گنجور

شمارهٔ ۴۱ - فی مدح صاحب الاعظم و الامام الاعلم زین الحق و الدین الزیر آبادی نورالله ضریحه

ای کعبه روی چو مهت قبله ی عالم
خالت حجر الاسود و لب چشمه ی زمزم
ای پیکر مطبوع تو الطاف مرکب
وی مجمع ترکیب تو ارواح مجسّم
بوی سر زلف سیهت نکهت فردوس
و آه دل پر آتش من دود جهنم
مهر رخ خوب تو مرا قسم مقدّر
درد غم عشق تو مرا رزق مقسّم
از خاک درت جان مرا دیده مکحّل
وز داغ غمت عقل مرا چهره موّسم
دل در شکن زلف پریشان تو مضمر
جان در لب لعل شکر افشان تو مدغم
بار شک ز روی تو کف موسی عمران
پیش لب لعل تو خجل عیسی مریم
پرگار خطت دایره نقطه ی موهوم
وز شوق دهانت سخنم نکته ی مبهم
خط و لب شکّر شکنت طوطی و شکر
خال سیه و زلف کژت مُهره و ارقم
افتاده عرق بر رخت از باده ی نوشین
چون بر ورق گل بسحر قطره ی شبنم
نی غمزدگانرا بجز از درد تو درمان
نی خسته دلانرا بجز از زخم تو مرهم
در مجلس مستان غمت گاه صبوحی
ساقی ازل داده مرا جام دمادم
جز سایه کسی نیست مرا همره و همراز
جز ناله کسی نیست مرا مونس و همدم
چون دشمن مخدوم جهان چند توان بود
سرکوفته از محنت و محنت زده از غم
زین الحق و الدّین شه اقلیم معالی
آن کوست باجماع امم اعلم و احکم
ای شرح جلال تو برون از ورق کیف
وی رشح نوال تو برون از عدد کم
بر چتر سپهر از سُم یکران تو منجوق
بر بیرق صبح از دُم شبرنگ تو پرچم
جز ماشطه ی طبع تو در حجله ی معنی
در زلف عروسان سخن کس نزند خم
از پرتو رای تو بُود شعله ی خورشید
چون جرم مه از شعشه ی نیر اعظم
طاوس فلک را سر بام تو نشیمن
سلطان فلک را در قصر تو مخیم
از نقش طراز علم ثابته سایت
دُراعه ی زربفت ثوابت شده مُعلم
از صدمه ی صیت تو فلک قاصر و حیران
با حجت تیغ تو قضا مجرم و ملزم
بر سینه زند سنگ ز تشویر کفت کان
وز شرم شود غرق عرق پیش دلت یم
نعل سُم شبرنگ تو از روی تعظم
منجوق سراپرده ی مرفوع معظّم
از شقه ی رایات تو بر قبه ی گردون
ناهید مقنّع شده برجیس معمّم
بر رقعه نویسد فلک از فرط معانی
قدر و شرفت را که تعالی و تعظّم
آدم بوجود تو تفاخر کند از کون
ای ذات شریفت سبب فطرت آدم
در مرتبه ذات تو جهانیست ولیکن
در یک نظر لطف تو ملک دو جهان ضم
تاریخ بنا کردن ایوان جلالت
بر فطرت نه طارم پیروزه مقدم
تا تیر فلک منشی دیوان سپهرست
بادا رقم حکم تو بر صفحه ی عالم
ایوان سپهر از نظر قدر تو مرفوع
بنیاد جهان در کنف حفظ تو محکم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای کعبه روی چو مهت قبله ی عالم
خالت حجر الاسود و لب چشمه ی زمزم
هوش مصنوعی: ای کعبه، چهره‌ات چون ماه زیباست و تو محل پرستش جهانیان هستی، دلت به سنگ سیاه (حجر الاسود) و لب چشمه زمزم زینت بخشیده است.
ای پیکر مطبوع تو الطاف مرکب
وی مجمع ترکیب تو ارواح مجسّم
هوش مصنوعی: تو پیکر زیبا و دلربا هستی، وابسته به مهر و لطافت. ترکیب وجود تو، مانند جایی است که ارواح و جان‌ها به‌طور ملموس در آن جمع شده‌اند.
