شمارهٔ ۲۲ - فی مدح الصاحب السعید بهاء الدولة و الدین الیزدی طاب ثراه و یصف القلم
قمری قاری نگر بگرفته در منقار قیر
بی تکلم در کلام و بی ترنم در صفیر
مرغ جمشیدست و چونجمشید بازرین سلب
مار ضحاکست و چون ضحاک بر سیمین سریر
مرغ خوانندش چو باشد زر جهانی را نوا
مار گویندش چو آید زو جهانی در نفیر
همچو ذوالقرنین بر ظلمت زده زرین علم
وانگه از سرچشمه ی آب حیوتش ناگزیر
چشمه ی خضرش زبان و کرم ایوبش بدن
اشک یعقوبش لعاب و لحن داودش صریر
مشربش زنگبار و آشیانش در ختن
سیر او بر دشت سیم و غوص او در بحر قیر
گرچه خط عنبرینش می دهد گرد عذار
راست چون طفلیست کاید از دهانش بوی شیر
فرش قالی بافد اما هر دمش گوید خرد
کاین قصب را بین کشیده نقش ششتر بر حریر
مارمشک افشان ز مور عنبری صورت نمای
مور مشک آسا ز مار حمیری صورت پذیر
از شب خورشید زا چون صبح صادق در طلوع
بر سپهر شب نما چون نجم ثاقب در مسیر
لجه دریای قیر از جزر و مدش پر بخار
دامن صحاری سیم از خط و خالش پر عبیر
از بخار او معطر قصر سلطان دماغ
وز عبیر او معنبر جیب سکّان ضمیر
مار بیمارست وحی ناطقش داند حکیم
پخته خوارش می نهند و خامه اش خواند دبیر
گرنه مجروحست خون از وی چرا گرد دروان
ورنه رنجورست رنگش از چه باشد چون زریر
عقل کل ذوالنون مصری گویدش وین دور نیست
زانک دانش را مشارست و معانی را مشیر
لیلة القدرش بود تسبیح در روز برات
یولج اللیلش بود اوراد در شبهای تیر
گر ندیدی ماهی ذوالنون و دریای محیط
راستی ماهیت او بین و انگشت وزیر
سر نهد بر خط حکمش آفتاب شرق و غرب
زان سبب شد آفتاب شرق و غربش دستگیر
اختر برج نظام الملک طوسی کهف ملک
آنک او را کمترین لالا بود بدر منیر
آصف ثانی بهاء الحق و الدین کز علو
باشد از خاک درش گردی سپهر مستدیر
آب تیغش گوهر تأئید را بحر محیط
نوک کلکش کشته اومید را ابر مطیر
طاق کسری در ازای بارگاهش منکسر
قصر قیصر با وجود طاق ایوانش قصیر
اصطناع بحر و کان از ابر دستش مستعار
ارتفاع آسمان از آستانش مستعیر
گر وزد بر عرصه محشر سموم هیبتش
دل بسوزد آتش سوزنده را بر زمهریر
آسمان منحنی را سایه ئی بر سر فکن
زانکه همچون عقل دراکت جهاندیدست و پیر
بنده چون از انوری خاطرت گوید سخن
آب گردد از حیای آتش طبعش اثیر
ور دمد بر آتش دوزح نسیم رافتش
آب گردد از حیای آتش طبعش اثیر
ور دمد بر آتش دوزخ نسیم رافتش
خنده بر گلدسته جنت زند نار سعیر
ای کف دریا نوالت آزرا نعم الکفیل
وی دل دانش پناهت عقل را نعم النصیر
قرة العین سپهری کافتابش می نهند
چشم عالم بین ز گرد نعل گلگونت ضریر
درفتد از صدمت کین تو تیغ از چنگ مهر
بشکند از صولت قهرت قلم در دست تیر
گر ز طبع خصم دم سرد تو گردون دم زند
