شمارهٔ ۵ - فی مدح المرتضی الاعظم عضد الدنیا و الدین ابوعلی
قم اللیل یا صاحبی بالرکایب
و قطع لاجلی الفلا و السباسب
الی دار سلمی و بلغ سلامی
بدان گلعذار مسلسل ذوایب
ز مأوای مألوف دورم ولیکن
روانم به سوی مآبست آرب
چو شمعم ز سوز دل و آب دیده
رسیده به لب جان و الجسم ذائب
فجب بالمطیآت طول البراری
و دثر کساء الدجی و الغیاهب
بوادی جواشیران رحت فاصعد
علی ربوة کالنجوم الثواقب
نظر کن به سوی خیام غوانی
گذر کن به کوی عظام صواحب
زیار و دیارم خبر ده که هستم
اسیر غم و العمر ذاهب
خوشا روزگاری و فرخنده روزی
که بودیم با اصدقا و اقارب
انیس صباح مسلسل عذایر
جلیس ملاح مهلل حواجب
حریف ندیمان شیرین شمایل
ندیم حریفان سیمین غباغب
مقاصد مهّیا و عشرت مقارن
مباغی مهیا و دولت مقارب
گهی با غزلخوان غزالان مناظر
گهی با خرامان تذروان ملاعب
درین تیره شب کز دیار احبا
محامل روان گشت و الدمع ساکب
چو آوازهٔ کوس رحلت برآمد
سر آمد شب وصل و الفصل واجب
شده عقل را خسرو عشق حاکم
شده صبر را لشکر هجر نایب
به ناکام رفتم برون از مجالس
به ناچار کردم وداع مطارب
رکبنا هجان المطایا وبتنا
علی معهد بالکبا کالنوادب
بکه پیکران برنهاده عماری
ز باد صبا دست برده رکایب
مهاری به پی در کشیده براری
خروش جرس برکشیده نجایب
حواری چو ماه و مراحل منازل
عماری چو شمس و نجایب سحایب
رفیقان برفتند و من بازماندم
دل خسته مشعوف و الشوق غالب
نجیب من از پی چمان در بوادی
روان گشته سیل سرشک از جوانب
صحابی سروا بالمهاری و باتوا
با علی ویرت اُمّ الکواعب
دلم رفته با ساکنان هوادج
روانم مقیم مقام مصایب
شبی مظلم و برق رخشنده بارق
هوا عابس وابر گرینده قاطب
همه شب مرا غول پتیاره مونس
همه ره مرا دیو رهزن مصاحب
چو حیات پیچان طرق و ز مهابت
مرا موی بر تن چو نیش عقارب
شده زهره مستور و در پرده مخفی
نهان ماه در خانه و ز دیده غائب
فلک تند و کیوان و برجیس آفل
جهان تیره و تیر و بهرام غارب
چو شب منقضی گشت و الصبح ضاحک
هوا منجلی گشت و النجم ثاقب
حَمام از قلل بر در بامٍ نایح
غراب از طلل در دم صبح ناعب
رسیدم به فرخنده حیی و گفتم
که آیا بهشتت یا بزم صاحب
اسمش الضحی ام خدود الکواعب
ابدر الدجی ام وجوه الحبایب
چه کاخست از وی شواهد مشاهد
چه باغست در وی کواعب لواعب
سمن برگ رویان چمان در مشارع
تدزوان خرامان به گرد مشارب
زوا هر تبسم کنان در حدایق
لواعب تجسم کنان در ملاعب
ز طرف براقع درخشان دورخ شان
چو در دیر هر قل قنادیل راهب
چو هایل هیون سوی آن عرصه راندم
به گوشم رسید از مراحل مراحب
چو دیدم نگاری بدان حسن و منظر
مصور نگردیده از طین لازب
لب لعل برچشمه خضر طاعن
سر زلف در روضه خلد لاعب
دو گوینده جاندار و جادوش قُرجی
دو سر حلقه چاوش و ابروش حاجب
به کردار پر حواصل سواعد
به مانند شهپر طوطی شوارب
خط سبز بر مرکب حسن دایر
عقیقین لب از مشرب روح شارب
ز انوار رویش مغارب مشارق
ز ظلمات مویش مشارق مغارب
مرا گفت شاد آمدی خیرِ مقدم
چو مهمان مایی توقف و قارب
