شمارهٔ ۴۷ - فی مدح الشیخ الاعظم السالک الربانی و الناسک الصمدانی برهان الملة و الدین الکوبنانی قدس نفسه
چون بر آمد جوش جیش شاه زنک از راه شام
منهزم شد قیصر رومی رخ مشرق خرام
شاه هفت اقلیم گردونرا که خوانند آفتاب
رفت تیغ تیز شرق افروز مصری در نیام
عنبر فراش یعنی خادم سلطان هند
مشعل سیمین فروزان کرد در نیلی خیام
شاهد مه روی نرگس چشم عنبر موی شب
زد گره در حلقه زنجیر جعد مشک فام
ماه روشن دل که پیر خانقاه کبریاست
شد بیمن همت قطب فلک کارش تمام
من بر این ایوان خضرا در هزاران نرگسه
چشم حیرت باز مانده کاین چه نقش و آن کدام
گه بآه سینه می بردم ز روی مه فروغ
گه بآب دیده می شستم ز زلف شب ظلام
از طریق بی خودی کردم هوای نجد وجد
وز سرمستی گسستم لوک هستی را زمام
غوطه خوردم نیمه شب در زمزم جان چون خلیل
وز ره معنی گرفتم کعبه دل را مقام
اشک مریم ریختم چون شمع و آنکه چون مسیح
پیش این محراب مینا تا سحر کردم قیام
ناگه از مصباح ارواحم منور شد روان
وز نسیم باغ فردوسم معطر شد مشام
روضه ی رضوان جان یعنی سرا بستان دل
شد ز شورم پر سماع بلبل شیرین کلام
بس که کردم شیشه چشم زجاجی پرگلاب
از سرشک لعل من یاقوت رنگ آمد رخام
چون کمیت اشک را بر قطره کردم گرمر و
باد پای خاطرم مانند خورشید تیزگام
بگذراندم سایبان قدر ازین شش پیشگاه
برکشیدم چار طاق طبع بر این هفت بام
بر فراز طارم علوی زدم خرگاه انس
تا مگر کار پریشانم پذیرد التیام
بارگاهی شش درو نه سقف عالی یافتم
همچو محشر پر ز انبوه و تهی از ازدحام
دور آن خرگه محیط و قبض آن معموره بسط
ظلمت آن خطّه نور و شام آن اقلیم بام
رهروان آن جهت سایر ولی ایمن ز سیر
ساکنان آن طرف نامی ولی فارغ ز نام
قال ایشان جمله حال و حال ایشان جمله قال
عام ایشان جمله خاص و خاص ایشان جمله عوام
لاله ی سیراب آن گلشن مبرّا از ذبول
نرگس پر خواب آن بستان معرّا از منام
مجلسی در وی حریفانش همه بی باده مست
وز شراب سرمدی هر یک لبالب کرده جام
لفظ آن مجمع همه معقول و دور از حرف و صوت
خوان آن محفل پر از مطعوم و خالی از طعام
هر فلک قدری در آن مرکز سپهری را مدار
هر جهانگیری در آن عالم جهانی را نظام
زان شبستان هر نگاری چشم خلقی را چراغ
زان ممالک هر سواری کار قومی را قوام
قرب ایشان بی قرابت بعدشان بی انفصال
لطف ایشان بی عنایت قهرشان بی انتقام
در صف کرّوبیان دیدم پیمبر مخبری
روح قدسی را بذیل کبریایش اعتصام
صورتی در عین معنی جوهری فرد از عرض
اختری بی انقلاب و مشعلی بی اضطرام
از زبان بیزبانی در برش بانک سماع
وز شراب لایزالی بر کفش جام مدام
هاتف همّت مرا گفت ای ز عالم بی خبر
قطب عالم را نگر کون و مکان در اهتمام
ترجمان الغیب سرالله کهف الواصلین
حجة الباری علی کل الوری موالی الانام
قدوة الاقطاب عون السالکین برهان دین
عمدة الاوتاد ابونصر احمد خضر احترام
انک رضوان و سلامش می فرستد بر روان
حور فردوس از قصور روضه ی دارالسلام
