گنجور

شمارهٔ ۲۱ - فی مدح الملک الاعظم معز الدنیا و الدین ملک حسین طاب ثراه

آن بحر دم کشت و ازو دهر پر بخار
با کوه آتشست و ازو چرخ پر شرار
چون ابر بر بلندی و چون قطره در نشیب
چون سیل بر سواحل و چون موج در بحار
سوی فراز شیر فلک زو در ارتعاش
سوی نشیب گاو زمین زو در اضطرار
هایل هیون بپویه و پیل دمان برزم
ببر بیان بحمله و ضیغم بکارزار
زو مرغ باز مانده و زو میغ در حیا
زو باد آب گشته و زو برق شرمسار
آتش نه لیکن از نفش آفاق پر سموم
دریا نه لیکن از دمش افلاک پر بخار
آن ابر بهمنست بدستان زمین نورد
یا رخش رستمست ازو پیلسم فگار
مانند نقره خنک فلک رایض قضا
از آفتاب بسته برو زین زرنگار
چرخس و چرخ را نتوان دید بر زمین
بحرست و بحر را نتوان یافت در قفار
البرز آهنین سم و زو دیو منهزم
بادش جهان نورد و سلیمان بر او سوار
جمشید بین که اطلس گلریز آسمان
کرد از برای غاشیه ی توسن اختیار
خورشید بین بجرم ثوابت هلال را
بر سمّ خاره سمّ فلک کرده استوار
گه چون نهنگ در لجج افکنده اضطراب
گه چون پلنگ در فلک آورده انکسار
باشد چو خاک در نظرش کوه آتشین
گردد چو آب بر گذرش باد نوبهار
گاهی چو مار حلقه زند گرد حلق مور
گاهی چو مور سر بدر آرد ز چشم مار
چون ادهم سیاوش از آتش کند گذر
چون باد پای گیو ز جیحون کند گذار
مقدار انک دیده بهم بر زند کسی
هر نقطه ئی بچرخ در آید هزار بار
هر دم که عزم سیر کند گرد این مدر
پرگاروار بر سر یک مو کند مدار
چون او بقبله روی درآرد بسان چرخ
بر آسمان رود کره خاک چون غبار
گر سایه اش بکوه بر افتد به نیمروز
گردد چو آب زهره ی تنین بتیره غار
حیران شود ز قطره او ابر باد پای
خون بفکند ز شیهه ی او شیر مرغزار
با دست اگر چنانکه بود باد بارگیر
مرغست اگر چنانک بود مرغ باد خوار
بحر محیط بین و ازو ماه را طلوع
چرخ بسیط بین و بر او شاه را قرار
اعظم امیر شیخ حسین شهریار شرق
جمشید باد مرکب و خورشید سایه دار
آنکو گدای درگه او را ز کبریا
بر قیصران قصر فلک زیبد افتخار
سرو ار بیابد از در او نام بندگی
آزاد گردد از چمن و طرف جویبار
شوید بخون دیده بدور عدالتش
رنگ شراب لعل ز لب کبک کوهسار
در آفتاب گردش از آثار عدل او
آشفتگی نیافتم الا بزلف یار
خونخواره ئی ندیدم از آسیب خنجرش
بیرون ز چشم لاله عذاران قندهار
پشت کرم ز تربیت جود او قویست
شخص ستم بتولیت زاد او نزار
ای دوحه سنان تو در مرغزار کین
آورده بارها سر شیران شرزه بار
ای هفت کوه کوهه تند جهان نورد
از بختیان سرکش خیل تو یک قطار
چون مرغ جان که بلبل بستان قدسیست
در گلشن مدیح تو دستانسرا هزار
دریای جود را ز بنان تو جزر و مد
دیبای فضل را ز بیان تو پود و تار
ایام را مجاری حکم تو پایمرد
و اجرام را مراقی دست تو دستیار
بحر فراخ دل بیمنت خورد یمین
و ابر گوهر فشان زیارت برد یسار
شبرنگ مه جبین فلک سرعت ترا
از خیط شمس تافته اند اختران فسار
در عرصه گاه معرکه کان دشت محشرست
دوزخ شود ز آتش خشم تو آشکار
در دست و پای تو سنت افتد چو بندگان
سلطان هفت کشور گردون بزینهار
نسرین آشیان فلک را بگاه صید
شهباز رایت تو بمخلب کند شکار
جام جهان نمای که خوانندش آفتاب
دارد ز نور رای تو یک لمعه یادگار
هر مه که ماه نو کند اظهار زرگری
گردون کند ز نعل سمند تو گوشوار
خورشید کو سپه شکن خیل انجمست
هر شب رود ز ضربت تیغ تو در حصار
خوارست پیش نیزه تو جان بدسگال
زان روی بدسکال تو شد نیزه خوار خوار
