گنجور

شمارهٔ ۲۷ - فی الموعظه

نوشته اند مقیمان قبه ی زنگار
بلاژورد برین نه کتابه زرکار
که ای نمونه ی نقش نگارخانه ی کن
مکن صحیفه دل را سواد نقش و نگار
توئی یگانه شش منظر و سه روح و دو کون
مشو فسانه ی این هفت گوی و نه مضمار
بیا و دامن همت بدست نفس مده
برونگین سلیمان به اهرمن مسپار
برین طبقچه ی چرخی و قرص گرم ملرز
وزین سراچه خاکی امید مهر مدار
وفا مجوی ز گیتی که بی کشیدن تیغ
گهر ز کیسه خارا نمی دهد کهسار
ز هفت منظر زنگار خورد آینه گون
مهل که آینه ی دل بگیردت زنگار
مباش غرّه بدین پنج روز نقد حیات
که عمر بر سر پایست و چرخ بر سر کار
مپیچ بر خود و از خط مرو بهیچ رهی
که بر سر تو قلم رفته است چون طومار
گرت در آتش سوزان برند ساخته باش
که تا درست نهندت چو زر زروی عیار
زبان سوسن آزاد از آن دراز آمد
که همچو بلبل بیدل نمی کند گفتار
چو در مششدر این کعبتین شش سوئی
بریز مهره و آزاد شو ز پنج و چهار
مجاوران زوایای عالم ملکوت
ندا دهند ترا بالعشی و الابکار
که تا برون نروی زین مضیق جسمانی
چگونه بار دهندت بصدر صفه ی یار
چو آفتاب گرت میل ارتفاع بود
برآی بر شرف بام این کبود حصار
گذشت کوکبه ی عمر همچو سیاره
تو نیز بگذار از این هفت کوکب سیار
گرت بمهره فریبد زمانه چون افعی
بدین فسون مشو ایمن ز مهره بازی مار
سپهر کاین همه می گردد از برای دو قرص
چو نیک در نگری هندوئیست آینه دار
ترا چو سرو بآزادگی بر آید نام
چو نرگس ار ننهی چشم بر زر و دینار
خیال گنج زراهت چنان برون بردست
که نیستت خبر از اژدهای مردمخوار
از آن شمار زرت کس نمی تواند کرد
که در شمار نیاری حساب روز شمار
چه سود بر سر نرگس کلاه زرحقه
که هست روز و شب از بهر شش درم بیمار
نه مرد پنجه ی چرخی که در زبردستی
براستی نبود بیدمرد دست چنار
نسیم صبح سعادت بخون دل یابی
بحکم انک ز خونست اصل مشک تتار
من بچشم حقارت نظر بمردم از انک
ز خوار کردن مردم شوند مردم خوار
کمال قدرت حق بین که می کند تحریر
برین صحیفه سواد و بیاض لیل و نهار
دگر از این فلک سالخورده بیهده گرد
بگرد مرکز خاکی طمع مدار مدار
بحکم اوست که مرغان خوش نوای چمن
برآورند ز سرو سهی خروش هزار
وگرنه جستن مرغی ز برگ شاخچه ئی
خیال باشد در چار گوشه گلزار
رسید باد بهاران و بوی گل خواجو
دریغ عمر که بگذشت همچو باد بهار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوشته اند مقیمان قبه ی زنگار
بلاژورد برین نه کتابه زرکار
هوش مصنوعی: نوشته‌اند که ساکنان قبه‌ای که در زنگار آسمان آبی قرار دارد، نه کتابی از طلای پر ارزش دارند.
که ای نمونه ی نقش نگارخانه ی کن
مکن صحیفه دل را سواد نقش و نگار
هوش مصنوعی: ای کسی که همانند یک اثر هنری زیبا هستی، نگذار دل من پر از نوشته‌ها و طراحی‌های بی‌فایده شود.
توئی یگانه شش منظر و سه روح و دو کون
مشو فسانه ی این هفت گوی و نه مضمار
هوش مصنوعی: تو یکتا هستی که از شش جنبه و سه روح و دو دنیا متشکل شده‌ای، پس به افسانه این هفت گوهر و نه میدان تبدیل نشو.
