گنجور

شمارهٔ ۳۴ - فی مدح الصاحب الاعظم عز الدولة و الدین مسعود عز نصره

دی سحرگه چو آتش نشاّف
زد زبانه ز شیشه ی شفّاف
کرد سیمرغ آتشین شهپر
آشیان بر فراز قلّه قاف
آهوان فلک بیفکندند
نافه مشک تبّتی از ناف
سپه روم با طلایه زنک
برکشیدند صف بعزم مصاف
برگرفتند طاق خضرا را
شمع های معنبر از اطراف
درفکندند قصر مینا را
خیمه های مرصع از اکناف
شب شامی لباس را کردند
قطع زرین جلاجل از اعطاف
بدره مهر شد زر خانی
واسمان درم فشان صرّاف
بت عالم فروز شرقی را
آهوی شیر گیر شد سیاف
صبح سیمین عذار خندان روی
سر بر آورد از کبود لحاف
زهره بر شادی رخ دستور
جام خورشید کرده پر می صاف
عزّ دنیی و دین که پایه او
فایقست از مراتب اوصاف
انک از فرط کبریا و جلال
بود از کایناتش استنکاف
توسنش را زمانه شد رایض
و آسمان خوید و کهکشان علّاف
برباید بکلک چهره گشای
خم نون از شکنج گیسوی کاف
چون ز جودش جهان اثر یابد
آز را خاصیت شود اسراف
هر چه در چنبر سپهر افتد
خاطرش را بر آن بود اشراف
هست در عهد عدل شامل او
دیده ی باز آشیان خطّاف
ای ز بهر غنای اقبالت
مهر و مه گشته عودی و دفّاف
کرده روح از نسیمت استنشاق
کرده عقل از ضمیرت استکشاف
بکر دریا نشین خاطر تو
برده آب از سلاله اصداف
بحر گوهر فشان کف آورده
پیش دستت ز روی استعطاف
ابره ی ابر را بیاد کفت
کرده پر کار چرخ اطلس باف
اصطناع ترا امل مداح
انتقام ترا اجل وصّاف
ذهن مشگل گشای درّاکت
شرح تفسیر غیبت را کشّاف
مغز چرخ از نسیم معدلتت
پر شمیم شمامه انصاف
کرده خلقت مشام گیتی را
مشگبوی از نسایم الطاف
نفست را نسیم آن نافه
که بر آمد زناف عبد مناف
کعبه را قبله ی رخ تو مزار
سدره را سدّه در تو مطاف
سخن ابر پیش دستت باد
صفت بحر نزد جودت لاف
اختران چون طوایف حجاج
کرده بر گرد درگه تو طواف
لطف و قهر تو جنتست و جحیم
و آسمانها در آن میان اعراف
بی حفاظت چگونه دختر نعش
بازماند درون ستر عفاف
پیش کلکت شود زبان حسام
از حیا آب در دهان غلاف
رایت اردم زند ز هشیاری
ببرد مستی از مزاج سلاف
دست عدل تو چون بتیغ وفاق
از جهان قطع کرد بیخ خلاف
بیداز آن پس خلاف عقل بود
که کسی نسبتش کند بخلاف
ذکر کان با کف تو می کردم
گفت تا چند از این حدیث گزاف
کان شکسته دلیست خاک نشین
سر بر آورده از ره اتلاف
سرزنش بین که می کند همه روز
آفتابش به تیغ استخفاف
پیش ازین ملک در نکاح تو بود
لیکنش این دمست وقت زفاف
ای بسا ابن مقله ی چشمم
در مدیحت سواد کرده صحاف
وقت آن شد که تیر بینش را
بود اطراف بوستان اهداف
صحن باغست چون جمال ملاح
طرف راغست چون غدار ظراف
باد بر خامه های ریگ نگر
کرده تحریر سوره احقاف
نظری کن که اندرین موسم
هست بر جانم از عنا اصناف
شده ام همچو موی و این بترست
که بود تیر غصه موی شکاف
نقد عینم سرشک سیما بیست
از غم سیم دل چو دیده ی قاف
تا بحکم تملّک و تملیک
نکند کس تصرف اوقاف
وقف ذات تو باد ملک وجود
که دو عالم بذات تست مضاف
سال عمر ترا عدد چندان
که بر آید ز عشر آن آلاف
مالت از نایبات دهر مصون
ملکت از حادثات چرخ معاف

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دی سحرگه چو آتش نشاّف
زد زبانه ز شیشه ی شفّاف
هوش مصنوعی: دیروز صبح که آتش شعله‌ور شد و زبانه‌هایش از شیشه‌ی شفاف نمایان گردید.
