گنجور

شمارهٔ ۴۲ - و له ایضاً

سحر چو مشعله دار سپهر آینه فام
چراغ صبح برافروزد از دریچه ی بام
ز روی مهر بشوید جهان سفله نواز
ز چهره شب زنگی نهاد گرد ظلام
بعزم مملکت نیمروز لشگر روم
معاودت کند از ترکتاز ملکت شام
شه ممالک گردون که از سیاست او
گهی که خنجر زرّین برون کشد ز نیام
سر از دریچه ی افلاک برکشد ناهید
ز دست حربه ی خونریز بفکند بهرام
بخاک درفتد از احترام و بوسه دهد
بساط مجلس اعلی افتخار انام
جهان دانش و کوه وقار و کان کرم
سپهر رفعت و دریای جود و فخر کرام
مدار مرکز آفاق زین دولت و دین
که کار مملکت از کلک او گرفت نظام
چهار بالش قدرش به موضعی زده اند
که از تصور آن بقعه قاصرست اوهام
زهی سپهر جنابی که چرخ سرزده را
بدست رایض حکم تو داده اند زمام
مدبّران فلک را در انتظام امور
مجاری قلمت باز دارد از احکام
سزد علاقه ی زرین نوربخش سپهر
سرادقات جلال ترا طناب خیام
گر اهتمام تو تدبیر دام و دانه کند
همای سدره نشین را در آورد در دام
و گر ز خلق تو بوئی صبا بچرخ برد
مخدرات فلک عنبرین کنند مشام
ز حلم و عزم تو داند خرد که مسموعست
اگر زمین حرکت یابد و فلک آرام
جهان بذات شریف تو قائمست و رواست
بحکم آنکه عرض را بجوهرست قیام
بجای سبع مثانی مسبّحان فلک
کنند ورد مدیح تو حرز هفت اندام
بروزگار تو رهزن نماند جز مطرب
بدور عدل تو خونخواره نیست الاجام
بدرگه تو شه چرخ چنبری هر روز
کشیده خنجر زرین ز بهر دفع عوام
صبوحیان فلک را ببزمگاه افق
بود بیاد تو بر کف مدام جام مدام
منم که طوطی شیرین زبان آرد شور
چو عندلیب سخن را درآوردم بکلام
بهای شعر مرا مشتری ز غایت مهر
درست مغربی از آفتاب گیرد وام
ز حضرت تو اگر دور بوده ام یکچند
ز امتناع فلک بود و نکبت ایام
مقیم در دل پر آتشم مقام تو بود
چرا که شمس بود برج آتشینش مقام
بورد مدح تو پیوسته بوده ام مشغول
ولی ز صدر تو تخفیف کرده ام ابرام
ندانم از چه سبب بنده را درین مدت
بعرض گاه قبول تو برنیامد نام
همیشه تا بنماید ز چرخ آینه گون
کلاه گوشه سلطان چرخ آینه فام
چون ماه یکشبه بادا بقات روز افزون
حسود را خطر از کاستن چو ماه تمام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سحر چو مشعله دار سپهر آینه فام
چراغ صبح برافروزد از دریچه ی بام
هوش مصنوعی: هنگام صبح، مانند پرتو چراغی که آسمان را روشن می‌کند، نور صبح از بالای خانه می‌تابد و فضا را روشن می‌سازد.
ز روی مهر بشوید جهان سفله نواز
ز چهره شب زنگی نهاد گرد ظلام
هوش مصنوعی: جهان فریبنده و پست را با نگاه مهربان خود شستشو می‌دهد و از چهره‌ شب تیره، سایه‌ای از تیرگی را برمی‌دارد.
بعزم مملکت نیمروز لشگر روم
معاودت کند از ترکتاز ملکت شام
هوش مصنوعی: با هدف تصرف سرزمین نیمروز، ارتش روم دوباره به خاک شام حمله خواهد کرد.
شه ممالک گردون که از سیاست او
گهی که خنجر زرّین برون کشد ز نیام
هوش مصنوعی: پادشاه جهانی که به خاطر تدبیر و سیاستش در زمان‌هایی خاص، گاهی چاقوی زرینی را از غلاف بیرون می‌آورد.
سر از دریچه ی افلاک برکشد ناهید
ز دست حربه ی خونریز بفکند بهرام
هوش مصنوعی: ناهید از آسمان‌ها سر بیرون می‌آورد و بهرام، با هفت‌تیر خونینش، آن را به زمین می‌افکند.
بخاک درفتد از احترام و بوسه دهد
بساط مجلس اعلی افتخار انام
هوش مصنوعی: با محبت و احترام، به زمین می‌افتد و به بساط محفل بزرگ ترین افتخار انسان‌ها بوسه می‌زند.
جهان دانش و کوه وقار و کان کرم
سپهر رفعت و دریای جود و فخر کرام
هوش مصنوعی: دنیا پر از علم و دانش است و همچون کوه استوار و باوقار به نظر می‌رسد. مانند یک معدن که نبض کرم و بخشندگی را در خود دارد، و همچنین فضیلت و شکوهی مانند دریا را به نمایش می‌گذارد که با جود و بخشندگی به دیگران می‌بالد.
مدار مرکز آفاق زین دولت و دین
که کار مملکت از کلک او گرفت نظام
هوش مصنوعی: مرکز توجه در دنیای بدون دین و دولت، جایی است که سرنوشت مملکت تحت تأثیر دست کسی قرار می‌گیرد که با خط خود نظم و ترتیبی به کارها می‌بخشد.
چهار بالش قدرش به موضعی زده اند
که از تصور آن بقعه قاصرست اوهام
هوش مصنوعی: چهار بالش را در مکانی قرار داده‌اند که حتی تصور آن مکان هم از اندیشه‌ها خارج است.
