گنجور

شمارهٔ ۵۹ - فی مدح الامیر اعظم الاعدل الاکرم جلال الحق و الدنیا و الدین مسعود

ای آب نزد کلک تو تیغ اکاسره
وی خاک پیش کاخ تو قصر قیاصره
مرغان خوش نوای گلستان خاطرت
با طایران عالم جان در مناقره
یک مفرد از سپاه تو ده باره کرده پست
هفت آشکوی قصر فلک را بششپره
روشن دلان رهرو شب خیز چرخ را
افزوده از غبار درت نور باصره
رای ترا ز اوج شرف در علو قدر
با ناظران منظر علوی مناظره
طبعت که زهره بلبل دستان سرای اوست
با طوطیان سدره نشین در محاوره
از رشک نقش بندی کلک مصوّرت
افکنده خامه نقش نگاران فاکره
سلطان تیز تاز فلک را مخالفت
با خاطر خطیر تو عین مخاطره
ابری که آفتاب نماید معاینه
کوهی که بر سپهر دواند مکابره
آن خنجرت بود ببراهین قاطعه
وین لشکرت بود بدلیلات باهره
رمح تو میخ دیده ی اجرام ثابته
نام تو حرز بازوی ارواح طاهره
قدر تو از تصرف اوهام مختفی
ذات تو چون لطایف افهام نادره
مثبت بامر صاحب دیوان کن فکان
محصول کان بنام کفت در مؤامره
باز سپید ماه که چرخ آشیان اوست
با تاب آفتاب ضمیر تو شب‌پره
طاوس بوستان فلک کرده آشیان
بر آستان قصر تو چون کبک بر دره
باد صبا بپشتی خلق تو در چمن
با شاخهای سنبل و گل در مشاجره
شیر افکنان قلب شکن را بروز رزم
رفته ز تاب خنجر تو آب حنجره
شمشیر تست جازم اصل فراعنه
کوپال تست عامل کسر اکاسره
دل گرچه هست صدرنشین بی هوای تو
در تنگنای سینه بود در مصادره
دانی که چیست این پل نه طاق ششدری
بستند بر مسیل سخای تو قنطره
دردم بسوزد از تف تیغت بوقت کین
درهای شش دریچه ی این هفت پنجره
چندان بریزد از کف دستت بگاه جود
کز زر کنند پایه ی پیروزه منظره
شمس فلک که مطبخی بارگاه تست
نوروز بهر طوی تو بریان کند بره
این گوی آتشین که برین طاق چنبریست
گردد ز بوی خلق تو زرینه مجمره
اعظم جلال دنیی و دین اینکه سروران
گردن نهاده اند بحکم تو یکسره
مسعود شاه شاه نشان کز علّو قدر
ذات تو گشت نقطه و افلاک دایره
بهرام از آن سبب که غلامی ز خیل تست
گردون دهد ز خرمن ماهش مشاهره
باشد درست مغربی مهر و سیم ماه
بی سکّه ی قبول تو در شهر ناسره
هر شب کنند هفت تنان درس مدحتت
در کاخ هفت روزن شش در مذاکره
از مه رخان پرده نشین ضمیر تو
مهر جهان فروز بود یک مخدّره
سوء المزاج خصم تو چون از برودتست
از ناردان اشک چه سازد مزوّره
بر دست بحر جود تو آب برامکه
کردست تیغ کین تو جبر جبابره
هر چند فاردی تو و خصم تو ده هزار
داوت رسید و شد بتمامی مششدره
طبعم که طوطی شکرستان مدح تست
با نغمه هزار کند صد مفاخره
کلکم بگاه مشق مدیح تو خضروار
سرچشمه ی حیوة بر آرد ز محبره
در باب قلعه گیری ملک سخنوری
با من کنند شاهسواران مشاوره
هرگه که بر مهاری دانش شوم سواری
کس با مهارتم نبرد نام مهمره
اشعار من که یوسف مصر لطافتست
باشد عزیز پیش سلاطین قاهره
با انوری مه کنم و ازرقی چرخ
هر ساعتی که حکم تو باشد مشاعره
چون جرعه سیرکی شوم از خاک درگهت
گر چون صراحیم برسد جان بغرغره
آیم بسر چو خامه بدیوانت موکشان
هر چند رانده ام چو قلم بر سر استره
تا از فراز قلعه نه گنبد سپهر
پیدا شود علامت اجرام نیره
یک حجره باد بر در حصن جلال تو
این برج هفت غرفه ی شش گوشه کنگره
خالی مباد یک نفس از عیش و خرّمی
چون زهره ات مجاری آیام ز اهره
لطف تو با شمال و صبا در مطایبه
صیت تو با صباح و مسا در مسافره

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای آب نزد کلک تو تیغ اکاسره
وی خاک پیش کاخ تو قصر قیاصره
هوش مصنوعی: ای آب، در برابر قلم تو مانند شمشیری است که در دست پادشاهان قدرتمند است و خاکی که در مقابل قصر توست، همچون کاخی متعلق به فرمانروایان بزرگ می‌باشد.