هادی مهدی نهاد و مرشد عرش آستان
قطب گردون رفعت و درویش سلطان احتشام
دانه چین بار برّش هم وحوش و هم طیور
فضله خوار خوان فضلش هم سوام و هم هوام
همچو شبلی گشته او را ضیغم گردون شکار
همچو ادهم بوده او را ابرش اجرام رام
در هدایت هادیان راه دین را پیشوا
در ولایت والیان عالم جان را امام
ملکت کون و مکان در چشم تعظیمش غبار
حاصل دریا و کان بر خوان تجریدش حطام
هودج گردون هیون رفعتش را بر کتف
گوهر سیاره رخش همتش را بر ستام
رایض طبع ولایت پرور مرتاض او
کرده بر سر ابلق ایام توسن را لگام
آب خضر آباد او سرچشمه ی آب حیات
واستان از و حرمت قبله ی بیت الحرام
پیر ازرق پوش گردون در مزارش یکمرید
خادم هندوی شب در خانقاهش یک غلام
کام جانم نیست الا جان فشاندن بر درش
دل بناکامی تا کی رسد جانم بکام
پادشاها بنده را در کار او کن زانک هست
بر گناهم دیده از غم اشک ریزان چون غمام
چون ز لوح دل فرو شستم سواد کاف و نون
کار دل تا چند کژ بینم بسان دال و لام
گر بقاف قربتم منزل دهی مانند زال
از حسد بر حال من سرخاب گردد اشک سام
باز گیر از چنگ سیمرغ حواسم تا بطبع
طوق فرمانت کشم بر گردن جان چون حمام
مرغ توحیدم بدام آمد بنظم این مدیح
لاجرم تاریخ این ابیات شد تصحیف دام
گر نهی بیت الحرام این بیتها را دور نیست
گرچه هر بیتی که بی برهان بود باشد حرام
چشم خواجو باد فرّاش در خلوتگهش
کاین تمنا هست قطب چرخ را اقصی المرام
شمارهٔ ۴۶ - فی مدح الامیر الاعظم الاعدل الاکرم جلال الحق و الدنیا و الدین مسعود شاه طاب الله ثراه: ای که رضوانت فرستد روضه ی دارالسلامشمارهٔ ۴۸ - فی مدح السلطان الاعظم الشیخ ابو اسحق ابراهیم طاب مثواه و یصف القلعه: ز گردش فلک تیز گرد آینه فام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون بر آمد جوش جیش شاه زنک از راه شام
منهزم شد قیصر رومی رخ مشرق خرام
هوش مصنوعی: زمانی که صدای شکستن آتش جنگ به گوش رسید، شاه زنک از سمت شام به عقب نشینی پرداخت و قیصر رومی با چهرهای ناامید به سمت شرق رفت.
شاه هفت اقلیم گردونرا که خوانند آفتاب
رفت تیغ تیز شرق افروز مصری در نیام
هوش مصنوعی: حاکم عالم، که به آفتاب تشبیه میشود، با شمشیری برنده از سمت شرق، به خواب رفته و در نیام قرار گرفته است.
عنبر فراش یعنی خادم سلطان هند
مشعل سیمین فروزان کرد در نیلی خیام
هوش مصنوعی: خادم سلطان هند، مشعل نقرهای روشنی را در آسمان آبی به روشنی درآورده است.
شاهد مه روی نرگس چشم عنبر موی شب
زد گره در حلقه زنجیر جعد مشک فام
هوش مصنوعی: عشقی زیبا و دلربا با چشمان معصوم و موی شبناب با گرهای خاص در زنجیری از زیبایی و دوستی نمایان شده است.
ماه روشن دل که پیر خانقاه کبریاست
شد بیمن همت قطب فلک کارش تمام
هوش مصنوعی: ماه تابان دل که در خانقاه بزرگ و با شکوه قرار دارد، بدون وجود همت و تلاش قاطع در آسمان، کار و زندگیاش به پایان رسیده است.
