گنجور

شمارهٔ ۵۱ - فی منقبة مولای متقیان اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب علیه السلام

قرطه ی رز چاک زد لعبت سیمین بدن
اشک ملمع فشاند شمع مرصع لگن
خیری خور بردمید از دل خارای کوه
مرغ چمن برکشید زمزمه ی خار کن
دانه ی گاورس چید باز سپید سحر
داغ گلستان بماند در دل زاغ و زغن
طایر طاوس بال کرد نشیمن بباغ
گلرخ بستان فروز گشت چمان در چمن
طارم شش روزه شد رشک ریاض بهشت
حقّه ی پیروزه گشت درج عقیق یمن
زاتش خور بر فروخت عرصه میدان چرخ
چون ز تف تیغ گیو قلب سپاه پشن
جوهری چرخ چون لؤلؤ لالا خرید
داد زر مغربی درّ ثمین را ثمن
دهر معرّبد کشید خنجر تیز از نیام
چرخ مشعبد فشاند سونش لعل از دهن
زال زر مهر بین از پی دیو سپید
رخش بمیدان کین تاخته چون تهمتن
قیصر قصر فلک کرده کمین بر حبش
سیف بمانی بدست چون پسر ذی یزن
خیمه پیروزه گون یافته سیمین ستون
شمسه ی زر رشته تاب بافته زرّین رسن
یوسف گلروی چرخ رسته ز چنگال گرگ
لیک بخون کرده رنگ لاله صفت پیرهن
خنجر سرخاب مهر آتش بهرام سوز
لشکر جمشید قلب خیل شیاطین شکن
محمل سلطان مصر آمده بیرون ز شام
مشرقی تیز رو گشته پدید از عطن
صبح مسیحا نفس از ره بام آمده
ساغر زرین بچنگ چون صنمی سیم تن
سالک دل یافته نکهت روح القدس
چون نبی یثربی بوی اویس قرن
انوری خاوری از سر صدق و صفا
ورد زبان ساخته محمدت بوالحسن
قاضی دین رسول خازن گنج بتول
قامع کیش هبل ماحی نقش وثن
شاهد شامی برید شعر سیه بر بدن
وافعی سیمین کشید مهره زر در دهن
چرخ سراسیمه داد مهر سلیمان بباد
صرح ممرّد فتاد بر گذر اهرمن
زد شب زنگی نژاد از پی تسخیر ملک
خیمه مهراج زنک بر در شاه ختن
روز درفشان درفش جم شد و شب بیورسب
ماه فروزنده روی رای و زحل برهمن
مادر پیر جهان سینه سیه کرده است
تا دل شمس رضیع سرد شود از لبن
چون مه مصر سپهر در چه کنعان فتاد
تیره چه غرب را منقطع آمد شطن
ترک فلک را ببین داغ حبش بر جبین
طره ی شب را نگر نافه ی چین درّ شکن
چرخ جواهر فروش بر سر بازار صنع
بر طبق لاژورد ریخته در عدن
خیل شه نیروز رانده جنیبت بشام
خسرو هندوستان برده بچین تاختن
مهر چه مه روی مصر گشته بزندان اسیر
قطب چو یعقوب پیر ساکن بیت الحزن
مطرب داستانسرا کوهه ی کاوس مقام
خسرو ضیغم سوار بیشه ی شیرش وطن
ساقی زرینه کاس از پی بزم طرب
در بن طاس افق ریخته دُردی دن
رامح چرخ از سماک سائس دور قمر
آخته زرین سنان ساخته سیمین مجن
کوکب سیاره را پیر فلک راهبر
موکب انوار را ظل زمین راهزن
دودکش چرخ را انجم ثابت چراغ
بتکده دهر را ظلمت ظالم شمن
خون شفق در کنار چرخ بسوک حسین
دود غشق در جگر دهر بداغ حسن
انک بود رعد را از غم او ناله کار
وانک بود ابر را بی رخ او گریه فن
روضه ی تحقیق را گیسوی آن ضمیران
گلشن توحید را عارض این نسترن
یافته خلد برین از لب این ناردان
