شمارهٔ ۲۰ - فی مدح السلطان الاعظم ابوالمجاهد محمد شاه انارالله برهانه
دوش چون پیروز شد بر روم شاه زنگبار
موکب سلطان هندستانشد از شام آشکار
همچو چین طره ی مشکین بت رویان چین
شد جهان از ناف شب پر نافه ی مشک تتار
گشته عالم تیره غار و آسمان از اختران
همچو زنگی کو بخندد نیم شب در تیره غار
شمع کافوری گرفته عنبر خادم بدست
لولوء لالا فکنده هندوی شب در کنار
مرغ شب خوان قاری و آفاق رخ شسته بقیر
و اوفتاده قیروان تا قیروان در بحر قار
توسن همت برون افکندم از میدان خاک
وز زوایای سپهر آبگون کردم گذار
ماه مصری طلعت شامی سلب را یافتم
خرگه سیمین زده بر برج سیمابی حصار
با فزوغش چرخ سرکش خادمی مشعل فروز
با وجودش دهر داهی لولئی آئینه دار
گه چو زرین زورقی بر ساحل دریای نیل
گه چو سیمین حلقه ئی در حقّه گوهر نگار
منزلی دیگر در و خلوتگه مستوفئی
زو شده بنیاد انشا و سیاقت استوار
لجه دریای دانش را ز کلکش جزر و مد
دوحه بستان حکمت را ز نطفش برگ و بار
گرچه آصف بوده در زیر نگینش ملک جم
خاتم دست وزارت زو گرفته یادگار
بر فراز غرفه ی او مجلس خنیاگری
از خوش الحانی چو بلبل در هوایش صد هزار
طوطی شکر شکن کافاق پر دستان ازوست
از نوای نغمه اش با ناله های زیر و زار
خادم بزمش سرور و بنده حکمش نشاط
پیر و فرمانش اقبال و قبولش بختیار
باز چون بر مربع رابع کشیدم سایبان
درگهی دیدم از او ایوان کیوان شرمسار
طغرل زرین مشرق را در آن برج آشیان
شاه هفت اقلیم گردون را بر آن طارم قرار
ضرب تیغش یافته از شرق تا اقصای شام
جوش جیشش رفته از حد ختن تا زنگبار
در سیاستگاه دارالملک پنجم خونئی
جنگ جوئی تند خوئی پر دلی خنجر گذار
شیر گیران پلنگ افکن کمندش را اسیر
شهسواران خدنگ انداز تیرش را شکار
از مهابت کسوت اشباح را بدریده پود
وز سیاست جامه ارواح را بگسسته تار
در ششم دیوان سرا قاضی انقضاة شرق و غرب
زو قضا را رونق و دارالقضا را اعتبار
روح را نور معانی از بیانش مقتبس
عقل را علم الهی از ضمیرش مستعار
زو شده محمود کار سروران کامران
زو شده مسعود فال خسروان کامگار
برتر از ایوان او دیر کشیشی سالخورد
رای را دانش فروز و برهمن را پیشکار
هفتمین برجش حصار اما چو دوران سپهر
مدت دور بقای او برون از انحصار
بر سر بازار او بار نحوست را رواج
لیک با معیار او نقد سعادت کم عیار
در جوارش درجی و در وی دراری بیحساب
بر فرازش برجی و در وی لآلی بیشمار
کشوری سکّان او آهسته و ثابت قدم
منظری خوبان او آتش رخ و روشن عذار
از تزاحم کوکبش چون موکب قطب ملوک
وز تمکن اخترش چون دولت فخر کبار
چرخ اطلس را چو اطلس در نور دیدم بساط
و اوفتادم از میان بحر اخضر بر کنار
باد پای دیده را بر قطره افکندم چو میغ
و آمدم بیرون دو اسبه از حدود آن دیار
عالمی دیدم نقوش او معرّا از قلم
طارمی دیدم سقوف او مبرّا از جدار
گلشنی مرغان او خوشگو ولی فارغ ز صوت
گلنی گلهای او خوشبو ولی خالی ز خار
آشیانی طایران باغ قدسی را مقام