من بر این ایوان خضرا در هزاران نرگسه
چشم حیرت باز مانده کاین چه نقش و آن کدام
هوش مصنوعی: من در این مکان زیبا و سرسبز در میان هزاران گل نرگس، حیرتزده به اطراف نگاه میکنم و از خود میپرسم که این چقدر زیباست و آن کجا قرار دارد.
گه بآه سینه می بردم ز روی مه فروغ
گه بآب دیده می شستم ز زلف شب ظلام
هوش مصنوعی: گاهی با آه و نالهام، صدای دلتنگیام را به ماه روشن میرساندم و گاهی با اشکی که از چشمانم میریخت، تاریکی شب را از زیورهای زلف محبوب شستشو میکردم.
از طریق بی خودی کردم هوای نجد وجد
وز سرمستی گسستم لوک هستی را زمام
هوش مصنوعی: به طور ناخودآگاه آرزوی سفر به نجد، سرزمین عشق و شادی را در سر پروراندم و از روی بیخود بودن، کنترل وجودم را از دست دادم.
غوطه خوردم نیمه شب در زمزم جان چون خلیل
وز ره معنی گرفتم کعبه دل را مقام
هوش مصنوعی: در نیمه شب، چون خلیل (ابراهیم) در آب زمزم غوطهور شدم و از عمق معانی، به مقام دل رسیدم که همان کعبه است.
اشک مریم ریختم چون شمع و آنکه چون مسیح
پیش این محراب مینا تا سحر کردم قیام
هوش مصنوعی: اشکهای من مانند شمع به زمین ریخته شد و من چون مسیح در برابر این محراب زیبا، تا صبح به عبادت مشغول بودم.
ناگه از مصباح ارواحم منور شد روان
وز نسیم باغ فردوسم معطر شد مشام
هوش مصنوعی: ناگهان روح من با نور چراغی روشن شد و بوی بهشتی باغ به مشامم رسید.
روضه ی رضوان جان یعنی سرا بستان دل
شد ز شورم پر سماع بلبل شیرین کلام
هوش مصنوعی: بهشت جان، جایی است که دل در آن شاداب و سرزنده است و از عشق و شورش، مانند بلبل خوشصدا به شادی و نوا میپردازد.
بس که کردم شیشه چشم زجاجی پرگلاب
از سرشک لعل من یاقوت رنگ آمد رخام
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه زیاد اشک ریختم، شیشهی چشمهایم مانند ظرفی زجاجی پر از گلاب شده و رنگ آن به خاطر اشکهای سرخ من، به رنگ یاقوت درآمده است.
چون کمیت اشک را بر قطره کردم گرمر و
باد پای خاطرم مانند خورشید تیزگام
هوش مصنوعی: وقتی که احساساتم را به قطرات اشک تبدیل کردم، گرما و باد مانند خورشید زودگذر بر خاطراتم تأثیر گذاشتند.
بگذراندم سایبان قدر ازین شش پیشگاه
برکشیدم چار طاق طبع بر این هفت بام
هوش مصنوعی: من به خوبی از زیر سایهبان زندگی عبور کردم و از این شش موقعیت، چهار طاق دل را بر روی این هفت آسمان بلند برپا کردم.
بر فراز طارم علوی زدم خرگاه انس
تا مگر کار پریشانم پذیرد التیام
هوش مصنوعی: در بالای سرزمین طارم علوی، اردوگاهی برای آرامش و دوستی برپا کردم تا شاید دردها و مشکلاتم بهبودی پیدا کند.
بارگاهی شش درو نه سقف عالی یافتم
همچو محشر پر ز انبوه و تهی از ازدحام
هوش مصنوعی: من مکانی با شش در دیدم که سقف بلندی نداشت، پر از جمعیت و شلوغی مانند قیامت بود، اما در عین حال خالی از هر نوع ازدحام بود.
