گنجور

شمارهٔ ۴۰ - فی مدح الصاحب السعید رکن الدین عبدالملک طاب ثاره

زهی عذار تو دارالقرار مردم چشم
درون چشم تو جای قرار مردم چشم
سواد خال تو هندوچه ی حدیقه ی جان
بیاض روی تو باغ بهار مردم چشم
هلال ابروی تو طاق منظر دیده
قد تو نارون جویبار مردم چشم
لب تو چشمه ی آب حیوة خضر روان
خط تو نافه ی مشگ تتار مردم چشم
هوای روی تو بستانسرای دیده ی دل
فضای کوی تو دارالقرار مردم چشم
حدیث لعل تو نقل و شراب مجلس روح
خط و عذار تو لیل و نهار مردم چشم
ببوی زلف تو خرم دل نسیم بهار
بروز روی تو خوش روزگار مردم چشم
شکسته از لب لعلت دل عقیق یمن
گرفته از می سحرت خمار مردم چشم
خط غبار توام روزنامه ی دیده
خیال چشم توام یار غار مردم چشم
نزول کرده ز جور تو خونیان و سرشک
درین دو حجره ی گوهر نگار مردم چشم
چنانک آتش مهر تو آبرویم برد
ببرد آب رخت آب کار مردم چشم
روان بروی در آید سرشک گرم رُوم
اگر عنان کشد از شهسوار مردم چشم
مرا که آینه داری کنم بچشم ترا
بود جمال تو آئینه دار مردم چشم
دکان دیده پرست از جواهر بحرین
فرو گرفت یمین و یسار مردم چشم
کنند جوهریان سراچه ی چشمم
عقود لؤلؤ لالا نثار مردم چشم
دلم چو خیل خیال تو در رسد گوید
که ای بقصد من خسته یار مردم چشم
بیا که جات کنم بر کنار مردم چشم
زیادتم چه دهی انتظار مردم چشم
تو در میان حریفان و خفته مست و خراب
خیال چشم توام در کنار مردم چشم
زدیده بانی چشمم چه سود از آنک سرشک
بلحظه یی بگشاید حصار مردم چشم
عجب که جعفر سفّاح چشم خونبارم
نمیرود ز پی کارزار مردم چشم
مرا ز مهر تو گوئی که ابر نیسانست
بعینهُ مژه سیل بار مردم چشم
چو کرد مردم چشمم نظر بجانب تو
دلم زره بشد از رهگذار مردم چشم
شوم مقیم درت تا بروی من چه رسد
ازین دو هندوک نابکار مردم چشم
ز بسکه سرخ برآید سرشک من هر دم
گمان برند که شد شرمسار مردم چشم
چو خون خویش کند بر من شکسته حلال
چرا بجان نشوم دوستدار مردم چشم
اگرچه اجرای و ادرار من ز خون دلست
شدم بعهد تو ادرار خوار مردم چشم
بگیردم نمک آبدیده در دیده
بچشم اگر نشوم حقگزار مردم چشم
ز مهر گلشن حسن تو خار مژگانم
کند بخون جگر خارخار مردم چشم
غبار خط تو بر آب چون بر اندیشم
بآب دیده بشویم غبار مردم چشم
خیال لعل تو گویی بچشم من آبیست
که هست منبعش از چشمه سار مردم چشم
کشید نقش تو خط در نگارخانه چین
ببرد صورتت آب نگار مردم چشم
نکرد مثنوی دیده ابن مقله سواد
مگر مدیح خداوندگار مردم چشم
چراغ چشم جهان آنکه روشنست که هست
نهان حکم قضاش آشکار مردم چشم
مدار مرکز عالم که فرض عین بود
بگرد مرکز قصرش مدار مردم چشم
خدایگان جهان رکن دین عمید الملک
فروغ دیده ی چرخ افتخار مردم چشم
مه سپهر جلال انک خاکبوس درش
بود بعین رضا اختیار مردم چشم
بآب روی بود اعتبار مردم و من
بخاک پاش کنم اعتبار مردم چشم
زهی بصورت و معنی چو مردم دیده
عزیز کرده ی صورت نگار مردم چشم
تو آن سپهر جنابی که نعل شبرنگت
شه سپهر کند گوشوار مردم چشم
بسعی تست که دادست پرده دار بصر