آستانی ز ایران عالم جانرا مزار
دیده بانانش یکایک ناظر و دور از نظر
باده نوشانش سراسر مست و ایمن از خمار
چون نگه کردم چه دیدم نه رواق چرخ را
همچو گردی بر جناب بارگاه شهریار
اختر برج خلافت درّ درج سلطنت
آفتاب هفت کشور سایه پروردگار
بوالمجاهد وارث تخت کیان کهف الوری
آنکه می خواهد ز دستش کان و دریا زینهار
حیدر ثانی محمد شاه عادل دل که هست
خنجر گیتی گشایش آیتی از ذوالفقار
آن جهانگیری که سلطان کواکب از شرف
نعل شبرنگش کند در گوش گردون گوشوار
خسرو رومی رخ مشرق فروز نیمروز
از جهان کردست دربانی قصرش اختیار
بیداگر در عهد انصافش کشد تیغ خلاف
در چمن با خاک یکسان گردد از دست چنار
یابد از الطاف او و طبع من برگ و نوا
در گلستان شاخسار و در چمن بر شاخسار
خضر شمشیرش که آب زندگانی می برد
چون سکندر قلب دارا بر درد در کارزار
پیش قاف حلم او کالبرز یک حرفست از آن
سنگ بر دل می زند از بی قراری کوهسار
ای ز تیغ آتش افشان تو گردون یک دخان
وز سنان آسمان سوز تو دوزخ یک شرار
دست زرپاشت زده صد طعنه بر باد خزان
کلک در بارت زده صد خنده برابر بهار
قامت خصمت چو ابروی بتان در انحنا
قلب بدخواهت چو زلف دلبران در انکسار
بازوی دولت بیاری سر کلکت قوی
پهلوی بدعت بپشتی رخ تیغت نزار
هیچ خونی نیست در دور تو الا جام می
هیچ سرکش نیست در عهد تو الا زلف یار
جادوی مردم فریب امروز در ایام تو
کس نمی بیند مگر چشم بتان قندهار
گر نهد لطفت ز راه مصلحت پا در میان
باد را با خاک راه از پیش بر خیزد غبار
زان همه بختی که فرش بارگاهت می کشند
هفت گردونرا نمی بینم برون از یک قطار
گر ز گرمی بر سر بام تو آفتاد آفتاب
می نهد هر روز بر پای تو روی اعتذار
چو زبان خامه از شرح جلالت قاصرست
بر دُعایت کردم از کوته زبانی اقتصار
تا شه سیارگانرا بر فلک باشد مسیر
تا سپهر آبگون را بر مدر باشد مدار
دور جاهت باد فهرست تواریخ زمان
روز عمرت باد تاریخ بقای روزگار
شمارهٔ ۱۹ - فی الموعظه: همه را گُل بدست و ما را خارشمارهٔ ۲۱ - فی مدح الملک الاعظم معز الدنیا و الدین ملک حسین طاب ثراه: آن بحر دم کشت و ازو دهر پر بخار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش چون پیروز شد بر روم شاه زنگبار
موکب سلطان هندستانشد از شام آشکار
هوش مصنوعی: دیشب وقتی که شاه زنگبار بر رومیان پیروز شد، نشانههای سلطنت هندستان از سمت شام نمایان گردید.
همچو چین طره ی مشکین بت رویان چین
شد جهان از ناف شب پر نافه ی مشک تتار
هوش مصنوعی: پیشانی و زلف مشکی معشوقان همچون چین و شکنهایی در شب به نظر میرسند و زیبایی آنها جهان را به طرزی توصیفناپذیر تحت تاثیر قرار داده است. این تصویر به خوبی حس زیبایی و جذابیت را منتقل میکند.
گشته عالم تیره غار و آسمان از اختران
همچو زنگی کو بخندد نیم شب در تیره غار
هوش مصنوعی: جهان به حالت تاریکی درآمده و آسمان پر از ستارههاست، مثل زنگی که در دل شب در غاری تاریک میخندد.