دور آن خرگه محیط و قبض آن معموره بسط
ظلمت آن خطّه نور و شام آن اقلیم بام
هوش مصنوعی: در اطراف آن مکان، فضایی گسترده وجود دارد و زندگی در آن با زیبایی و تنوع جلوهگری میکند. در این منطقه، تاریکی به نور تبدیل میشود و شبها، فضایی پر از روشنایی و زندگی را به نمایش میگذارد.
رهروان آن جهت سایر ولی ایمن ز سیر
ساکنان آن طرف نامی ولی فارغ ز نام
هوش مصنوعی: رهروان در مسیر خود به سمت دیگر از مقصدی که در آن ساکن هستند، میرانند، اما آنها در این سفر از نگرانی و درگیری با نام و شهرت آزادند.
قال ایشان جمله حال و حال ایشان جمله قال
عام ایشان جمله خاص و خاص ایشان جمله عوام
هوش مصنوعی: ایشان در سخنان خود همه چیز را بیان میکنند و حال آنکه وضعیت آنها چیزی متفاوت است. سخنان عمومی ایشان کلی و شامل همه است، اما حال آنها موضوعاتی خاص و منحصر به فرد دارد که فقط مختص به خودشان است.
لاله ی سیراب آن گلشن مبرّا از ذبول
نرگس پر خواب آن بستان معرّا از منام
هوش مصنوعی: لالهای که در گلشنی سرسبز و شاداب رشد کرده، به هیچوجه با نرگس خوابآلود در باغی که از خواب عاری است، مقایسه نمیشود.
مجلسی در وی حریفانش همه بی باده مست
وز شراب سرمدی هر یک لبالب کرده جام
هوش مصنوعی: مجلس پر از رفیقانی است که بدون نوشیدنی نیز شاد و سرمستاند و هر یک از آنها جام خود را از شراب جاویدان پر کردهاند.
لفظ آن مجمع همه معقول و دور از حرف و صوت
خوان آن محفل پر از مطعوم و خالی از طعام
هوش مصنوعی: اینجا درباره محفل یا جمعی صحبت میشود که در آن همه مفاهیم عالی و معقول وجود دارد و صحبت از کلمات و صداهای بیمعنا نیست. این محفل پر از لذت و خوشی است، اما از خوراک مادی و طعام خالی است. به نوعی به عمق معانی و مفهومهای روحانی و معنوی اشاره دارد که جایگاه واقعی انسان است.
هر فلک قدری در آن مرکز سپهری را مدار
هر جهانگیری در آن عالم جهانی را نظام
هوش مصنوعی: هر آسمانی در مرکز خودش زمین را میچرخاند و هر فرمانروایی در آن عالم، جهانی را با نظم و ترتیب مدیریت میکند.
زان شبستان هر نگاری چشم خلقی را چراغ
زان ممالک هر سواری کار قومی را قوام
هوش مصنوعی: از آن شبستان، هر تصویری برای چشمان مردم مانند چراغی میدرخشد و از آن سرزمینها، هر سوارکاری مسئولیت کار قومی را به دوش میکشد.
قرب ایشان بی قرابت بعدشان بی انفصال
لطف ایشان بی عنایت قهرشان بی انتقام
هوش مصنوعی: محبت و نزدیکی آنها باعث ایجاد احساس نزدیکی و ارتباط میشود، در حالی که فاصلهگیری از آنها هرگز جدایی مطلقی نخواهد داشت. بخشش و محبت آنها بدون نیاز به توجه و عنایت خاصی مشهود است و حتی خشم و عکسالعمل منفیشان نیز بدون نیاز به انتقامگیری و مجازات، نمایان میشود.
در صف کرّوبیان دیدم پیمبر مخبری
روح قدسی را بذیل کبریایش اعتصام
هوش مصنوعی: در صف فرشتگان خدا، پیامبر را دیدم که روح مقدسی را در سایه بزرگیش در آغوش گرفته است.
