گنجور

شمارهٔ ۳۳ - فی مدح الصاحب الاعظم الاعدل الاکرم خواجه برهان الدین فتح الله

ای رای جهانتاب ترا چرخ متابع
وی حکم جهانگیر ترا دهر مطاوع
سیاره بتقبیل جنابت متعطّش
چون قافله ی بادیه بر شرب مصانع
دینار ز بیم کف زر بخش تو صامت
و اقبال ترا با رخ فرّخ شده تابع
یک دودکش از مطبخت این دیر مدوّر
یک شمسه ز ایوان تو این اختر لامع
برهان دول کهف بشر آصف ثانی
روشن گهر اروع و دریا دل بارع
درگاه ترا خوانده فلک طارم عاشر
مأوای ترا گفته ملک جنت تاسع
ارکان بلا را اثر لطف تو هادم
و أعوان جفا را نظر قهر تو قامع
دریای کف دست گهرریز تو زاخر
برهان سر تیغ زبان تیز تو قاطع
سجاده نشینان زوایای فلک را
رخشنده زرای تو قنادیل صوامع
هرگه که قضا خطبه ی اقبال تو خوانده
جذر اصم از فرط تشوّق شده سامع
هم قدر ترا کعبه مقامی ز مواقف
هم بخت ترا سدره گیاهی ز مزارع
با شیر سپهر ابلق تند تو مجادل
با ترک فلک هندوی بام تو مصارع
ذات تو که مجموعه ی اقسام معالیست
انواع کمالات هنر را شده جامع
خنگ مه و گلگون فلک پویه ی خورشید
با داغ تو گردند برین سبز مراتع
افلاج مکارم که بود مزین و ممتد
او را روش خامه ی منطیق تو نافع
آیات هنر را دل وافی تو کشّاف
رایات ظفر را کف کافی تو رافع
در بحر معانی ز بیان تو سفاین
در باغ امانی ز بنان تو منابع
اموات عنا را دم جان بخش تو محیی
ظلمات فنا را دل وهّاج تو دافع
با رای منیرت ز حیا چشمه ی شرقی
هر شام رود در پس فیروزه براقع
شیری که بود مرتع خضراش چراگاه
بر حاشیه ی بیشه ی احسان تو راتع
الفاظ تو دیباچه ی دیوان لطایف
و افکار و گلدسته ی بستان بدایع
گردون سر افراز کهن سال زبردست
بر خاک نشینان جنابت متواضع
احکام قضا گر نبود حکم تو باطل
تدبیر قدر گر نبود رای تو ضایع
از ناصیه ات نور الهی شده لایح
وز بارگهت مهر معالی شده طالع
سکّان سراپرده ی کحلی فلک را
بر زمزمه ی صیت جلال تو مسامع
ایوان ترا غرفه ی بالا ز لواحق
بستان ترا گلشن اعلی ز توابع
کلک دو زبان تو که کشّاف معانیست
اوضاع قوانین کرم را شده واضع
ای در همه اوقات زمان ذکر تو جاری
وی در همه اقطار جهان حمد تو شایع
آنی که نجوم از نظر طالع مسعود
بر خاک سر کوی تو سازند مواقع
گر ابر بهاری کف دُرپاش تو بیند
در دم ز حیا خون بچکاند ز مدامع
ور خصم تو چون شمع ز پروانه زند دم
سر درفکند پیش تو با دیده ی دامع
خورشید که جمشید اقالیم سپهرست
گشتست بدربانی ایوان تو قانع
آنجا که فروشند سعادات و شرف را
برجیس بود مشتری و ذات تو بایع
تیر ارچه کمانش نکشد چرخ بد اندیش
هرگز نتواند که شود با تو منازع
گر چشم تغیر فکند طبع تو بر کوه
گردون متمکن شود و کوه مسارع
شرعی بود احکام تو زانباب که بینم
بیت الطرف طبع تو محدود بشارع
گشت آتش بیداد در ایام تو بارد
شد فتنه ی بیدار بدوران تو هاجع
یاجوج حوادث ز جهان گرد بر آرد
گر سدّ سدادت نشود حایل و مانع
چون اختر سعدت بشرف روی در آورد
شد طالع منحوس بداندیش تو راجع
قاصر بود از خامه صورتگر طبعت
نوک قلم چهره گشایان طبایع
گر زانک نسازم بمدیح تو سفینه
جان چون برم از صدمه ی طوفان وقایع
تا خسرو این طارم نه روزن شش در
زرّینه علم برکشد از مربع رابع
هندوی زمین روب در بارگهت باد
پیری که بود حارس محروسه ی سابع
تا منقرض دور قمر شمس و قمر را
پیرامن ایوان جلال تو مطالع
در راه مدیحت منم و قطع منازل
زین به ز مطالع نرسد کس بمقاطع

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای رای جهانتاب ترا چرخ متابع
وی حکم جهانگیر ترا دهر مطاوع
هوش مصنوعی: ای اندیشه درخشان و جاودان، تو که جهان را در دست داری، همچون چرخ گردون همواره به تو گردن می‌نهد و تقدیر جهانیان تحت فرمان توست. زمان و گذر روزگار نیز به تو تسلیم‌اند.