کرد سیمرغ آتشین شهپر
آشیان بر فراز قلّه قاف
هوش مصنوعی: پرنده‌ای درخشان و افسانه‌ای بنام سیمرغ، آشیانه‌اش را بر بلندای قله قاف ساخته است.
آهوان فلک بیفکندند
نافه مشک تبّتی از ناف
هوش مصنوعی: زیباهای آسمان، مانند آهوانی که زیبایی خاصی دارند، با لطافتی شگفت انگیز، عطر خوشبوی مشک خویش را به زمین می‌پاشند.
سپه روم با طلایه زنک
برکشیدند صف بعزم مصاف
هوش مصنوعی: نیروهای رومی با صدای طبل جنگ، صفوف خود را برای نبرد آماده کردند.
برگرفتند طاق خضرا را
شمع های معنبر از اطراف
هوش مصنوعی: شمع‌های معنوی از اطراف، طاق سبز را روشن کردند.
درفکندند قصر مینا را
خیمه های مرصع از اکناف
هوش مصنوعی: قصر زیبای مینا را از هر طرف با خیمه‌های زینتی و شیک پر کردند.
شب شامی لباس را کردند
قطع زرین جلاجل از اعطاف
هوش مصنوعی: در شب، به خاطر زیبایی، لباس‌هایی از جنس زرین با دقت و زیبایی دوخته شد.
بدره مهر شد زر خانی
واسمان درم فشان صرّاف
هوش مصنوعی: درخشش ماه مانند طلای زرد است و آسمان همچون صرافی که سکه‌ها را پخش می‌کند، نور خود را پراکنده می‌سازد.
بت عالم فروز شرقی را
آهوی شیر گیر شد سیاف
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به زیبایی و جلوه‌ای خاص از وجودی محبوب و دلربا شده است. محبوبی که مانند خورشید درخشان است و دل‌ها را به خود جلب می‌کند، به مانند آهویی در دست یک دارنده مهارت و توانایی در شکار است. این تصویر نشان‌دهنده قدرت و جذابیت آن محبوب در جذب افراد و تسخیر دل‌ها است.
صبح سیمین عذار خندان روی
سر بر آورد از کبود لحاف
هوش مصنوعی: صبح با چهره‌ای زیبا و خوشحال از زیر لحاف آبی رنگ بیرون آمد.
زهره بر شادی رخ دستور
جام خورشید کرده پر می صاف
هوش مصنوعی: زهره به خاطر شادی چهره‌اش، جامی از نور خورشید را پر کرده است.
عزّ دنیی و دین که پایه او
فایقست از مراتب اوصاف
هوش مصنوعی: عزت دنیا و دین به این است که پایه‌اش بالاتر از تمامی ویژگی‌ها و صفات است.
انک از فرط کبریا و جلال
بود از کایناتش استنکاف
هوش مصنوعی: به دلیل عظمت و بزرگی خود، او از خلق کائنات سر باز زده است.
توسنش را زمانه شد رایض
و آسمان خوید و کهکشان علّاف
هوش مصنوعی: زمانه بر نظرات خود دستخوش تغییر شده و آسمان و کهکشان نیز بر آن تأثیر گذاشته‌اند.
برباید بکلک چهره گشای
خم نون از شکنج گیسوی کاف
هوش مصنوعی: برمی‌دارم کلاه خود را و چهره‌ام را نمایان می‌کنم، مانند نان نرم و خوش‌عطر که از تاب خوردن موهای کاف به‌دست آمده است.
چون ز جودش جهان اثر یابد
آز را خاصیت شود اسراف
هوش مصنوعی: وقتی که برکت بخشش او بر دنیا تأثیر بگذارد، از آنجا که نعمت‌هایش بسیار زیادند، زیاده‌روی در استفاده از آن‌ها به وجود می‌آید.
هر چه در چنبر سپهر افتد
خاطرش را بر آن بود اشراف
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دوره زندگی انسان اتفاق بیفتد، ذهن او به آن مشغول می‌شود و همیشه آن را در نظر دارد.