بیا و دامن همت بدست نفس مده
برونگین سلیمان به اهرمن مسپار
هوش مصنوعی: بیا و تلاش خود را با دست خودت بگیر و اجازه نده نفس و خواسته‌هایت تو را از هدف اصلی دور کند. سلیمان را به شیطان و دشواری‌ها نسپار.
برین طبقچه ی چرخی و قرص گرم ملرز
وزین سراچه خاکی امید مهر مدار
هوش مصنوعی: بر روی این سینی چرخان و نان گرم نلرز و در این خانه خاکی، امید عشق را از دست نده.
وفا مجوی ز گیتی که بی کشیدن تیغ
گهر ز کیسه خارا نمی دهد کهسار
هوش مصنوعی: به دنبال وفا در این دنیای فانی نباش، چون بدون تلاش و سختی (کشیدن تیغ) نمی‌توان به دست آوردن چیزهای ارزشمند (گهر) را انتظار داشت. کوه‌ها هم چیزی از کیسه‌ای پر از سنگ (خارا) به کسی نمی‌دهند.
ز هفت منظر زنگار خورد آینه گون
مهل که آینه ی دل بگیردت زنگار
هوش مصنوعی: از چندین زاویه و جنبه خسته و کثیف شده، نگذار که دل پاکت دچار آلودگی شود.
مباش غرّه بدین پنج روز نقد حیات
که عمر بر سر پایست و چرخ بر سر کار
هوش مصنوعی: به این پنج روز زندگی که حقیقتاً ارزشمند است، فریب نخور. چون عمر در حالت بی‌تحرک و ناپایدار قرار دارد و زمان در حال گذر است.
مپیچ بر خود و از خط مرو بهیچ رهی
که بر سر تو قلم رفته است چون طومار
هوش مصنوعی: به خودت نپیچ و از مسیر درست منحرف نشو، زیرا سرنوشت تو مانند یک طومار بر روی تو نوشته شده است.
گرت در آتش سوزان برند ساخته باش
که تا درست نهندت چو زر زروی عیار
هوش مصنوعی: اگر تو در آتش سوزان قرار گرفته‌ای، باید بدانید که این شرایط سخت باعث می‌شود که تو را همانند طلا تصفیه و خالص کنند.
زبان سوسن آزاد از آن دراز آمد
که همچو بلبل بیدل نمی کند گفتار
هوش مصنوعی: سوسن به خاطر زیبایی و آزادی‌اش، زبانش را دراز کرده است؛ زیرا او مانند بلبل پژمرده، بی‌پروا و بی‌گفتار نیست.
چو در مششدر این کعبتین شش سوئی
بریز مهره و آزاد شو ز پنج و چهار
هوش مصنوعی: زمانی که در عالم بالا و با صفا به سوی کعبه می‌روی، با دل و جان خود به رها شدن از محدودیت‌ها و دلبستگی‌ها بپرداز. از تعدادها و شمارهای دنیوی خود را آزاد کن و به افق‌هایی بالاتر و معنوی‌تر نگاه کن.
مجاوران زوایای عالم ملکوت
ندا دهند ترا بالعشی و الابکار
هوش مصنوعی: مجاوران در دنیای معنوی و ملکوت به تو در صبح و شب ندا می‌دهند.
که تا برون نروی زین مضیق جسمانی
چگونه بار دهندت بصدر صفه ی یار
هوش مصنوعی: تا وقتی که از این محدودیت‌های جسمانی خارج نشوی، چگونه می‌توانی لذت و آرامش را در آغوش یار تجربه کنی؟
چو آفتاب گرت میل ارتفاع بود
برآی بر شرف بام این کبود حصار
هوش مصنوعی: اگر تمایل به بالا رفتن و رسیدن به اوج داری، بر بالای این دیوار آبی رنگ بیفزا.
گذشت کوکبه ی عمر همچو سیاره
تو نیز بگذار از این هفت کوکب سیار
هوش مصنوعی: عمر انسان به سرعت می‌گذرد، مانند سیاره‌ای که به دور خورشید می‌چرخد. پس بهتر است که از این دنیای پر از تغییر و ناپایداری گذر کنیم و به چیزهای با ارزش‌تر بپردازیم.
گرت بمهره فریبد زمانه چون افعی
بدین فسون مشو ایمن ز مهره بازی مار
هوش مصنوعی: اگر زمانه با فریب و زیبایی‌اش تو را به دام بیاندازد، مانند افعی که با جادو و فریب خود می‌فریبد، نباید به زیبایی و مهره‌هایش دل ببندی؛ چرا که ممکن است در این بازی، تو قربانی شوی.
