گنجور

شمارهٔ ۵۰ - فی مدح الصاحب الاعظم دستور المعظم شمس الحق و الدین محمود صاین قاضی نور الله مرقده

الا ای جعد چین بر چین مشکین کمند افکن
گرفته آفتابت جیب و ماه و مشتری دامن
تو آن جادوی کشمیری که از بادش بود مرکب
تو آن هندوی خونخواری که بر آتش کنی مسکن
شکست مشک چین از تو فریب عقل و دین از تو
همه روی زمین از تو پر از آشوب مرد و زن
نسیمت مشک را مایه شکنجت زلف را سایه
همت خورشید پیرایه همت سیاره پیرامن
مگر شبرنگ بهزادی که بر آتش کنی جولان
ولیکن سرکشت بینم بسان کرّه ی توسن
ز هندستان سپه رانی و بر خاور زنی خرگه
بترکستان فرود آئی و سازی روم را مکمن
چو در چینی خطا باشد که بر چین ترکتاز آری
فرس بر شاه خاور ران و قلب شام را بشکن
بسر حد ختن در تاز و لشکر عرض ده در چین
حبش را در شکن بر روم و ملک زنک بر هم زن
مگر بر قلب جانبازان شبیخون می بری امشب
وگر نی در شب تاری چرا پوشیده ئی جوشن
شبستان تو پر نسرین و از نسرین ترا بستر
بغلطاق تو مشک آگین و مشک آسات پیراهن
بشاخ خیرزان مانی که بر آب افکند حلقه
ببرک ضمیران مانی که در باغش بود معدن
ترا خون سیاوش گرچه دامنگیر شد لیکن
بترکستان منه رخ تا نیفتی در چه بیژن
مگر نعل سم شبرنگ مخدومی که می زیبد
کمینه خادمش بهرام و کمتر چاکرش بهمن
کنی خورشید تابان را ز عنبر مشک در دامن
نهی سرو خرامان را ز سنبل طوق بر گردن
شوی در حلق جان چنبر چو از چنبر شوی حلقه
زنی در خرمنم آتش چو بر آتش زنی خرمن
خلیل آسات هر ساعت بتی در آتش اندازد
ولی پیرامنت پیداست کاتش می شود گلشن
چو شادروانت بر بادست پنداری سلیمانی
که در هر حلقه ات بینم هزاران گونه اهریمن
اگر پیچنده ثعبانی مپیچ از دست موسی سر
ور از نکهت روان بخشی دم از انفاس عیسی زن
بشبرو زنگیی مانی که سر بالش بود اسود
بسرکش هندوئی مانی که جلبابش بود ادکن
توئی آن سنبل هندو که بر طرف گلستانت
نماید بندگی ریحان و آزادی کند سوسن
چه میمون هندوئی آیا که ایمن باشی از آتش
چه مقبل زنگیی یا رب که فردوست بود مأمن
اگر شخصی بود تاری منم تاری و تاری تو
وگر لیلی بود لیلی توئی لیلی و مجنون من؟!
مپیچ از خط خوبان سرکه هم کاری بود در خور
متاب از ماه تابان رو که هم وجهی بود احسن
بگو تا خود چه سر داری که مه را در کمند آری
ندانم کز سیه کاری کمندی یا کمند افکن
چرا پیوسته گرد طلعت شیرین لبان گردی
بدور آصف دوران دل از مهر بتان بر کن
پناه ملک شمس الحق و الدین آن فلک رفعت
که گردد چشم هفت اختر ز خاک درگهش روشن
سلیمان قدر موسی کف خضر عمر سکندر در
محمد خلق عیسی دم علی جود تهمتن تن
بدل دانا تر از لقمان بجود افزون تر از حاتم
بثروت غالب از قارون بشوکت برتر از قارن
صدای صدمه ی صیتش ز مشرق تا حد مغرب
اسیر چنبر حکمش ز خلخ تا در ارمن
بگاه رزم او بوسد زمین بهرام خنجر کش
بیاد بزم او نوشد قدح ناهید بربط زن
ندا از آسمان خیزد عدوّش را که لا تفرح
نوید از اختران آید ولیش را که لا تحزن
ز سهمش کوه بگدازد چو موم از حدّت آتش
ز تیغش فتنه بگریزد چو دیو از جنبش آهن
عدو از نوک پیکانش بخواند نامه ی ماتم
فلک بر مرگ بد خواهش بپوشد جامه ی شیون
ایا قطب فلک رفعت که مرغان جلالت را
سزد از زانک ریزند از نجوم ثابتات ارزن
در آن کشور که اقبالت بتخت ملک بنشیند
ورای هفتمین اقلیم گردون باشدش بر زن