فرود آی و خوش باش و یک دم بر آسای
مشو خستهٔ نوک تیر نوائب
جهان مهره دزدست و العمر خائن
فلک شیشه بازست و الدهر خالب
چو جان مست شد تن چه صاحی چه سکران
چو تن خاک شد دل چه فاسق چه نائب
چو ارواح گشتند با هم مقارن
وجود هیولی چه باعد چه قارب
حصول المنی به اقتحام الاذایا
و نیل العلی به التزام المتاعب
بباید گذشت از فلک تا از آن پس
رسی در جناب جهان مواهب
کثیر العطایا مجیر البرایا
سری السرا یا جمیل الضرایب
سکندر جناب احمد خضر دانش
فریدون رکاب آصف جم مراتب
شهنشاه ملک سیادت عضد آن
که باشد به عبدیتش چرخ راغب
ملک اعتباری فلک در حمایت
فلک اقتداری ملک در کواکب
به گاه سخا همچو حاتم مبذر
به روز وغا همچو رستم محارب
ضمیرش مهب ریاح فضایل
جنابش محط رجال مآرب
ز قید عبودیتش سر کشیدن
من اختار و یطرد کجرب الاکالب
زهی کان یساری که این لوک سرکش
بساط جلالت کشد بر مناکب
فلک را جناب تو اعلی المواقف
ملک را رضای تو اقصی المطالب
جیوش ترا هفت طارم معسکر
خیام ترا هشت گلشن مضارب
جنود ترا در میادین خضرا
ثوابت مسامیر نعل مراکب
ملایک بر ایوان قدر تو حارس
عطارد به دیوان امر تو نایب
جناب ترا آسمان در تواضع
سپاه ترا اختران در جنایب
نه افلاک یا احتشامت مساوی
نه کونین با اصطناعت مناسب
سپهر احترام ترا در جنیبت
کواکب جلال ترا در مواکب
بقای تو مسئول و ایام سائل
مراد تو مطلوب و اجرام طالب
گرازان گریزان ز سمّ سمندت
چو در بیشه از چنگ ضیغم ثعالب
به وقتی که سازند خنجر گزاران
نیام صوارم ز صلب و ترایب
مکاتیب حرب از حواشی حربه
بخوانند سر دفتران کتایب
گوان را ز سهم آب گردد مفاصل
سران را ز خون لعل گردد عصایب
امل را شود ضرب تیغ تو قامع
اجل را شود نوک کلک تو جاذب
بگیری هوا همچو عنقای گردون
زمان در جناح و زمین در مخالب
چو جمشید برادهم باد فارس
چو خورشید بر ابلق چرخ راکب
الا تا برین منبر هفت پایه
بود تیر فصّال و برجیس خاطب
عروس بقا بادت اندر حباله
قضا عاقد و ذات پاک تو خاطب
و لا زلت فی الدهر قرناً جلیلا
مصوناً عن الشر من کل جانب
شمارهٔ ۴ - فی مدح السلطان الاعظم الخاقان الاعدل الاکرم سلطان سلاطین العالم علاء الدولة و الدین ابوسعید انار الله برهانه: زین سفینه دم زند من عندهُ علم الکتابشمارهٔ ۶ - قطعة أرسلها المرتضی العظم امیر احمد ابن المرتضی الاصفهانی الی صاحب الکتاب: افضل عالم کمال داد و دین
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قم اللیل یا صاحبی بالرکایب
و قطع لاجلی الفلا و السباسب
هوش مصنوعی: ای دوست، شبانه با اسبان خود بر خیز و از زمینهای خشک و بی آب و علف عبور کن.
الی دار سلمی و بلغ سلامی
بدان گلعذار مسلسل ذوایب
هوش مصنوعی: به خانه سلمی برو و سلامم را به او برسان، آنکه چهرهاش مانند گل و موهایش زلف پیچیده دارد.
ز مأوای مألوف دورم ولیکن
روانم به سوی مآبست آرب
هوش مصنوعی: هرچند که از محل آشنا دور هستم، اما روح من همواره به سوی آن مقصد و مأمن مورد نظر میرود.