بفسرد سرچشمه ی جوشان خور در ماه تیر
چرخ برگرد درت می گردد از بهر دو قرص
همچو بر خاک سر کوی جوانمردان فقیر
هر چه از جمع ایادی تو در عقد آورند
هفت کشور باشد از معشار آن عشر عشیر
شمس اگر دادی مرا در سعدی طالع مدد
لاف خاقانی زدی طبع رشیدم با ظهیر
با وجود آنک بیشم از کمال عنصری
سر بفرزندی نهد در باب دانائی مجیر
در ازل گوئی چو هر کس را نصیبی داده اند
زخم پیکان آمد این دلخسته را از چرخ پیر
در مدیحت چون کمان نطق بر گردون کشم
آفتاب تیغ زن را بر فلک دوزم بتیر
مشتری داند که در بازار دانش پروری
با شعار شعر من شعری نیرزد یک شعیر
یکنظر با من کن ای چو نعقل کل صاحبنظر
وز نظر مفکن مرا ای همچو دولت بینظیر
حضرت دستور و شعرم کشته آب از شرم آنک
نقد من قلبست و روز روشن و ناقد بصیر
تا بود پیروز بر لشکر کش مهراج زنک
قیصر قصر فلک با تیغ تیز مستنیر
هر کجا نهضت کنی از نصرت و فتحی دگر
بخت پیروزت مبشّر باد و اقبالت بشیر
روز میمون تو فرخ باد و فالت روز به
بخت فیروزت مبشر باد و اقبالت بشیر
بر خواقیم فلک طبع قضا حکمت مطاع
بر تقادیر زمان رای قدر قدرت قدیر
سدّه بوس بارگاهت هم وضیع و هم شریف
خاکروب آستانت هم صغیر و هم کبیر
مطربت ناهید و چون ناهید در مجلس هزار
خاطرت خورشید و چونخورشید در عالم خطیر
روز عمرت بی زوال و ملک و دولت مستدام
دوستان در اوج تعظیم و بداندیشان حقیر
شمارهٔ ۲۱ - فی مدح الملک الاعظم معز الدنیا و الدین ملک حسین طاب ثراه: آن بحر دم کشت و ازو دهر پر بخارشمارهٔ ۲۳ - فی مدح الصاحب الاعظم جمال الدین احمد: ای بصورت چو صد هزار نگار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قمری قاری نگر بگرفته در منقار قیر
بی تکلم در کلام و بی ترنم در صفیر
هوش مصنوعی: قمری که در زبانش قیر دارد، در سکوت و بیصدا در حال خواندن است و هیچ نغمهای از او شنیده نمیشود.
مرغ جمشیدست و چونجمشید بازرین سلب
مار ضحاکست و چون ضحاک بر سیمین سریر
هوش مصنوعی: پرندهای که به جمشید تعلق دارد و به زیبایی اوست، در واقع نشاندهندهٔ نابودی و رنج است و از دست ضحاک که بر تخت نقرهای نشسته، زجر میکشد.
مرغ خوانندش چو باشد زر جهانی را نوا
مار گویندش چو آید زو جهانی در نفیر
هوش مصنوعی: وقتی که مرغی با صدای خوش آواز میخواند، به آن آواز جهانی بخشیده میشود. اما وقتی که ماری به صدا در میآید، آن صدا به ناله و زاری تبدیل میشود و تأثیری ناگوار بر جهان دارد.
همچو ذوالقرنین بر ظلمت زده زرین علم
وانگه از سرچشمه ی آب حیوتش ناگزیر
هوش مصنوعی: مانند ذوالقرنین، کسی که بر تاریکیها آگاهی و دانشی درخشان دارد، و سپس از منبع حیاتبخش و زندهکنندهای بهرهمند میشود که نمیتواند از آن چشمپوشی کند.