و آمده در باغ دین قامت آن نارون
نیست بجز ذکرشان مفتی جانرا فنون
نیست بجز فکرشان دوحه ی دل رافنن
دوش که بود از حزن شمع دلم شعله زن
سینه انجم فروز مشعله ی انجمن
تار تن ناتوان سوخته از تاب دل
مرغ دل خون چکان دوخته برباب زن
زمزمه ی زیرم از ناله شبگیر خویش
باده ی گلگونم از خون دل خویشتن
آتش می ریخته آب من خاکسار
نغمه ی بربط زده راه من ممتحن
مهدی مهد دماغ آنکه خرد نام اوست
از غرف کبریا کرده نظر سوی من
گفت که تا کی بود در شب محنت ترا
شمع دل تابناک از ذوبان در شجن
چند در این تنگنا دل ببلا مبتلا
چند در این تیره جا جان بفنا مرتهن
خیز چو عیسی برین طارم خضرا خرام
گوش ثواقب بمال چشم ثوابت بکن
دلو زحل بازگیر از کف گردون پیر
وز سر سلطان شرق افسر زر درفکن
تا کندت آرزو پایه ی قطب فلک
بازستان مردوار پایه نعش از سه زن
آتش خور بر فروز کلک عطارد بسوز
خنجر بهرام گیر گردن گردون بزن
راه ملاهی مپوی باغ الهی بجوی
وز پی سبزی مشوی دست ز سلوی و من
گرچه نئی یار غار از در غار هدی
مگذر و چون عنکبوت پرده غفلت متن
چون زده ئی کوس دین بر سر کوی یقین
تخت اقامت مزمن بر در درگاه زن
درگذر از چند و چون تا بکی از کیف و کم
بر گذر از نهی و نفی تا بکی از لاولن
چون برسیدی بحال دم مزن از قیل و قال
چون بگذشتی ز قال بیش مگو ما و من
تا نکنی ورد خویش شه اولیا
از ورق خاطرت محو نگردد محن
شیر دل لافتی شیر خدا مرتضی
حیدر خیبر گشا صفدر عنتر فکن
ناصب رایات علم شارح آیات حق
واسطه ی کاف و نون کاشف سرّ و علن
شاه ولایت پناه میر ملایک سپاه
کهف مکین و مکان زین زمین و زمان
مرغ سلونی صفیر بحر خلیلی گهر
تازی دلدل سوار مکّی قدسی سنن
ازهر زهرا حرم گوهر دریا کرم
روح مسیحا شیم خضر سکندر فطن
مکتب دین را ادیب راه خدا را دلیل
فلک ملل را خطیب شاه رسل را ختن
گفته ز تعظیم شأن محمدتش مصطفی
خوانده ز فرط جلال منقبتش ذو المنن
نعل سم دلدلش تاج سر فر قدین
خاک ره قنبرش سرمه چشم پرن
سبحه طرازان قدس در حرمش معتکف
قلعه گشایان چرخ بر علمش مفتتن
دست مده جز بدو تا نشوی پایمال
فتنه مشو جز برو تا برهی از فتن
جان ثنا خوان من تا ابد از مدحتش
باز نیاید چو مرغ از گل و برگ سمن
در ره مهرش فلک مشوره با من کند
زانک بود مستشار نزد خرد مؤتمن
چون ببرم از جهان حسرت آل رسول
روز جزا در برم سوخته بینی کفن
سرو قد کلک من چون متمایل شود
ریزدش از چین زلف نافه چینی بمن
گفته ی خواجو گلیست رسته ز گلزار جان
کاید از انفاس او بوی خرد بی سخن

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قرطه ی رز چاک زد لعبت سیمین بدن
اشک ملمع فشاند شمع مرصع لگن
هوش مصنوعی: گل سرخ در چاک لباس زیبای معشوقه با پوست نقره‌ای، اشک‌های درخشانی را بر زمین می‌ریزد و شمعی که با جواهرات تزیین شده، در زیر آن قرار دارد.