چو شمعم ز سوز دل و آب دیده
رسیده به لب جان و الجسم ذائب
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که از سوز دل و اشکهایی که میریزم به مرز جان رسیدهام و جسمم در حال ذوب شدن است.
فجب بالمطیآت طول البراری
و دثر کساء الدجی و الغیاهب
هوش مصنوعی: ناگهان لبههای دراز دشتها را دیدم و پردههای شب و تاریکی را احساس کردم.
بوادی جواشیران رحت فاصعد
علی ربوة کالنجوم الثواقب
هوش مصنوعی: باید از جایی بلند و مرتفع بالا بروی، جایی که مانند ستارههای درخشان باشد.
نظر کن به سوی خیام غوانی
گذر کن به کوی عظام صواحب
هوش مصنوعی: نگاهی به خیام بینداز و از خیابانهای پرنشاط این ناحیه عبور کن و به محلهی بزرگ و محترم آنجا برو.
زیار و دیارم خبر ده که هستم
اسیر غم و العمر ذاهب
هوش مصنوعی: به من بگو که در کجا هستی و چه خبرهایی داری، چون من در بند غم و غصه هستم و عمرم در حال گذر است.
خوشا روزگاری و فرخنده روزی
که بودیم با اصدقا و اقارب
هوش مصنوعی: زمانی را یاد میکنم که با دوستان و نزدیکانم روزهای خوشی را سپری میکردیم و احساس خوشبختی میکردیم.
انیس صباح مسلسل عذایر
جلیس ملاح مهلل حواجب
هوش مصنوعی: ما در صبح به یکدیگر آرامش میدهیم، همراه با دوستی که در کنار ما نشسته و هر بار که نگاه میکند، حواس ما را جلب میکند.
حریف ندیمان شیرین شمایل
ندیم حریفان سیمین غباغب
هوش مصنوعی: دوستان گرانقدر و زیبا، مانند افرادی با ویژگیهای دلنشین و دلربا، در برابر رقبای خود که از زیباییهای خاصی برخوردارند، میدرخشند و جایگاه ویژهای دارند.
مقاصد مهّیا و عشرت مقارن
مباغی مهیا و دولت مقارب
هوش مصنوعی: هدفها فراهم است و خوشیها در کنار هم قرار گرفتهاند. امکانات لذت بردن آماده است و نعمتها به ما نزدیک شدهاند.
گهی با غزلخوان غزالان مناظر
گهی با خرامان تذروان ملاعب
هوش مصنوعی: گاهی با شاعرانی که غزل میخوانند به تماشای زیباییهای غزالان مینشینم و گاهی هم با راهرفتن ملایم و دلنشین، به بازی و شادی میپردازم.
درین تیره شب کز دیار احبا
محامل روان گشت و الدمع ساکب
هوش مصنوعی: در این شب تار، که از دیار دوستان دور شدم، همراهان من روانه شدند و اشک از چشمانم سرازیر است.
چو آوازهٔ کوس رحلت برآمد
سر آمد شب وصل و الفصل واجب
هوش مصنوعی: وقتی صدای شیپور جدایی بلند شد، دوران وصل و نزدیکی به پایان رسید و باید از هم فاصله بگیریم.
شده عقل را خسرو عشق حاکم
شده صبر را لشکر هجر نایب
هوش مصنوعی: عقل تحت تأثیر عشق قرار گرفته و صبر، همچون نیرویی در جنگ جدایی، به حاکمیت میرسد.
به ناکام رفتم برون از مجالس
به ناچار کردم وداع مطارب
هوش مصنوعی: به سراغ ناکامیهایم رفتم و به ناچار از جمعها و محافل جدا شدم و وداعی تلخ کردم.
رکبنا هجان المطایا وبتنا
علی معهد بالکبا کالنوادب
هوش مصنوعی: ما سواران شتران را راهی کردیم و شب را بر سر عهدی که مانند دوستی پاک و صمیمی است، سپری کردیم.
بکه پیکران برنهاده عماری
ز باد صبا دست برده رکایب
هوش مصنوعی: باید بگویم که بلبلانی درختان را به نشانههای تازهای آراستهاند و نسیم صبحگاهی سبب شده است که سواران به حرکت درآیند.
