گنجور

شمارهٔ ۲۸ - فی مدح صاحب الاعظم تاج الدولة و الدین العراقی و تهنیة بالزفاف

چون نو عروس حجله ی سیمین زرنگار
در رخ کشید طره ی مشکین مشگبار
شد والی ولایت چین شهریار شام
زد خیمه بر بلاد ختن شاه زنگبار
بستند بر افق ز شفق لاله گون تتق
کردند دهر را ز غسق عنبری دثار
بیت العروس شش در پیروزه فرش را
از اطلس مرصّع شب ساختند ازار
چون تیره شب ستاره ی گل بر سپهر باغ
آمد گل ستاره ز باغ فلک ببار
کف الخضیب کرده نگارین بهشتیان
وز روضه داده چون گل سوری بحجله بار
تیر شهاب گشته صف اهرمن شکاف
رمح سماک آمده شیر فلک شکار
دیدم ز شکل عقرب و پروین سپهر را
بر دوش تاب طرّه و در گوش گوشوار
مه طلعتان پرده سرای زبرجدی
از رخ گشوده پرده ی گلریز سبزکار
چون چین جعد هندوی خورشید پیکران
مه را شب سیاه دل آورده در کنار
دست قضا نهاده ز بهر جمال و زیب
ز اکلیل تاج بر سر گردون گلعذار
بر کف گرفته چرخ طبقهای لاجورد
پر دانه های درّ ثمین از پی نثار
کرده هلال موی میان خمیده زلف
در ساعد فلک ز زر جعفری سوار
در جلوگاه مشرقیان شمع شب فروز
در بزمگاه مغربیان جام خوشگوار
از مه بر آستان افق سیمگون لگن
وز شب در آستین هوا نافه ی تتار
بر بام این بلند حصار کمانچه وش
پر ساز کرده زهره نوائی هم از حصار
کاین روضه ی بهشت برینست یا نگار
وین بوی مشک یا نفس باد نوبهار
در قلب شب شعاع جبلّی است یا چراغ
در جام زر عقیق مذاب است یا عقار
یارب بنفشه زار سپهرست یا ارم
و ایا نگارخانه ی چینست یا نگار
خاک بهشت عدن بکوثر مخمّرست
یا بزمگه بجرعه ی مستان شادخوار
در بوستان خروش خروس صراحی است
یا بانک مرغ زار بر اطراف مرغزار
و امشب که روزنامه دولت سواد اوست
دارد نشانی از خط عنبر مثال یار
گوئی مگر شمامه ی عنبر بر آتشست
یا در چمانه آتش می می زند شرار
کافلاک را دماغ معطّر شد از بخور
و اجرام را مشام معنبر شد از بخار
ما را چه غم کنون که به خلوتسرای ما
اقبال میر مجلس و شادیست غمگسار
مجلس شکسته رونق بتخانه ی چگل
می آب برده از لب خوبان قندهار
زانها که جز بخواب نبینند خواب را
جز بخت خواجه کیست درینوقت هوشیار
من غرق فکر گشته که امشب چه حالتست
کاین نقشهای نادره می گردد آشکار
ناگه نگار لاله رخم در رسید و گفت
کای شرمسار نطق تو بر شاخسار سار
ملک جهان گرفته بتیغ سخنوری
وانگاه کرده از دو جهان عزلت اختیار
وقت حصول دخل و تو موقوف ارتفاع
گاه صلای بذل و تو محبوس افتقار
امشب شب زفاف مه برج و سروریست
مخدوم بنده پرور و دستور کامگار
فرخنده تاج دولت و دین آنکه چرخ را
درهم شکست رفعت او دست اقتدار
بهر نثار سدّه علیای آصفی
عقدی گهر برآر ز طبع گهر نثار
بیرون فرست زاده ی جان را بتهنیت
تا بر زمین عجز نهد روی اعتذار
بنواز نوبتی ز همایون که راستی
چون بلبل چمن سزدش مدح خوان هزار
قولی بدین نوا و سرودی بدین ادا
نظمی بدین طریقه و شعری بدین شعار
کای شش جهت ز قلزم جود تو یک بخار
وی نه فلک ز عرصه ی جاه تو یک غبار
ارکان کعبه ی حرمت سدره را مطاف
و اطراف موقف کرمت کعبه را مزار
قانون معدلت بشکوه تو مستقیم
بنیاد مملکت بحفاظ تو استوار
عقل گره گشای ز ذهن تو مستفید
جام جهان نمای ز رای تو مستعار
ادرار گیر دست نو تا ابر در هوا
و اجری ستان طبع تو تا قطره در بحار
