شمارهٔ ۳۲ - فی مدح الصاحب الاعظم غیاث الدین محمد رشید بردالله مضجعه
مررنا بجرعآء و النجم یلمع
راینا محیا کبدر تبرقع
به وقتی که بودیم با کاروانی
رخ آورده در راه و دل سوی مزمع
چو ما در رسیدیم در می فکندند
ستون خیام غوانی ز مرقع
در اقصای نجد و براری فتاده
صدای ندای منادی ز مربع
حواری نهادند رو در عماری
همه هاجع و کرده آهنگ مهجع
برآمد خرامان تذروی ز گلشن
چو طاووس شرقی برین سبز مرتع
جمالش منور خیالش مصوّر
عنادش منوع ودادش ممتّع
به جعد زره گر همه شور و فتنه
به جزع سنان کش همه مکر و مخدع
مخالف به قول و به طلعت نگارین
همایون به فال و به عارض مبرقع
چو مه در بر افکنده دیبای چرخی
چو خور بر سر افکنده پیروز مقنع
دو ناظر مناظر که اُنظُر الینا
دو لب در تبسُّم که منّا تمتع
ز لعلش بشارت که هین لا توقف
ز چشمش اشارت که هان لا توقّع
گمانم چنان بود کز چاه نخشب
برآمد شب تیره ماه مقنع
زدم چنگ در وی که یا مهجتی قف
بزد بانگ بر من که یا مدعی دع
چو مأیوس گشتم تو گفتی که بودم
من خسته مصروع و آن عرصه مصرع
دواعی من سربهسر شد معطل
مساعی من یک به یک شد مضیع
برفتند و من زار و مسکین بماندم
جگر تشنه و گشته غایب ز مجرع
چو قاصد که محروم ماند ز مقصد
چو طامع که مأیوس ماند ز مطمع
نشان پی کاروان بر گرفتم
دل خسته مشعوف و خاطر موزّع
چو شمع فروزان شده دلق شمعی
ز خونابهٔ اشک گرمم مشمّع
فتادم ز رکب و مراکب مجرد
بماندم ز رحل و مراحل مقطع
شب و روز چون باد ره میبریدم
نه خوف مضرّت نه امید منفع
پریشان و روحی من القلب احزن
خروشان و قلبی من الروح افجع
کان اللیالی من الدهر اطول
و عرض الفیافی من الارض اوسع
شبی بود قمرا و از مهر آن مه
گسسته مرا عقد پروین ز مدمع
سپهر سیه روی کُحلی سلب را
زاکلیل بر جبهه تاج مرصع
همه ره وحوش و همه کوه موحش
همه سو مخوف و همه دشت مفزع
نه دیار منزل پدید و نه موقف
نه آثار منهج پدید و نه مکرع
من خسته عطشان و از تاب مهرم
شده مردم دیده را دیده ملمع
سپیده چو بر سنگ زد طشت زرین
سر طاس چرخ از سیاهی شد اقرع
خروش خروس سحرخوان بر آمد
چو می شد غراب شب تیره ابقع
بخندید صبح مذهب حمایل
برین چرخ زن پیر نیلی مرقع
رسیدم به حیی چو بستان جنت
هوایش مروّح صفایش منوع
صدای صفیر عنادل مکرر
نوای نفیر بلابل مسجع
خیام کواعب برا کناف بیدا
عظام صواحب بر اطراف مصنع
هجان مطایا بر ارحاء مرعی
هریر اکالب در اقصای مسبع
بت خویش دیدم چو روح مجسم
فروهشته زلف و در افکنده برقع
چو کبکی خرامنده بر گرد مشرب
چون سروی روان گشته بر طرف مشرع
چه موسی شدم واصل طور قربت
شنیدم خطایی که نعلیک فاخلع
برش در نماز آمدم گرچه شرعا
بود پیش خور سجده امری مشنع
به صد لابه گفتم که دارم توقع
که گوید قبول توام لا تفجع
روم در پی عشق والعقل ینهی
شوم تابع صبر و العشق یمنع
گرم سر فرود آری و دست گیری
شوم خاکپای تو از راه مضرع