مهاری به پی در کشیده براری
خروش جرس برکشیده نجایب
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف حرکتی پرهیجان و شگفتانگیز اشاره میشود. شخصی که مهاری بر روی اسب خود کشیده، به جلو میراند و صدای جرس که به راه میافتد، نشاندهنده حرکتی ویژه و مقامات بالاست. این تصویر به نوعی از قدرت و شجاعت اشاره دارد که در آن دو عنصر، حرکت و صدا، به زندگی و جنب و جوش میافزایند.
حواری چو ماه و مراحل منازل
عماری چو شمس و نجایب سحایب
هوش مصنوعی: یاران و همراهان مانند ماه درخشان و مراحل زندگی مانند خورشید و نعمتها مانند ابرهای پربرکت هستند.
رفیقان برفتند و من بازماندم
دل خسته مشعوف و الشوق غالب
هوش مصنوعی: دوستانم رفتند و من تنها ماندم، دل خستهای دارم اما با امید و شوقی که مرا رها نمیکند.
نجیب من از پی چمان در بوادی
روان گشته سیل سرشک از جوانب
هوش مصنوعی: نجیب من به دنبال چمنزاری رفته که در آن، سیلاب اشک از همه طرف جاری شده است.
صحابی سروا بالمهاری و باتوا
با علی ویرت اُمّ الکواعب
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویر زیبایی از یک شب اشاره میشود که دو شخصیت برجسته، یکی رفیق و دیگری علی، در کنار هم به سر میبرند. این تصویر به نوعی نشاندهنده فضیلت و بنیانهای اخلاقی آن دو شخصیت است. همچنین، با اشاره به "اُمّ الکواعب"، به زیبایی و دلربایی اشاره شده که تداعیگر صفات والا و فرشتهگون دارد. در کل، این بیت نوعی تجلیل از همراهی و وفاداری در کنار ویژگیهای اخلاقی و زیبایی است.
دلم رفته با ساکنان هوادج
روانم مقیم مقام مصایب
هوش مصنوعی: دل من در دنیای کسانی گم شده است که در حال گذراندن سختیها و مشکلات هستند و من هم در این وضعیت قرار دارم.
شبی مظلم و برق رخشنده بارق
هوا عابس وابر گرینده قاطب
هوش مصنوعی: در یک شب تاریک، نوری درخشان به چشم میخورد و آسمان عبوس و پر از ابرهای بارانی است.
همه شب مرا غول پتیاره مونس
همه ره مرا دیو رهزن مصاحب
هوش مصنوعی: در هر شب، موجود ترسناک و ناشناسی همراهم است و هر جا که میروم، دیوی خطرناک در کمین من است.
چو حیات پیچان طرق و ز مهابت
مرا موی بر تن چو نیش عقارب
هوش مصنوعی: وقتی که زندگی به شکلهای مختلف تغییر میکند و چون ترس و وحشت به سراغم میآید، موهای بدنم به خاطر اضطراب به ایستاده درمیآید، مانند اینکه نیش مارها به من نزدیک شده است.
شده زهره مستور و در پرده مخفی
نهان ماه در خانه و ز دیده غائب
هوش مصنوعی: زهره (سیاره) به شکل پنهان و در پوششی است. ماه (ماه شب) در خانه (ی آسمان) قرار دارد و از دید مردم دور است.
فلک تند و کیوان و برجیس آفل
جهان تیره و تیر و بهرام غارب
هوش مصنوعی: آسمان در حال حرکت و سیارات در حال گردش هستند، و در این دنیا تاریک و بینظم، به نظر میرسد سیارههایی همچون تیر و بهرام در حال غروب هستند.
چو شب منقضی گشت و الصبح ضاحک
هوا منجلی گشت و النجم ثاقب
هوش مصنوعی: زمانی که شب به پایان رسید و صبح با خندهاش فرا رسید، آسمان روشن شد و ستارهای درخشان نمایان گشت.
حَمام از قلل بر در بامٍ نایح
غراب از طلل در دم صبح ناعب
هوش مصنوعی: در صبح زود، صدای جیکجیک کلاغ از بالای درختان و ناله و شکایت قناری از ارتفاعات میپیچد.