سیاره بتقبیل جنابت متعطّش
چون قافله ی بادیه بر شرب مصانع
هوش مصنوعی: سیاره‌ای که به سمت تو می‌آید، به شدت تشنه است، مانند کاروانی در بیابان که به دنبال آب می‌گردد.
دینار ز بیم کف زر بخش تو صامت
و اقبال ترا با رخ فرّخ شده تابع
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که به دلیل ترس از کاهش ثروت، تو به سخاوت و بخشش روی آورده‌ای و خوشبختی تو نیز با چهره‌ای خرم پیوسته به تو همراه است.
یک دودکش از مطبخت این دیر مدوّر
یک شمسه ز ایوان تو این اختر لامع
هوش مصنوعی: از آشپزخانه این مکان، دودکشی به سمت آسمان بیرون می‌رود و در ایوان تو، یک خورشید تابان درخشان است.
برهان دول کهف بشر آصف ثانی
روشن گهر اروع و دریا دل بارع
هوش مصنوعی: این بیت به وصف شخصیتی می‌پردازد که همچون آصف، یکی از شخصیت‌های مهم تاریخی، دانش و حکمت زیادی دارد. او مانند دریا، عمیق و فراخ است و از نور و روشنی خاصی برخوردار است. در کل، او نماد معرفت و بزرگی است که می‌تواند همچون پناهگاهی برای انسان‌ها باشد.
درگاه ترا خوانده فلک طارم عاشر
مأوای ترا گفته ملک جنت تاسع
هوش مصنوعی: آسمان تو را به عنوان بهترین مکان برای زندگی معرفی کرده و فرشتگان بهشت از تو به عنوان برترین مأوا یاد کرده‌اند.
ارکان بلا را اثر لطف تو هادم
و أعوان جفا را نظر قهر تو قامع
هوش مصنوعی: عوامل سختی و مشکلات به خاطر رحمت تو از بین می‌روند و یاری‌دهندگان بی‌رحمی با نگاه قهرآمیزتو سرکوب می‌شوند.
دریای کف دست گهرریز تو زاخر
برهان سر تیغ زبان تیز تو قاطع
هوش مصنوعی: دست تو پر از جواهرات است و قدرت بیان تو مانند تیزی یک شمشیر قاطع و برنده است.
سجاده نشینان زوایای فلک را
رخشنده زرای تو قنادیل صوامع
هوش مصنوعی: سجاده‌نشینان در گوشه‌های آسمان زیبایی‌های تو را مانند چراغ‌های روشن در مکان‌های عبادت می‌بینند.
هرگه که قضا خطبه ی اقبال تو خوانده
جذر اصم از فرط تشوّق شده سامع
هوش مصنوعی: هر بار که سرنوشت، آغاز خوشبختی تو را اعلام کرده است، زمین سخت و بی‌تحرک به خاطر شوق و هیجان، شنونده‌ای مشتاق شده است.
هم قدر ترا کعبه مقامی ز مواقف
هم بخت ترا سدره گیاهی ز مزارع
هوش مصنوعی: به اندازه‌ی تو، کعبه جایگاهی دارد و به اندازه‌ی تو، درخت سدره‌ای از مزارع خوشبختی وجود دارد.
با شیر سپهر ابلق تند تو مجادل
با ترک فلک هندوی بام تو مصارع
هوش مصنوعی: با شجاعت و قدرتی که داری، به مقابله با چالش‌ها برو و از بلندی‌ها و زیبایی‌های زندگی لذت ببر. تلاشت را برای بهتر شدن و مقابله با موانع ادامه بده و به افق‌های جدید فکر کن.
ذات تو که مجموعه ی اقسام معالیست
انواع کمالات هنر را شده جامع
هوش مصنوعی: وجود تو که شامل تمامی صفات عالی است، تمام کمالات و هنرها را در خود گرد آورده است.
خنگ مه و گلگون فلک پویه ی خورشید
با داغ تو گردند برین سبز مراتع
هوش مصنوعی: ماه روشن و آسمان زیبای روز با لبخند تو بر روی این عرصه سبز مانند چمنزارها به حرکت درمی‌آیند.
