شمارهٔ ۶۱ - فی مدح الصاحب الاعظم الاعدل الاکرم مستخدم ارباب السیف و القلم رکن الحق و الدین عمید الملک
ای خط سبز ترا عنبر و ریحان بنده
درج یاقوت ترا لؤلؤ و مرجان بنده
وی دلم چاه زنخدان ترا زندانی
تو عزیزی و صدت یوسف کنعان بنده
زنگی زلف ترا نافه ی چینی هندو
گل رخسارترا لاله ی نعمان بنده
پایمالش مکن آخر چو سر زلف سیاه
که ز سودای تو شد بی سر و سامان بنده
کارش ارزانک نه در پای فکندی ز چه روی
چون سر زلف کژت گشت پریشان بنده
با توام دل بسوی روضه ی رضوان نکشد
که ترا خانه بُود روضه و رضوان بنده
بی خطا خون من خسته چرا ریزی از آنک
بی گناهی نکشد هیچ مسلمان بنده
منزل بنده و خلوتگه وصلت هیهات
کی شود همنفس حضرت سلطان بنده
سرمه ی دیده کند گرد سُم شبرنگت
همچو خاک در دستور جهانبان بنده
رکن دین آصف جم جام عمیدالملک آن
که بُود چرخ هوادارش و دوران بنده
آن علی علم حسن حلم که از فرط جلال
شد محمد بجهانگیری و حسّان بنده
خضر عیسی نفس و آصف جمشید شکوه
قطب خورشید فر و خواجه ی کیوان بنده
دوش گفتم که بُود مشتری خاک درش
گفت برجیس که اینک بدل و جان بنده
چون برون آید از ایوان فلک شاهد صبح
شودش خسرو این بر شده ایوان بنده
ای تراگاه سخا حاتم طائی چاکر
وی ترا روز وغا رستم دستان بنده
صبح در مقدم میمون تو بر رسم نثار
از سر صدق زرافشان و سر افشان بنده
تیر کو منشی دیوان سپهرست بُود
بنده ی خطّت و سر بر خط فرمان بنده
طوطی کلک شکرخای ترا گاه صریر
گشته مرغان خوش الحان گلستان بنده
زاده ی بحر ضمیر گهر افشان ترا
دُر شهوار شود از بُن دندان بنده
چون محیط کف دُرپاش تو در موج آید
از حیا آب شود قلزم و عمّان بنده
از پی فاتحه ی باب دو عالم بستست
حرز اخلاص تو بر بازوی ایمان بنده
در حضور تو دُر افشانم از آنروی که هست
پرتو رای ترا شمس در افشان بنده
چون بمیدان سخن روی در آرد آرد
گوی زرین فلک در خم چوگان بنده
بنده ی حکم جهانگیر تو چون بنده کمند
در جهان گرچه ترا هست فراوان بنده
در همه مدت عمر ار نفسی بی تو ز دست
هست از آن عمر تلف گشته پشیمان بنده
بنده در بندگیت از دو جهان آزادست
همه دانند کز احسان شود انسان بنده
باد چیپور ترا هندو و قیصر خادم
باد فغفور ترا چاکر و خاقان بنده
شمارهٔ ۶۰ - فی مدح السلطان الاعظم الخاقان الاعدل الاکرم حامی عبادالله حافظ بلاد الله المجاهد فی سبیل الله مظفر الدنیا و الدین خلیل خان: ای فلک را شمسه ی سقف شبستان یافتهشمارهٔ ۶۲ - فی مدح المولی الاعظم خلاصة العترة النبویه زبدة آل المصطفویه حمید الملة و الدین ادام الله برکة انفاسه الشریفه: الا ای لعبت قدسی بیار آن راح ریحانی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خط سبز ترا عنبر و ریحان بنده
درج یاقوت ترا لؤلؤ و مرجان بنده
هوش مصنوعی: ای خط سبز تو با عطر و زیبایی چون عنبر و ریحان، و به خاطر زیباییات، جواهراتت مثل یاقوت، مروارید و مرجان برای من باارزش و دوستداشتنی است.