خیری خور بردمید از دل خارای کوه
مرغ چمن برکشید زمزمه ی خار کن
هوش مصنوعی: من از دل خارهای کوه چیز خوبی را برداشت می‌کنم، و از صدای مرغ چمن که در حال دمیدن است، سکوت را برمی‌دارم.
دانه ی گاورس چید باز سپید سحر
داغ گلستان بماند در دل زاغ و زغن
هوش مصنوعی: در روز روشن، دانه‌های گاو را برداشت کرد و اثری از گلستان در دل کلاغ و زغن باقی ماند.
طایر طاوس بال کرد نشیمن بباغ
گلرخ بستان فروز گشت چمان در چمن
هوش مصنوعی: پرنده‌ای مانند طاووس، که بال گشوده است، در باغی با گل‌های زیبا و درخشان، جا خوش کرده و این باغ به قدری زیبا و سرسبز شده که در آن مثل چمن در حال رقص و شادی است.
طارم شش روزه شد رشک ریاض بهشت
حقّه ی پیروزه گشت درج عقیق یمن
هوش مصنوعی: طارم به شش روز به شکوه و زیبایی باغ‌های بهشت تبدیل شد و انگار که درون آن، جواهرات قیمتی یمن قرار گرفته است.
زاتش خور بر فروخت عرصه میدان چرخ
چون ز تف تیغ گیو قلب سپاه پشن
هوش مصنوعی: از آتش خور به دشمن حمله کرد و میدان جنگ را زیر فشار قرار داد، همانند تیغ گیو که با شدت و قدرت قلب سپاه دشمن را می‌سوزاند.
جوهری چرخ چون لؤلؤ لالا خرید
داد زر مغربی درّ ثمین را ثمن
هوش مصنوعی: چرخ فلک مانند مروارید درخشان است و کسی برای خرید آن، قیمت بالایی از طلا پرداخت کرده است.
دهر معرّبد کشید خنجر تیز از نیام
چرخ مشعبد فشاند سونش لعل از دهن
هوش مصنوعی: زمانه با نیرنگ و فریب، خنجر تیزی از غلاف بیرون کشیده و به ما ضربه می‌زند و در نتیجه، از دهان گردش روزگار، زیبایی و نعمت‌های رنگین و دل‌انگیز به ما می‌ریزد.
زال زر مهر بین از پی دیو سپید
رخش بمیدان کین تاخته چون تهمتن
هوش مصنوعی: زال، که دارای موی زرین است، از پی دیو سپید بیرون آمده و به میدان نبرد رفته است. او به شدت مانند تهمتن (رستم) به جنگ پرداخته و آماده ی میدان کین است.
قیصر قصر فلک کرده کمین بر حبش
سیف بمانی بدست چون پسر ذی یزن
هوش مصنوعی: پادشاهی آسمان در کمین است تا سلاحی را که در دست شخصی مانند پسر ذی یزن است، به دام بیندازد.
خیمه پیروزه گون یافته سیمین ستون
شمسه ی زر رشته تاب بافته زرّین رسن
هوش مصنوعی: چادر پیروزی با ستونی نقره‌ای برپا شده که مانند تابش آفتاب درخشان است و خاصیت طلایی دارد. این چادر با ریسمان طلا به زیبایی تزیین شده است.
یوسف گلروی چرخ رسته ز چنگال گرگ
لیک بخون کرده رنگ لاله صفت پیرهن
هوش مصنوعی: یوسف زیبا رویی است که از چنگال گرگ رهایی یافته، اما به خاطر خون، پیراهنش به رنگ لاله درآمده است.
خنجر سرخاب مهر آتش بهرام سوز
لشکر جمشید قلب خیل شیاطین شکن
هوش مصنوعی: خنجر سرخ رنگی که نشانهٔ عشق و شور است، شعله‌ای از آتش بهرام را به یاد می‌آورد و دلیرانی را که در لشکر جمشید می‌جنگند، دل شیاطین را می‌شکافند.