درون منظره ی دیده بار مردم چشم
بفرّ دولتت از نرگسی والا شد
درین حدیقه شعار و دثار مردم چشم
ز بهر صدر تو کس قالیی نبافت چنین
مرصع از گهر شاهوار مردم چشم
بگاه مدح تو باشد جریر واعشی را
سواد شعر چو آبم شعار مردم چشم
عروس طبع من آن ماه عنبرین موسیت
که هست باغ رخش لاله زار مردم چشم
کند رکاب فلک سای نعل که کوبت
سوار عرصه گردون سوار مردم چشم
همیشه تا بود آهوی چشم خوبانرا
بروبهی دل شیران شکار مردم چشم
سواد مدح تو بادا بیاض چشم و مباد
بجز نوشتن مدح تو کار مردم چشم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی عذار تو دارالقرار مردم چشم
درون چشم تو جای قرار مردم چشم
هوش مصنوعی: ای چهره زیبا، تو آرامش و سکون مردم هستی و چشم‌های آن‌ها تنها در نگاه تو آسایش و آرامش می‌یابد.
سواد خال تو هندوچه ی حدیقه ی جان
بیاض روی تو باغ بهار مردم چشم
هوش مصنوعی: خال سیاه تو مثل نقطه‌ای در باغ جان من است که سراسر آن با زیبایی چهره تو روشن شده و بهار را به چشمان مردم هدیه می‌دهد.
هلال ابروی تو طاق منظر دیده
قد تو نارون جویبار مردم چشم
هوش مصنوعی: هلال ابروی تو، مانند قوس زیبایی است که در نظر من می‌درخشد و قامت تو همانند درختی بلند و خوش‌ساخت است که در کنار جویبار وجودت، چشمان مردم را به خود جلب می‌کند.
لب تو چشمه ی آب حیوة خضر روان
خط تو نافه ی مشگ تتار مردم چشم
هوش مصنوعی: لب‌های تو همچون چشمه‌ای از آب حیات خضر، در حال جوشش‌اند و خط تو همچون عطر مشک، جذاب و دل‌نشین است، که بر دل و چشم مردم اثر می‌گذارد.
هوای روی تو بستانسرای دیده ی دل
فضای کوی تو دارالقرار مردم چشم
هوش مصنوعی: هوای چهره‌ات مانند باغی است که در نگاه دل من جا دارد و کوی تو مکانی است امن و آرام برای مردم چشم.
حدیث لعل تو نقل و شراب مجلس روح
خط و عذار تو لیل و نهار مردم چشم
هوش مصنوعی: گفتگو درباره زیبایی و جذابیت توست و در این مجلس، نوشیدنی سرمستی و شوق، چهره و صفات تو شب و روز در دل مردم مانند نوری در چشم‌هاست.
ببوی زلف تو خرم دل نسیم بهار
بروز روی تو خوش روزگار مردم چشم
هوش مصنوعی: نسیم بهاری با عطر زلف تو دل شاداب و شاداب‌تر می‌کند، و چهره تو روشنایی بخش و خوش‌یمن برای مردمی است که به آن نگاه می‌کنند.
شکسته از لب لعلت دل عقیق یمن
گرفته از می سحرت خمار مردم چشم
هوش مصنوعی: از لب زیبایت رنجیده‌ام، دل من مانند عقیق یمن داغدار است و از تأثیر نوشیدنی سحری‌ات بی‌خود شده‌ام، مانند افرادی که در چشمانشان مستی و حیرت دارد.
خط غبار توام روزنامه ی دیده
خیال چشم توام یار غار مردم چشم
هوش مصنوعی: خط غبار تو مانند روزنامه‌ای است که در چشمانم نقش بسته، و تصویر تو دوستی در سایه‌های مردم چشم‌هایم است.
نزول کرده ز جور تو خونیان و سرشک
درین دو حجره ی گوهر نگار مردم چشم
هوش مصنوعی: خون دل و اشک چشم از ظلم تو بر کسانی نازل شده که در این دو اتاق، در کنار جواهر زیبا و محبوب مردم قرار دارند.