سپهر کاین همه می گردد از برای دو قرص
چو نیک در نگری هندوئیست آینه دار
هوش مصنوعی: آسمان که به این شکل می‌چرخد و تغییر می‌کند، تنها برای دو قرص نان است. اگر خوب بنگری، این دنیای مادی فقط یک بازتاب است.
ترا چو سرو بآزادگی بر آید نام
چو نرگس ار ننهی چشم بر زر و دینار
هوش مصنوعی: تو همچون درخت سرو آزاد و سربلند هستی، اما اگر به محبوبیت و ثروت دل نبندی، هنوز هم مانند نرگس زیبا و دلنشین خواهی بود.
خیال گنج زراهت چنان برون بردست
که نیستت خبر از اژدهای مردمخوار
هوش مصنوعی: تصویر گنجی که به دنبالش هستی، چنان تو را مشغول کرده که از خطر اژدهای آدم‌خوار بی‌خبر هستی.
از آن شمار زرت کس نمی تواند کرد
که در شمار نیاری حساب روز شمار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به تو کمک کند که در روزشمار زندگی‌ات محاسبه کنی؛ زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند تو را از شمارش بیرون کند.
چه سود بر سر نرگس کلاه زرحقه
که هست روز و شب از بهر شش درم بیمار
هوش مصنوعی: چه فایده‌ای دارد که بر سر گل نرگس کلاهی بگذاریم، وقتی که او هر روز و شب به خاطر بیماری‌اش تنها شش درم پول دارد؟
نه مرد پنجه ی چرخی که در زبردستی
براستی نبود بیدمرد دست چنار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که در کار خود مهارت و توانایی زیادی دارد، نباید به سادگی نادیده گرفته شود. آن فرد در واقع نیازی به نشان دادن قدرت خود ندارد و بی‌عملی او نشان‌دهنده ضعف نیست. در اصل، او از قدرت و توانایی‌های خود به طرز حیا و احتیاط استفاده می‌کند، مشابه به درخت چنار که پایداری و استواری خود را حفظ می‌کند.
نسیم صبح سعادت بخون دل یابی
بحکم انک ز خونست اصل مشک تتار
هوش مصنوعی: نسیم صبح، قسمتی از خوشبختی است که به قلب می‌رسد و این نشان دهنده‌ی آن است که اصل مشک در واقع از خون جوهره می‌گیرد.
من بچشم حقارت نظر بمردم از انک
ز خوار کردن مردم شوند مردم خوار
هوش مصنوعی: به دلیل نگاهی حقیرانه به دیگران، این افراد خودشان را تحقیر می‌کنند و در نتیجه، آنها نیز مورد بی‌احترامی قرار می‌گیرند.
کمال قدرت حق بین که می کند تحریر
برین صحیفه سواد و بیاض لیل و نهار
هوش مصنوعی: به قدرت کامل خداوند توجه کن که چگونه بر این صفحه نوشتار زندگی، شب و روز را با سیاهی و سفیدی می‌آفریند.
دگر از این فلک سالخورده بیهده گرد
بگرد مرکز خاکی طمع مدار مدار
هوش مصنوعی: دیگر از این دنیا و چرخ پیر انتظار نداشته باش که به دور مرکز خاکی بچرخد و امیدی به آن داشته باشی.
بحکم اوست که مرغان خوش نوای چمن
برآورند ز سرو سهی خروش هزار
هوش مصنوعی: به اعتبار فرمان او، پرندگان خوش‌صدا در باغ، از درخت تنومند با صدای بلند آواز می‌خوانند.
وگرنه جستن مرغی ز برگ شاخچه ئی
خیال باشد در چار گوشه گلزار
هوش مصنوعی: اگر فکر کنی که پرنده‌ای از شاخه‌ای کوچک و نازک می‌پرد، در واقع تنها یک خیال است که در ذهن تو شکل گرفته و در گوشه و کنار باغ گل وجود دارد.
رسید باد بهاران و بوی گل خواجو
دریغ عمر که بگذشت همچو باد بهار
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و عطر گل‌های خواجو در فضا پخش شده است، اما افسوس که عمر انسان مانند باد بهار به سرعت سپری می‌شود.