محمل سلطان مصر آمده بیرون ز شام
مشرقی تیز رو گشته پدید از عطن
هوش مصنوعی: محمل (چادر یا کالسکه) پادشاه مصر از شام خارج شده و سریعاً به سمت شرق حرکت کرده و از دل کوه‌ها نمایان شده است.
صبح مسیحا نفس از ره بام آمده
ساغر زرین بچنگ چون صنمی سیم تن
هوش مصنوعی: صبحی دل‌انگیز و تازه دمیده است، کسی با ظاهری زیبا و سحری زنده، ساغری طلایی را به دست گرفته و به سوی ما می‌آید.
سالک دل یافته نکهت روح القدس
چون نبی یثربی بوی اویس قرن
هوش مصنوعی: سالک، که دلش را یافته، بوی روح القدس را حس می‌کند. او مانند پیامبری از یثرب، به عطر اویس قرنی آشنا است.
انوری خاوری از سر صدق و صفا
ورد زبان ساخته محمدت بوالحسن
هوش مصنوعی: انوری خاوری با صداقت و پاکی، نام محمد بوالحسن را در زبان‌ها جاری کرده است.
قاضی دین رسول خازن گنج بتول
قامع کیش هبل ماحی نقش وثن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف نقش و مقام یک قاضی دین می‌پردازد که از طرف خداوند به عنوان نگهبان دین و رمز و رازهای آن منصوب شده است. او مانند خزانه‌دار گنجینه‌ای از حقایق الهی است و در برابر باطل و فرهنگ‌های نادرست، یعنی کیش هبل، ایستادگی می‌کند. این قاضی دین به نوعی می‌تواند نماد برقراری عدالت و محو آثار بت‌پرستی باشد.
شاهد شامی برید شعر سیه بر بدن
وافعی سیمین کشید مهره زر در دهن
هوش مصنوعی: یک معشوقه زیبا با چهره‌ای گویا و دلربا به نظر می‌رسد. او دارای جذابیت خاصی است که بر بدنش مثل شعری سیاه می‌درخشد و زیبایی‌اش را با مهره‌ای طلایی در دهنش بیشتر می‌کند.
چرخ سراسیمه داد مهر سلیمان بباد
صرح ممرّد فتاد بر گذر اهرمن
هوش مصنوعی: در این بیت، به وضوح نشان داده شده که حوادث و تغییرات ناگهانی باعث سقوط و تخریب بنایی با عظمت و زیبا شده است. مهر و محبت، که نماد سلیمان است، به طور ناگهانی و با عجله به باد رفته و این امر به ویرانی و افول مرتبه و جلال آن بنا منجر شده است. در نهایت، این مفهوم به قدرت و تأثیر منفی نیروهای شیطانی اشاره دارد که می‌توانند در روند زندگی و دستاوردهای انسانی اختلال ایجاد کنند.
زد شب زنگی نژاد از پی تسخیر ملک
خیمه مهراج زنک بر در شاه ختن
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، گروهی از نژاد زنگی به سمت تصرف سرزمین خیمه‌های مهراج حرکت کردند و بر دروازه شهر ختن به قدرت و شجاعت نیزه می‌زنند.
روز درفشان درفش جم شد و شب بیورسب
ماه فروزنده روی رای و زحل برهمن
هوش مصنوعی: در روز روشن، جلال و شکوه پادشاهی جم به اوج خود رسید و در شب، ماه با نور تابان خود درخشان شد؛ همچنان که سیاره‌های دیگر، زحل و برهما، در آسمان به خوبی دیده می‌شوند.
مادر پیر جهان سینه سیه کرده است
تا دل شمس رضیع سرد شود از لبن
هوش مصنوعی: مادر بزرگسال دنیا، به خاطر اینکه دل شمس رضیع آرام بگیرد، مشکل خود را تحمل کرده و با زحمت فراوان به او شیر می‌دهد.