صورتی در عین معنی جوهری فرد از عرض
اختری بی انقلاب و مشعلی بی اضطرام
هوش مصنوعی: چهرهای که نشاندهندهی عمق معنایی است، وجودی مستقل و مبتنی بر جوهر خود دارد، بدون اینکه تحت تأثیر تغییرات خارجی قرار بگیرد و مانند شعلهای از آتش، ثابت و آرام است.
از زبان بیزبانی در برش بانک سماع
وز شراب لایزالی بر کفش جام مدام
هوش مصنوعی: از زبان خاموشی در حال شادی و نشو و نما، نوشیدنی همیشه جاری بر لبهٔ جام به دستم است.
هاتف همّت مرا گفت ای ز عالم بی خبر
قطب عالم را نگر کون و مکان در اهتمام
هوش مصنوعی: شخصیت یا نیرویی به من گفت که ای کسی که از دنیا بیخبر هستی، به قطب عالم نگاه کن، زیرا وجود و عدم (کون و مکان) در تلاش و کوشش اوست.
ترجمان الغیب سرالله کهف الواصلین
حجة الباری علی کل الوری موالی الانام
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به وجودی دارد که پیامی از جانب خداوند را به انسانها میرساند و در واقع، راهنمایی برای متصلان به حقیقت و حقایق الهی است. این وجود، باید به عنوان حجت و دلیل خداوند بر دیگران شناخته شود و برای مردم، الگوی راستینی باشد.
قدوة الاقطاب عون السالکین برهان دین
عمدة الاوتاد ابونصر احمد خضر احترام
هوش مصنوعی: این بیت به شخصیت و مقام یک فرد بزرگ اشاره دارد که نقش راهنما و پشتیبان برای سالکان و جویندگان حق را ایفا میکند. او به عنوان دلیلی بر صداقت دین و به عنوان یک ستون مستحکم در میان دیگران شناخته میشود و بدین ترتیب، احترام ویژهای به او داده میشود.
انک رضوان و سلامش می فرستد بر روان
حور فردوس از قصور روضه ی دارالسلام
هوش مصنوعی: خداوند رضایت و سلامتی خود را بر جان حوریان بهشتی که در کاخهای بهشت قرار دارند، نازل میکند.
هادی مهدی نهاد و مرشد عرش آستان
قطب گردون رفعت و درویش سلطان احتشام
هوش مصنوعی: هادی (راهنما) مهدی (امام مهدی) در آستانهای از عرش (سرای بلند) قرار دارد و مرشد (راهنما) او در این مقام، قطب گردون و صاحب عظمتی بزرگ است. در این وادی، درویش (زاهد) نیز مقام والایی دارد و در عظمت و کرامت قرار دارد.
دانه چین بار برّش هم وحوش و هم طیور
فضله خوار خوان فضلش هم سوام و هم هوام
هوش مصنوعی: کشاورز که دانههای خود را برداشت میکند، از برکت محصولش هم حیوانات وحشی و هم پرندگان بهرهمند میشوند؛ زیرا فضله آنها، نعمت و برکت زمین را تامین میکند و به این ترتیب، هم موجودات روی زمین و هم موجودات آسمانی از این نعمت استفاده میکنند.
همچو شبلی گشته او را ضیغم گردون شکار
همچو ادهم بوده او را ابرش اجرام رام
هوش مصنوعی: او مانند شبلی (یکی از بزرگان صوفی) شده و به قدر و عظمتش به مانند شیر آسمان، شکار میشود و همچون ادهم (گروهی که از آنها به عنوان مخلوقاتی نیکو و باطنهای پاک یاد میشود) او را هم به مانند ابرهای بزرگ به آرامی در میآوردند.
در هدایت هادیان راه دین را پیشوا
در ولایت والیان عالم جان را امام
هوش مصنوعی: در مسیر هدایت، راهنماها نقش مهمی دارند و پیشوایی در دین به عهده ولیعهدانی است که بر جهان حکومت میکنند و جانهای مردم را رهبری میکنند.
ملکت کون و مکان در چشم تعظیمش غبار
حاصل دریا و کان بر خوان تجریدش حطام
هوش مصنوعی: در نظر او، تمام جهان و مکان به احترامش مانند گرد و غبار به نظر میرسند، و آنچه که دریاست و از آن استخراج میشود، بر سفره خالص او به چشم میآید.