مرغان خوش نوای گلستان خاطرت
با طایران عالم جان در مناقره
هوش مصنوعی: پرندگان خوش صدا در گلستان یاد تو با پرندگان دنیا در حال تبادل نظر هستند.
یک مفرد از سپاه تو ده باره کرده پست
هفت آشکوی قصر فلک را بششپره
هوش مصنوعی: یک نفر از جمعیت تو، در واقع، بارها و بارها به هفت آسمان و قصر آسمانی حمله کرده و آن را تحت فشار قرار داده است.
روشن دلان رهرو شب خیز چرخ را
افزوده از غبار درت نور باصره
هوش مصنوعی: دلدادگان و روشنی‌طلبان با حرکت در شب، به نور و روشنی می‌رسند و از غبار مسیر تو، بینایی و شفافیت پیدا می‌کنند.
رای ترا ز اوج شرف در علو قدر
با ناظران منظر علوی مناظره
هوش مصنوعی: نظر و اندیشه تو به خاطر مقام والای آن، در برابر نگاه‌کنندگان به زیبایی‌های آسمانی، مورد بحث و گفتگو قرار می‌گیرد.
طبعت که زهره بلبل دستان سرای اوست
با طوطیان سدره نشین در محاوره
هوش مصنوعی: طبیعت تو مانند بلبل با استعداد و هنرمندی است که در کنار طوطی‌های خوش‌صدا، در گفتگوهای زیبا و دلنشین شرکت می‌کند.
از رشک نقش بندی کلک مصوّرت
افکنده خامه نقش نگاران فاکره
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت طرحی که ساخته‌ای، خط‌نگاران تحت تأثیر قرار گرفته و قلم‌هایشان را به تصویر کشیدن آن مشغول کرده‌اند.
سلطان تیز تاز فلک را مخالفت
با خاطر خطیر تو عین مخاطره
هوش مصنوعی: سلطان آسمان با قدرت و سرعت خود، وقتی که با آرزوهای بزرگ و مهم تو مخالف می‌شود، در واقع خود را در معرض خطر قرار می‌دهد.
ابری که آفتاب نماید معاینه
کوهی که بر سپهر دواند مکابره
هوش مصنوعی: ابر به مانند آفتابی است که بر کوه‌ها فرو می‌تابد و آنها را در مقابل آسمان نمایان می‌کند.
آن خنجرت بود ببراهین قاطعه
وین لشکرت بود بدلیلات باهره
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که ابزار و دلایل قوی و قاطع در برهان و استدلال، مانند خنجر و لشکر هستند. به عبارت دیگر، خنجر به عنوان نمادی از دلایل قوی و برهان‌های محکم و لشکر به عنوان نمایانگر دلایل شفاف و روشن بیان شده است.
رمح تو میخ دیده ی اجرام ثابته
نام تو حرز بازوی ارواح طاهره
هوش مصنوعی: چشمان تو به مانند ستاره‌های ثابت در آسمان هستند و نام تو مانند محافظی برای روح‌های پاک و مقدس عمل می‌کند.
قدر تو از تصرف اوهام مختفی
ذات تو چون لطایف افهام نادره
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ارزش و اهمیت تو از حدس و تصورات دیگران پنهان است و مانند لطافت‌هایی که در ذهن نادر وجود دارد، هستی تو هم در عمق و اصالت خود قابل درک نیست.
مثبت بامر صاحب دیوان کن فکان
محصول کان بنام کفت در مؤامره
هوش مصنوعی: در اموری که به مقام بالاتر مربوط می‌شود، اقدام مثبت و مؤثر انجام بده، تا نتیجه‌ای مفید بدست آوری که به نام تو در این کار ثبت شود.
باز سپید ماه که چرخ آشیان اوست
با تاب آفتاب ضمیر تو شب‌پره
هوش مصنوعی: پرنده‌ای سفیدباز که آشیانه‌اش زیر نور ماه است، با تابش آفتاب، به دنیای درون تو مانند پروانه‌ای در تاریکی شب پرواز می‌کند.
طاوس بوستان فلک کرده آشیان
بر آستان قصر تو چون کبک بر دره
هوش مصنوعی: پرنده‌ای زیبا و فخرآفرین در باغ آسمانی، کنار در قصر تو لانه کرده است، مانند کبکی که در دشت انتظار می‌کشد.