چون مه مصر سپهر در چه کنعان فتاد
تیره چه غرب را منقطع آمد شطن
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی از زیبایی و روشنی می‌پردازد که در مقایسه با تاریکی و بدی وجود دارد. وقتی که ماه در آسمان درخشندگی‌اش را نمایان می‌کند، به یاد می‌آورد که چگونه همگان نیز به دنبال روشنی و زیبایی هستند. این تصویر به نوعی نشان‌دهنده تضاد بین روشنی و تاریکی، یا خوب و بد، در زندگی است.
ترک فلک را ببین داغ حبش بر جبین
طره ی شب را نگر نافه ی چین درّ شکن
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه کن و نشان عشق او را بر پیشانی شب ببین، همچنین به زیبایی و لطافت چینش موهای او توجه کن که مانند مروارید می‌درخشد.
چرخ جواهر فروش بر سر بازار صنع
بر طبق لاژورد ریخته در عدن
هوش مصنوعی: چرخ جواهر فروش در بازار هنری به گونه‌ای چیده شده که انگار لاژورد در باغ عدن پاشیده شده است.
خیل شه نیروز رانده جنیبت بشام
خسرو هندوستان برده بچین تاختن
هوش مصنوعی: گروهی از سواران شاه نیروز با جنگ و پیکار به هند آمده و با قدرت و سرعت به فتح و پیروزی دست یافته‌اند.
مهر چه مه روی مصر گشته بزندان اسیر
قطب چو یعقوب پیر ساکن بیت الحزن
هوش مصنوعی: دوست زیبا روی من، مانند ماه در آسمان مصر، در سرنوشتش گرفتار شده و من مانند یعقوب پیر، در بیت الحزن (خانه اندوه) ساکن و در انتظار او هستم.
مطرب داستانسرا کوهه ی کاوس مقام
خسرو ضیغم سوار بیشه ی شیرش وطن
هوش مصنوعی: موسیقیدان و داستان‌سرای ما در کوه کاوس قرار دارد، جایی که خسرو، شاه دلاور، بر شانه‌های شیر در دل جنگل زندگی می‌کند.
ساقی زرینه کاس از پی بزم طرب
در بن طاس افق ریخته دُردی دن
هوش مصنوعی: ای ساقی، با کاسه‌ای زرین برای جشن شادمانی، در زیر افق، شرابی خوشگوار ریخته‌ای.
رامح چرخ از سماک سائس دور قمر
آخته زرین سنان ساخته سیمین مجن
هوش مصنوعی: دوست من، اسب چرخان از ستاره سماک را راند و دور قمر را با نیزه‌ای از زر آراسته است و به شکل نقره‌ای بر نیزه‌ای به تصویر کشیده شده است.
کوکب سیاره را پیر فلک راهبر
موکب انوار را ظل زمین راهزن
هوش مصنوعی: ستاره‌ای که در آسمان می‌درخشد، تحت هدایت کهن‌سال آسمان است و نورهای درخشانش سایه‌سار زمین را مورد تهدید قرار می‌دهد.
دودکش چرخ را انجم ثابت چراغ
بتکده دهر را ظلمت ظالم شمن
هوش مصنوعی: دودکش چرخ، تلاشی است برای ثابت نگه‌داشتن چراغی که در میکده‌ی زمان می‌تابد و این چراغ در مقابل تاریکی ناشی از ناملایمات و ظلم موجود در دنیا می‌درخشد.
خون شفق در کنار چرخ بسوک حسین
دود غشق در جگر دهر بداغ حسن
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن احساسات عمیق و دردناک ناشی از عاشورا و واقعه کربلا می‌پردازد. خون شفق به رنگ سرخی اشاره دارد که به شباهت به خون شهیدان حسینی است، و در کنار چرخ زمان می‌تواند به چرخش تاریخ و سرنوشت اشاره کند. همچنین، دود عشق در دل انسان‌ها به عواطف و اندوهی می‌پردازد که از فقدان حسن (حسن مجتبی) در دل زمان باقی مانده است. در کل، این ابیات بیانگر تلخی و تلگرافی از تاریخ و عشق به اهل بیت است.