بنای قبّه ی قدرت چنان عالیست کز رفعت
سپهر هفتمش پیروزه گون خشتست بر روزن
عقود گوهر تیغت عروس ملک را زیور
زلال چشمه ی طبعت چراغ صبح را روغن
من ار در مجلس شاهان چو شمع آتش زبان گردم
بوقت گفتن مدحت شوم همچون لگن الکن
الا تا امر را قائل بگاه لفظ گوید قل
الا تا نفی را نحوی بجای ما بیارد من
نوال دست تو بادا فزون از لفظ کیف و کم
مثال امر تو بادا بورن از نفی لاولن
بکام دوستان در بوستان بنشین که بنشیند
ز رشک دولتت دایم بکام دشمنان دشمن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الا ای جعد چین بر چین مشکین کمند افکن
گرفته آفتابت جیب و ماه و مشتری دامن
هوش مصنوعی: ای موهای پیچ‌دار و زیبا، به مانند کمان، خود را با ظرافت به نمایش بگذار. تو زیبایی و روشنی زمین و آسمان را در دامن‌ات جمع کرده‌ای و نور خورشید و ماه و ستاره‌ها در آن جا گرفته است.
تو آن جادوی کشمیری که از بادش بود مرکب
تو آن هندوی خونخواری که بر آتش کنی مسکن
هوش مصنوعی: تو همان جادوی زیبای کشمیری هستی که به خاطر لطافتش شناخته شده است، و تو همان فرد قوی و بی‌رحمی هستی که بر روی آتش زندگی می‌کند و در دل آن جای دارد.
شکست مشک چین از تو فریب عقل و دین از تو
همه روی زمین از تو پر از آشوب مرد و زن
هوش مصنوعی: کار مشک چین به خاطر تو متوقف شد، چون عقل و دین را فریب دادی. تمام زمین، چه مرد و چه زن، به خاطر تو در آشوب و بی‌نظمی است.
نسیمت مشک را مایه شکنجت زلف را سایه
همت خورشید پیرایه همت سیاره پیرامن
هوش مصنوعی: نسیم خوشبویی که می‌آید، باعث می‌شود زلف‌های تو به شکنجه بیفتند و سایه‌ات زیر نور خورشید به زیباییش بیفزایند، مانند سیاره‌ای که گرد ستاره‌ای می‌چرخد.
مگر شبرنگ بهزادی که بر آتش کنی جولان
ولیکن سرکشت بینم بسان کرّه ی توسن
هوش مصنوعی: شاید شبرنگ بهزادی که وقتی به آتش می‌رود، جست و خیز کند، اما من می‌بینم این سرکش مانند کره یک اسب تندرو است.
ز هندستان سپه رانی و بر خاور زنی خرگه
بترکستان فرود آئی و سازی روم را مکمن
هوش مصنوعی: از هند به سرزمین‌های شرقی برو و در جایی مانند ترکستان فرود بیا و کارهای مربوط به روم را انجام بده.
چو در چینی خطا باشد که بر چین ترکتاز آری
فرس بر شاه خاور ران و قلب شام را بشکن
هوش مصنوعی: اگر در دقت خطایی وجود داشته باشد، باید به آن توجه کنی و تلاش کنی که بر آن خطا غلبه کنی. مانند اینکه اگر اسبتان را به خوب نگه‌داری و در راه درستی برانی، می‌توانی به پیروزی بر دشمنان امیدوار باشی.
بسر حد ختن در تاز و لشکر عرض ده در چین
حبش را در شکن بر روم و ملک زنک بر هم زن
هوش مصنوعی: در مرز ختن، آماده و با حاشیه لشکر، در دل چین و حبشه را به هم بزن و قلمرو روم و سرزمین زنک را نیز بهم بیافراز.
مگر بر قلب جانبازان شبیخون می بری امشب
وگر نی در شب تاری چرا پوشیده ئی جوشن
هوش مصنوعی: آیا امشب قصد داری بر دل جانبازان حمله کنی؟ اگر نه، پس چرا در این شب تاریک زره پوشیده‌ای؟
شبستان تو پر نسرین و از نسرین ترا بستر
بغلطاق تو مشک آگین و مشک آسات پیراهن
هوش مصنوعی: محل استراحتت پر از گل‌های نسرین است و عطر دل‌انگیز آن فضا را پر کرده. بستر تو نرم و خوشبوست و پیراهنی که به تن داری هم از عطر مشک آکنده است.