وی دلم چاه زنخدان ترا زندانی
تو عزیزی و صدت یوسف کنعان بنده
هوش مصنوعی: دل من در چاه خط دوست افتاده و تو در نظر من عزیز هستی، مانند یوسف در مصر که بنده و محبوب است.
زنگی زلف ترا نافه ی چینی هندو
گل رخسارترا لاله ی نعمان بنده
هوش مصنوعی: زلفهای تو مانند نافهای از چین است و چهرهات مانند لالهای درخشان و زیباست که به زیبایی در دل مینشیند.
پایمالش مکن آخر چو سر زلف سیاه
که ز سودای تو شد بی سر و سامان بنده
هوش مصنوعی: نکنید به خاطر عشق و علاقهتان آسیب به او برسانید، چرا که او به خاطر情ه شما دچار بینظمی و سردرگمی شده است.
کارش ارزانک نه در پای فکندی ز چه روی
چون سر زلف کژت گشت پریشان بنده
هوش مصنوعی: کار او ارزان نیست، پس چرا به سادگی آن را رها کردی؟ وقتی که مانند زلفهای پیچخوردهات شلوغ و آشفته شده است.
با توام دل بسوی روضه ی رضوان نکشد
که ترا خانه بُود روضه و رضوان بنده
هوش مصنوعی: دل من به سوی بهشت و نعمتهای آن نمیرود، زیرا که تو خود بهشت و نعمت من هستی.
بی خطا خون من خسته چرا ریزی از آنک
بی گناهی نکشد هیچ مسلمان بنده
هوش مصنوعی: چرا بدون اشتباه خون من را میریزی، در حالی که کسی که بیگناه است، هیچ مسلمان آزاد را اذیت نمیکند؟
منزل بنده و خلوتگه وصلت هیهات
کی شود همنفس حضرت سلطان بنده
هوش مصنوعی: جایی که من زندگی میکنم و مکان آرامش من، هیچگاه نمیتواند محلی برای وصال و نزدیکی به معشوق باشد، زیرا من چنانچه باید، همنفسی برای بزرگوار و سلطانی همچون او نیستم.
سرمه ی دیده کند گرد سُم شبرنگت
همچو خاک در دستور جهانبان بنده
هوش مصنوعی: چشم من برای دیدن تو مانند خاکی است که زیر سم اسب تو قرار دارد.
رکن دین آصف جم جام عمیدالملک آن
که بُود چرخ هوادارش و دوران بنده
هوش مصنوعی: آصف جم، که یکی از ارکان دین است و مقامش به مانند جام عمیدالملک است، آن کسی است که چرخ فلک حامی اوست و دوران زیر دست او قرار دارد.
آن علی علم حسن حلم که از فرط جلال
شد محمد بجهانگیری و حسّان بنده
هوش مصنوعی: علی که سرشار از علم، زیبایی و بردباری است، به خاطر عظمتش به جهانیان میتابد و محمد در میان مردم به عنوان رهبر و حسّان به عنوان بندهای معروف و محترم جای دارد.
خضر عیسی نفس و آصف جمشید شکوه
قطب خورشید فر و خواجه ی کیوان بنده
هوش مصنوعی: خضر، که نماد زندگی جاودان و هدایت است، عیسی، که مظهر رحمت و معجزه است، و آصف، وزیر سپید جامهی جمشید، هر کدام به نوعی نمایانگر مقام و عظمت خاصی هستند. شکوه و جلال خورشید و میراث پادشاهی کیوان و بندگی در اینجا به صفات برجسته و مهم اشاره میکند که میتواند نمادی از قدرت و تسلط در عالم باشد.
دوش گفتم که بُود مشتری خاک درش
گفت برجیس که اینک بدل و جان بنده
هوش مصنوعی: دیروز به مشتری گفتم که خاک درش هست، او گفت که من جایگزین و جان بندهام.
چون برون آید از ایوان فلک شاهد صبح
شودش خسرو این بر شده ایوان بنده
هوش مصنوعی: به محض اینکه نور صبح از افق برآمد، پادشاهی که در ایوان نشسته است، به زیبایی و شکوهی که در این لحظه دیده میشود، توجه میکند.
