گنجور

شمارهٔ ۵۸ - فی مدح الصاحب الاعظم جلال الدین شاه الخوافی

فکند سبزه ز هر سو هزار زیلوچه
کشید بر لب هر جویبار زیلوچه
ز غیب فرش طرب را رسید سر سبزی
که سبزه می فکند سبزکار زیلوچه
درون منظره ی چار طاق لاله فکند
نسیم صبح ز مشک تتار زیلوچه
میان فرش زمرد که سبزه گستردست
کشید سوسن خنجر گزار زیلوچه
چو سرو میل چمن کن که گلرُخ چمنی
ز چهره افکندت بر گذار زیلوچه
خوشا بوقت صبوحی چو صد هزار نگار
بباغ برده ز خرگه نگار زیلوچه
برند اکثر نورستگان درین منزل
چو سبزه بر طرف لاله زار زیلوچه
کشند صدرنشینان بارگاه چمن
ز بهر صدر شه کامگار زیلوچه
فکنده اند تماشا کنان مجلس او
برین دریچه ی نیلی حصار زیلوچه
ز طیلسان فکند قاضی ممالک چرخ
برای بندگی شهریار زیلوچه
جلال دولت و دین آفتاب اوج جلال
که بر فلک فکند ز اقتدار زیلوچه
برای صدر نشینان قدرش افکندند
ورای این شرف زرنگار زیلوچه
بسی نماند که از بهر جامه داری او
دهد زمانه بدست چنار زیلوچه
چو بوسه بر کف پایش زند چرا چون خاک
بیفکنند بدین گونه خوار زیلوچه
ایا شهی که ز فراش خانه فلکی
دهند بزم ترا یادگار زیلوچه
مجاهزان قضا بختیان گردون را
ز بهر فرش تو کردند بار زیلوچه
ازین سرادق زربفت کحلی افکندند
ببارگاه تو هنگام بار زیلوچه
ز ریشه های خصوم سیه گلیم کشند
مبارزان تو در کار زار زیلوچه
چو جامه داران در موکب تو ترک فلک
بدوش می کشد از افتخار زیلوچه
بساز بزم که فراش آفرینش را
برای بزم تو آید بکار زیلوچه
ز بهر صدر تو زینگونه کس نیافته است
مرصع از گهر شاهوار زیلوچه
مخدرات ضمیرم ز بهر پای انداز
کشیده اند چنین بر قطار زیلوچه
نمونه از تو گرفتم چو نقش می بستم
بنام صدر تو ای نامدار زیلوچه
ز شوق انک تو بروی قدم نهی ورنی
نکردمی ز جهان اختیار زیلوچه
معینست که چون دست باف خاطر من
نبافتند درین روزگار زیلوچه
ز کارخانه بافندگان قالی طبع
برون نیامد ازین سان چهار زیلوچه
حدیثم ارچه چو زیلوچه افکنی بر خاک
قبول کن ز من خاکسار زیلوچه
مرا که این همه زیلوچهای قالی هست
چرا چو گل بودم نوک خار زیلوچه
همیشه تا فکند تیر پیر مستوفی
برین بساط زمرد شعار زیلوچه
فکنده باد ترا در سرادقات جلال
چو این نه اطلس چرخی هزار زیلوچه
ز شهپر ملکت بر یمین سرا پرده
ز پرده ی فلکت بر یسار زیلوچه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فکند سبزه ز هر سو هزار زیلوچه
کشید بر لب هر جویبار زیلوچه
هوش مصنوعی: در هر سمت، سبزه‌ای گسترده شده و در کنار هر جوی آب، فرش‌های زیبا پهن شده است.
ز غیب فرش طرب را رسید سر سبزی
که سبزه می فکند سبزکار زیلوچه
هوش مصنوعی: فرشی از شادی و خوشحالی از جایی از غیب به ما رسید؛ فرشی که سبز است و سبزی‌اش را سبزکار بر روی آن می‌پاشد.
درون منظره ی چار طاق لاله فکند
نسیم صبح ز مشک تتار زیلوچه
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی در منظر زیبای چار طاق، عطر خوش لاله‌ها را پخش می‌کند و بوی ملایم مشک از زیلوچه ایرانی می‌آید.