چنانک آتش مهر تو آبرویم برد
ببرد آب رخت آب کار مردم چشم
هوش مصنوعی: چنان که محبت تو باعث شد اعتبار و حیثیتم از بین برود، آب و رخت و زندگی مردم را نیز تحت تأثیر قرار داد.
روان بروی در آید سرشک گرم رُوم
اگر عنان کشد از شهسوار مردم چشم
هوش مصنوعی: اگر دل من همه غم‌ها و ناراحتی‌ها را از خود کنار بزند و آزادانه به حرکت درآید، من هم با چشمانی پر از اشک و احساسات آماده‌ام تا به هر سمت بروم.
مرا که آینه داری کنم بچشم ترا
بود جمال تو آئینه دار مردم چشم
هوش مصنوعی: من که به آینه‌ای نیاز دارم، تو می‌توانی با زیبایی‌ات به چشم‌های دیگران جلوه‌گری کنی. تو خودت مظهر جمال هستی و مردم به وسیله تو به زیبایی پی می‌برند.
دکان دیده پرست از جواهر بحرین
فرو گرفت یمین و یسار مردم چشم
هوش مصنوعی: در مغازه‌ای که مختص زیبایی و جذابیت است، از جواهرات با ارزش بحرین خریداری می‌شود و این جواهرات توجه همه را به خود جلب می‌کند.
کنند جوهریان سراچه ی چشمم
عقود لؤلؤ لالا نثار مردم چشم
هوش مصنوعی: در چشمان من، جواهراتی مانند لؤلؤ و لالا وجود دارد که به زیبایی بر سر مردم می‌بارند.
دلم چو خیل خیال تو در رسد گوید
که ای بقصد من خسته یار مردم چشم
هوش مصنوعی: دل من مانند گروهی از خیالات توست که وقتی به یاد تو می‌افتد، ناله‌ای سر می‌دهد و می‌گوید: ای یار خسته، به سوی من بیا.
بیا که جات کنم بر کنار مردم چشم
زیادتم چه دهی انتظار مردم چشم
هوش مصنوعی: بیا تا تو را در کنار دیگران قرار دهم، اما انتظار نداشته باش که مردم به تو توجه زیادی کنند.
تو در میان حریفان و خفته مست و خراب
خیال چشم توام در کنار مردم چشم
هوش مصنوعی: تو در میان رقبایت هستی و در حال مستی و بی‌خبری، اما من خیال تو را دارم در کنار دیگران.
زدیده بانی چشمم چه سود از آنک سرشک
بلحظه یی بگشاید حصار مردم چشم
هوش مصنوعی: نگاهی به چشمانم بیفکن، اما چه فایده که اشک به یک لحظه دیوار روشنایی را بشکند؟
عجب که جعفر سفّاح چشم خونبارم
نمیرود ز پی کارزار مردم چشم
هوش مصنوعی: عجب است که جعفر سفاح با چشمان پر از اشک و غم، هنوز از پی نبرد با مردم برنمی‌خیزد.
مرا ز مهر تو گوئی که ابر نیسانست
بعینهُ مژه سیل بار مردم چشم
هوش مصنوعی: مرا از محبت تو می‌گویی که مانند ابرهای بهاری نیستی، بلکه مثل چشمی هستی که به شدت باران می‌بارد.
چو کرد مردم چشمم نظر بجانب تو
دلم زره بشد از رهگذار مردم چشم
هوش مصنوعی: وقتی که مردم را می‌بینم و نگاه‌ام به سمت تو می‌رود، قلبم از بین آن‌ها به شدت می‌تپد.
شوم مقیم درت تا بروی من چه رسد
ازین دو هندوک نابکار مردم چشم
هوش مصنوعی: من در خانه‌ات می‌مانم و زندگی می‌کنم تا وقتی که تو بروی. در این میان، چه به من مربوط است که این دو هندوی نابکار مردم را به چه چشم نگریسته‌اند؟
ز بسکه سرخ برآید سرشک من هر دم
گمان برند که شد شرمسار مردم چشم
هوش مصنوعی: هر بار که اشک من بر چهره‌ام می‌ریزد، مردم فکر می‌کنند که من به خاطر خودم شرمنده‌ام.