ای تراگاه سخا حاتم طائی چاکر
وی ترا روز وغا رستم دستان بنده
هوش مصنوعی: ای چهرهات نمایانگر سخاوت حاتم طایی است و من بندهات در میدان نبرد مانند رستم دستان هستم.
صبح در مقدم میمون تو بر رسم نثار
از سر صدق زرافشان و سر افشان بنده
هوش مصنوعی: صبح با حضور میمون تو، بر اساس رسم و ادب، از سر صدق و با تمام احترام، به عنوان یک بنده خدمت میکنم.
تیر کو منشی دیوان سپهرست بُود
بنده ی خطّت و سر بر خط فرمان بنده
هوش مصنوعی: منشی دیوان آسمان تیرش را به سوی من پرتاب کرده است و من بندهی نوشتههای تو هستم و سر فرود آوردهام بر فرمان تو.
طوطی کلک شکرخای ترا گاه صریر
گشته مرغان خوش الحان گلستان بنده
هوش مصنوعی: طوطی با زبان شیرین و دلنشین تو گاهی آنچنان آواز میخواند که پرندگان خوش آواز باغ را تحت تأثیر قرار میدهد.
زاده ی بحر ضمیر گهر افشان ترا
دُر شهوار شود از بُن دندان بنده
هوش مصنوعی: فرزند دریا، جوهر ارزشمندی است که تو را مانند مروارید درخشان میکند، و از عمق وجود و دل تو جوانه میزند.
چون محیط کف دُرپاش تو در موج آید
از حیا آب شود قلزم و عمّان بنده
هوش مصنوعی: هنگامی که زیبایی و جلوهگری تو مانند دریا در آسیب جزر و مد قرار میگیرد، خوف و شرم تو باعث میشود که دریا به صورت آب خالص و زلال درآید.
از پی فاتحه ی باب دو عالم بستست
حرز اخلاص تو بر بازوی ایمان بنده
هوش مصنوعی: پس از خواندن فاتحه برای پدر و مادر، تو به عنوان نماد امانت و خلوص، بر بازوی ایمان بنده قرار گرفتی.
در حضور تو دُر افشانم از آنروی که هست
پرتو رای ترا شمس در افشان بنده
هوش مصنوعی: به خاطر تو مثل مرواریدی میدرخشم، زیرا نور اندیشهات مانند خورشید بر من تابیده است.
چون بمیدان سخن روی در آرد آرد
گوی زرین فلک در خم چوگان بنده
هوش مصنوعی: وقتی بحث و گفتوگو آغاز میشود، گوی طلایی آسمان در چنگال من قرار میگیرد.
بنده ی حکم جهانگیر تو چون بنده کمند
در جهان گرچه ترا هست فراوان بنده
هوش مصنوعی: من به خاطر قدرت و حکمت تو مانند یک بنده هستم که در دنیا به دام افتاده است. هرچند تو بندههای زیادی داری، من همواره وابسته به تو هستم.
در همه مدت عمر ار نفسی بی تو ز دست
هست از آن عمر تلف گشته پشیمان بنده
هوش مصنوعی: در طول زندگی، اگر حتی لحظهای بدون تو بگذرد، آن زمان به هدر رفته و موجب پشیمانی من خواهد شد.
بنده در بندگیت از دو جهان آزادست
همه دانند کز احسان شود انسان بنده
هوش مصنوعی: انسانی که به بندگی و خدمت به دیگران میپردازد، از هر دو جهان رها و آزاد است. همه میدانند که نوع دوستی و احسان، انسان را به معنای واقعی آزاد میکند.
باد چیپور ترا هندو و قیصر خادم
باد فغفور ترا چاکر و خاقان بنده
هوش مصنوعی: باد، تو را به مقام و عظمت بالایی میرساند، بهطوری که هر کسی از هندو و قیصر تا فغفور و خاقان، در خدمت تو خواهند بود و در پی خدمت به تو خواهند بود.