میان فرش زمرد که سبزه گستردست
کشید سوسن خنجر گزار زیلوچه
هوش مصنوعی: در دل فرشی از زمرد و سبز، سوسن مانند خنجری بر روی زیلوچه‌ای قرار گرفته است.
چو سرو میل چمن کن که گلرُخ چمنی
ز چهره افکندت بر گذار زیلوچه
هوش مصنوعی: به مانند سروی در باغ عمل کن، زیرا زیبایی چهره‌ی گلی مانند تو ممکن است تو را در مسیر زندگی غافلگیر کند.
خوشا بوقت صبوحی چو صد هزار نگار
بباغ برده ز خرگه نگار زیلوچه
هوش مصنوعی: ای کاش در صبحگاه، صدها زیبایی را ببینم که از خانه‌های زیبا بیرون آمده‌اند و به باغ رفته‌اند.
برند اکثر نورستگان درین منزل
چو سبزه بر طرف لاله زار زیلوچه
هوش مصنوعی: اکثر جوانان در این مکان مانند سبزه‌ای هستند که در کنار لاله‌زار بر روی قالیچه‌ای قرار گرفته‌اند.
کشند صدرنشینان بارگاه چمن
ز بهر صدر شه کامگار زیلوچه
هوش مصنوعی: نخستین و مهم‌ترین افرادی که در باغ چمن قرار دارند، به خاطر مقام و جایگاه شاه کامیاب، مراقب و حاضر هستند.
فکنده اند تماشا کنان مجلس او
برین دریچه ی نیلی حصار زیلوچه
هوش مصنوعی: نگاه کن که مردم در مجلس او چه حال و هوایی دارند، گویی که از این دریچه آبی رنگ به تماشای زیبایی‌ها نشسته‌اند.
ز طیلسان فکند قاضی ممالک چرخ
برای بندگی شهریار زیلوچه
هوش مصنوعی: قاضی کشورهای آسمانی، با قدرتی که دارد، برای خدمت به سرداری بزرگ، فرش لطیف و زیبایی را فراهم کرده است.
جلال دولت و دین آفتاب اوج جلال
که بر فلک فکند ز اقتدار زیلوچه
هوش مصنوعی: جلال و عظمت حکومت و دین مانند آفتابی است که در اوج خود بر آسمان می‌درخشد و از قدرتش سایه‌ای عمیق بر زمین می‌افکند.
برای صدر نشینان قدرش افکندند
ورای این شرف زرنگار زیلوچه
هوش مصنوعی: برای کسانی که در مقام و اهمیت بالایی قرار دارند، ارزش آن را به گونه‌ای تعیین کرده‌اند که فراتر از این شرافت و زیبایی قرار می‌گیرد.
بسی نماند که از بهر جامه داری او
دهد زمانه بدست چنار زیلوچه
هوش مصنوعی: مدت زیادی نخواهد گذشت که برای نگهداری از او، زمانه به ما سختی خواهد داد.
چو بوسه بر کف پایش زند چرا چون خاک
بیفکنند بدین گونه خوار زیلوچه
هوش مصنوعی: وقتی که کسی بوسه بر پای محبوبش می‌زند، چرا باید مانند خاک به زیر پا انداخته شود؟ این نشان‌دهنده‌ی بی‌احترامی و ذلت است.
ایا شهی که ز فراش خانه فلکی
دهند بزم ترا یادگار زیلوچه
هوش مصنوعی: آیا تو آن شاهی هستی که از بستر آسمان، ضیافتی برایت به یادگار آورده‌اند؟
مجاهزان قضا بختیان گردون را
ز بهر فرش تو کردند بار زیلوچه
هوش مصنوعی: آسمان و سرنوشت، آماده شده‌اند که فرش زیبای تو را به بهترین شکل بیاندازند.
ازین سرادق زربفت کحلی افکندند
ببارگاه تو هنگام بار زیلوچه
هوش مصنوعی: از این چادر زیبا و باارزش، در هنگام بارش باران، زرتشت و لطیف بر روی بارگاه تو افکنده شده است.