افلاج مکارم که بود مزین و ممتد
او را روش خامه ی منطیق تو نافع
هوش مصنوعی: این بیت به مضامینی از بزرگی و زیبایی شخصیت فرد اشاره دارد. فردی را توصیف می‌کند که ویژگی‌های خوب و ارزنده‌ای دارد و کلامش تأثیرگذار و مفید است. در واقع، به نوعی از برتری و یقین به نفوذ کلام او در بهبود اوضاع و ایجاد اثر مثبت اشاره شده است.
آیات هنر را دل وافی تو کشّاف
رایات ظفر را کف کافی تو رافع
هوش مصنوعی: دل تو می‌تواند زیبایی‌های هنر را توضیح دهد و اراده‌ات می‌تواند پرچم پیروزی را به سوی بالا ببرد.
در بحر معانی ز بیان تو سفاین
در باغ امانی ز بنان تو منابع
هوش مصنوعی: از دریای معانی، کشتی‌های بیان تو در حرکت‌اند و در باغ امانت، چشمه‌های زندگی از دستان تو جاری است.
اموات عنا را دم جان بخش تو محیی
ظلمات فنا را دل وهّاج تو دافع
هوش مصنوعی: اجساد مردگان را وجود تو زندگی می‌بخشد و تاریکی فنا را نور وجود تو از میان می‌برد.
با رای منیرت ز حیا چشمه ی شرقی
هر شام رود در پس فیروزه براقع
هوش مصنوعی: با نظر زیبا و باوقار تو، هر شب چشمه‌ای از حیا به سمت شرق سرازیر می‌شود و در پس نقاب فیروزه‌ای پنهان می‌گردد.
شیری که بود مرتع خضراش چراگاه
بر حاشیه ی بیشه ی احسان تو راتع
هوش مصنوعی: شیری که در مرتع سبز می‌خوابد، در کناره‌های جنگل بخشش تو، چرا می‌کند.
الفاظ تو دیباچه ی دیوان لطایف
و افکار و گلدسته ی بستان بدایع
هوش مصنوعی: کلمات تو مانند مقدمه‌ای است بر مجموعه‌ای از زیبایی‌ها و اندیشه‌ها، همچون گلدسته‌ای در میان باغی پر از شگفتی‌ها.
گردون سر افراز کهن سال زبردست
بر خاک نشینان جنابت متواضع
هوش مصنوعی: جهان قدیم که در بلندی و عظمت خود قرار دارد، در برابر اطراف خود که در خاک نشینی و عجز هستند، تواضع و فروتنی نشان می‌دهد.
احکام قضا گر نبود حکم تو باطل
تدبیر قدر گر نبود رای تو ضایع
هوش مصنوعی: اگر قوانین قضا وجود نداشت، حکم تو بی‌اعتبار بود. اگر تقدیر نبود، نظر و تدبیر تو بی‌ارزش می‌شد.
از ناصیه ات نور الهی شده لایح
وز بارگهت مهر معالی شده طالع
هوش مصنوعی: از پیشانی‌ات نوری الهی تابیده و از جایگاه تو محبت و برکت زیادی به وجود آمده است.
سکّان سراپرده ی کحلی فلک را
بر زمزمه ی صیت جلال تو مسامع
هوش مصنوعی: ساکنان آسمان‌ها با صدای نیکوی نام و جلال تو آشنا هستند.
ایوان ترا غرفه ی بالا ز لواحق
بستان ترا گلشن اعلی ز توابع
هوش مصنوعی: تاج‌گاهی که تو داری، مانند بالایی‌هاست و باغی که در اختیار توست، بهشتی‌ترین باغ‌هاست.
کلک دو زبان تو که کشّاف معانیست
اوضاع قوانین کرم را شده واضع
هوش مصنوعی: قلم دوتا زبانه تو که معانی را به خوبی می‌فهمد، قوانین و رفتارهای انسان را به روشنی بیان می‌کند.
ای در همه اوقات زمان ذکر تو جاری
وی در همه اقطار جهان حمد تو شایع
هوش مصنوعی: ای در هر زمان نام تو بر زبان‌ها جاری است و در تمامی نقاط جهان ستایش تو به گوش می‌رسد.
آنی که نجوم از نظر طالع مسعود
بر خاک سر کوی تو سازند مواقع
هوش مصنوعی: آن زمانی که ستاره‌ها طبق برج و طالع خوشبختی بر خاک سر کوچه تو قرار گیرند.
گر ابر بهاری کف دُرپاش تو بیند
در دم ز حیا خون بچکاند ز مدامع
هوش مصنوعی: اگر ابر بهاری شاهد زیبایی‌های تو باشد، از شدت حیا و شرم در آن لحظه شروع به گریه می‌کند.