باد صبا بپشتی خلق تو در چمن
با شاخهای سنبل و گل در مشاجره
هوش مصنوعی: باد نرم صبحگاهی به سوی تو می‌وزد و در باغ با گل‌های سنبل و گل‌های دیگر در حال گفتگو است.
شیر افکنان قلب شکن را بروز رزم
رفته ز تاب خنجر تو آب حنجره
هوش مصنوعی: وقتی تو در میدان جنگ با شمشیر خود ضربه‌ای به قلب دشمن می‌زنی، شجاعت و قدرت تو باعث می‌شود که وی نتواند تحمل کند و تاب نیاورد. جدال و درگیری باعث می‌شود تا دشمن غرق در خشم و ناامیدی شود.
شمشیر تست جازم اصل فراعنه
کوپال تست عامل کسر اکاسره
هوش مصنوعی: تُند و تیز به مانند شمشیری هستی که من را به یاد شاهان بزرگ می‌اندازد؛ تو همچون نیرویی هستی که می‌تواند بر قدرت و عظمت فرمانروایان تاثیر بگذارد.
دل گرچه هست صدرنشین بی هوای تو
در تنگنای سینه بود در مصادره
هوش مصنوعی: دل اگرچه در صدر و مقام خود قرار دارد، ولی در نبود عشق تو، در تنگی و فشار سینه‌ام گرفتار است.
دانی که چیست این پل نه طاق ششدری
بستند بر مسیل سخای تو قنطره
هوش مصنوعی: می‌دانی این پل که بر روی جریانی از سخاوت تو بنا شده، چیزی فراتر از یک سازه معمولی است.
دردم بسوزد از تف تیغت بوقت کین
درهای شش دریچه ی این هفت پنجره
هوش مصنوعی: درد من از شدت تیغ تو در هنگام انتقام میسوزد، در حالی که درهای شش دریچه این هفت پنجره باز است.
چندان بریزد از کف دستت بگاه جود
کز زر کنند پایه ی پیروزه منظره
هوش مصنوعی: هر چه که در دستت می‌ریزد، در زمان بخشش و سخاوت، از طلا برای تو پایه‌ای محکم و زیبا می‌سازد که مثل پیروزه درخشان و جذاب است.
شمس فلک که مطبخی بارگاه تست
نوروز بهر طوی تو بریان کند بره
هوش مصنوعی: خورشید که مانند آشپزخانه‌ای در آسمان است، در نوروز برای بزرگداشت تو بره‌ای را کباب می‌کند.
این گوی آتشین که برین طاق چنبریست
گردد ز بوی خلق تو زرینه مجمره
هوش مصنوعی: این توپ آتشینی که بر روی این قوس چوبی قرار دارد، به خاطر عطر و بوی وجود تو، به یک مشعل طلایی تبدیل خواهد شد.
اعظم جلال دنیی و دین اینکه سروران
گردن نهاده اند بحکم تو یکسره
هوش مصنوعی: بزرگ‌ترین شکوه دنیا و دین در این است که همه‌ی سروران و بزرگان، در برابر فرمان تو سر تسلیم فرود آورده‌اند.
مسعود شاه شاه نشان کز علّو قدر
ذات تو گشت نقطه و افلاک دایره
هوش مصنوعی: مسعود شاه، تو با مقام برجسته‌ات نه تنها زمین بلکه آسمان‌ها را نیز تحت تأثیر قرار داده‌ای.
بهرام از آن سبب که غلامی ز خیل تست
گردون دهد ز خرمن ماهش مشاهره
هوش مصنوعی: بهرام به خاطر این‌که یکی از خدمتگذاران توست، از آسمان به تو عطا می‌کند و سفره‌ای از نور ماه برایت می‌گسترد.
باشد درست مغربی مهر و سیم ماه
بی سکّه ی قبول تو در شهر ناسره
هوش مصنوعی: حتی اگر تصویر زیبای ماه و ستاره در آسمان باشد، بدون تأیید و پذیرش تو، در میان مردم ارزشی ندارد.
هر شب کنند هفت تنان درس مدحتت
در کاخ هفت روزن شش در مذاکره
هوش مصنوعی: هر شب، هفت نفر در کاخی با هفت پنجره، به ستایش و توصیف تو می‌پردازند و شش نفر هم به گفتگو و تبادل نظر مشغولند.
از مه رخان پرده نشین ضمیر تو
مهر جهان فروز بود یک مخدّره
هوش مصنوعی: پرده‌ی چهره‌ی تو، نوری از عشق و زیبایی است که تمام جهان را روشن کرده و جذابیت تو مانند یک زن باوقار و دل‌ربا می‌درخشد.