ز ریشه های خصوم سیه گلیم کشند
مبارزان تو در کار زار زیلوچه
هوش مصنوعی: مبارزان در میدان جنگ، با تلاش و قدرت ریشه‌های دشمنان را نابود می‌کنند و اجازه نمی‌دهند که آنها به موفقیت برسند.
چو جامه داران در موکب تو ترک فلک
بدوش می کشد از افتخار زیلوچه
هوش مصنوعی: وقتی که بزرگان و شخصیت‌ها در همراهی تو به نمایندگی می‌ایستند، آسمان هم به خاطر افتخار زیلوچه (فرش) تو بر دوش می‌کشد.
بساز بزم که فراش آفرینش را
برای بزم تو آید بکار زیلوچه
هوش مصنوعی: جشن و شادی برپا کن، تا اینکه خالق جهان برای جشن تو، فرش زیبایی بیاورد.
ز بهر صدر تو زینگونه کس نیافته است
مرصع از گهر شاهوار زیلوچه
هوش مصنوعی: به خاطر تو، هیچ‌کس مانند تو، زیباترین جواهرات را نیافته است.
مخدرات ضمیرم ز بهر پای انداز
کشیده اند چنین بر قطار زیلوچه
هوش مصنوعی: داخلم پر از افکار و احساسات می‌باشد که به خاطر آن‌ها دست و پایم به زحمت می‌افتد و به همین دلیل زندگی‌ام مانند فرش‌های زیبا و رنگارنگ می‌گذرد.
نمونه از تو گرفتم چو نقش می بستم
بنام صدر تو ای نامدار زیلوچه
هوش مصنوعی: از تو الگو برداشتم مانند زمانی که نقش می‌زنم. ای نامدار، بر اساس نام تو این کار را انجام می‌دهم.
ز شوق انک تو بروی قدم نهی ورنی
نکردمی ز جهان اختیار زیلوچه
هوش مصنوعی: از شوق دیدار تو، قدم از روی زمین برنمی‌دارم و اختیارم را بر جهان از دست می‌دهم.
معینست که چون دست باف خاطر من
نبافتند درین روزگار زیلوچه
هوش مصنوعی: آشکار است که چون دستان خیال من در این روزگار بی‌فایده و ناچیز بافته نشده‌اند، زندگی برایم به نوعی تاریک و بی‌معناست.
ز کارخانه بافندگان قالی طبع
برون نیامد ازین سان چهار زیلوچه
هوش مصنوعی: از کارگاه بافندگان قالی، چنین چهار قطعه زیلو به‌دست نیامده است.
حدیثم ارچه چو زیلوچه افکنی بر خاک
قبول کن ز من خاکسار زیلوچه
هوش مصنوعی: اگرچه سخن من مانند یک زیرانداز به زمین انداخته شود، اما تو این را از منِ humble بپذیر.
مرا که این همه زیلوچهای قالی هست
چرا چو گل بودم نوک خار زیلوچه
هوش مصنوعی: من که در بین این همه زیبایی‌ها و جاذبه‌ها قرار دارم، چرا باید مانند گلی باشم که فقط نوک خار آن قابل مشاهده است؟
همیشه تا فکند تیر پیر مستوفی
برین بساط زمرد شعار زیلوچه
هوش مصنوعی: هرگز نباید فراموش کرد که همیشه تیر و بلا از جانب کسانی که در جایگاه قدرت هستند، بر سر این دنیا و زندگی ما سایه می‌افکند. زندگی انسان‌ها همواره تحت تأثیر شرایط و حوادثی قرار دارد که به دست این افراد رقم می‌خورد.
فکنده باد ترا در سرادقات جلال
چو این نه اطلس چرخی هزار زیلوچه
هوش مصنوعی: باد تو را در مکان‌های رفیع و باشکوه پرتاب کرده است، چون اینجا جای فرش‌های زری و جالب نیست که هرکسی بتواند بر آن تکیه کند.
ز شهپر ملکت بر یمین سرا پرده
ز پرده ی فلکت بر یسار زیلوچه
هوش مصنوعی: از بالای سلطنت تو، بر سمت راست، پرده‌ای آویخته است و از پرده‌ی آسمان، بر سمت چپ، فرشی گسترده شده است.