چو خون خویش کند بر من شکسته حلال
چرا بجان نشوم دوستدار مردم چشم
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و احساسات عمیقم نسبت به تو شکوه و حسرتی را به وجود می‌آورد، چرا نباید به خاطر این عشق با تمام وجودم برای محبت به مردم تلاش کنم؟
اگرچه اجرای و ادرار من ز خون دلست
شدم بعهد تو ادرار خوار مردم چشم
هوش مصنوعی: هرچند که کارهایم به خاطر رنج و درد دلم است، اما به خاطر عهدی که با تو بسته‌ام، خود را در برابر ناپسندی‌ها قرار می‌دهم.
بگیردم نمک آبدیده در دیده
بچشم اگر نشوم حقگزار مردم چشم
هوش مصنوعی: اگر نتوانم قدردانی کنم از محبت‌ها و خوبی‌هایی که دیگران به من کرده‌اند، حتی اگر از محبت و توجه آن‌ها آگاه باشم، برایم بی‌معنی خواهد بود.
ز مهر گلشن حسن تو خار مژگانم
کند بخون جگر خارخار مردم چشم
هوش مصنوعی: محبت و جذابیت گلشن زیبایی تو باعث شده که چشمان من داشته باشد احساس عمیقی از درد و رنج. من به خاطر این عشق، همچون خارهایی در دل و چشمانم احساس می‌کنم که به شدت می‌آزارد.
غبار خط تو بر آب چون بر اندیشم
بآب دیده بشویم غبار مردم چشم
هوش مصنوعی: زمانی که به خط تو فکر می‌کنم، غبار آن بر آب مانند باران می‌شود. آرزو دارم که اشک‌هایم غبار دل دیگران را بشویند و پاک کنند.
خیال لعل تو گویی بچشم من آبیست
که هست منبعش از چشمه سار مردم چشم
هوش مصنوعی: دیدن خیال لب‌های تو برایم مانند آبی است که منبعش از چشمه چشمان مردم می‌باشد.
کشید نقش تو خط در نگارخانه چین
ببرد صورتت آب نگار مردم چشم
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو مانند یک نقاشی زیبا در چین ترسیم شده و وقتی به آن نگاه می‌کنند، چشمان دیگران تحت تأثیر زیبایی‌ات قرار می‌گیرند.
نکرد مثنوی دیده ابن مقله سواد
مگر مدیح خداوندگار مردم چشم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره می‌کند که هیچ چیز نمی‌تواند به زیبایی و شکوه خداوند وصف و مدح شود، و حتی آثار بزرگ مانند مثنوی ابن مقله نیز نمی‌توانند به اندازه‌ی ستایش از خداوند ارزشمند باشند. به عبارت دیگر، زیبایی و عظمت خداوند فراتر از آن است که بتوان به زبان آورد یا در کلام بیان کرد.
چراغ چشم جهان آنکه روشنست که هست
نهان حکم قضاش آشکار مردم چشم
هوش مصنوعی: چشم نورانی دنیا آن کسی است که وجودش پنهان است، ولی سرنوشتش برای مردم واضح و روشن است.
مدار مرکز عالم که فرض عین بود
بگرد مرکز قصرش مدار مردم چشم
هوش مصنوعی: مرکز جهان که وجودش به تصویر کشیده شده است، به دور قصرش می‌چرخد و مردم نیز به دور آن می‌گردند.
خدایگان جهان رکن دین عمید الملک
فروغ دیده ی چرخ افتخار مردم چشم
هوش مصنوعی: پروردگار جهان، ستون دین و حمایت‌کننده‌ی سلطنت، روشنی چشم مردم و عامل افتخار آنهاست.
مه سپهر جلال انک خاکبوس درش
بود بعین رضا اختیار مردم چشم
هوش مصنوعی: ماه آسمان، بسیار زیبا و با عظمت است، و به طور رضایت‌مندی در دل خود، مردم را به خوشی و زیبایی چشم‌نوازش می‌پذیرد.