بگفتا کدامی تو گفتم گدایی
ز درگاه مخدوم اعلی اروع
غیاث دول عمده ملک و ملت
امیر کبیر جهانگیر اورع
در روم در بند او تا به قبچاق
ره هند آمِن از او تا به بردع
پناه ملوک آفتاب ممالک
زهی سروران را جناب تو مضجع
به اسم و به فعل و به حرفی محمد
به رای و به قصد و به قدری مرفع
اسافل در ایام عدلت اعالی
افاضل به دوران جاهت موقع
ملک عابد و بارگاه تو معبد
فلک راکع و آستان تو مرکع
شموس ظفر را سنان تو مشرق
به دور هنر را بنان تو مطلع
منیرست خورشید و رای تو انور
رفیعست گردون و قدر تو ارفع
قوی است پیل دمان و تو اقوی
شجاعست شیر ژیان و تو اشجع
ز نور ضمیر تو پیر فلک را
شود دامن دلق کُحلی ملمع
تو آنی که سازی ز چرخ مدور
به زخم سر تیغ شکلی مربع
ز امرت هر آنکو تمرد نماید
بیابد ز مهر تو تقریع و مقمع
حدیث حسودت چه گویم که باشد
سر مار افعی سزاوار مقرع
کسی کو بدانش بود بحر زاخر
کند پیش تمساح تعظیم ضفدع
الا تا زمین آسمان راست مرکز
چو دنیی دون کاخرت راست مزرع
حیاض ریاض ظفر را مبادا
به جز چشمهٔ تیغ تیز تو منبع
مسخِر تو و جاه و رفعت مسخَر
ممتِتع تو و عمر و دولت ممتع
به تیغت سر خصم بادا بریده
کزین به نشاید رسیدن به مقطع
شمارهٔ ۳۱ - فی مدح الصاحب السعید جمال الدولة و الدین احمد: چه کاخست این که کیوانست جفت طاق ایوانششمارهٔ ۳۳ - فی مدح الصاحب الاعظم الاعدل الاکرم خواجه برهان الدین فتح الله: ای رای جهانتاب ترا چرخ متابع
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مررنا بجرعآء و النجم یلمع
راینا محیا کبدر تبرقع
هوش مصنوعی: ما از جایی عبور کردیم که در آن، ستارهها درخشانند و چهرهام مانند ماه نورانی است که در شب پیداست.
به وقتی که بودیم با کاروانی
رخ آورده در راه و دل سوی مزمع
هوش مصنوعی: در زمانی که با یک کاروان در راه بودیم و دل به سمت مقصدی مشخص داشتیم.
چو ما در رسیدیم در می فکندند
ستون خیام غوانی ز مرقع
هوش مصنوعی: زمانی که ما به اینجا رسیدیم، درها را به روی ما باز کردند و ستونی از زیباییهای غزلهای خیام در ما منعکس شد.
در اقصای نجد و براری فتاده
صدای ندای منادی ز مربع
هوش مصنوعی: در دوردستهای نجد و دشتها صدای ندا کنندهای شنیده میشود که از میدانی فرا میخواند.
حواری نهادند رو در عماری
همه هاجع و کرده آهنگ مهجع
هوش مصنوعی: حواریها در اتاقی جمع شدهاند و همه به آرامی و با شور و شوق آماده میشوند تا به مکانی جدید بروند.
برآمد خرامان تذروی ز گلشن
چو طاووس شرقی برین سبز مرتع
هوش مصنوعی: پرندهای زیبا و فریبنده از گلشن بیرون آمد، که با ناز و کرشمهاش مانند طاووس شرقی در این مرتع سبز به نظر میرسد.
جمالش منور خیالش مصوّر
عنادش منوع ودادش ممتّع
هوش مصنوعی: زیبایی او روشن و دلنشین است، خیال او به وضوح قابل تصور است، اما سرسختیاش مانع از عشق ورزیدن به او شده و محبتش لذتبخش و بینظیر است.