شاخ امید را زنوال تو بیخ و برگ
منسوج فضل را ز ضمیر تو پود و تار
از مجلس کمال تو ناهید یک ندیم
وز موکب جلال تو خورشید یک سوار
رایت که هست مشرف دیوان کن فکان
مجموع روزنامه ی امسال خوانده پار
چرخی اگر چنانک بود چرخ را ثبات
بحری اگر چنانک بود بحر را قرار
هر روز شاه گنبد نیلوفری ز بام
پیش تو بر زمین فتد از روی اضطرار
گیتی بتیغ بید در ایام عدل تو
بیخ خلاف برکند از طرف جویبار
از خیط شمس دیو سپید سپیده را
چون بختیان نفاذ تو بر سر کند مهار
دست تو بحر را ندهد قطره ئی مجال
حلم تو کوه را ننهد ذره ئی وقار
لطف تو گرنه نامیه را تقویت کند
جعد بنفشه را نبود تاب انکسار
گر تندباد کین تو بر چرخ بگذرد
از چشمه سار مهر بر آید درخت نار
ور بر چمن ز گلبن جودت وزد نسیم
بر جای برگ گل ورق زر دمد ز خار
نرگس بود ز شوق لقای تو دیده ور
سوسن شود ز حرص ثنایت سخن گزار
بحر فراخ دل بیسارت خورد یمین
زیرا که از یمین تو حاصل کند یسار
چون خاک درگهت گهر تاج انجمست
چون تاج سر بخسرو انجم فرومیار
دیوان من که روضه ی انوار مدح تست
بر هفت هیکل فلکش زیبد افتخار
لیل و نهار من چو سواد و بیاض اوست
خوانم ثنای ذات تو باللیل و النهار
کلک نحیف بین که بر ایتام خاطرم
با نالهای زیر کند گریه های زار
دل را بدار ضرب مدیحت برم ولی
نبود درست قلب مرا حبه ئی عیار
باشد میان شعر دو نیم از برای انک
بر تیغ آبدار زبانم کند گذار
داند خضر که راحت روح سکندرست
اشعار من که دارد از آب حیوة عار
شاید که ابن مقله بچشمش کند سواد
هر چند پیش مردم تر دامنست خوار
گویم بروزگار جفائی که می برم
دور از جناب درگهت از دست روزگار
زنهار کز سرم بکرم سابه برمگیر
کایم بزیر سایه ی لطفت بزینهار
آزادی از تو هست بسی بنده را چو سرو
لیکن کجا بدست تهی بر دهد چنار
چون دوحه ئی بباغ مدیحت چو من نخواست
تا کی روا بود که نه برگم بود نه بار
چشمم ز نوک کلک جواهر فشان تو
دارد دو درج گوهر ناسفته یادگار
بیمار فاقه گشتم و هیچم طبیب نیست
آخر بکن دوای من خسته نزار
گر رنج خویش عرضه کنم بر تو زان مرنج
کامروز جز تو نیست طبیبی در این دیار
چون نرگس از تو زان بودم چشم سیم و زر
کافتاده ام ز جام سخای تو در خمار
ابکار فکرتم بنگر در ره امید
بنشسته بر دریچه ی خاطر بانتظار
پوشیده رخ ببرقع شبگون چو آفتاب
زان رو که گشته اند زرای تو شرمسار
بر چشم در نثار کنم جایشان از آنک
هستند همچو دانه لولوی آبدار
سودانگر که جیب قصب را کنند چاک
در آرزوی مدح تو روزی هزار بار
آری ز بحر چون نتوانند شد برون
ناید قصبچه ی قلمی شان بهیچ کار
تا بر فلک بود شه سیاره را مسیر
تا بر مدر کند فلک تیزرو مدار
پیراهن سرور ز دست فلک مدر
وز دامن نشاط و طرب دست بر مدار
بادا بجنب قدر تو کونین مختصر
و افلاک بر مراد دلت کرده اختصار
تا باشد از شمار برون جنبش سپهر
چون جنبش سپهر بقای تو بی شمار
زین اجتماع شمس و قمر یافته شرف
زین اتصال دولت و دین جسته اعتبار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون نو عروس حجله ی سیمین زرنگار
در رخ کشید طره ی مشکین مشگبار
هوش مصنوعی: وقتی که عروس تازه با زیبایی و شکوه به سالن عروسی پا می‌نهد، موهای مشکی و پر زرق و برقش را به نمایش می‌گذارد.