بشاخ خیرزان مانی که بر آب افکند حلقه
ببرک ضمیران مانی که در باغش بود معدن
هوش مصنوعی: به این معنی است که در دنیای زیبایی و محبت که مانند باغی سرسبز و پرگل است، تو نیز مانند حلقه‌ای که در آب افتاده، به زیبایی‌ها و احساسات پیوسته‌ای که در دل‌ها وجود دارد، نزدیک شو. این بیان به ما می‌گوید که در زندگی به دنبال زیبایی و عشق باشیم و خود را در فضایی از محبت و خوشی قرار دهیم.
ترا خون سیاوش گرچه دامنگیر شد لیکن
بترکستان منه رخ تا نیفتی در چه بیژن
هوش مصنوعی: اگرچه خون سیاوش بر تو تأثیر گذاشته و مشکلاتی برایت به بار آورده است، اما چهره‌ات را در ترکستان نمان، تا در میان دشواری‌ها و مشکلات گرفتار نشوی.
مگر نعل سم شبرنگ مخدومی که می زیبد
کمینه خادمش بهرام و کمتر چاکرش بهمن
هوش مصنوعی: آیا نعل سم اسب شبرنگ، که متعلق به یک صاحب‌منصبی است، به اندازه‌ای زیبا و با ارزش نیست که خادمش بهرام و غلامش بهمن هم به آن فخر می‌کنند؟
کنی خورشید تابان را ز عنبر مشک در دامن
نهی سرو خرامان را ز سنبل طوق بر گردن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت طبیعی دو چیز اشاره می‌کند. یکی از این چیزها خورشید است که به مانند تابش نور و درخشش خود به تصویر کشیده شده و دیگری سرو زیبایی است که با سنبل و طوق زینت داده شده است. به عبارتی، شاعر می‌خواهد بگوید که خورشيد جلاي خاص خود را دارد و سرو نیز با گل‌ها و زیبایی‌هایش زینت یافته است.
شوی در حلق جان چنبر چو از چنبر شوی حلقه
زنی در خرمنم آتش چو بر آتش زنی خرمن
هوش مصنوعی: هرگاه که در حالت حس و عاطفه‌ات، به شدت درگیر شوی، همانند حلقه‌ای در گردن به آن دست و پا زده‌ای. اگر این وضعیت را رها کنی و از قید و بندها آزاد شوی، مثل این است که بر آتشی شعله‌ور دست می‌زنی و انبوهی از خرمن را می‌سوزانی.
خلیل آسات هر ساعت بتی در آتش اندازد
ولی پیرامنت پیداست کاتش می شود گلشن
هوش مصنوعی: خلیل هر لحظه مجسمه‌ای را به آتش می‌زند، اما اطراف تو مشخص است که این آتش، به باغی سرسبز تبدیل خواهد شد.
چو شادروانت بر بادست پنداری سلیمانی
که در هر حلقه ات بینم هزاران گونه اهریمن
هوش مصنوعی: اگر به نظر برسانی که بختت در حال از دست رفتن است، به یاد می‌آورم که تو مانند سلیمان هستی و در هر گوشه‌ات هزاران نوع شیطان و وسوسه را می‌بینم.
اگر پیچنده ثعبانی مپیچ از دست موسی سر
ور از نکهت روان بخشی دم از انفاس عیسی زن
هوش مصنوعی: اگر مخلوقی خطرناک و پیچیده مانند یک مار به تو حمله کرد، نترس. موسی توانسته بر آن فائق آید و جان انسان‌ها را نجات دهد. تو نیز می‌توانی با دمیدن روح و زندگی در آن‌ها مانند عیسی، آنها را حیات ببخشی.
بشبرو زنگیی مانی که سر بالش بود اسود
بسرکش هندوئی مانی که جلبابش بود ادکن
هوش مصنوعی: در شب، یک زنگی را می‌پوشانند که بر روی بالش سیاه خوابیده است و در کنار او، یک هندو را می‌بینیم که با جلبابش پوشیده شده است.