به جعد زره گر همه شور و فتنه
به جزع سنان کش همه مکر و مخدع
هوش مصنوعی: اگر زرهای با حالت جعد (موجدار) وجود داشته باشد، حتی اگر تمام شور و آشوبها به پا شود، با دندان تیز نیزه هیچ فریبی نمیتوان به دست آورد.
مخالف به قول و به طلعت نگارین
همایون به فال و به عارض مبرقع
هوش مصنوعی: در این بیت به تضاد میان ظواهر زیبا و گفتار غیر صادقانه اشاره شده است. شاعر به این موضوع میپردازد که برخی افراد ممکن است به خاطر جذابیتهای ظاهری و چهرههای دلنشین، به وعدهها و قولهای آنها اعتماد کنیم، در حالی که ممکن است در باطن خلاف آنچه نشان میدهند، باشند. واقعیت ممکن است با زیباترین ظواهر در تضاد باشد.
چو مه در بر افکنده دیبای چرخی
چو خور بر سر افکنده پیروز مقنع
هوش مصنوعی: مانند ماهی که لباس زیبا و رنگینی بر تن کرده، زیبا و دلگشاست، و همچون خورشیدی که در آسمان میدرخشد و پیروزی را به ارمغان میآورد.
دو ناظر مناظر که اُنظُر الینا
دو لب در تبسُّم که منّا تمتع
هوش مصنوعی: دو ناظر که به من نگاه میکنند، لبخندی بر لب دارند که از آن لذت میبرم.
ز لعلش بشارت که هین لا توقف
ز چشمش اشارت که هان لا توقّع
هوش مصنوعی: از وجود او مژدهای میآید که بیدرنگ به نشانهاش توجه کن و از چشمانش نشانهای هست که نیازی به انتظار نیست.
گمانم چنان بود کز چاه نخشب
برآمد شب تیره ماه مقنع
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مانند این باشد که از چاه نخشب، ماهی در شب تاریک بیرون آمده است.
زدم چنگ در وی که یا مهجتی قف
بزد بانگ بر من که یا مدعی دع
هوش مصنوعی: دست به دامن او زدم و فریاد زدم که ای محبوب من، آیا تو به من گوش میکنی یا نه؟
چو مأیوس گشتم تو گفتی که بودم
من خسته مصروع و آن عرصه مصرع
هوش مصنوعی: زمانی که ناامید شدم، تو گفتی که من در حالتی خسته و مست بودهام و آن فضا هم به نوعی حالتی خاص داشت.
دواعی من سربهسر شد معطل
مساعی من یک به یک شد مضیع
هوش مصنوعی: تمام تلاشهایم بینتیجه ماند و هر محنتی که کشیدم به یکباره به هدر رفت.
برفتند و من زار و مسکین بماندم
جگر تشنه و گشته غایب ز مجرع
هوش مصنوعی: آنها رفتند و من در حالتی زار و بیپناه باقی ماندم، با دلی تشنه و دور از منبع آب.
چو قاصد که محروم ماند ز مقصد
چو طامع که مأیوس ماند ز مطمع
هوش مصنوعی: مانند پیام آوری که به هدفش نمیرسد، یا مانند کسی که امیدوار به چیزی است اما از آن ناامید میشود.
نشان پی کاروان بر گرفتم
دل خسته مشعوف و خاطر موزّع
هوش مصنوعی: من اثر و نشانهای از کاروان را دیدم، و دل خستهام شاد و خوشحال شد.
چو شمع فروزان شده دلق شمعی
ز خونابهٔ اشک گرمم مشمّع
هوش مصنوعی: مانند شمعی که روشن و فروزان است، لباس من از اشکهای داغم آغشته و دلتنگ کننده شده است.
فتادم ز رکب و مراکب مجرد
بماندم ز رحل و مراحل مقطع
هوش مصنوعی: من از مرکب افتادم و بندهای عریان و تنها ماندم، بیبار و بیمسیر.