انک بود رعد را از غم او ناله کار
وانک بود ابر را بی رخ او گریه فن
هوش مصنوعی: اگر صدای رعد به خاطر غم او به گوش می‌رسد، نشان از اندوهی عمیق دارد و اگر ابرها بی‌چهره او باران می‌ریزند، به نوعی گویای گریه‌ و زاری طبیعی است.
روضه ی تحقیق را گیسوی آن ضمیران
گلشن توحید را عارض این نسترن
هوش مصنوعی: در باغ معرفت، گیسوی آن حقیقت‌جویان، زیبایی‌های عقیدهٔ یکتاپرستی را به نمایش می‌گذارد.
یافته خلد برین از لب این ناردان
و آمده در باغ دین قامت آن نارون
هوش مصنوعی: بهشت را از نخل آن میوه گرفته‌اند و در باغ دین، قامت آن درخت بزرگ را می‌توان دید.
نیست بجز ذکرشان مفتی جانرا فنون
نیست بجز فکرشان دوحه ی دل رافنن
هوش مصنوعی: هیچ چیزی جز یاد آنها برای جانم ارزشمند نیست و هیچ هنری جز اندیشیدن به آنها وجود ندارد. تنها فکر کردن به آنهاست که دل را به پرواز در می‌آورد.
دوش که بود از حزن شمع دلم شعله زن
سینه انجم فروز مشعله ی انجمن
هوش مصنوعی: دیشب وقتی که شمع دلم از غم می‌سوخت، سینه‌ام مانند ستاره‌ها درخشان بود و شعله‌ای روشن برای محفل دوستانم ایجاد کرده بود.
تار تن ناتوان سوخته از تاب دل
مرغ دل خون چکان دوخته برباب زن
هوش مصنوعی: تار و پود ضعیف من سوخته از شدت عشق، مانند دل پرپر شده‌ای که خون می‌ریزد و به سازم گره خورده است.
زمزمه ی زیرم از ناله شبگیر خویش
باده ی گلگونم از خون دل خویشتن
هوش مصنوعی: صدای آرامی که دارم از درد و ناله‌های شبانه‌ام می‌آید. شادابی و زیبایی زندگی‌ام نتیجه‌ی رنج و غم‌های خودم است.
آتش می ریخته آب من خاکسار
نغمه ی بربط زده راه من ممتحن
هوش مصنوعی: آتش را بر سر من می‌ریختند، اما من در عین خاکساری و تواضع، نغمه‌ای می‌زنم که راهی برای آزمون و سنجش من شده است.
مهدی مهد دماغ آنکه خرد نام اوست
از غرف کبریا کرده نظر سوی من
هوش مصنوعی: آنگاه که عقول و خردها در عظمت و بزرگی فراموش می‌شوند، مهدی، که در واقع مظهر حکمت و آگاهی است، نگاهی به من می‌اندازد.
گفت که تا کی بود در شب محنت ترا
شمع دل تابناک از ذوبان در شجن
هوش مصنوعی: گفت که تا کی در شب سختی، دل روشن تو از درد و رنج ذوب می‌شود؟
چند در این تنگنا دل ببلا مبتلا
چند در این تیره جا جان بفنا مرتهن
هوش مصنوعی: در این شرایط دشوار، دل بسیاری دچار درد و رنج است و در این مکان تاریک، جان‌ها به نوعی به اسارت درآمده‌اند.
خیز چو عیسی برین طارم خضرا خرام
گوش ثواقب بمال چشم ثوابت بکن
هوش مصنوعی: برخیز همچون عیسی از این دشت سرسبز با نرمی حرکت کن، گوش‌هایت را به صداهای بلند بسپار و با چشمانت به زیبایی‌های پایدار نگاه کن.
دلو زحل بازگیر از کف گردون پیر
وز سر سلطان شرق افسر زر درفکن
هوش مصنوعی: دل را از دست چرخ کهنسال بگیر و تاج زرین را از سر پادشاه شرق بیانداز.
