش مصنوعی: من با قدرت بیان خود میتوانم همچون شیران زبان بگویم، اما همه میدانند که از زندگی و چالشها دلنگران نیستم، حتی اگر مشکل بزرگی مانند خرس کهنسال در برابر من باشد.