شد والی ولایت چین شهریار شام
زد خیمه بر بلاد ختن شاه زنگبار
هوش مصنوعی: والی ولایت چین، که همان فرمانروا است، در شهر شام خیمه زده و در سرزمین ختن، هم‌اینک شاه زنگبار است.
بستند بر افق ز شفق لاله گون تتق
کردند دهر را ز غسق عنبری دثار
هوش مصنوعی: در ابتدای صبح، افق به رنگ قرمز و شبیه گل لاله درآمده است و زمان را با زیبایی و حرکات نرم خود در آغوش گرفته است.
بیت العروس شش در پیروزه فرش را
از اطلس مرصّع شب ساختند ازار
هوش مصنوعی: در خانه عروس، شش در با فرشی از مخمل درخشان تزئین شده و دامن زیبایی مانند شب بر تن دارد.
چون تیره شب ستاره ی گل بر سپهر باغ
آمد گل ستاره ز باغ فلک ببار
هوش مصنوعی: وقتی که شب به تاریکی می‌گراید، ستاره‌ای که به زیبایی گل می‌درخشد، در آسمان باغ پدیدار می‌شود. گل همچون ستاره‌ای در باغ هستی می‌تابد و نورش را می‌پاشد.
کف الخضیب کرده نگارین بهشتیان
وز روضه داده چون گل سوری بحجله بار
هوش مصنوعی: دختر زیبای بهشتی، دامنش پر از گل‌های رنگین است و همانند گلی خوشبو از باغ بهشت در تالار عروسی جلوه‌گری می‌کند.
تیر شهاب گشته صف اهرمن شکاف
رمح سماک آمده شیر فلک شکار
هوش مصنوعی: شهاب به مانند تیر، اهرمن را به دو نیم کرده و ستاره سماک به مانند نیزه، شکارچی آسمان را به رمیده درآورده است.
دیدم ز شکل عقرب و پروین سپهر را
بر دوش تاب طرّه و در گوش گوشوار
هوش مصنوعی: دیدم که چگونه در آسمان، شکل عقرب و پروین بر دوش تابش نور و زیبایی مو و گوشواره‌هایی آویخته است.
مه طلعتان پرده سرای زبرجدی
از رخ گشوده پرده ی گلریز سبزکار
هوش مصنوعی: چهره ماه مانند پرده‌ای زیبا از سنگهای زبرجد، در برابر زیبایی گل‌های سبز، به آرامی نمایان شده است.
چون چین جعد هندوی خورشید پیکران
مه را شب سیاه دل آورده در کنار
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیتش، شب تیره دل را در کنار چهره روشن و درخشان ماه قرار داده است.
دست قضا نهاده ز بهر جمال و زیب
ز اکلیل تاج بر سر گردون گلعذار
هوش مصنوعی: سرنوشت به خاطر زیبایی و جلوه‌های دل‌انگیز، تاجی از اکلیل را بر فراز آسمان زیبا قرار داده است.
بر کف گرفته چرخ طبقهای لاجورد
پر دانه های درّ ثمین از پی نثار
هوش مصنوعی: شاید بتوان گفت که در آسمان آبی، دایره‌هایی از لاجوردی وجود دارد که به مانند دانه‌های گران‌بهاترین مروارید، آماده هستند تا به زمین هدیه داده شوند.
کرده هلال موی میان خمیده زلف
در ساعد فلک ز زر جعفری سوار
هوش مصنوعی: هلالی از موی میان زلف خمیده بر ساعد آسمان مانند سوارکاری از زر جعفری به زیبایی و ظرافت قرار گرفته است.