شب و روز چون باد ره میبریدم
نه خوف مضرّت نه امید منفع
هوش مصنوعی: من در تمام شب و روز مانند باد به سرعت میرفتم و نه از آسیبدیدن میترسیدم و نه به سودی امیدوار بودم.
پریشان و روحی من القلب احزن
خروشان و قلبی من الروح افجع
هوش مصنوعی: روح من در حالتی آشفته و غمگین است و قلبم از شدت غم و اندوه به شدت میتپد.
کان اللیالی من الدهر اطول
و عرض الفیافی من الارض اوسع
هوش مصنوعی: شبها در طول زمان بسیار بلندتر از روزها بوده و بیابانها از زمین وسیعتر هستند.
شبی بود قمرا و از مهر آن مه
گسسته مرا عقد پروین ز مدمع
هوش مصنوعی: روزی شب بود و ماه درخشان، اما از نور خورشید خالی. در این حال، من از نیکبختی و جمال پروین به دور بودم.
سپهر سیه روی کُحلی سلب را
زاکلیل بر جبهه تاج مرصع
هوش مصنوعی: آسمان تاریک به رنگ سیاهی خود، گویی که با کحل زینت داده شده، بر پیشانی تاجی زینتی نشسته است.
همه ره وحوش و همه کوه موحش
همه سو مخوف و همه دشت مفزع
هوش مصنوعی: همه جا محل وحشت و ترس است، در کوهها و دشتها هیچ مکانی امن و آرام نیست.
نه دیار منزل پدید و نه موقف
نه آثار منهج پدید و نه مکرع
هوش مصنوعی: نه مکانی برای سکونت نمایان است و نه جایی برای ایستادن؛ نه نشانهای از راه و روش وجود دارد و نه مکر و فریب.
من خسته عطشان و از تاب مهرم
شده مردم دیده را دیده ملمع
هوش مصنوعی: من خسته و تشنهام و از گرمای آفتاب به شدت خسته شدهام. دیدهام مثل آینه، از خستگی در حال درخشش است.
سپیده چو بر سنگ زد طشت زرین
سر طاس چرخ از سیاهی شد اقرع
هوش مصنوعی: زمانی که صبحگاه با نورش بر سنگی از طلا تابید، آسمان که تاریک بود به رنگ سفید درآمد.
خروش خروس سحرخوان بر آمد
چو می شد غراب شب تیره ابقع
هوش مصنوعی: صدای خروش خروس صبحگاهان به گوش رسید در حالی که پرندهٔ سیاهی، شب تیره را ترک میکرد.
بخندید صبح مذهب حمایل
برین چرخ زن پیر نیلی مرقع
هوش مصنوعی: صبح با خندهای روشن و پرانرژی آغاز شد، در حالی که چرخ روزگار همچنان در حال چرخیدن است و زن سالخوردهای که لباسی رنگارنگ و زیبا بر تن دارد، در این حال زندگی میکند.
رسیدم به حیی چو بستان جنت
هوایش مروّح صفایش منوع
هوش مصنوعی: به باغی رویان و زیبا رسیدم که هوای آن دلانگیز و روحافزا است و صفای آن متنوع و دلپذیر.
صدای صفیر عنادل مکرر
نوای نفیر بلابل مسجع
هوش مصنوعی: صدای خوش و زیبا و دلنشین پرندگان درختان به طور مکرر شنیده میشود، همچنین صدای نغمههای هماهنگ و موزون بلبلها که زیبا و دلربا هستند.
خیام کواعب برا کناف بیدا
عظام صواحب بر اطراف مصنع
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و دلربایی دختران جوان اشاره شده است. به نظر میرسد که شاعر به صورت کنایه از جذابیت و لطافت جسمی آنها سخن میگوید و به وصف جمال آنها پرداخته است. این زیبایی نه تنها در خود دختران بلکه در جوانی و طراوت آنها نیز جلوهگر است.
هجان مطایا بر ارحاء مرعی
هریر اکالب در اقصای مسبع
هوش مصنوعی: سواران از روی دشتهای وسیع با شوق و هیجان میگذرند و در دوردستها، دشتهای سرسبز و زیبا به چشم میخورد.