چشمه ی خضرش زبان و کرم ایوبش بدن
اشک یعقوبش لعاب و لحن داودش صریر
هوش مصنوعی: چشمهای که به طراوت زندگی مراد میدهد، با زبانی نرم و مهربان شبیه کرم ایوب، و بدنی پر از اشک مانند یعقوب، با نغمهای دلنشین و دلربا همچون داوود، صدا و پیامی شیرین دارد.
مشربش زنگبار و آشیانش در ختن
سیر او بر دشت سیم و غوص او در بحر قیر
هوش مصنوعی: مشرب او از زنگبار است و خانهاش در ختن، گردش او در دشتهای نقرهای و جستجویش در دریاهای تاریک است.
گرچه خط عنبرینش می دهد گرد عذار
راست چون طفلیست کاید از دهانش بوی شیر
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خطی که بر چهرهاش است مانند عطر خوشی میباشد، اما همچنان مانند کودکیست که از دهانش بوی شیر به مشام میرسد.
فرش قالی بافد اما هر دمش گوید خرد
کاین قصب را بین کشیده نقش ششتر بر حریر
هوش مصنوعی: فرش توسط قالیباف بافنده میشود، اما هر لحظه عقل و خرد به او میگوید که این پارچه را ببین که نقش و نگار زیبا و چشمنوازی بر روی آن ایجاد شده است.
مارمشک افشان ز مور عنبری صورت نمای
مور مشک آسا ز مار حمیری صورت پذیر
هوش مصنوعی: مار مشکی که بوی عطر را پخش میکند، شبیه به موری است که بوی عنبر میدهد. همچنین، موری که صورت خود را به شکل ماری حمیری درآورده است، نشاندهندهی زیبایی و حیرت است.
از شب خورشید زا چون صبح صادق در طلوع
بر سپهر شب نما چون نجم ثاقب در مسیر
هوش مصنوعی: از شب، خورشید زاییده میشود و صبح راستین در حال طلوع بر آسمان شب نمایان میگردد، مانند ستاره درخشان که در مسیر خود میدرخشد.
لجه دریای قیر از جزر و مدش پر بخار
دامن صحاری سیم از خط و خالش پر عبیر
هوش مصنوعی: دریای تاریک و غلیظ به خاطر جزر و مدش پر از بخار است و دشتهای نقرهای به خاطر خطوط و نشانههایش بوی خوشی دارند.
از بخار او معطر قصر سلطان دماغ
وز عبیر او معنبر جیب سکّان ضمیر
هوش مصنوعی: بخاراتی که از وجود او به مشام میرسد، قصر پادشاه را معطر میکند و عطر و بوی خوش او، فضایی معنوی و دلنشین به دلهای ساکنان میبخشد.
مار بیمارست وحی ناطقش داند حکیم
پخته خوارش می نهند و خامه اش خواند دبیر
هوش مصنوعی: مار بیمار، به وضعیت ناتوان و آسیبدیده اشاره دارد که تنها حکیمی میتواند حال او را درک کند. در این وضعیت، به جای توجه به او، افراد نادان یا ناپخته او را بیارزش و خشک میپندارند و همین امر سبب میشود که دبیران (یا نویسندگان) تنها به ظاهر او توجه کنند و او را ناچیز بشمارند. در حقیقت، این جمله نشاندهندهی این است که در جهانی که افراد ناپخته و بیدانش به قضاوت میپردازند، تنها اندیشمندان واقعی میتوانند ارزش و مفهوم واقعی اوضاع را درک کنند.
گرنه مجروحست خون از وی چرا گرد دروان
ورنه رنجورست رنگش از چه باشد چون زریر
هوش مصنوعی: اگر او زخمی است، پس چرا خون از او نمیریزد؟ و اگر او بیمار است، پس چرا رنگش مانند زریر (شخصی قوی و نیرومند) اینگونه درخشان است؟
عقل کل ذوالنون مصری گویدش وین دور نیست
زانک دانش را مشارست و معانی را مشیر
هوش مصنوعی: عقل کل، ذوالنون مصری میگوید که این موضوع دور از دسترس نیست، زیرا علم و دانش به همکاری و پیوستگی نیاز دارند و معانی به همدیگر راهنمایی میکنند.