هست در عهد عدل شامل او
دیده ی باز آشیان خطّاف
هوش مصنوعی: در روزگار عدالت، چشم پرنده‌ای که در آشیانه‌اش قرار دارد، به او باز است و می‌تواند همه چیز را ببیند.
ای ز بهر غنای اقبالت
مهر و مه گشته عودی و دفّاف
هوش مصنوعی: تو به خاطر ثروت و موفقیتت، مانند چوب و سازهای موسیقی درخشیده‌ای و همه را تحت تاثیر قرار داده‌ای.
کرده روح از نسیمت استنشاق
کرده عقل از ضمیرت استکشاف
هوش مصنوعی: روح انسان از عطر وجود تو بهره‌مند می‌شود و عقل از درونت چیزهای پنهان را کشف می‌کند.
بکر دریا نشین خاطر تو
برده آب از سلاله اصداف
هوش مصنوعی: دریای بکر و دست نخورده، فکر تو را به خود مشغول کرده و آبش از لایه‌های صدفی سست و نرم به دست آمده است.
بحر گوهر فشان کف آورده
پیش دستت ز روی استعطاف
هوش مصنوعی: دریای گوهری، با دست پر از زیبایی‌ها، به خاطر لطف و محبتش به تو نزدیک شده است.
ابره ی ابر را بیاد کفت
کرده پر کار چرخ اطلس باف
هوش مصنوعی: ابرهای انباشته و تیره‌ای را به یاد می‌آورم که همچون کارگرانی سخت‌کوش در حال بافتن پارچه‌ای از اطلس هستند.
اصطناع ترا امل مداح
انتقام ترا اجل وصّاف
هوش مصنوعی: تو را برای مدح و ثنا آماده کرده‌اند و انتقام تو به عاقبت تو وابسته است.
ذهن مشگل گشای درّاکت
شرح تفسیر غیبت را کشّاف
هوش مصنوعی: ذهن هوشمند و مشکل‌گشا، تو می‌توانی معنا و توضیح غیبت را به خوبی بیان کنی.
مغز چرخ از نسیم معدلتت
پر شمیم شمامه انصاف
هوش مصنوعی: نسیم لطیف عدلت تو، مانند عطر دل‌انگیزی است که در فضا پخش می‌شود و بر تمام وجود تاثیر می‌گذارد.
کرده خلقت مشام گیتی را
مشگبوی از نسایم الطاف
هوش مصنوعی: خلقت، بوی خوشی به عالم بخشیده که از نفحات لطیف الهی ناشی می‌شود.
نفست را نسیم آن نافه
که بر آمد زناف عبد مناف
هوش مصنوعی: نفست مانند نسیمی است که از عطر نافه‌ای که متعلق به عبد مناف است، به مشام می‌رسد.
کعبه را قبله ی رخ تو مزار
سدره را سدّه در تو مطاف
هوش مصنوعی: کعبه، نقطه ی قبله و مکان زیارتی است که تو را به یاد می‌آورد و درخت سدره نیز که نشانه‌ای از وسعت و زیبایی است، به وسیله تو می‌درخشد و جایگاه خاصی دارد.
سخن ابر پیش دستت باد
صفت بحر نزد جودت لاف
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی ابر سخن می‌گوید، دست تو مانند باد عمل می‌کند و به غنای دریا نزدیک می‌شود، اما سخاوت تو فقط در حد یک ادعا باقی می‌ماند.
اختران چون طوایف حجاج
کرده بر گرد درگه تو طواف
هوش مصنوعی: ستارگان مانند گروه‌های حاجیان دور درگاه تو در حال گردش هستند.
لطف و قهر تو جنتست و جحیم
و آسمانها در آن میان اعراف
هوش مصنوعی: حضور و لطف تو مانند بهشت و خشم و عدم توجه تو مانند جهنم است، و آسمان‌ها نیز در این حالت وجود دارند که می‌توانند در میان این دو حالت قرار بگیرند.
بی حفاظت چگونه دختر نعش
بازماند درون ستر عفاف
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان بدون حفاظت، دختر را در پناه عفت نگه داشت؟
پیش کلکت شود زبان حسام
از حیا آب در دهان غلاف
هوش مصنوعی: حضور حسام در برابر تو چنان باعث شرمندگی او می‌شود که نمی‌تواند حتی صحبت کند و دهانش از حیا پر از آب می‌شود.