از فکر ابر دست گهر پاش خسروی
طبعم شود چو بحر در افشان گهر نثار
یک ذره پیش خاطر من گاه مدحتت
نبود درست مغربی مهر را عیار
کلکم که عندلیب گلستان دانشست
گشتست ز آرزوی مدیحت سخن گزار
گر بر فلک برد ملک اوراق شعر من
شعری ز شعر روح فزایم کند شعار
عقل ار کند شعار کمالات وافرت
مشنو که تا بروز شمارش کند شمار
ور روزگار در قلم آرد مناقبت
او را چگونه دست دهد جز بروزگار
تا باشد از کنار مبرا محیط چرخ
بادا محیط جاه و جلال تو بسی کنار
محصول کن فکان ز عطای تو مستفاد
و اموال بحر و کان ز سخای تو مستعار
قطب صوامع فلکی مدحت ترا
اوراد خویش ساخته باللیل و النهار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن بحر دم کشت و ازو دهر پر بخار
با کوه آتشست و ازو چرخ پر شرار
هوش مصنوعی: این دریا همچون جایی است که زندگی از آن آغاز می‌شود و دنیا از بخار آن پر شده است. در عین حال، کوه آتشین و آسمانی پر از شعله و نور دارد.
چون ابر بر بلندی و چون قطره در نشیب
چون سیل بر سواحل و چون موج در بحار
هوش مصنوعی: شما مانند ابری که در ارتفاعات قرار دارد و مانند قطره‌ای که در پایین دره است، می‌توانید در موقعیت‌های مختلف و در شرایط گوناگون ظاهر شوید. مانند سیلی که بر سواحل می‌بارد و مانند موجی که در دریاها به حرکت در می‌آید، شما می‌توانید جریان زندگی را با اشکال مختلف تجربه کنید.
سوی فراز شیر فلک زو در ارتعاش
سوی نشیب گاو زمین زو در اضطرار
هوش مصنوعی: جهت‌گیری به سمت بالای آسمان مانند شیر در حال حرکت است و به سمت پایین، زمین مانند گاوی در حال ناآرامی است.
هایل هیون بپویه و پیل دمان برزم
ببر بیان بحمله و ضیغم بکارزار
هوش مصنوعی: هیوان را به جستجو بفرست و در روز دمان به میدان جنگ بیفت و با شجاعت به نبرد بپرداز.
زو مرغ باز مانده و زو میغ در حیا
زو باد آب گشته و زو برق شرمسار
هوش مصنوعی: از پرنده‌ای که تحت تأثیر او قرار گرفتی دوری می‌کنی و در حالتی از شرم و حالت خاصی قرار داری، همچون آبی که تحت تأثیر باد قرار گرفته و برقی که به خاطر شرم نمی‌درخشد.
آتش نه لیکن از نفش آفاق پر سموم
دریا نه لیکن از دمش افلاک پر بخار
هوش مصنوعی: آتش نیست، اما از وزش بادها فضایی پر از گازهای سمی دارد. دریا نیست، اما از نفسش آسمان‌ها مه آلود و بخارآلود شده‌اند.
آن ابر بهمنست بدستان زمین نورد
یا رخش رستمست ازو پیلسم فگار
هوش مصنوعی: آن ابر در حال بارش است و به زمین می‌رسد، یا شاید شتر دلاور رستم است که از آن خطری به من می‌آید.
مانند نقره خنک فلک رایض قضا
از آفتاب بسته برو زین زرنگار
هوش مصنوعی: آسمان مانند نقره‌ای خنک و درخشان است و تقدیر از گرمای خورشید پناه گرفته است. از این تزیینات زیبا دور شو.
چرخس و چرخ را نتوان دید بر زمین
بحرست و بحر را نتوان یافت در قفار
هوش مصنوعی: در این دنیا مانند چرخ در حرکت هستیم و نمی‌توانیم چرخ را به وضوح بر روی زمین ببینیم. دریا را نیز نمی‌توان در بیابان پیدا کرد، به این معنا که برخی چیزها در مکان‌هایی مشخص وجود دارند و نمی‌توان به آسانی آنها را در جاهای دیگر یافت.
البرز آهنین سم و زو دیو منهزم
بادش جهان نورد و سلیمان بر او سوار
هوش مصنوعی: کوه‌های البرز به مانند فولاد محکم هستند و جادوی دیو در آن‌ها شکست خورده است. این مکان، میدان پیروزی‌ی سامانی است و سلیمان بر فراز آن سوار است.