بت خویش دیدم چو روح مجسم
فروهشته زلف و در افکنده برقع
هوش مصنوعی: تصویر معشوق را دیدم که چون روحی زنده نمایان است، موهایش به دورش ریخته و چادرش را بر سر دارد.
چو کبکی خرامنده بر گرد مشرب
چون سروی روان گشته بر طرف مشرع
هوش مصنوعی: مانند کبکی که با ناز و طنازی در اطراف شرابخواری میچرخد، مانند درخت سرو که با لطافت و سرزندگی در کنار آب روان ایستاده است.
چه موسی شدم واصل طور قربت
شنیدم خطایی که نعلیک فاخلع
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به حالتی mystical و روحانی اشاره میکند، جایی که احساس نزدیکی به خداوند و دریافت پیامهای الهی را تجربه کرده است. شاعر به شکل استعاری میگوید که مانند موسی در کوه طور که از خداوند سخن میشنید، او نیز در حال شنیدن پیامهای معنوی است. در ادامه به نوعی از خود رهایی میطلبد و بر این باور است که باید برخی از تعلقات یا گناهان را کنار بگذارد تا بتواند به آن مقام بلند دست یابد.
برش در نماز آمدم گرچه شرعا
بود پیش خور سجده امری مشنع
هوش مصنوعی: در حین نماز به خدا نزدیک شدم، هرچند که طبق قوانین شرعی باید ابتدا به سجده میرفتم.
به صد لابه گفتم که دارم توقع
که گوید قبول توام لا تفجع
هوش مصنوعی: به صد شیوه و با تأکید گفتم که از او انتظار دارم که بگوید قبولت دارم، پس موجب ناامیدیام نشو.
روم در پی عشق والعقل ینهی
شوم تابع صبر و العشق یمنع
هوش مصنوعی: من به دنبال عشق میروم و عقل به من فرمان میدهد که صبرکنم، اما عشق اجازه نمیدهد که این کار را انجام دهم.
گرم سر فرود آری و دست گیری
شوم خاکپای تو از راه مضرع
هوش مصنوعی: اگر سر خود را پایین بیاوری و دست مرا بگیری، من میشوم خاک پای تو از راهی که میکنم.
بگفتا کدامی تو گفتم گدایی
ز درگاه مخدوم اعلی اروع
هوش مصنوعی: شخصی از من پرسید که کی هستی، و من جواب دادم که من گدا هستم، گدایی که در درگاه محبوب بزرگوارش ایستاده است.
غیاث دول عمده ملک و ملت
امیر کبیر جهانگیر اورع
هوش مصنوعی: غیاث دول به عنوان پشتیبان اصلی و حاکم بر نمایندگی و ملت، امیر بزرگی است که در سطح جهانی شناخته شده و با قدرت و نفوذ بسیار، سرزمین را مدیریت میکند.
در روم در بند او تا به قبچاق
ره هند آمِن از او تا به بردع
هوش مصنوعی: در روم اسیر او هستم و تا سرزمین قبچاق را نمیتوانم ترک کنم، مگر اینکه از او به سوی بردع سفر کنم.
پناه ملوک آفتاب ممالک
زهی سروران را جناب تو مضجع
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف جایگاهی بلندمرتبه و باعظمتی میپردازد که پناهگاه پادشاهان و فرمانروایان است و به خاطر نور و روشنی که از آنجا تابیده میشود، به حالت سرور و شادی بیان شده است. در حقیقت، اشاره به اهمیت و شکوه این مکان دارد که میتواند مظهر قدرت و سلطنت باشد.
به اسم و به فعل و به حرفی محمد
به رای و به قصد و به قدری مرفع
هوش مصنوعی: محمد به خاطر نامش، رفتار و سخنش، در نظر و نیتش همواره در مرتبهای بالا و والاست.