رایت اردم زند ز هشیاری
ببرد مستی از مزاج سلاف
هوش مصنوعی: اگر به هوشیاری خود دقت کنم، می‌توانم از مستی و نشئه‌ام بکاهم و خود را از حالتی که موجب از دست دادن هوش می‌شود، رها سازم.
دست عدل تو چون بتیغ وفاق
از جهان قطع کرد بیخ خلاف
هوش مصنوعی: دست عدالت تو مانند شمشیر اتحاد، ریشه‌های نفاق و دشمنی را از دنیا بریده است.
بیداز آن پس خلاف عقل بود
که کسی نسبتش کند بخلاف
هوش مصنوعی: پس از آن، نادرست و مخالف با عقل است که کسی به او نسبت نادرستی بدهد.
ذکر کان با کف تو می کردم
گفت تا چند از این حدیث گزاف
هوش مصنوعی: من مرتب نام تو را با دست خود می‌بردم، اما تو گفتی تا کی باید به این داستان بی‌محتوا ادامه دهم؟
کان شکسته دلیست خاک نشین
سر بر آورده از ره اتلاف
هوش مصنوعی: دل شکسته‌ای که مانند خاک نشینی است، از راه نابودی و اتلاف زندگی سر بلند کرده است.
سرزنش بین که می کند همه روز
آفتابش به تیغ استخفاف
هوش مصنوعی: توجه کن که روزی خورشید با تیرهای ظلم و ستم، به شدت مورد سرزنش قرار می‌گیرد.
پیش ازین ملک در نکاح تو بود
لیکنش این دمست وقت زفاف
هوش مصنوعی: پیش از این، ملک در ازدواج تو بود، اما حالا این لحظه، زمان عروسی است.
ای بسا ابن مقله ی چشمم
در مدیحت سواد کرده صحاف
هوش مصنوعی: شاید چشمانم به اندازه ابن مقله زیبا باشند که در ستایشت خود را به کاتب و خوشنویسی مشغول کرده‌ام.
وقت آن شد که تیر بینش را
بود اطراف بوستان اهداف
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که بتوانی با دیدگاه خود به اطراف باغ اهدافی که در نظر داری، نگاه کنی.
صحن باغست چون جمال ملاح
طرف راغست چون غدار ظراف
هوش مصنوعی: باغ مانند زیبایی یک ملوان است و حاشیه‌ی آن به گونه‌ای است که جذاب و فریبا به نظر می‌رسد.
باد بر خامه های ریگ نگر
کرده تحریر سوره احقاف
هوش مصنوعی: باد بر دانه‌های ریز شن می‌وزد و آن‌ها را مانند نوشتار سوره احقاف به هم می‌زند.
نظری کن که اندرین موسم
هست بر جانم از عنا اصناف
هوش مصنوعی: به من نگاهی بینداز که در این زمان، بر وجودم از انواع مشکلات و سختی‌ها فشار آمده است.
شده ام همچو موی و این بترست
که بود تیر غصه موی شکاف
هوش مصنوعی: من مانند مو شده‌ام و این بیشتر از آن ترسناک است که تیر غم مو را بشکافد.
نقد عینم سرشک سیما بیست
از غم سیم دل چو دیده ی قاف
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به نوعی احساس غم و اندوه اشاره می‌کند که باعث می‌شود چشمانش پر از اشک شود. او از زیبایی چهرهٔ محبوبش یاد می‌کند و تأثیر آن بر دلش را بیان می‌کند. در واقع، این حس غم و اشک کاری کرده که این تصویر برای او بسیار زنده و قابل تأمل باشد.
تا بحکم تملّک و تملیک
نکند کس تصرف اوقاف
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند در اموال وقف تصرفی کند مگر اینکه بر اساس حکم مالکیت و اعطای مال این اجازه را داشته باشد.
وقف ذات تو باد ملک وجود
که دو عالم بذات تست مضاف
هوش مصنوعی: وجود تو وقف شده است بر ملک وجود، چرا که دو جهان به وجود تو وابسته و پیوسته‌اند.
سال عمر ترا عدد چندان
که بر آید ز عشر آن آلاف
هوش مصنوعی: سال‌های عمر تو به قدری است که اگر ده‌ درصد آن را حساب کنی، به‌راحتی به هزاران سال خواهد رسید.
مالت از نایبات دهر مصون
ملکت از حادثات چرخ معاف
هوش مصنوعی: دارایی تو از بدی‌های زمانه در امان است و تو از اتفاقات نگران‌کننده دنیا محفوظ مانده‌ای.