سوء المزاج خصم تو چون از برودتست
از ناردان اشک چه سازد مزوّره
هوش مصنوعی: حال بد کسی که دشمن توست، چون از سرماییست که او را آزار می‌دهد، چه دردی را می‌تواند از اشک‌های ناردان (انار) بهبود بخشد؟
بر دست بحر جود تو آب برامکه
کردست تیغ کین تو جبر جبابره
هوش مصنوعی: دست‌های generous و بخشنده تو مانند دریا هستند و به مثل آب در آن‌ها جاری است. اما خشم و کینه‌توزی تو مانند تیغی تیز و خطرناک است که می‌تواند آسیب برساند.
هر چند فاردی تو و خصم تو ده هزار
داوت رسید و شد بتمامی مششدره
هوش مصنوعی: هرچند که تو و دشمن تو به هزاران دلیل و فرصت برای رقابت و جنگ دست پیدا کردید، اما در نهایت در این تقابل، موفقیت به دست نیامد.
طبعم که طوطی شکرستان مدح تست
با نغمه هزار کند صد مفاخره
هوش مصنوعی: در درون من که به مانند طوطی‌ای هستم که در باغ شکرستان مدح تو را می‌گوید، با هزار نغمه و آواز، می‌توانم به ستایش و تعریف از تو بپردازم و خصوصیات نیک تو را به ارائه بگذارم.
کلکم بگاه مشق مدیح تو خضروار
سرچشمه ی حیوة بر آرد ز محبره
هوش مصنوعی: همه شما در هنگام تمرین، مانند خضر، از منبع حیات الهام خواهید گرفت و از محضر من بهره‌مند خواهید شد.
در باب قلعه گیری ملک سخنوری
با من کنند شاهسواران مشاوره
هوش مصنوعی: در مورد محاصره قلعه، شاهسواران با من به بحث و تبادل نظر می‌پردازند.
هرگه که بر مهاری دانش شوم سواری
کس با مهارتم نبرد نام مهمره
هوش مصنوعی: هر زمان که بر سوارکاری خود تسلط پیدا کنم، هیچ‌کس در برابر توانایی‌های من نمی‌تواند ایستادگی کند.
اشعار من که یوسف مصر لطافتست
باشد عزیز پیش سلاطین قاهره
هوش مصنوعی: شعرهای من مانند لطافتی است که یوسف مصر داشت و برای سلاطین قاهره ارزشمند و گرانبها هستند.
با انوری مه کنم و ازرقی چرخ
هر ساعتی که حکم تو باشد مشاعره
هوش مصنوعی: من در هر وقت که تو بخواهی، با انوری و آسمان آبی مشغول به گفت‌وگو می‌شوم.
چون جرعه سیرکی شوم از خاک درگهت
گر چون صراحیم برسد جان بغرغره
هوش مصنوعی: وقتی از وجود تو سیراب شوم، به مانند باده‌ای که در ظرفی ریخته می‌شود، جانم به شور و تلاطم می‌افتد.
آیم بسر چو خامه بدیوانت موکشان
هر چند رانده ام چو قلم بر سر استره
هوش مصنوعی: من با شوق می‌آیم و مانند قلمی که روی کاغذ می‌رقصد، عشق خود را به تو می‌نویسم، هرچند که از عشق دور شده‌ام.
تا از فراز قلعه نه گنبد سپهر
پیدا شود علامت اجرام نیره
هوش مصنوعی: برای دیدن اجرام آسمانی و نشانه‌های آنها باید از بالای قلعه به آسمان نگاه کرد و گنبد آسمان را مشاهده کنیم.
یک حجره باد بر در حصن جلال تو
این برج هفت غرفه ی شش گوشه کنگره
هوش مصنوعی: در یک اتاق، بادی می‌وزد که به دروازهٔ قلعهٔ باعظمت تو نزدیک می‌شود. این قلعه دارای هفت طبقه و شش گوشه با برجسته‌کاری‌هایی زیباست.
خالی مباد یک نفس از عیش و خرّمی
چون زهره ات مجاری آیام ز اهره
هوش مصنوعی: زندگی باید همیشه پر از شادی و خوشی باشد، چون در هر لحظه فرصتی برای لذت بردن از زندگی و زیبایی‌های آن وجود دارد.
لطف تو با شمال و صبا در مطایبه
صیت تو با صباح و مسا در مسافره
هوش مصنوعی: محبت و لطف تو با نسیم شمال و صبحگاهان، و آوازه‌ات در بین صبح و شام مانند یک سفر نام برده شده است.