لیلة القدرش بود تسبیح در روز برات
یولج اللیلش بود اوراد در شبهای تیر
هوش مصنوعی: شب قدر باعث برکت و رحمت است، مانند تسبیحی که در روز برات و شبهای روشن و تیر میدرخشد و فضایل آن در دل شبها نهفته است.
گر ندیدی ماهی ذوالنون و دریای محیط
راستی ماهیت او بین و انگشت وزیر
هوش مصنوعی: اگر ماهی ذوالنون و دریای وسیع را ندیدی، حقیقت وجود او را ببین و به دقت در مورد وزیر فکر کن.
سر نهد بر خط حکمش آفتاب شرق و غرب
زان سبب شد آفتاب شرق و غربش دستگیر
هوش مصنوعی: آفتاب شرق و غرب بر سر خط فرمانش تابیده و از همین رو آفتاب شرق و غرب او را درک کرده و به مددش آمده است.
اختر برج نظام الملک طوسی کهف ملک
آنک او را کمترین لالا بود بدر منیر
هوش مصنوعی: ستاره درخشان نظام الملک طوسی، که مانند پادشاهی است که کمترین خدمتکارش، نورانی و درخشان است.
آصف ثانی بهاء الحق و الدین کز علو
باشد از خاک درش گردی سپهر مستدیر
هوش مصنوعی: آصف ثانی، او که به حق و دین بها میدهد، از بلندی و مقام رفیع خود، همچون گردی که در آسمان میچرخد، بر خاک میتابد.
آب تیغش گوهر تأئید را بحر محیط
نوک کلکش کشته اومید را ابر مطیر
هوش مصنوعی: تیغ او مانند آب درخشان است و سرانجام، گنجینه تأیید را در دل دریا به تیزی نوک خود تسخیر کرده است و امید را به وسیله ابر بارانزا نابود کرده است.
طاق کسری در ازای بارگاهش منکسر
قصر قیصر با وجود طاق ایوانش قصیر
هوش مصنوعی: طاق کسری به خاطر عظمت بارگاهش شکسته شده و قصر قیصر با وجود ایوانش، به اندازهای کوچک و ناچیز به نظر میرسد.
اصطناع بحر و کان از ابر دستش مستعار
ارتفاع آسمان از آستانش مستعیر
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن زیبایی و عظمت طبیعت میپردازد. در آن اشاره شده است که دریا مانند بخت و تقدیر انسان، از ابرها تغذیه میکند و آسمان به اوج خود با نیرویی که از دست او میگیرد، ارتفاع مییابد. در واقع، شاعر با استفاده از استعارههای زیبا، به ارتباط میان عناصر طبیعی و تأثیر آنها بر یکدیگر اشاره دارد.
گر وزد بر عرصه محشر سموم هیبتش
دل بسوزد آتش سوزنده را بر زمهریر
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت بادهایی از نوع سموم بوزد، شوکت و عظمت او باعث میشود که دلها بسوزد و آتش سوزان را بر سرما و یخبندان غالب آورد.
آسمان منحنی را سایه ئی بر سر فکن
زانکه همچون عقل دراکت جهاندیدست و پیر
هوش مصنوعی: آسمان به شکل قوسی است، بر سر خود سایهای بیفکن زیرا که مانند عقل و درک تو، دنیای بزرگ را دیده است و تجربههای زیادی دارد.
بنده چون از انوری خاطرت گوید سخن
آب گردد از حیای آتش طبعش اثیر
هوش مصنوعی: وقتی بنده از انوری یاد میکند، سخن او به قدری با حیا و حرمت است که انگار آب میشود و دلیلی بر شعلهور بودن طبع اوست.