در جلوگاه مشرقیان شمع شب فروز
در بزمگاه مغربیان جام خوشگوار
هوش مصنوعی: در دنیای شرق، شمعی روشنی‌بخش شب است و در دنیای غرب، خمره‌ای پر از نوشیدنی‌های خوشمزه وجود دارد.
از مه بر آستان افق سیمگون لگن
وز شب در آستین هوا نافه ی تتار
هوش مصنوعی: در اینجا از زیبایی و روشنی شب و صبح سخن گفته شده است. از مه و مهتاب می‌گوید که بر آستان افق درخشش دارد و از نسیم شب که مانند عطر نازکی در فضا پراکنده شده است سخن به میان می‌آید. به طور کلی، تصویرسازی از یک شب دل‌انگیز و آرام در طبیعت ارائه می‌شود که زیبایی‌های آن را به تصویر می‌کشد.
بر بام این بلند حصار کمانچه وش
پر ساز کرده زهره نوائی هم از حصار
هوش مصنوعی: بر بالای این دیوار بلند، نوازنده‌ای با چنگ خود نغمه‌ای به آرامی می‌نوازد و صدای زیبایی از آنجا به گوش می‌رسد.
کاین روضه ی بهشت برینست یا نگار
وین بوی مشک یا نفس باد نوبهار
هوش مصنوعی: این باغ بهشتی است یا چهره زیبای محبوب؟ آیا این عطر خوش مشک است یا نسیم دلپذیر بهار؟
در قلب شب شعاع جبلّی است یا چراغ
در جام زر عقیق مذاب است یا عقار
هوش مصنوعی: در دل شب نوری وجود دارد که یا از کوهی می‌تابد یا چراغی در کاسه‌ای از طلا و عقیق مذاب است، یا اینکه مانند دارویی است که می‌تواند انسان را شفا بخشد.
یارب بنفشه زار سپهرست یا ارم
و ایا نگارخانه ی چینست یا نگار
هوش مصنوعی: ای خدا، آیا این چهره زیبای محبوب من، شبیه به بنفشه گون آسمان است یا به باغ ارم می‌ماند یا مانند نگارخانه چین است؟
خاک بهشت عدن بکوثر مخمّرست
یا بزمگه بجرعه ی مستان شادخوار
هوش مصنوعی: خاک بهشت عدن شبیه به نوشیدنی ناب و مسکر است، یا در محیطی شاد و سرمست و خوشحال، مانند نشستی که در آن نوشیدنی‌های خوشمزه سرو می‌شود.
در بوستان خروش خروس صراحی است
یا بانک مرغ زار بر اطراف مرغزار
هوش مصنوعی: در باغ و گلستان صدای خروس طنین‌انداز است یا آواز پرندگان در کنار مرتع به گوش می‌رسد.
و امشب که روزنامه دولت سواد اوست
دارد نشانی از خط عنبر مثال یار
هوش مصنوعی: امشب که روزنامه دولت در دست من است، نشانی از خطی دارم که مثل یار من زیبا و دلکش است.
گوئی مگر شمامه ی عنبر بر آتشست
یا در چمانه آتش می می زند شرار
هوش مصنوعی: گویی که بویی دلپذیر مانند عطر مشک در آتش پیچیده است یا شعله‌های آتش به زیبایی در حال درخشیدن هستند.
کافلاک را دماغ معطّر شد از بخور
و اجرام را مشام معنبر شد از بخار
هوش مصنوعی: ابرها با عطر بخور خوشبو شدند و موجودات درخشان از بخار خوشبو شدند.
ما را چه غم کنون که به خلوتسرای ما
اقبال میر مجلس و شادیست غمگسار
هوش مصنوعی: اکنون که خوشبختی و شادی در جمع ماست، دیگر برای ما چه غم و اندوهی باقی مانده است؟
مجلس شکسته رونق بتخانه ی چگل
می آب برده از لب خوبان قندهار
هوش مصنوعی: مجلس پرشوکت و شادابی خود را از دست داده و بزم دل‌نشین بتخانه، به خاطر زیبایی‌ها و جاذبه‌های دل‌فریبی که در قندهار وجود دارد، تحت تأثیر قرار گرفته است.