اسافل در ایام عدلت اعالی
افاضل به دوران جاهت موقع
هوش مصنوعی: در زمان حکومت عادلانه تو، افراد نادان و پست در موقعیتهای بالای اجتماعی قرار میگیرند، در حالی که در دوران جهالت و جهل، افراد با فضیلت و برتر به مقامهای بالا دست مییابند.
ملک عابد و بارگاه تو معبد
فلک راکع و آستان تو مرکع
هوش مصنوعی: سلطنت عابد و این بارگاه تو، جایگاه عبادت آسمانهاست، و آستان تو، مکانی برای عبادت و افتادگی است.
شموس ظفر را سنان تو مشرق
به دور هنر را بنان تو مطلع
هوش مصنوعی: خورشید پیروزی را سنان تو از سمت شرق به نمایش میگذارد و هنر را با دست تو بروز میدهد.
منیرست خورشید و رای تو انور
رفیعست گردون و قدر تو ارفع
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید درخشان و تابان هستی و اندیشهات مانند آسمانی رفیع و بلند است؛ مقام و ارزش تو نیز از همه بالاتر است.
قوی است پیل دمان و تو اقوی
شجاعست شیر ژیان و تو اشجع
هوش مصنوعی: فیل در زمان جنگ بسیار نیرومند است و تو نیز مانند شیر از شجاعت و قدرت برخوردار هستی.
ز نور ضمیر تو پیر فلک را
شود دامن دلق کُحلی ملمع
هوش مصنوعی: از نور فهم و درک تو، آسمان قدیمی پر از زیبایی و جلال میشود و مانند دلقی زینتی و زیبا میدرخشد.
تو آنی که سازی ز چرخ مدور
به زخم سر تیغ شکلی مربع
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که با چرخشهای زندگی، به زخم و دردهای خود شکل و فرم جدیدی میدهی.
ز امرت هر آنکو تمرد نماید
بیابد ز مهر تو تقریع و مقمع
هوش مصنوعی: هر کسی که از دستورات تو سرپیچی کند، با عشق تو متوجه میشود که مورد خشم و تنبیه قرار خواهد گرفت.
حدیث حسودت چه گویم که باشد
سر مار افعی سزاوار مقرع
هوش مصنوعی: من نمیدانم دربارهی حسادت تو چه بگویم، چرا که این احساس میتواند خطرناک و مانند سر مار افعی باشد که لایق مجازات است.
کسی کو بدانش بود بحر زاخر
کند پیش تمساح تعظیم ضفدع
هوش مصنوعی: کسی که دانش و آگاهی دارد، در برابر تمساح از گزاف و بیمبنا به عنوان یک موجود بزرگ و خطرناک تعظیم نمیکند. به بیان دیگر، کسی که با حقیقت آشناست، نسبت به مخلوقات ناچیز و بیاساس احترام نمیگذارد.
الا تا زمین آسمان راست مرکز
چو دنیی دون کاخرت راست مزرع
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که هر چه در این دنیا است، تنها بخشی از وجود توست و نباید به آن دل ببندی. در واقع، زمین و آسمان به عنوان مرکز هستی برای تو هستند و درختان و باغها نماد تلاش و رشد در زندگیات به شمار میآیند.
حیاض ریاض ظفر را مبادا
به جز چشمهٔ تیغ تیز تو منبع
هوش مصنوعی: هرگز نباید به جز چشمهٔ تیز تیغ تو، منبع دیگری برای به دست آوردن پیروزی و موفقیت در دسترس داشته باشم.
مسخِر تو و جاه و رفعت مسخَر
ممتِتع تو و عمر و دولت ممتع
هوش مصنوعی: تو به خاطر قدرت و مقام خود و همچنین لذتهایی که از دنیا میبری، به دیگران خندیده و خود را بالا میدانی، در حالی که در واقع همهچیز فانی و گذراست.
به تیغت سر خصم بادا بریده
کزین به نشاید رسیدن به مقطع
هوش مصنوعی: با تیزی شمشیر تو، دشمن باید بریده شود، چرا که از این طریق نمیتوان به هدف نهایی رسید.