تا کندت آرزو پایه ی قطب فلک
بازستان مردوار پایه نعش از سه زن
هوش مصنوعی: ای آرزو، همچون پایه‌ای که قطب آسمان را نگه می‌دارد، تو نیز قدرتی برای بازتاباندن عظمت و شجاعت داری، همچون قابلیتی که می‌تواند بر مشکلات فائق آید و به زندگی شکل و معنا بخشد، مانند بنایی که از زنانی قوی و بزرگوار حمایت می‌کند.
آتش خور بر فروز کلک عطارد بسوز
خنجر بهرام گیر گردن گردون بزن
هوش مصنوعی: آتش را در درون خود زنده کن و قلم معلم را به کار بگیر. خنجر بهرام را در دست بگیر و به گردن آسمان ضربه بزن.
راه ملاهی مپوی باغ الهی بجوی
وز پی سبزی مشوی دست ز سلوی و من
هوش مصنوعی: در جستجوی باغی که پر از نعمت‌های الهی است، به دنبال ظاهر و زیبایی‌های دنیا نرو. از چیزهای فانی و زودگذر فاصله بگیر و به عمق و معنای حقیقی زندگی توجه کن.
گرچه نئی یار غار از در غار هدی
مگذر و چون عنکبوت پرده غفلت متن
هوش مصنوعی: هرچند که یار و هم‌نشینی با تو نیست، از در راهی که به هدایت می‌سناست، عبور نکن و همانند عنکبوت در دام غفلت نمان.
چون زده ئی کوس دین بر سر کوی یقین
تخت اقامت مزمن بر در درگاه زن
هوش مصنوعی: وقتی آوای دین در خیابان یقین طنین انداز شود، در آنجا محل اقامت دائمی را در آستانه دروازه قرار می‌دهند.
درگذر از چند و چون تا بکی از کیف و کم
بر گذر از نهی و نفی تا بکی از لاولن
هوش مصنوعی: به مسائل و جزئیات بی‌مورد توجه نکن و بر روی لذت و کیفیت زندگی تمرکز کن. از موانع و محدودیت‌ها عبور کن تا به هدف‌های واقعی و ابتداهای تازه دست یابی.
چون برسیدی بحال دم مزن از قیل و قال
چون بگذشتی ز قال بیش مگو ما و من
هوش مصنوعی: زمانی که به لحظه‌ای خاص رسیدی، از حاشیه‌ها و حرف و حدیث‌ها فاصله بگیر. وقتی از آن لحظه عبور کردی، دیگر درباره تفکیک من و تو صحبت نکن.
تا نکنی ورد خویش شه اولیا
از ورق خاطرت محو نگردد محن
هوش مصنوعی: تا زمانی که ذکرت را نداشته باشی، یاد و آثار اولیا و بزرگانی که در راه خدا تلاش کرده‌اند از ذهن و قلب تو محو نمی‌شود.
شیر دل لافتی شیر خدا مرتضی
حیدر خیبر گشا صفدر عنتر فکن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیت شجاع و دلاوری می‌پردازد که به عنوان یک شیر دل و جدی شناخته می‌شود. او دارای قدرت و勇ت بسیاری است و به عنوان یک قهرمان در نبردها محصول می‌شود. لقب‌هایی که به او داده شده نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های برجسته او در عرصه نبرد و رشادت است. این شخصیت، مثال بارز از قدرت و شجاعت در تاریخ محسوب می‌شود و یادآور حماسه‌ها و پیروزی‌های بزرگ در مقابل دشمنان است.
ناصب رایات علم شارح آیات حق
واسطه ی کاف و نون کاشف سرّ و علن
هوش مصنوعی: دارنده‌ی پرچم دانش و مفسر آیات الهی، کسی است که میان کاف و نون قرار دارد و رازها و اسرار را نمایان می‌سازد.
شاه ولایت پناه میر ملایک سپاه
کهف مکین و مکان زین زمین و زمان
هوش مصنوعی: پادشاهی که در سایه‌اش ملائکه پناه می‌برند، در دل غار و در میان مکان‌های مختلف، از این دنیا و زمان حفاظت می‌کند.