زهی سپهر جنابی که چرخ سرزده را
بدست رایض حکم تو داده اند زمام
هوش مصنوعی: عجب آسمان بلندی که چرخ فلک را به دست رای و تدبیر تو سپرده‌اند و زمام امور را در اختیار تو قرار داده‌اند.
مدبّران فلک را در انتظام امور
مجاری قلمت باز دارد از احکام
هوش مصنوعی: مدیران آسمان را در سامان دادن به امور، قلم تو باید آزاد باشد از قوانین.
سزد علاقه ی زرین نوربخش سپهر
سرادقات جلال ترا طناب خیام
هوش مصنوعی: شایسته است که علاقه به نور طلایی و بخشنده آسمان، به خاطر جلال و عظمت تو، همچون طنابی از خیام به سمت تو کشیده شود.
گر اهتمام تو تدبیر دام و دانه کند
همای سدره نشین را در آورد در دام
هوش مصنوعی: اگر تلاش و توجه تو به تدبیر و چیدن دام و دانه باشد، حتی پرنده‌ای که در بالای درخت سدره نشسته، هم در دام تو خواهد افتاد.
و گر ز خلق تو بوئی صبا بچرخ برد
مخدرات فلک عنبرین کنند مشام
هوش مصنوعی: اگر بوی تو را نسیم به مشام برساند، زیبایی‌های عالم به تو ادای احترام خواهند کرد.
ز حلم و عزم تو داند خرد که مسموعست
اگر زمین حرکت یابد و فلک آرام
هوش مصنوعی: عقل و درک می‌داند که اگر تو بخواهی، زمین هم ممکن است به حرکت درآید و آسمان در آرامش بماند.
جهان بذات شریف تو قائمست و رواست
بحکم آنکه عرض را بجوهرست قیام
هوش مصنوعی: جهان به خاطر ذات شریف تو پایدار است و این موضوع به این دلیل است که دنیا به جوهر اصلی خود وابسته است و بر اساس آن قرار می‌گیرد.
بجای سبع مثانی مسبّحان فلک
کنند ورد مدیح تو حرز هفت اندام
هوش مصنوعی: به جای ذکر و مدح موجودات بزرگ و وحشی، ستاره‌ها و آسمان به یاد تو سخن می‌گویند و ستایش‌ات را می‌کنند.
بروزگار تو رهزن نماند جز مطرب
بدور عدل تو خونخواره نیست الاجام
هوش مصنوعی: در روزگار تو، جز هنرمندانی که از دیوانگی دور هستند، کسی نمی‌تواند به فساد و فتنه بپردازد. در حقیقت، در دایره عدل تو، هیچ بیماری و خونخواری وجود ندارد.
بدرگه تو شه چرخ چنبری هر روز
کشیده خنجر زرین ز بهر دفع عوام
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از آسمان، پادشاهی وجود دارد که هر روز با یک شمشیر طلا به جنگ زننده‌های نادان می‌رود تا از آن‌ها دفاع کند.
صبوحیان فلک را ببزمگاه افق
بود بیاد تو بر کف مدام جام مدام
هوش مصنوعی: صبح‌خیزان را به میخانه‌ی افق می‌برند و در یاد تو همیشه جامی در دست دارند.
منم که طوطی شیرین زبان آرد شور
چو عندلیب سخن را درآوردم بکلام
هوش مصنوعی: منم که مانند یک طوطی خوش‌زبان در عشق شور و شوق به‌وجود آورده‌ام، مثل بلبل که نغمه‌سرایی می‌کند و حرف‌ها را به زیبایی بیان می‌کنم.
بهای شعر مرا مشتری ز غایت مهر
درست مغربی از آفتاب گیرد وام
هوش مصنوعی: شعر من را زمانی به یک مشتری می‌فروشند که او به خاطر محبت، به شکلی درست و منظم، از سمت مغرب آفتاب، طلب وامی کند.
ز حضرت تو اگر دور بوده ام یکچند
ز امتناع فلک بود و نکبت ایام
هوش مصنوعی: اگر مدتی از وجود مقدس تو دور بوده‌ام، این تنها به خاطر دوری قضا و قدر و بدی‌های روزگار بوده است.
مقیم در دل پر آتشم مقام تو بود
چرا که شمس بود برج آتشینش مقام
هوش مصنوعی: در دل من، که پر از آتش و شور و احساس است، جایی از آن تو داشتید، زیرا که تو مانند خورشید، در اوج زیبایی و درخشش، قرار داشتی.
بورد مدح تو پیوسته بوده ام مشغول
ولی ز صدر تو تخفیف کرده ام ابرام
هوش مصنوعی: من همیشه به ستایش تو مشغول بوده‌ام، اما از مقام تو کمی کاسته‌ام.
ندانم از چه سبب بنده را درین مدت
بعرض گاه قبول تو برنیامد نام
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا در این مدت نتوانستم به حضور تو برسم و خودم را به تو معرفی کنم.
همیشه تا بنماید ز چرخ آینه گون
کلاه گوشه سلطان چرخ آینه فام
هوش مصنوعی: هر زمان که آسمان به مانند آینه نمایان شود، مقام و نشانی از خداوند در عالم وجود زنده می‌شود.
چون ماه یکشبه بادا بقات روز افزون
حسود را خطر از کاستن چو ماه تمام
هوش مصنوعی: چون ماه یک شب می‌درخشد، در روزهای بعد به تدریج بیشتر می‌شود. حسود از کاسته شدن درخشش ماه ترس دارد، چون ماه کامل همیشه درخشان‌تر خواهد بود.