رسیدم به فرخنده حیی و گفتم
که آیا بهشتت یا بزم صاحب
هوش مصنوعی: به خوشبختی و شادکامی رسیدم و از او پرسیدم که آیا اینجا بهشت است یا مهمانی دلپذیر صاحب مجلس؟
اسمش الضحی ام خدود الکواعب
ابدر الدجی ام وجوه الحبایب
هوش مصنوعی: نامش صبح است و صورتهای زیبا مانند ماه کامل در شب تاریک، همچون چهرههای معشوقان میدرخشند.
چه کاخست از وی شواهد مشاهد
چه باغست در وی کواعب لواعب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و شکوه یک مکان میپردازد. در اینجا به نوعی از یک کاخ سخن میگوید که گواهی بر عظمت و زیبایی دارد و همچنین به باغی اشاره میکند که در آن جوانان زیبا و جذاب وجود دارند. به طور کلی، این سخن از زیبایی و جاذبههای موجود در این مکان حکایت میکند.
سمن برگ رویان چمان در مشارع
تدزوان خرامان به گرد مشارب
هوش مصنوعی: سمنها با برگهایشان در چمنزار رو به طلوع در حال ناز و غفلت به دور چشمهها در حرکت هستند.
زوا هر تبسم کنان در حدایق
لواعب تجسم کنان در ملاعب
هوش مصنوعی: هر لبخندی که میزنی در باغهای سرسبز و شاداب، به زیبایی و جلوهای شگفت انگیز میدرخشد.
ز طرف براقع درخشان دورخ شان
چو در دیر هر قل قنادیل راهب
هوش مصنوعی: از طرف چهره درخشان او، همچون چراغهای روشن در یک دیر، نور میتابد.
چو هایل هیون سوی آن عرصه راندم
به گوشم رسید از مراحل مراحب
هوش مصنوعی: وقتی که به سوی آن میدان رفتم، صدایی از مراحل مختلف به گوشم رسید.
چو دیدم نگاری بدان حسن و منظر
مصور نگردیده از طین لازب
هوش مصنوعی: وقتی نگاری را دیدم که زیبایی و منظرش مانند تابلوهای هنری نیست و به شکل طبیعی و واقعی به نظر میرسد.
لب لعل برچشمه خضر طاعن
سر زلف در روضه خلد لاعب
هوش مصنوعی: لبی به رنگ لعل و طعنه بر چشمه زندگی، و گیسوانی که در باغ بهشت همچون بازیگری در حال حرکت است.
دو گوینده جاندار و جادوش قُرجی
دو سر حلقه چاوش و ابروش حاجب
هوش مصنوعی: دو گوینده زنده و جادوگری به نام قُرجی، هر دو در ردیف حلقهای قرار دارند که نشاندهنده شایستگی و مقام ابروهای زیباست.
به کردار پر حواصل سواعد
به مانند شهپر طوطی شوارب
هوش مصنوعی: دستها مانند بالهای پرندهای هستند که با توانایی و قدرت خاصی، کارها را انجام میدهند و چالاکی و زیبایی خاصی دارند.
خط سبز بر مرکب حسن دایر
عقیقین لب از مشرب روح شارب
هوش مصنوعی: خط سبز بر روی اسب زیبایی همچون دایرهای از عقیق است، لبها مانند شراب روح بخش مینوشند.
ز انوار رویش مغارب مشارق
ز ظلمات مویش مشارق مغارب
هوش مصنوعی: از نور چهرهاش غروبها و سپیدهدمها پیدا میشود و از تاریکی مویش، غروبها و سپیدهدمها به وجود میآید.
مرا گفت شاد آمدی خیرِ مقدم
چو مهمان مایی توقف و قارب
هوش مصنوعی: مرا گفتی خوش آمدی و به من خوشآمد گفتی، چون مهمانی هستی که مدتی میمانی و به من نزدیک میشوی.
فرود آی و خوش باش و یک دم بر آسای
مشو خستهٔ نوک تیر نوائب
هوش مصنوعی: به زمین بیا و شاد باش و لحظهای استراحت کن، خسته و مایوس نباش از سختیهای زندگی.
جهان مهره دزدست و العمر خائن
فلک شیشه بازست و الدهر خالب
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر چیز موجودی دزد و فریبکار است و زمان نیز به ما خیانت میکند. آسمان همچون شیشهای شکننده است و روزگار نیرنگی دارد که نمیتوان به آن اعتماد کرد.