بوی سر زلف سیهت نکهت فردوس
و آه دل پر آتش من دود جهنم
هوش مصنوعی: بوی خوش موهای سیاه تو مانند عطر بهشت است، اما آهی که از دل پرآتش من برمی‌آید، شبیه دود جهنم است.
مهر رخ خوب تو مرا قسم مقدّر
درد غم عشق تو مرا رزق مقسّم
هوش مصنوعی: محبت چهره زیبای تو برایم حکم سرنوشت را دارد و احساس ناراحتی ناشی از عشق به تو، مانند روزی است که برایم تعیین شده است.
از خاک درت جان مرا دیده مکحّل
وز داغ غمت عقل مرا چهره موّسم
هوش مصنوعی: از خاک در خانه‌ات جانم را مثل یک چشم سیاه زینت داده‌ای و از درد عشق تو، عقل و خرد من را مانند چهره یک احمق کرده‌ای.
دل در شکن زلف پریشان تو مضمر
جان در لب لعل شکر افشان تو مدغم
هوش مصنوعی: دل من در درگیری و آشفتگی زلف‌های نامنظم تو است، و جانم در لب‌های شیرین و شکرین تو پنهان شده است.
بار شک ز روی تو کف موسی عمران
پیش لب لعل تو خجل عیسی مریم
هوش مصنوعی: شک و تردید از چهره زیبای تو به قدری دور است که موسی، همزمان با آن، در برابر لب‌های سرخ و زیبا تو، عیسی مریم نیز احساس شرم می‌کند.
پرگار خطت دایره نقطه ی موهوم
وز شوق دهانت سخنم نکته ی مبهم
هوش مصنوعی: خطی که با پرگار رسم می‌شود، دایره‌ای خیالی را ایجاد می‌کند و احساسی که از دهان تو می‌شنوم، سخنی رازآلود و مبهم است.
خط و لب شکّر شکنت طوطی و شکر
خال سیه و زلف کژت مُهره و ارقم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌ها و ویژگی‌های جذاب یک شخص می‌پردازد. خط‌های خوش و زیبا مانند زبان طوطی، لب‌ها شیرین و دلپسند، و خال‌های سیاه بر روی بدن که به زلف‌های پیچیده افزوده شده‌اند. این ویژگی‌ها بیانگر ظرافت و جذابیت فرد است.
افتاده عرق بر رخت از باده ی نوشین
چون بر ورق گل بسحر قطره ی شبنم
هوش مصنوعی: عرق از صورتت به خاطر شراب خوش طعم فرو افتاده، همانطور که بر گل‌های صبحگاهی، قطره‌های شبنم نشسته است.
نی غمزدگانرا بجز از درد تو درمان
نی خسته دلانرا بجز از زخم تو مرهم
هوش مصنوعی: کسانی که غم دارند، جز تو درمانی ندارند و دل‌سوختگان نیز جز زخم تو درمانی پیدا نمی‌کنند.
در مجلس مستان غمت گاه صبوحی
ساقی ازل داده مرا جام دمادم
هوش مصنوعی: در میخانه‌ی شادمانان، گاه و بی‌گاه، به من جامی می‌دهد که از ابتدای آفرینش به من داده شده است.
جز سایه کسی نیست مرا همره و همراز
جز ناله کسی نیست مرا مونس و همدم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز سایه‌ام با من نیست و غمی در دل دارم که فقط ناله‌ام را می‌شنود؛ کسی نیست که با من هم‌صحبت یا همدم باشد.
چون دشمن مخدوم جهان چند توان بود
سرکوفته از محنت و محنت زده از غم
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان در برابر دشمنی که به خاطر زحمات و دردهایی که تحمل کرده، خسته و غمگین است، ایستادگی کرد؟
زین الحق و الدّین شه اقلیم معالی
آن کوست باجماع امم اعلم و احکم
هوش مصنوعی: این بیت به وصف ویژگی‌های برجسته یک شخصیت برجسته می‌پردازد که در دینی و حقایق معنوی دارای مقام و منزلت بالایی است. او، پیشوای حقیقت و علم، در میان ملت‌ها و اقوام، به عنوان فردی دانشمند و حکیم شناخته می‌شود.
ای شرح جلال تو برون از ورق کیف
وی رشح نوال تو برون از عدد کم
هوش مصنوعی: ای توصیف عظمت و زیبایی‌ات فراتر از نوشته‌هاست و نعمت‌ها و بخشش‌هایت را نمی‌توان با شماره و حساب محدود کرد.