جمشید بین که اطلس گلریز آسمان
کرد از برای غاشیه ی توسن اختیار
هوش مصنوعی: جمشید را ببین که چگونه آسمان را به رنگ زیبای گل‌ها درآورده است تا پوششی مناسب برای اسب‌هایش فراهم کند.
خورشید بین بجرم ثوابت هلال را
بر سمّ خاره سمّ فلک کرده استوار
هوش مصنوعی: خورشید چون در فضا می‌تابد، هلال را بر روی میخ‌های سخت آسمان محکم کرده است.
گه چون نهنگ در لجج افکنده اضطراب
گه چون پلنگ در فلک آورده انکسار
هوش مصنوعی: گاهی همچون نهنگی در دریاها دچار بی‌قراری است و گاهی مانند پلنگی در آسمان، شکست را به همراه دارد.
باشد چو خاک در نظرش کوه آتشین
گردد چو آب بر گذرش باد نوبهار
هوش مصنوعی: اگر او را همچون خاک در نظر بگیریم، کوه را همچون آتش پرشور خواهد ساخت و اگر آب به سمت او جاری شود، همچون بادی در بهار، حیات و تازگی به ارمغان خواهد آورد.
گاهی چو مار حلقه زند گرد حلق مور
گاهی چو مور سر بدر آرد ز چشم مار
هوش مصنوعی: گاهی انسان‌ها در زندگی مانند مار، به دور مشکلات و چالش‌ها می‌پیچند و خود را در مسیر دشواری قرار می‌دهند؛ اما در مواقعی دیگر، مثل مورچه‌ای که سرش را از خطر بیرون می‌آورد، شجاعت به خرج می‌دهند و به سمت جلو می‌روند.
چون ادهم سیاوش از آتش کند گذر
چون باد پای گیو ز جیحون کند گذار
هوش مصنوعی: زمانی که ادهم مانند سیاوش از آتش عبور می‌کند، می‌تواند به سرعت و چابکی مانند باد از جیحون عبور کند.
مقدار انک دیده بهم بر زند کسی
هر نقطه ئی بچرخ در آید هزار بار
هوش مصنوعی: هرگاه کسی به اندازه‌ای که من می‌گویم دقت کند، می‌تواند از هر نقطه‌ای که به آن نگاه می‌کند، هزاران بار چیزهای جدید و متفاوتی ببیند.
هر دم که عزم سیر کند گرد این مدر
پرگاروار بر سر یک مو کند مدار
هوش مصنوعی: هر زمان که کسی تصمیم بگیرد که در گرداگرد این مرکز حرکت کند، مانند پرگار که دور یک نقطه می‌چرخد، در آن نقطه ثابت خواهد ماند.
چون او بقبله روی درآرد بسان چرخ
بر آسمان رود کره خاک چون غبار
هوش مصنوعی: وقتی او به سمت قبله رو کند، مانند چرخ که در آسمان می‌چرخد، زمین مانند غباری پراکنده می‌شود.
گر سایه اش بکوه بر افتد به نیمروز
گردد چو آب زهره ی تنین بتیره غار
هوش مصنوعی: اگر سایه او بر کوه بیفتد، در میانه روز مانند آب زلالی می‌شود که در دمنوش تاریک غار جاری است.
حیران شود ز قطره او ابر باد پای
خون بفکند ز شیهه ی او شیر مرغزار
هوش مصنوعی: ابر از قطره‌ای که سقوط می‌کند شگفت‌زده می‌شود و باد با شدت روی زمین می‌افتد؛ در حالی که صدای شیهه‌ی او باعث می‌شود شیر در دشت بترسد.
با دست اگر چنانکه بود باد بارگیر
مرغست اگر چنانک بود مرغ باد خوار
هوش مصنوعی: اگر با دست خود به حرکت درآوری، اینگونه که باد توانایی جابجایی دارد، پرنده نیز می‌تواند به پرواز درآید. اما اگر پرنده به دست نیاید، باد آن را در خود می‌بلعد.
بحر محیط بین و ازو ماه را طلوع
چرخ بسیط بین و بر او شاه را قرار
هوش مصنوعی: به دامنه وسیع آسمان نگاه کن که در آن ماه در حال طلوع است و همچنین زمین را ببین که در زیر سلطنت و فرمانروایی شاه قرار دارد.