چو جان مست شد تن چه صاحی چه سکران
چو تن خاک شد دل چه فاسق چه نائب
هوش مصنوعی: وقتی جان سرشار از شادی و نشئگی شد، چه فرقی دارد که انسان چه حالتی داشته باشد. و زمانی که بدن به خاک تبدیل شد، دل هم دیگر به حال و هوای دنیا اهمیت نمیدهد، چه درستکار باشد و چه نادرست.
چو ارواح گشتند با هم مقارن
وجود هیولی چه باعد چه قارب
هوش مصنوعی: زمانی که روحها با هم هماهنگ میشوند، وجود ماده (هیولا) چه دور باشد و چه نزدیک، به نوعی به هم پیوند میخورد.
حصول المنی به اقتحام الاذایا
و نیل العلی به التزام المتاعب
هوش مصنوعی: برای رسیدن به اهداف بزرگ و دستیابی به موفقیت، باید به چالشها و مشکلات موجود روی آورد و با سختیها مقابله کرد.
بباید گذشت از فلک تا از آن پس
رسی در جناب جهان مواهب
هوش مصنوعی: باید از آسمان عبور کنی تا بعد از آن به نعمتهای جهان برسید.
کثیر العطایا مجیر البرایا
سری السرا یا جمیل الضرایب
هوش مصنوعی: بسیار بخشندهای که به بندگان در سختیها یاری میرسانی، ای زیبا در سختیها و مشکلات.
سکندر جناب احمد خضر دانش
فریدون رکاب آصف جم مراتب
هوش مصنوعی: سکندر و احمد و خضر و دانش فریدون و آصف جم، همگی در مقامهای بلند و برجستهای قرار دارند. این افراد به عنوان نمادهایی از عظمت و دانش در تاریخ و افسانهها شناخته میشوند.
شهنشاه ملک سیادت عضد آن
که باشد به عبدیتش چرخ راغب
هوش مصنوعی: حاکم بزرگ و سلطنتطلبی که گردونهٔ آسمان به خاطر بندگی او مشتاق و آرزومند است.
ملک اعتباری فلک در حمایت
فلک اقتداری ملک در کواکب
هوش مصنوعی: ملک قدرت و اعتبار خود را از حمایت آسمان به دست میآورد و این قدرت در میان ستارهها و سیارات تجلی پیدا میکند.
به گاه سخا همچو حاتم مبذر
به روز وغا همچو رستم محارب
هوش مصنوعی: در زمان بخشندگی مانند حاتم طایی سخاوتمند باشید و در روز مبارزه و جنگ مانند رستم دلیر و قهرمان مقابله کنید.
ضمیرش مهب ریاح فضایل
جنابش محط رجال مآرب
هوش مصنوعی: ضمیر او مانند باد، فضایلش را پراکنده میکند و محل تجمع مردان با اهداف مختلف است.
ز قید عبودیتش سر کشیدن
من اختار و یطرد کجرب الاکالب
هوش مصنوعی: من از قیود بندگی او رها شدم و از سر پیروی دست کشیدم، همچون سگی که از اجبار دور میشود.
زهی کان یساری که این لوک سرکش
بساط جلالت کشد بر مناکب
هوش مصنوعی: عجب از آن کسی که با دست چپش، این موجود سرکش را به عنوان نماد بزرگی و عظمت بر دوش خود میزند.
فلک را جناب تو اعلی المواقف
ملک را رضای تو اقصی المطالب
هوش مصنوعی: آسمان به مقام والای تو افتخار میکند و رضایت تو بالاترین خواستهها را به ارمغان میآورد.
جیوش ترا هفت طارم معسکر
خیام ترا هشت گلشن مضارب
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و مهارتهای خاص شخصی اشاره شده است. "جیوش" به شکل نمادین نشاندهندهی صفات و ویژگیهای برجسته است، و "هفت طارم" و "هشت گلشن" نمادی از گوناگونی و شکوه در زندگی و طبیعت میباشند. در مجموع، این بیت به عظمت و شکوه تجلیات زیبایی اشاره دارد که نه تنها با یکدیگر در ارتباطند، بلکه هر کدام ویژگیهای خاص خود را نیز دارا میباشند.
جنود ترا در میادین خضرا
ثوابت مسامیر نعل مراکب
هوش مصنوعی: نیروهای تو در میدانهای سبز مانند میخهای محکم سمهای اسبم است.