ور دمد بر آتش دوزح نسیم رافتش
آب گردد از حیای آتش طبعش اثیر
هوش مصنوعی: اگر نسیم محبت بر آتش جهنم بوزد، آن را بهقدری نرم و ملایم میکند که به خاطر حیا و ویژگیهای خودش، آب میشود.
ور دمد بر آتش دوزخ نسیم رافتش
خنده بر گلدسته جنت زند نار سعیر
هوش مصنوعی: اگر نسیم رحمت به آتش دوزخ وزیده شود، آنگاه شعلههای سوزان آن، مانند خندهای بر گلدستههای بهشت به نظر میرسند.
ای کف دریا نوالت آزرا نعم الکفیل
وی دل دانش پناهت عقل را نعم النصیر
هوش مصنوعی: ای کف دریا، نعمت تو به مانند راهنما و حامی است، و دل دانشت به عقل پناه میبرد و عقل نیز به عنوان یاور و حامی تو به شمار میآید.
قرة العین سپهری کافتابش می نهند
چشم عالم بین ز گرد نعل گلگونت ضریر
هوش مصنوعی: چشمهای عالم برای دیدن نیکوترین چیزها، تحت تأثیر نور درخشان و زیبایی صورت تو قرار میگیرد. زیبایی تو مانند نعل گلورنگی است که در دلها نقش میبندد و باعث روشنایی چشمها میشود.
درفتد از صدمت کین تو تیغ از چنگ مهر
بشکند از صولت قهرت قلم در دست تیر
هوش مصنوعی: از دشواری و شدت کار تو، تیغ از دست خداوند جدا میشود و با نیروی خشم تو، قلمی که در دست تیر است، میشکند.
گر ز طبع خصم دم سرد تو گردون دم زند
بفسرد سرچشمه ی جوشان خور در ماه تیر
هوش مصنوعی: اگر دشمن از طبع خود حرفی سرد بزند، زمانی که آسمان دم بزند و زندگی را دچار یأس کند، نباید نگران شد؛ زیرا خورشید همچنان در تیرماه میتابد و شکوفایی و انرژی خود را دارد.
چرخ برگرد درت می گردد از بهر دو قرص
همچو بر خاک سر کوی جوانمردان فقیر
هوش مصنوعی: زمانه همچون چرخش خود، در اطراف تو می چرخد و این برای دو دانه نان است؛ مانند آنهایی که بر خاک کوی مردان بزرگ و سخاوتمند زندگی می کنند.
هر چه از جمع ایادی تو در عقد آورند
هفت کشور باشد از معشار آن عشر عشیر
هوش مصنوعی: هر چه از دستیاران و یاران تو به انجام برسد، حاصلش به اندازهای باارزش و بزرگ است که میتوان آن را معادل هفت کشور دانست.
شمس اگر دادی مرا در سعدی طالع مدد
لاف خاقانی زدی طبع رشیدم با ظهیر
هوش مصنوعی: اگر شمس به من کمک کرده و من در سعدی از بخت خود بهرهمند شدم، پس نمیتوانی ادعا کنی که مثل خاقانی هستی. زیرا طبیعت و استعداد من، برتر از آن است که به راحتی قابل مقایسه با دیگران باشد.
با وجود آنک بیشم از کمال عنصری
سر بفرزندی نهد در باب دانائی مجیر
هوش مصنوعی: با اینکه من از نظر فضیلت و کمال در سطح بالایی قرار دارم، اما به خاطر دانایی و آگاهی فرزندانم، به آنها احترام میگذارم و این را در نظر میگیرم.
در ازل گوئی چو هر کس را نصیبی داده اند
زخم پیکان آمد این دلخسته را از چرخ پیر
هوش مصنوعی: در آغاز زمان، گفته میشود که به هر کسی نصیب و روزیای دادهاند، اما این دل خسته از چرخ زمان دچار درد و زخم شده است.