ور خصم تو چون شمع ز پروانه زند دم
سر درفکند پیش تو با دیده ی دامع
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو مانند شمع از شدت علاقه ذوب شود، در مقابل تو با نگاهی آشتی‌جویانه و آرام مواجه می‌شود.
خورشید که جمشید اقالیم سپهرست
گشتست بدربانی ایوان تو قانع
هوش مصنوعی: خورشید که جمشید، شاه legend، به عنوان نماد قدرت و شکوه در آسمان است، اکنون در سایه‌‌ی ایوان تو امنیت و آرامش یافته و راضی است.
آنجا که فروشند سعادات و شرف را
برجیس بود مشتری و ذات تو بایع
هوش مصنوعی: جایی که سعادت و احترام را می‌فروشند، تو تنها مشتری آنجا هستی و شخصیت تو خود فروشنده‌اش.
تیر ارچه کمانش نکشد چرخ بد اندیش
هرگز نتواند که شود با تو منازع
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که تیر ساخته شده به وسیله کمان نتواند به هدف برسد، اما دیدگاه‌های منفی هرگز نمی‌توانند با تو به مقابله بپردازند.
گر چشم تغیر فکند طبع تو بر کوه
گردون متمکن شود و کوه مسارع
هوش مصنوعی: اگر چشمت به تغییر بیفتد، طبیعت تو می‌تواند بر قله‌های بلند تاثیر بگذارد و کوه‌ها را متحول کند.
شرعی بود احکام تو زانباب که بینم
بیت الطرف طبع تو محدود بشارع
هوش مصنوعی: احکام تو بر اساس شرع است، زیرا می‌بینم که خلاقیت تو در چهارچوب‌های مشخصی قرار دارد.
گشت آتش بیداد در ایام تو بارد
شد فتنه ی بیدار بدوران تو هاجع
هوش مصنوعی: در زمان تو، آتش ظلم و ستم برافروخته شده و فتنه و آشوب در دورانی که تو زندگی کردی، به اوج خود رسیده است.
یاجوج حوادث ز جهان گرد بر آرد
گر سدّ سدادت نشود حایل و مانع
هوش مصنوعی: حوادث و مشکلات مانند یاجوج و ماجوج از سمت جهان به سوی ما می‌آیند و اگر شما نتوانید از مقام و منزلت خود دفاع کنید، هیچ چیز نمی‌تواند جلوی این مشکلات را بگیرد.
چون اختر سعدت بشرف روی در آورد
شد طالع منحوس بداندیش تو راجع
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره‌ی خوشبختی بر چهره‌ات تابید، طالع شوم و بداندیشت نمایان شد.
قاصر بود از خامه صورتگر طبعت
نوک قلم چهره گشایان طبایع
هوش مصنوعی: قلم هنرمند به تنهایی نمی‌تواند زیبایی‌های چهره‌های مختلف را به خوبی نمایش دهد، زیرا قدرت و استعداد طبیعی او محدود است و نمی‌تواند تمام ویژگی‌های گوناگون افراد را به تصویر بکشد.
گر زانک نسازم بمدیح تو سفینه
جان چون برم از صدمه ی طوفان وقایع
هوش مصنوعی: اگر من نتوانم به ستایش تو بپردازم، کشتی جانم در مقابل آسیب‌های طوفان حوادث به کجا خواهد رفت؟
تا خسرو این طارم نه روزن شش در
زرّینه علم برکشد از مربع رابع
هوش مصنوعی: تا زمانی که خسرو در این بالای سرزمین، از دکان شش به در نقره‌ای علم و دانش را برافراشته کند، در چهارگوشه عالم، خبری تازه بوجود خواهد آمد.
هندوی زمین روب در بارگهت باد
پیری که بود حارس محروسه ی سابع
هوش مصنوعی: هندوی زمین، که نماد موجوداتی است، در درگاه تو حضور دارد و او نگهبان سرزمین خسروانی است که در آن زندگی می‌کنیم.
تا منقرض دور قمر شمس و قمر را
پیرامن ایوان جلال تو مطالع
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه و خورشید در دور خود به پایان برسند و زمانی که فضایی باشکوه در اطراف ایوان تو وجود داشته باشد، من به مطالعه و بررسی می‌پردازم.
در راه مدیحت منم و قطع منازل
زین به ز مطالع نرسد کس بمقاطع
هوش مصنوعی: در مسیر ستایش تو هستم و از اینجا به بعد هیچ‌کس نمی‌تواند با دقتی که در مطالعه می‌شود، به مقامات و مراحل تو برسد.