بر چتر سپهر از سُم یکران تو منجوق
بر بیرق صبح از دُم شبرنگ تو پرچم
هوش مصنوعی: در آسمان، مانند منجوق‌هایی که بر روی چتر درخشیده‌اند، زیبایی و نور تو بر روی پرچم صبح نمایان است.
جز ماشطه ی طبع تو در حجله ی معنی
در زلف عروسان سخن کس نزند خم
هوش مصنوعی: تنها هنرمند ذاتی تو در عرصه‌ی معناست که می‌تواند در زلف‌های عروس‌های کلام، زیبایی و لطافت را به وجود آورد. دیگران در این موضوع سخنی نمی‌گویند.
از پرتو رای تو بُود شعله ی خورشید
چون جرم مه از شعشه ی نیر اعظم
هوش مصنوعی: شعله خورشید ناشی از تدبیر و اندیشه توست، همان‌طور که جرم ماه از نور ستاره بزرگ حاصل می‌شود.
طاوس فلک را سر بام تو نشیمن
سلطان فلک را در قصر تو مخیم
هوش مصنوعی: پرنده‌ی زیبای آسمان در بالای خانه‌ی تو سکونت دارد و پادشاه آسمان در قصر تو منزل گزیده است.
از نقش طراز علم ثابته سایت
دُراعه ی زربفت ثوابت شده مُعلم
هوش مصنوعی: علم ثابت و پیشرفته‌ای که به صورت زیبایی در لباس گرانبهای علم و دانش ارائه شده، اکنون به عنوان معلمی برای دیگران شناخته می‌شود.
از صدمه ی صیت تو فلک قاصر و حیران
با حجت تیغ تو قضا مجرم و ملزم
هوش مصنوعی: از آسیب شهرت تو آسمان ناچار و در حیرت است و با دلیل شمشیر تو قضا حق دارد که مقصر و موظف باشد.
بر سینه زند سنگ ز تشویر کفت کان
وز شرم شود غرق عرق پیش دلت یم
هوش مصنوعی: بر سینه‌اش سنگی می‌زرد از خجالت، چرا که در برابر دل تو از شدت شرم عرق‌ریز می‌شود.
نعل سُم شبرنگ تو از روی تعظم
منجوق سراپرده ی مرفوع معظّم
هوش مصنوعی: نعل سُم شبرنگ تو به خاطر بزرگواری و احترامم، مانند مرواریدهایی است که بر روی پرده‌ای زیبا و بلند آویزان شده‌اند.
از شقه ی رایات تو بر قبه ی گردون
ناهید مقنّع شده برجیس معمّم
هوش مصنوعی: پرچم‌های تو بر فراز آسمان، ناهید را پوشانده و برجیس در لباس خودنمایی می‌کند.
بر رقعه نویسد فلک از فرط معانی
قدر و شرفت را که تعالی و تعظّم
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر ارزش و بزرگی تو معانی عمیق و بلندی را ثبت می‌کند.
آدم بوجود تو تفاخر کند از کون
ای ذات شریفت سبب فطرت آدم
هوش مصنوعی: انسان به خاطر وجود تو به خود می‌بالد، ای ذات با شخصیت که علت آفرینش آدم هستی.
در مرتبه ذات تو جهانیست ولیکن
در یک نظر لطف تو ملک دو جهان ضم
هوش مصنوعی: در وجود تو دنیایی نهفته است، اما با یک نگاه مهربان تو، تمام سلطنت دو جهان به هم می‌پیوندد.
تاریخ بنا کردن ایوان جلالت
بر فطرت نه طارم پیروزه مقدم
هوش مصنوعی: تاریخ ساختن بنای عظمت تو بر اساس فطرت است و نه بر روی زمین‌های درخشان.
تا تیر فلک منشی دیوان سپهرست
بادا رقم حکم تو بر صفحه ی عالم
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر من، تحت تأثیر حوادث آسمانی است و می‌خواهم بدانم که سرنوشت تو بر زندگی و جهان چه تاثیری خواهد گذاشت.
ایوان سپهر از نظر قدر تو مرفوع
بنیاد جهان در کنف حفظ تو محکم
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر اهمیت تو بلند و برتر است و بنیاد جهان به خاطر حفاظت و پشتوانه تو استوار و محکم است.