بآب روی بود اعتبار مردم و من
بخاک پاش کنم اعتبار مردم چشم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که شرافت و احترام مردم به آبرو و ظاهرشان وابسته است و من به معنای کنایه‌ام، می‌خواهم با افتادن در خاک، این اعتبار و آبروی مردم را زیر سوال ببرم. به نوعی به چالش کشیدن ارزش‌های ظاهری و اجتماعی اشاره دارد.
زهی بصورت و معنی چو مردم دیده
عزیز کرده ی صورت نگار مردم چشم
هوش مصنوعی: افرادی که به خاطر ظواهر و زیبایی‌های ظاهری به دیگران توجه می‌کنند، در حقیقت از درک عمق و معنی واقعی آنچه که جذب‌شان کرده، غافل‌اند. این زیبایی‌ها نه تنها در چهره، بلکه در شخصیت و ماهیت اشخاص نیز وجود دارد.
تو آن سپهر جنابی که نعل شبرنگت
شه سپهر کند گوشوار مردم چشم
هوش مصنوعی: تو همچون آسمانی پاک و بلند هستی که نعل شبرنگت باعث می‌شود دیگران به تو توجه کنند و به زیبایی‌های تو نگاه کنند.
بسعی تست که دادست پرده دار بصر
درون منظره ی دیده بار مردم چشم
هوش مصنوعی: تلاش تو باعث شده که پرده‌ی چشم، درون منظره‌ای را که مردم مشاهده می‌کنند، نمایش دهد.
بفرّ دولتت از نرگسی والا شد
درین حدیقه شعار و دثار مردم چشم
هوش مصنوعی: دولت و نعمت تو مانند گلی زیبا در این باغ جا خوش کرده و باعث شده است که چشمان مردم به تو معطوف شود.
ز بهر صدر تو کس قالیی نبافت چنین
مرصع از گهر شاهوار مردم چشم
هوش مصنوعی: برای تو هیچ‌کس فرشی با این زیبایی و درخشندگی از جواهرات نفیس ندوخته است، مانند فرشی که به خاطر مقام و شخصیت تو بافته شده باشد.
بگاه مدح تو باشد جریر واعشی را
سواد شعر چو آبم شعار مردم چشم
هوش مصنوعی: در زمان ستایش تو، جریر و واعشی هم به شعر من توجه می‌کنند، همان‌طور که مردم چشم به آب دارند.
عروس طبع من آن ماه عنبرین موسیت
که هست باغ رخش لاله زار مردم چشم
هوش مصنوعی: عاشق زیبایی هستم که چهره‌اش مانند ماه است و زیبایی‌اش به اندازه عطر عنبر دل‌انگیز است. چهره‌اش مانند باغی پر از گل‌های لاله‌ای است که نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کند.
کند رکاب فلک سای نعل که کوبت
سوار عرصه گردون سوار مردم چشم
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی از زندگی و موجودات در آن اشاره دارد. در آن، به نوعی سفر اشاره شده که در آن فرد بر زندگی و تجربیاتش تمرکز می‌کند. کلا به انتقال موقعیت‌ها و تلاش‌ها در مسیر زندگی و تأثیراتی که این تجربیات بر روی افراد می‌گذارد، اشاره دارد. در این تصویر، میدان زندگی به‌عنوان مکانی پر از چالش‌ها و فرصت‌ها دیده می‌شود که هر فرد باید در آن به تناسب موقعیتش عمل کند.
همیشه تا بود آهوی چشم خوبانرا
بروبهی دل شیران شکار مردم چشم
هوش مصنوعی: در همیشه گان، چشمان زیبا مانند آهوی شاداب هستند، و دل‌های شیران را در شکار مردم به خود جلب می‌کنند.
سواد مدح تو بادا بیاض چشم و مباد
بجز نوشتن مدح تو کار مردم چشم
هوش مصنوعی: آرزو می‌کنم که هر نوشته‌ای در ستایش تو باشد و هیچ کار دیگری جز ستایش تو در این دنیا انجام نشود. وجود تو مانند سفیدی چشم، روشن و دل‌انگیز است.