هودج گردون هیون رفعتش را بر کتف
گوهر سیاره رخش همتش را بر ستام
هوش مصنوعی: غلمان آسمان را بر شانهی ستارهای میفشارد و نیز هنر و عزت او را به قدر قدرت بر تارک سیاره میزند.
رایض طبع ولایت پرور مرتاض او
کرده بر سر ابلق ایام توسن را لگام
هوش مصنوعی: طبع ولایت که به خوبی پرورش یافته است، او را به کنترل و مهار درآورده و اکنون بر اسب رنگارنگ روزگار سوار شده است.
آب خضر آباد او سرچشمه ی آب حیات
واستان از و حرمت قبله ی بیت الحرام
هوش مصنوعی: آب خضر آباد، از چشمههای زندگیبخش و حیاتبخش است و این مکان، به عنوان مکانی مقدس و مورد احترام، در نظر گرفته میشود که به سوی کعبه، قبله مسلمانان، منتهی میشود.
پیر ازرق پوش گردون در مزارش یکمرید
خادم هندوی شب در خانقاهش یک غلام
هوش مصنوعی: در آسمان پیرمردی با لباس آبی در خوابگاهش، یکی از پیروانش که از هندوهاست، در کنار او خدمت میکند.
کام جانم نیست الا جان فشاندن بر درش
دل بناکامی تا کی رسد جانم بکام
هوش مصنوعی: دلِ من هیچ آرامشی جز فدا کردن جانم در راهش ندارد. تا کی باید انتظار بکشید که جانم به آرزویم برسد؟
پادشاها بنده را در کار او کن زانک هست
بر گناهم دیده از غم اشک ریزان چون غمام
هوش مصنوعی: ای پادشاه، مرا در کارهایم یاری کن؛ زیرا به سبب گناهانی که دارم، چشمانم از گریه مثل ابرها پر از اشک است.
چون ز لوح دل فرو شستم سواد کاف و نون
کار دل تا چند کژ بینم بسان دال و لام
هوش مصنوعی: وقتی از دل خود نوشتههای کاف و نون را پاک کردم، چرا باید همچنان کارهای دل را به شکل نامناسب و نادرست ببینم؟ همچون حرفهای دال و لام که مشکلاتی در خود دارند.
گر بقاف قربتم منزل دهی مانند زال
از حسد بر حال من سرخاب گردد اشک سام
هوش مصنوعی: اگر به مقام نزدیکیام خانهای بدهی، مانند زال در اثر حسد، اشکهایم به رنگ سرخ درمیآید.
باز گیر از چنگ سیمرغ حواسم تا بطبع
طوق فرمانت کشم بر گردن جان چون حمام
هوش مصنوعی: من را از درگیر کردن با جذابیتهای فریبنده دور کن تا بتوانم با تسلیم کامل، فرمان تو را بر گردن جانم به مانند یک طوق بگذارم.
مرغ توحیدم بدام آمد بنظم این مدیح
لاجرم تاریخ این ابیات شد تصحیف دام
هوش مصنوعی: مرغی که نماد یکتاپرستی است، در دام این شعر گرفتار شده و در نتیجه، این اشعار به نوعی تبدیل به گزارشی از تاریخ شدهاند.
گر نهی بیت الحرام این بیتها را دور نیست
گرچه هر بیتی که بی برهان بود باشد حرام
هوش مصنوعی: اگر اشعار غیر مستدل را رد کنی، این کار دور از انتظار نیست، چرا که هر شعری که بدون دلیل باشد، ناآشکار و غیرمجاز است.
چشم خواجو باد فرّاش در خلوتگهش
کاین تمنا هست قطب چرخ را اقصی المرام
هوش مصنوعی: چشم خواجو، پرندهای را در مکان خلوتش میبیند که آرزویش این است که او بتواند به دوردستترین اهداف برسد.