مرغ سلونی صفیر بحر خلیلی گهر
تازی دلدل سوار مکّی قدسی سنن
هوش مصنوعی: مرغی که از صدای دریا به پرواز درآمده، نگین‌های زیبا و گران‌بهایی را از دیار خلیج به همراه دارد و سوار بر دل تندیس‌های مکه، به سنت‌های مقدس و الهی اشاره می‌کند.
ازهر زهرا حرم گوهر دریا کرم
روح مسیحا شیم خضر سکندر فطن
هوش مصنوعی: از هر کجا که بگذری، زیبا و با ارزش است. نفس مسیح، روح الهی را به همراه دارد و خضر که نماد زندگی و دانش است، در درک و خرد مانند سکندر است.
مکتب دین را ادیب راه خدا را دلیل
فلک ملل را خطیب شاه رسل را ختن
هوش مصنوعی: در میان جوامع مختلف، دانشمندان و اندیشمندان، راهنمایی‌هایی درباره دین و خداوند ارائه می‌دهند. آنها به نوعی مفسر و بیان‌گر حقیقت‌ها هستند و می‌توان گفت که پیامبران بهترین سرپرستان انسان‌ها هستند.
گفته ز تعظیم شأن محمدتش مصطفی
خوانده ز فرط جلال منقبتش ذو المنن
هوش مصنوعی: به خاطر ارادت و احترامی که به جایگاه محمد (ص) داریم، او را مصطفی می‌نامیم و به دلیل عظمت و بزرگی‌اش، او را ذو المنن می‌خوانیم.
نعل سم دلدلش تاج سر فر قدین
خاک ره قنبرش سرمه چشم پرن
هوش مصنوعی: نعل سم دل اسبش مانند تاج بر سرش می‌درخشد، و خاک پایش همانند سرمه‌ای است که چشمانش را زیباتر می‌کند.
سبحه طرازان قدس در حرمش معتکف
قلعه گشایان چرخ بر علمش مفتتن
هوش مصنوعی: گروهی از فرشتگان در حرم خدا مشغول عبادت و ذکر هستند و در عین حال، گردش چرخ‌های زمان را زیر نظر دارند و به عظمت پرچم او افتخار می‌کنند.
دست مده جز بدو تا نشوی پایمال
فتنه مشو جز برو تا برهی از فتن
هوش مصنوعی: هرگز دست خود را به کسی جز خدا نده و به کسی جز او نرو؛ زیرا در غیر این صورت ممکن است دچار مشکلات و فتنه‌ها شوی.
جان ثنا خوان من تا ابد از مدحتش
باز نیاید چو مرغ از گل و برگ سمن
هوش مصنوعی: جان من همیشه به ستایش او مشغول است و هرگز از مدح و تمجیدش دست نخواهند کشید، مانند پرنده‌ای که از گل و برگ سمن جدا نمی‌شود.
در ره مهرش فلک مشوره با من کند
زانک بود مستشار نزد خرد مؤتمن
هوش مصنوعی: در مسیر عشق او، آسمان با من مشورت می‌کند، زیرا او مورد اعتماد خردمندانی است که به او احترام می‌گذارند.
چون ببرم از جهان حسرت آل رسول
روز جزا در برم سوخته بینی کفن
هوش مصنوعی: وقتی از این دنیا با آرزوهایی در دل می‌روم که یادآور خانواده پیامبر است، در روز قیامت در حالی به حضور می‌رسم که خود را داغ دیده و سوخته احساس می‌کنم.
سرو قد کلک من چون متمایل شود
ریزدش از چین زلف نافه چینی بمن
هوش مصنوعی: وقتی قامت دل‌فریبت متمایل می‌شود، به مانند چین‌های زلفی که نرم و لطیف است، زیبایی‌ات بر من می‌بارد.
گفته ی خواجو گلیست رسته ز گلزار جان
کاید از انفاس او بوی خرد بی سخن
هوش مصنوعی: خواجو می‌گوید: گلی از بوستانی به نام جان سر برآورده که از نفس‌های او بوی حکمت و خرد به مشام می‌رسد، بی‌آنکه نیازی به کلام باشد.