زانها که جز بخواب نبینند خواب را
جز بخت خواجه کیست درینوقت هوشیار
هوش مصنوعی: آنهایی که فقط در خواب به سر می‌برند، در واقع بخت و شانس خود را نمی‌بینند. در این لحظه، چه کسی می‌تواند بیدار باشد؟
من غرق فکر گشته که امشب چه حالتست
کاین نقشهای نادره می گردد آشکار
هوش مصنوعی: من در افکار خود غرق شده‌ام و در مورد حال و هوای امشب فکر می‌کنم، چرا که تصویرهای باورنکردنی و خاصی در حال نمایان شدن هستند.
ناگه نگار لاله رخم در رسید و گفت
کای شرمسار نطق تو بر شاخسار سار
هوش مصنوعی: ناگهان معشوقی با چهره‌ی زیبا و سرخ مثل لاله به من رسید و گفت: ای شرمسار، سخنان تو مانند صدای پرنده‌ای در درختان می‌پیچد.
ملک جهان گرفته بتیغ سخنوری
وانگاه کرده از دو جهان عزلت اختیار
هوش مصنوعی: حاکمیت دنیا را با قدرت سخن به دست گرفته و سپس از دو جهان کناره‌گیری کرده است.
وقت حصول دخل و تو موقوف ارتفاع
گاه صلای بذل و تو محبوس افتقار
هوش مصنوعی: زمانی که درآمد به دست می‌آید، بالا رفتن و رشد تو متوقف می‌شود، در حالی که ناله و زاری برای بخشش و کمک به تو ادامه دارد و تو در نیازمندی و وابستگی باقی می‌مانی.
امشب شب زفاف مه برج و سروریست
مخدوم بنده پرور و دستور کامگار
هوش مصنوعی: امشب شبی است که ماه در بالاترین زیبایی خود قرار دارد و این شب، شب جشن و شادی است. سرور من که همواره مرا مورد محبت و توجه خود قرار داده، در این شب خوشحالی و موفقیت است.
فرخنده تاج دولت و دین آنکه چرخ را
درهم شکست رفعت او دست اقتدار
هوش مصنوعی: شخصی که تاج و شکوه دولت و دین را دارد، خوشحال و سعادتمند است. او کسی است که توانسته است قدرت آسمان را به چالش بکشد و مقام و جایگاهش به واسطه توانایی و اقتدارش بالا رفته است.
بهر نثار سدّه علیای آصفی
عقدی گهر برآر ز طبع گهر نثار
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگداشت مقام علیای آصف، دست به کار شو و گوهری زیبا از دل طبیعت به نمایش بگذار.
بیرون فرست زاده ی جان را بتهنیت
تا بر زمین عجز نهد روی اعتذار
هوش مصنوعی: فرزند جانت را به خوشحالی و تبریک به بیرون بفرست تا بر زمین، در برابر ناتوانی‌اش، عذرخواهی کند.
بنواز نوبتی ز همایون که راستی
چون بلبل چمن سزدش مدح خوان هزار
هوش مصنوعی: با نواختن خوش و ساز دلنواز، شایسته است که مانند بلبل در باغ، به ستایش او بپردازیم و هزاران شعر در وصفش سراییم.
قولی بدین نوا و سرودی بدین ادا
نظمی بدین طریقه و شعری بدین شعار
هوش مصنوعی: گفته‌ای در این نوا و آواز، و شعری به این روش و با این معنا.
کای شش جهت ز قلزم جود تو یک بخار
وی نه فلک ز عرصه ی جاه تو یک غبار
هوش مصنوعی: ای که در شش جهت، نعمت‌های تو مانند بخار و ناپایدار است و نه تنها این، بلکه عظمت و مقام تو نیز مانند غباری در عرصه‌ی فراخی قرار دارد.
ارکان کعبه ی حرمت سدره را مطاف
و اطراف موقف کرمت کعبه را مزار
هوش مصنوعی: بنیاد کعبه که مکانی مقدس و با احترام است، مانند درخت سدر است که دور آن محل زیارت و احترام به جایگاه توست.
قانون معدلت بشکوه تو مستقیم
بنیاد مملکت بحفاظ تو استوار
هوش مصنوعی: قانون برابری و عدالت که به زیبایی از تو شکل می‌گیرد، پایه و اساس کشور است و امنیت آن به توجه و حمایت تو بستگی دارد.