توئی آن سنبل هندو که بر طرف گلستانت
نماید بندگی ریحان و آزادی کند سوسن
هوش مصنوعی: تو آن سنبل خوشبوی هندی هستی که در کنار گلستان خود، به گل ریحان ارادت می‌ورزی و به سوسن آزادی می‌بخشی.
چه میمون هندوئی آیا که ایمن باشی از آتش
چه مقبل زنگیی یا رب که فردوست بود مأمن
هوش مصنوعی: چه می‌شود اگر تو از آتش در امان باشی، حتی اگر مانند میمون هندو باشی؟ ای پروردگار، آیا کسی که در بهشت است، مأمن و پناه واقعی است؟
اگر شخصی بود تاری منم تاری و تاری تو
وگر لیلی بود لیلی توئی لیلی و مجنون من؟!
هوش مصنوعی: اگر کسی وجود داشت که رمزی در دل من نهفته بود، من همان رمز و راز تو هستم و تو هم راز و رمز منی. اگر تو لیلی بودی، من هم مجنون تو هستم.
مپیچ از خط خوبان سرکه هم کاری بود در خور
متاب از ماه تابان رو که هم وجهی بود احسن
هوش مصنوعی: از مسیر خوبان منحرف نشو، زیرا این کار شایسته‌ای نیست. از چهره‌ی تابان ماه نیز دوری نکن؛ زیرا آن نیز زیبا و ارزشمند است.
بگو تا خود چه سر داری که مه را در کمند آری
ندانم کز سیه کاری کمندی یا کمند افکن
هوش مصنوعی: بگو چه راز و رازی داری که می‌توانی ماه را در دام خود بیندازی؟ نمی‌دانم که آیا این مهارت تو ناشی از نیکی و خوبی است یا از کارهای ناپسند و زشت توست.
چرا پیوسته گرد طلعت شیرین لبان گردی
بدور آصف دوران دل از مهر بتان بر کن
هوش مصنوعی: چرا همیشه به دور چهره و لب‌های شیرین او می‌چرخید؟ دل خود را از محبت مجسمه‌ها و زیبایی‌های دلفریب دور کن.
پناه ملک شمس الحق و الدین آن فلک رفعت
که گردد چشم هفت اختر ز خاک درگهش روشن
هوش مصنوعی: پناهگاه ملک شمس الحق و الدین، آسمان بلندی است که ستاره‌های هفتگانه از خاک آن جا، درخشندگی و روشنی می‌گیرند.
سلیمان قدر موسی کف خضر عمر سکندر در
محمد خلق عیسی دم علی جود تهمتن تن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به مقایسه ویژگی‌ها و مقام‌های مختلف برخی شخصیت‌های بزرگ تاریخ و دینی می‌پردازد. او اشاره می‌کند که سلیمان، که نماد قدرت و حکمت است، از موسی که نبی بزرگی است، برتر است. همچنین، خضر که نشانی از علم و دانش است، بر عمر که یکی از خلفای راشدین است، برتری دارد. سپس، سکندر که معروف به فاتح‌گری است، در کنار محمد (ص)، که پیامبر اسلام است، قرار می‌گیرد. خلق عیسی، که نمادی از نیکوکاری و معجزه است، و در نهایت اشاره به علی (ع) دارد که به صفات جود و بخشش مشهور است، و تهمتن که نماد قدرت و دلیری است. به طور کلی، این بیت به ارزیابی مقام‌های معنوی و اجتماعی این شخصیت‌ها و تأثیر آن‌ها در تاریخ بشر می‌پردازد.
بدل دانا تر از لقمان بجود افزون تر از حاتم
بثروت غالب از قارون بشوکت برتر از قارن
هوش مصنوعی: معنی این بیت به زبان فارسی روان به این صورت است: کسی که با دانش و عقل خود از لقمان فهیم‌تر است و از حاتم در بخشندگی سرآمد، و ثروتش بیشتر از قارون است و از قارن در شهرت و اعتبار برتر است.
صدای صدمه ی صیتش ز مشرق تا حد مغرب
اسیر چنبر حکمش ز خلخ تا در ارمن
هوش مصنوعی: صدای آواز و شهرت او از سمت شرق تا غرب پخش شده و جاذبه و تاثیر او از شمال تا جنوب را فراگرفته است.
بگاه رزم او بوسد زمین بهرام خنجر کش
بیاد بزم او نوشد قدح ناهید بربط زن
هوش مصنوعی: در زمان جنگ او، بهرام با خنجرش زمین را می‌بوسد و به یاد مهمانی‌اش، ناهید را در حال نوشیدن جام تصور می‌کند که با ساز می‌نوازد.