در مدیحت چون کمان نطق بر گردون کشم
آفتاب تیغ زن را بر فلک دوزم بتیر
هوش مصنوعی: وقتی به ستایش تو میپردازم، مانند کمانی تند و تیز، نطق من به آسمان بلند میشود و همچون آفتابی درخشان، وجود تو را در اوج آسمان نمایان میکنم.
مشتری داند که در بازار دانش پروری
با شعار شعر من شعری نیرزد یک شعیر
هوش مصنوعی: در بازار علم و دانش، تنها شعر و ادعای من نسبت به ارزش و اهمیت واقعی آن هیچ چیزی نیست و به اندازه یک دانه جو هم نمیارزد.
یکنظر با من کن ای چو نعقل کل صاحبنظر
وز نظر مفکن مرا ای همچو دولت بینظیر
هوش مصنوعی: به من نگاهی بیفکن ای صاحبنظر مانند نعقل کل و از نظر خود مرا دور نکن، ای مانند دولتی بینظیر.
حضرت دستور و شعرم کشته آب از شرم آنک
نقد من قلبست و روز روشن و ناقد بصیر
هوش مصنوعی: حضرت با احترام و تعظیم خاصی نسبت به شعر من از شدت احساس، تحت تأثیر قرار گرفته است. نقد من به گونهای است که مثل قلب و روشنایی روز به وضوح و وضوحپذیری است و کسی که او را نقد میکند، دیدی عمیق و روشن دارد.
تا بود پیروز بر لشکر کش مهراج زنک
قیصر قصر فلک با تیغ تیز مستنیر
هوش مصنوعی: تا زمانی که پیروزی بر لشکر به دست میآید، مهراج زنک که شبیه قیصر است، با شمشیر تیز خود بر فراز قصر آسمان میتازد.
هر کجا نهضت کنی از نصرت و فتحی دگر
بخت پیروزت مبشّر باد و اقبالت بشیر
هوش مصنوعی: هر جا که حرکتی آغاز کنی و پیروزی و موفقیتی به دست آوری، امیدوارم بخت تو همیشه یاور و شادکام باشد.
روز میمون تو فرخ باد و فالت روز به
بخت فیروزت مبشر باد و اقبالت بشیر
هوش مصنوعی: روز خوشی برای تو آرزو میکنم و امیدوارم نشانههای خوبی در آیندهات ببینید و بختت همیشه همراه و خوش یمن باشد.
بر خواقیم فلک طبع قضا حکمت مطاع
بر تقادیر زمان رای قدر قدرت قدیر
هوش مصنوعی: در آسمان، تقدیر و سرنوشت تحت فرمان عقل و حکمت قرار دارد و زمان نیز تحت تأثیر قدرت بیپایان و تواناییهای الهی است.
سدّه بوس بارگاهت هم وضیع و هم شریف
خاکروب آستانت هم صغیر و هم کبیر
هوش مصنوعی: در برابر مرقد تو، هر کسی با هر مقام و منزلتی وظیفهاش را انجام میدهد؛ از خدمتکاران گرفته تا بزرگترها و مهمترها. تمام افراد با هر سن و جایگاهی در خدمت تو هستند.
مطربت ناهید و چون ناهید در مجلس هزار
خاطرت خورشید و چونخورشید در عالم خطیر
هوش مصنوعی: موسیقیدانت مانند ناهید است و وقتی در مجلس مینوازد، هزاران یاد و خاطره را برایت به ارمغان میآورد. همچنین، او چنان درخشان است که همچون خورشید در دنیای پرچالش و دشوار میتابد.
روز عمرت بی زوال و ملک و دولت مستدام
دوستان در اوج تعظیم و بداندیشان حقیر
هوش مصنوعی: زندگیات همیشه پایدار باشد و دوران سلطنت و قدرتت همیشگی بماند. دوستانت در اوج احترام و بزرگی باشند و بداندیشان در مقابل تو کوچک و حقیر به نظر برسند.