عقل گره گشای ز ذهن تو مستفید
جام جهان نمای ز رای تو مستعار
هوش مصنوعی: عقل تو به کمک می‌آید و مشکلات را حل می‌کند، و دنیای درونت از خیال و تفکر تو شکل می‌گیرد.
ادرار گیر دست نو تا ابر در هوا
و اجری ستان طبع تو تا قطره در بحار
هوش مصنوعی: دستت را از نوک ابرها بگير و به خويشتن توجه کن، زيرا طبع تو همانند قطره‌ای است که در دریا غرق می‌شود.
شاخ امید را زنوال تو بیخ و برگ
منسوج فضل را ز ضمیر تو پود و تار
هوش مصنوعی: امید تو به من قوت می‌بخشد و میوه‌های آن باعث رونق زندگی‌ام می‌شود. فضل و خوبی تو، مانند الگو و بافته‌ای در وجود من جای دارد و به من زیبایی و ارزش می‌دهد.
از مجلس کمال تو ناهید یک ندیم
وز موکب جلال تو خورشید یک سوار
هوش مصنوعی: از مجالس زیبایی تو، مانند ناهید، یک دوست و همراه دارم و از دربار بزرگ و عظمت تو، مانند خورشید، یک سواره دارم.
رایت که هست مشرف دیوان کن فکان
مجموع روزنامه ی امسال خوانده پار
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که توصیه می‌شود که نگاهی به سوابق و نوشته‌های سال جاری بیندازید، چرا که آن‌ها می‌توانند به شما در درک و تحلیل وضعیت فعلی کمک کنند.
چرخی اگر چنانک بود چرخ را ثبات
بحری اگر چنانک بود بحر را قرار
هوش مصنوعی: اگر چرخ گردون همچنان ثابت می‌ماند، و اگر دریا هم آرام و بی‌حرکت بود، همه چیز در زندگی ما به یک شکل ثابت و بدون تغییر باقی می‌ماند.
هر روز شاه گنبد نیلوفری ز بام
پیش تو بر زمین فتد از روی اضطرار
هوش مصنوعی: هر روز، به خاطر نیاز و اضطرار، شاه گنبد نیلوفری از بالای سر تو به زمین می‌افتد.
گیتی بتیغ بید در ایام عدل تو
بیخ خلاف برکند از طرف جویبار
هوش مصنوعی: دنیا در دوران عدل تو مانند گیاهی است که با شمشیر بیداد از ریشه کنده شده و از حاشیه جویبار برطرف شده است.
از خیط شمس دیو سپید سپیده را
چون بختیان نفاذ تو بر سر کند مهار
هوش مصنوعی: از نور خورشید، سپیده دم به مانند بخت خوب تو، قدرت و نفوذی را بر سر می‌زند که همچون افساری بر مهار می‌شود.
دست تو بحر را ندهد قطره ئی مجال
حلم تو کوه را ننهد ذره ئی وقار
هوش مصنوعی: دست تو به دریا هیچگاه اجازه نمی‌دهد که قطره‌ای آرامش پیدا کند و خویشتن‌داری تو همواره کوه را کهن نمی‌کند که ذره‌ای از وقار را از دست بدهد.
لطف تو گرنه نامیه را تقویت کند
جعد بنفشه را نبود تاب انکسار
هوش مصنوعی: اگر لطف تو نباشد، زیبایی شکوفه بنفشه نمی‌تواند از خجالت و ضعف خود بیرون بیاید و خود را نشان دهد.
گر تندباد کین تو بر چرخ بگذرد
از چشمه سار مهر بر آید درخت نار
هوش مصنوعی: اگر طوفان کینه‌توزی بر آسمان بگذرد، از چشمه‌های محبت درخت نارنج جوانه خواهد زد.
ور بر چمن ز گلبن جودت وزد نسیم
بر جای برگ گل ورق زر دمد ز خار
هوش مصنوعی: اگر نسیم خوشبو از باغ گلابی به سمت چمن بوزد و برگ گل را نوازش کند، و اگر بر سر خارها، برگه‌های زرین بتابد.