ندا از آسمان خیزد عدوّش را که لا تفرح
نوید از اختران آید ولیش را که لا تحزن
هوش مصنوعی: صدایی از آسمان به گوش می‌رسد که دشمنش را خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید: «افراحت نکن، پیام خوبی از ستاره‌ها به تو نمی‌رسد، اما به دوستش می‌گوید: «ناراحت نباش».
ز سهمش کوه بگدازد چو موم از حدّت آتش
ز تیغش فتنه بگریزد چو دیو از جنبش آهن
هوش مصنوعی: از شدت حرارت او، کوه‌ها مانند موم ذوب می‌شوند و از برش تیغش، فتنه‌ها مانند دیوها از حرکت آهن فرار می‌کنند.
عدو از نوک پیکانش بخواند نامه ی ماتم
فلک بر مرگ بد خواهش بپوشد جامه ی شیون
هوش مصنوعی: دشمن، با تیر خودش، خبر مرگ بدخواهش را می‌خواند و بر این مصیبت، لباس عزاداری به تن می‌کند.
ایا قطب فلک رفعت که مرغان جلالت را
سزد از زانک ریزند از نجوم ثابتات ارزن
هوش مصنوعی: آیا ستاره‌ای که در آسمان بلندی قرار دارد، شایسته است که پرندگان بزرگ و با جلال به آن نگاه کنند؟ زیرا این ستاره از سایر ستاره‌های ثابت بی‌ارزش‌تر است.
در آن کشور که اقبالت بتخت ملک بنشیند
ورای هفتمین اقلیم گردون باشدش بر زن
هوش مصنوعی: در آن سرزمین که توفیق و سعادت به تو روی می‌آورد، حتی اگر در بالاترین جایگاه‌ها و دورترین نقاط دنیا باشی، هنوز هم بر روی یک زن قرار می‌گیرد.
بنای قبّه ی قدرت چنان عالیست کز رفعت
سپهر هفتمش پیروزه گون خشتست بر روزن
هوش مصنوعی: ساختمان قبه قدرت آنقدر بلند است که از بلندی آسمان هفتم، آن خشت‌ها مانند پیروزه در روزن می‌درخشند.
عقود گوهر تیغت عروس ملک را زیور
زلال چشمه ی طبعت چراغ صبح را روغن
هوش مصنوعی: عقدها و پیمان‌ها مانند جواهراتی هستند که بر روی عروس ملک قرار می‌گیرند. همچنین، ویژگی‌های طبیعی تو مثل زلال چشمه جلوه‌ای زیبا دارند و نور صبح به مانند روغن در چراغ است که روشنی می‌بخشد.
من ار در مجلس شاهان چو شمع آتش زبان گردم
بوقت گفتن مدحت شوم همچون لگن الکن
هوش مصنوعی: اگر در محضر پادشاهان مانند شمعی گرم و پرنور باشم و وقتی که از ستایش و تعریف سخن می‌گویم، مانند لگنی پر از صدا و بی‌فایده باشم، چه فایده‌ای دارد؟
الا تا امر را قائل بگاه لفظ گوید قل
الا تا نفی را نحوی بجای ما بیارد من
هوش مصنوعی: بگذار تا به مسئله‌ای که در مورد کلمات است، توجه کنیم. بگذار بیان کند که چه چیزی باید گفت و چه چیزی باید انکار شود، تا ما بتوانیم آن را به زبان بیاوریم.
نوال دست تو بادا فزون از لفظ کیف و کم
مثال امر تو بادا بورن از نفی لاولن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نعمت‌ها و لطف‌های تو فراتر از توصیف‌های کلامی و عددی هستند و دستاوردها و تاثیرات تو همچنان در قالب منفی و نقیض در جهان وجود دارند. به عبارت دیگر، آنچه تو عطا می‌کنی به اندازه‌ای ارزشمند است که نمی‌توان آن را با کلمات یا عدد بیان کرد و اثرات آن در زندگی و جهان محسوس است.
بکام دوستان در بوستان بنشین که بنشیند
ز رشک دولتت دایم بکام دشمنان دشمن
هوش مصنوعی: در باغ دوستان بنشین و از زندگی لذت ببر، زیرا که همیشه حسرت و حسد دشمنان به خاطر موفقیت تو وجود دارد.