ملایک بر ایوان قدر تو حارس
عطارد به دیوان امر تو نایب
هوش مصنوعی: فرشتگان در کنار تو ایستادهاند و حامی تو هستند، در حالی که عطارد در دیوان پروردگاری، نماینده امر تو است.
جناب ترا آسمان در تواضع
سپاه ترا اختران در جنایب
هوش مصنوعی: شما در چشم آسمان مانند ستارهای در میان سپاهیان به خاطر تواضع و فروتنیتان میدرخشید.
نه افلاک یا احتشامت مساوی
نه کونین با اصطناعت مناسب
هوش مصنوعی: نه آسمانها و نه ثروت و مکنت، هیچکدام با یکدیگر برابر نیستند و نه جهان با ویژگیهای تو سازگاری دارد.
سپهر احترام ترا در جنیبت
کواکب جلال ترا در مواکب
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو، ستارههای بزرگ و با احترام خود را نمایان میکنند و عظمت و شأن تو را در جایگاههای مختلف به نمایش میگذارد.
بقای تو مسئول و ایام سائل
مراد تو مطلوب و اجرام طالب
هوش مصنوعی: وجود تو ضامن و ایام در دست تو هستند، خواستهات در دسترس و اجرام طالب، به دنبالت میآیند.
گرازان گریزان ز سمّ سمندت
چو در بیشه از چنگ ضیغم ثعالب
هوش مصنوعی: گرازها از سم اسب تو فرار میکنند، همانطور که در جنگل، روباهها از چنگال شیر فرار میکنند.
به وقتی که سازند خنجر گزاران
نیام صوارم ز صلب و ترایب
هوش مصنوعی: در زمانی که میسازند خنجرها و جنگآوران آماده میشوند، من از نطفه و ریشههایم به وجود آمدهام.
مکاتیب حرب از حواشی حربه
بخوانند سر دفتران کتایب
هوش مصنوعی: نامههای جنگی را از حاشیههای جنگ بخوانند، دفتر داران نامهها.
گوان را ز سهم آب گردد مفاصل
سران را ز خون لعل گردد عصایب
هوش مصنوعی: در این بیت، به تأثیر آب و خون بر زندگی و حال انسانها اشاره شده است. آب باعث رشد و نرمی مفاصل میشود و خون نیز به زیبایی و سرزندگی سر و زانوها کمک میکند. به طور کلی، شاعر به اهمیت عناصر طبیعی در بهبود شرایط جسمی و ظاهری افراد پرداخته است.
امل را شود ضرب تیغ تو قامع
اجل را شود نوک کلک تو جاذب
هوش مصنوعی: اگر تو با تیغ خود به جنگ مشکلات برخیزی، مرگ را میتوانی به عقب برانی و با قدرت خلاقیت خود، آن را به سمت خود جذب کنی.
بگیری هوا همچو عنقای گردون
زمان در جناح و زمین در مخالب
هوش مصنوعی: به گونهای در آسمان قدری بلند و آزاد پرواز کن که همچون پرندهای افسانهای، فضای گسترده را تحت تسلط خود بگیری و زمین را نیز به تسخیر درآوری.
چو جمشید برادهم باد فارس
چو خورشید بر ابلق چرخ راکب
هوش مصنوعی: مانند جمشید درخشان و پرآوازه، من نیز برادر فارس هستم و همچون خورشید بر اسب رنگین، بر چرخ روزگار سوارم.
الا تا برین منبر هفت پایه
بود تیر فصّال و برجیس خاطب
هوش مصنوعی: بر این منبر هفتپایه، سخنانی زیبا و جذاب بیان میشود که دلها را به خود جذب میکند و از ویژگیهای خاص خود برخوردار است.
عروس بقا بادت اندر حباله
قضا عاقد و ذات پاک تو خاطب
هوش مصنوعی: عروس همیشگی زندگی، در چارچوب تقدیر، با وجود پاک تو در حال خواستگاری است.
و لا زلت فی الدهر قرناً جلیلا
مصوناً عن الشر من کل جانب
هوش مصنوعی: من همیشه در این دوران بزرگ و محترم بودهام و از هر سو از بدیها و شرور محفوظ ماندهام.