اعظم امیر شیخ حسین شهریار شرق
جمشید باد مرکب و خورشید سایه دار
هوش مصنوعی: شیخ حسین شهریار، امیر بزرگ و بزرگوار، همچون جمشید با شکوه و افتخار است که مرکبش مانند باد و سایه‌اش مانند خورشید است.
آنکو گدای درگه او را ز کبریا
بر قیصران قصر فلک زیبد افتخار
هوش مصنوعی: کسی که درگاه خداوند را درخواست کند، حتی اگر در این دنیا وضعیت او پایین‌تر از دیگران باشد، از نظر مقام و شرافت بر پادشاهان و قدرتمندان برتری دارد.
سرو ار بیابد از در او نام بندگی
آزاد گردد از چمن و طرف جویبار
هوش مصنوعی: اگر سرو (درخت) به او نزدیک شود و نام بندگی او را بشنود، از چمن و کناره جویبار آزاد خواهد شد.
شوید بخون دیده بدور عدالتش
رنگ شراب لعل ز لب کبک کوهسار
هوش مصنوعی: چشمانش به رنگ شراب قرمز شده و می‌خواهد عدالتش را جشن بگیرد. این رنگ به خاطر زیبایی و شگفتی اوست که مانند لب‌های کبک در کوهستان است.
در آفتاب گردش از آثار عدل او
آشفتگی نیافتم الا بزلف یار
هوش مصنوعی: در زیر نور آفتاب و در اثر عدالت او، هیچ نشانه‌ای از آشفتگی ندیدم جز زلف‌های معشوق.
خونخواره ئی ندیدم از آسیب خنجرش
بیرون ز چشم لاله عذاران قندهار
هوش مصنوعی: تا به حال هیچ موجودی را ندیده‌ام که از جراحات خنجرش، این‌گونه بشدت آسیب ببیند. این درد و رنج، مانند اشک‌های لاله‌های عذاری در قندهار است.
پشت کرم ز تربیت جود او قویست
شخص ستم بتولیت زاد او نزار
هوش مصنوعی: جنس کرم به خاطر تربیت خوب و سخاوتش قوی است، اما شخص ستم‌کشیده، به خاطر تولدی که داشته، ضعیف و آسیب‌پذیر است.
ای دوحه سنان تو در مرغزار کین
آورده بارها سر شیران شرزه بار
هوش مصنوعی: ای درخت سنان، تو در دشت جنگ و رزمی، بارها نشانه‌هایی از قدرت و شجاعت شیران نیرومند را به دوش کشیده‌ای.
ای هفت کوه کوهه تند جهان نورد
از بختیان سرکش خیل تو یک قطار
هوش مصنوعی: ای هفت کوه، تو مانند کوهی بلند و استوار در مسیر زندگی، که از سرنوشت افرادی نافرمان و سرکش، جمعیتی را به سوی خود کشانده‌ای.
چون مرغ جان که بلبل بستان قدسیست
در گلشن مدیح تو دستانسرا هزار
هوش مصنوعی: روح انسان مانند پرنده‌ای است که در باغ بهشت شعر تو، هزاران داستان را بازگو می‌کند.
دریای جود را ز بنان تو جزر و مد
دیبای فضل را ز بیان تو پود و تار
هوش مصنوعی: دریای بخشش تو در حال خروش است و نوساناتش به خاطر بزرگواری توست. زیبایی فضل تو مانند بافتن پارچه‌ای لطیف است که از کلامت شکل می‌گیرد.
ایام را مجاری حکم تو پایمرد
و اجرام را مراقی دست تو دستیار
هوش مصنوعی: ایام و زمانه تحت حاکمیت تو قرار دارند و اجرام آسمانی نیز به مدد دست تو در حرکت‌اند.
بحر فراخ دل بیمنت خورد یمین
و ابر گوهر فشان زیارت برد یسار
هوش مصنوعی: دریای وسیع و دل‌گشاده با دقت و بی‌پیش‌شرط از سوی راست، جواهرات بارانی را به زیارت می‌برد.
شبرنگ مه جبین فلک سرعت ترا
از خیط شمس تافته اند اختران فسار
هوش مصنوعی: چهره‌ی روشن تو مانند نور ماه در آسمان می‌درخشد و ستاره‌ها به خاطر زیبایی‌ات از خورشید روشن‌تر شده‌اند.
در عرصه گاه معرکه کان دشت محشرست
دوزخ شود ز آتش خشم تو آشکار
هوش مصنوعی: در میدان نبرد که مانند دشت قیامت است، آتش خشم تو باعث می‌شود که دوزخ نمایان شود.