نرگس بود ز شوق لقای تو دیده ور
سوسن شود ز حرص ثنایت سخن گزار
هوش مصنوعی: این شعر به دو گل اشاره دارد: نرگس و سوسن. نرگس به خاطر عشق و شوقی که به دیدن معشوق دارد، خوب می‌بیند و سوسن به خاطر حرص و تمایل به ستایش و تعریف از معشوق، زبان به سخن می‌گشاید. به نوعی، این ابیات بیانگر احساسات عمیق و زیبایی است که عشق می‌تواند در دل انسان ایجاد کند و چگونگی تأثیر آن بر رفتار و احساسات مختلف.
بحر فراخ دل بیسارت خورد یمین
زیرا که از یمین تو حاصل کند یسار
هوش مصنوعی: دریای وسیع دل تو به سمت راست می‌رود چون از سمت راست تو بهره‌مند می‌شود.
چون خاک درگهت گهر تاج انجمست
چون تاج سر بخسرو انجم فرومیار
هوش مصنوعی: مهر و زیبایی تو به اندازه‌ای است که همچون سنگ‌های گرانبها در خاک، ارزشمند و باعظمت هستند. چنین نکن که زیبایی و شکوهت را درک نکنند و از دست بدهند.
دیوان من که روضه ی انوار مدح تست
بر هفت هیکل فلکش زیبد افتخار
هوش مصنوعی: کتاب شعر من که سرشار از نور و زیبایی توست، بر هفت جهان و آسمان‌ها شایسته افتخار است.
لیل و نهار من چو سواد و بیاض اوست
خوانم ثنای ذات تو باللیل و النهار
هوش مصنوعی: شب و روز من مانند سیاه و سفیدی اوست، من در شب و روز تو را ستایش می‌کنم.
کلک نحیف بین که بر ایتام خاطرم
با نالهای زیر کند گریه های زار
هوش مصنوعی: نگاه کن به آن قلم نازک که با ناله‌های زیر، بر دل یتیمان تأثیر می‌گذارد و آن‌ها را به گریه می‌اندازد.
دل را بدار ضرب مدیحت برم ولی
نبود درست قلب مرا حبه ئی عیار
هوش مصنوعی: دل را به خاطر مدح و ستایشت تحت فشار می‌گذارم، اما حقیقت این است که قلب من هیچگونه بی‌ثباتی را نمی‌پذیرد.
باشد میان شعر دو نیم از برای انک
بر تیغ آبدار زبانم کند گذار
هوش مصنوعی: میان شعر، دو بخش وجود دارد که برای من این توانایی را دارد که با زبان شیرین و تند، به زیبایی منتقل شود.
داند خضر که راحت روح سکندرست
اشعار من که دارد از آب حیوة عار
هوش مصنوعی: خضر می‌داند که آرامش روح سکندر در اشعار من نهفته است، چون این اشعار از آب حیات که نسیم زندگی است، بهره‌مندند.
شاید که ابن مقله بچشمش کند سواد
هر چند پیش مردم تر دامنست خوار
هوش مصنوعی: شاید ابن مقله با چشمانش به نوشته‌اش نگاه کند، هرچند در نظر مردم به خاطر بزرگی و مقامی که دارد، ارزشش کمتر به نظر می‌رسد.
گویم بروزگار جفائی که می برم
دور از جناب درگهت از دست روزگار
هوش مصنوعی: می‌گویم به خاطر ناعدالتی‌هایی که پیش می‌آید، از محضر تو دور افتاده‌ام و این دوری ناشی از فشارهای روزگار است.
زنهار کز سرم بکرم سابه برمگیر
کایم بزیر سایه ی لطفت بزینهار
هوش مصنوعی: مواظب باش که از روی محبت و مهربانی، مرا فراموش نکنی، زیرا من تحت سایه‌ی لطفت به سر می‌برم و به آن نیازمندم.
آزادی از تو هست بسی بنده را چو سرو
لیکن کجا بدست تهی بر دهد چنار
هوش مصنوعی: آزادی برای تو بسیار است، مانند سرو که آزاد و بلند است، اما بنده‌ای که دستش خالی است، نمی‌تواند به چناری که دیگران به آن دسترسی دارند برسد.