در دست و پای تو سنت افتد چو بندگان
سلطان هفت کشور گردون بزینهار
هوش مصنوعی: اگر در دست و پای تو زنجیری باشد، مانند بندگانی که در برابر پادشاهان هفت کشور آسمانی هستند، باید مراقب باشی.
نسرین آشیان فلک را بگاه صید
شهباز رایت تو بمخلب کند شکار
هوش مصنوعی: نسرین، گل زیبا و خوشبو، در آسمان مانند پرنده‌ای در حال پرواز است و در هنگام شکار، با چنگال‌های خود نشان از قدرت و توانایی تو را می‌گیرد.
جام جهان نمای که خوانندش آفتاب
دارد ز نور رای تو یک لمعه یادگار
هوش مصنوعی: جامی که به عنوان نماد جهان شناخته می‌شود، نورش از فکر و اندیشه تو می‌تابد و یک پرتو باقی‌مانده از آن است.
هر مه که ماه نو کند اظهار زرگری
گردون کند ز نعل سمند تو گوشوار
هوش مصنوعی: هر بار که ماه جدیدی ظاهر می‌شود، آسمان با زیبایی‌اش مانند جواهرات درخشان می‌شود، درست مثل گوشواره‌هایی که از سمند تو آویزان شده‌اند.
خورشید کو سپه شکن خیل انجمست
هر شب رود ز ضربت تیغ تو در حصار
هوش مصنوعی: خورشید، که همانند سپه سالار در میان ستارگان می‌درخشد، هر شب با ضربه‌ای از تیغ تو به حصار آسمان می‌گریزد.
خوارست پیش نیزه تو جان بدسگال
زان روی بدسکال تو شد نیزه خوار خوار
هوش مصنوعی: در برابر نیزه تو، جان بدکارانی که بر تو می‌تازند، خوار و بی‌ارزش است. از آن رو، به خاطر زشتی آنان، نیزه تو هم به ذلت و خفت افتاده است.
از فکر ابر دست گهر پاش خسروی
طبعم شود چو بحر در افشان گهر نثار
هوش مصنوعی: از فکر و ذهنم، مانند ابر، جواهرات و ایده‌های گرانبهایی به تبارم سرازیر می‌شود و بر این اساس، حالتی شاداب و غنی مانند دریا پیدا می‌کنم که جواهرات را به اطراف می‌پاشد.
یک ذره پیش خاطر من گاه مدحتت
نبود درست مغربی مهر را عیار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، حتی یک لحظه هم یاد تو در ذهنم حضور نداشت و نتوانستم درست کیفیت مهر و محبت تو را درک کنم.
کلکم که عندلیب گلستان دانشست
گشتست ز آرزوی مدیحت سخن گزار
هوش مصنوعی: همه شما مانند بلبلانی هستید که در گلستان دانش پرورش یافته‌اید و از شوق و آرزوی ستایش شما صحبت می‌کنند.
گر بر فلک برد ملک اوراق شعر من
شعری ز شعر روح فزایم کند شعار
هوش مصنوعی: اگر ملک شعر من به عرش بالا برود، شعری از آن سروده می‌شود که جان را تازه می‌کند و سرود زندگی‌ام می‌گردد.
عقل ار کند شعار کمالات وافرت
مشنو که تا بروز شمارش کند شمار
هوش مصنوعی: اگر عقل بخواهد به نماد کمالات بپردازد و از افراط دوری کند، به سخنان او گوش نکن، زیرا او تا زمانی که به شمارش افکارش بپردازد، زمانی نخواهد داشت.
ور روزگار در قلم آرد مناقبت
او را چگونه دست دهد جز بروزگار
هوش مصنوعی: اگر روزگار بخواهد نام و ویژگی‌های او را بنویسد، چگونه می‌تواند جز خود روزگار آن را به تصویر بکشد؟
تا باشد از کنار مبرا محیط چرخ
بادا محیط جاه و جلال تو بسی کنار
هوش مصنوعی: تاکید بر این است که محیطی پاک و بی‌طرف وجود داشته باشد تا عظمت و شکوه تو در آن به وضوح نمایان شود.
محصول کن فکان ز عطای تو مستفاد
و اموال بحر و کان ز سخای تو مستعار
هوش مصنوعی: محصول و دستاوردی به دست آور که از بخشش تو بهره‌مند شده و دارایی‌هایی را که همچون دریاست، از سخاوت تو به امانت گرفته باشند.
قطب صوامع فلکی مدحت ترا
اوراد خویش ساخته باللیل و النهار
هوش مصنوعی: محل عبادت و تأمل در آسمان‌ها، تو را ستایش کرده و دعای خود را به یاد تو در شب و روز قرار داده‌اند.