چون دوحه ئی بباغ مدیحت چو من نخواست
تا کی روا بود که نه برگم بود نه بار
هوش مصنوعی: به من نگاه کن که مانند درختی در باغ تو هستم، اما نه برگ دارم و نه میوه‌ای. آیا می‌توانم تا ابد در این حال بمانم؟
چشمم ز نوک کلک جواهر فشان تو
دارد دو درج گوهر ناسفته یادگار
هوش مصنوعی: چشمم به زیبایی‌های تو که همانند جواهرات می‌درخشد، دو گوهر ارزشمند و نایاب را به خاطر سپرده است.
بیمار فاقه گشتم و هیچم طبیب نیست
آخر بکن دوای من خسته نزار
هوش مصنوعی: من به شدت بیمار شده‌ام و هیچ درمانگری نیست که به کمکم بیاید، بنابراین خواهش می‌کنم که درد من را درمان کنی.
گر رنج خویش عرضه کنم بر تو زان مرنج
کامروز جز تو نیست طبیبی در این دیار
هوش مصنوعی: اگر زحمات و دردهای خود را برایت بازگو کنم، ناراحت نشو، زیرا امروز در این سرزمین هیچ کس جز تو دکتری وجود ندارد.
چون نرگس از تو زان بودم چشم سیم و زر
کافتاده ام ز جام سخای تو در خمار
هوش مصنوعی: چشمانم مانند گل نرگس به زیبایی تو می‌نگرد و از شراب بخشش تو، در حالتی مدهوش و سرمست شده‌ام.
ابکار فکرتم بنگر در ره امید
بنشسته بر دریچه ی خاطر بانتظار
هوش مصنوعی: فکر جوان و خلاق تو را به تماشا نشسته، در راه امید و آرزو، بر لبه ی ذهن و دل خود که در انتظار است.
پوشیده رخ ببرقع شبگون چو آفتاب
زان رو که گشته اند زرای تو شرمسار
هوش مصنوعی: چهره‌ات در زیر پوشش شب مانند آفتاب درخشان است، به همین دلیل است که زینت‌های تو شرمنده شده‌اند.
بر چشم در نثار کنم جایشان از آنک
هستند همچو دانه لولوی آبدار
هوش مصنوعی: چشمانم را به عشق و احترام به آنان تقدیم می‌کنم، زیرا مانند دانه‌ای نرم و شیرین هستند که در دسترس و قابل چشیدن‌اند.
سودانگر که جیب قصب را کنند چاک
در آرزوی مدح تو روزی هزار بار
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر تو در انتظار مدح و ستایش است، هر روز هزار بار تلاش می‌کند و جیب خود را برای این کار پاره می‌کند.
آری ز بحر چون نتوانند شد برون
ناید قصبچه ی قلمی شان بهیچ کار
هوش مصنوعی: هرگاه از عمق دریا نتوانند خارج شد، قلمی که در دست دارند، هیچ کارایی نخواهد داشت.
تا بر فلک بود شه سیاره را مسیر
تا بر مدر کند فلک تیزرو مدار
هوش مصنوعی: تا زمانی که پادشاه سیاره‌ها در آسمان باشد، فلک نیز مسیر خود را به‌سرعت معین می‌کند.
پیراهن سرور ز دست فلک مدر
وز دامن نشاط و طرب دست بر مدار
هوش مصنوعی: پیراهن خوشبختی از دستان بخت بدست آمده و شادی و خوشی به دور این پیراهن می‌چرخد.
بادا بجنب قدر تو کونین مختصر
و افلاک بر مراد دلت کرده اختصار
هوش مصنوعی: باد در حرکت است و به خاطر تو، این دو جهان در کوتاهی و فشردگی خود قرار گرفته‌اند و آسمان‌ها نیز مطابق خواسته‌ات به همین اندازه مختصر شده‌اند.
تا باشد از شمار برون جنبش سپهر
چون جنبش سپهر بقای تو بی شمار
هوش مصنوعی: تا زمانی که حرکت آسمان ادامه دارد، تداوم تو نیز بی‌پایان و نامحدود خواهد بود.
زین اجتماع شمس و قمر یافته شرف
زین اتصال دولت و دین جسته اعتبار
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که از پیوند و هم‌نشینی خورشید و ماه، به جایگاه و مقام بلندی دست یافته‌ایم. همچنین از ارتباطی که بین قدرت و مذهب وجود دارد، ارزش و اعتبار نیز به وجود آمده است.