شمع کافوری گرفته عنبر خادم بدست
لولوء لالا فکنده هندوی شب در کنار
هوش مصنوعی: شمعی معطر که به کمک بوی خوشش، زیبایی و روشنی ایجاد کرده است، در دستان خادمی با عطر خوش عنبر قرار دارد. نور و زیبایی این شمع در کنار هلالی که در شب هندویی درخشان است، نمایان میشود.
مرغ شب خوان قاری و آفاق رخ شسته بقیر
و اوفتاده قیروان تا قیروان در بحر قار
هوش مصنوعی: پرندهای که در شب میخواند، قاری قرآن است و آسمانی که درخود دارد، زیبا و پاک است. او به شوق جایگاهی در شهر قیروان مینشسته، که به دریا میرسد و در آنجا میغلطد.
توسن همت برون افکندم از میدان خاک
وز زوایای سپهر آبگون کردم گذار
هوش مصنوعی: من اراده و همت خود را به جلو انداختم و از میدان خاکی گذر کردم و به اعماق آسمان آبی رسیدم.
ماه مصری طلعت شامی سلب را یافتم
خرگه سیمین زده بر برج سیمابی حصار
هوش مصنوعی: من در زیبایی و نور ماه مصری، چهرهای از شام را مشاهده کردم و خرگاهی با دیوارهای نقرهای را در دل حصاری شبیه به رنگ ماه دیدم.
با فزوغش چرخ سرکش خادمی مشعل فروز
با وجودش دهر داهی لولئی آئینه دار
هوش مصنوعی: با روشنایی او، چرخ سرکش عالم همچون یک مشعل درخشان است و وجودش باعث میشود تا زمان، همچون آینهای از او بازتاب کند.
گه چو زرین زورقی بر ساحل دریای نیل
گه چو سیمین حلقه ئی در حقّه گوهر نگار
هوش مصنوعی: گاهی مانند قایق طلایی بر کنار دریای نیل میدرخشد و زمانی مانند حلقه نقرهای در دستان کسی که جواهری زیبا دارد، ظاهر میشود.
منزلی دیگر در و خلوتگه مستوفئی
زو شده بنیاد انشا و سیاقت استوار
هوش مصنوعی: خانهای دیگر برپا شده که مختص نوشتن و کارهای اداری است و ساختارش به خوبی سامان یافته و استوار است.
لجه دریای دانش را ز کلکش جزر و مد
دوحه بستان حکمت را ز نطفش برگ و بار
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن عمق و گستردگی علم و دانش میپردازد. اشاره دارد که مانند دریا، دانش هم بیپایان و وسیع است و نوسانات آن، به مانند جزر و مدی که دریا تجربه میکند، میتواند به تغییرات و تحولات در علم منجر شود. همچنین، باغ حکمت که از ریشههای نطفهای خود جوانه میزند و میروید، نمایانگر رشد و شکوفایی دانش و حکمت است که از آغاز نطفهاش به بار مینشیند.
گرچه آصف بوده در زیر نگینش ملک جم
خاتم دست وزارت زو گرفته یادگار
هوش مصنوعی: اگرچه آصف (یکی از شخصیتهای برجسته) در زیر نگین خود نشان قدرت داشته و مقام والایی را در دست گرفته، اما این مقام و یادگار از گذشتهای دور به او رسیده است.
بر فراز غرفه ی او مجلس خنیاگری
از خوش الحانی چو بلبل در هوایش صد هزار
هوش مصنوعی: بر روی بالای اتاق او، مجلسی برپا است که در آن موسیقیدانان با صدای دلنشین همچون بلبل، به نغمهسرایی مشغولاند و در هوای آنجا، هزاران لحن زیبا به گوش میرسد.
طوطی شکر شکن کافاق پر دستان ازوست
از نوای نغمه اش با ناله های زیر و زار
هوش مصنوعی: طوطیای که با صدای شیرین و دلنشینش دلها را شگفتزده میکند، از دست کسی است که خودش نیز در پرواز و هنر شگفتانگیز است. صدای نغمهاش، مثل نالههای غمگین و تیره و تار، همه را تحت تاثیر قرار میدهد.
خادم بزمش سرور و بنده حکمش نشاط
پیر و فرمانش اقبال و قبولش بختیار
هوش مصنوعی: در محفل او، خدمتکارش همانا سرور و مسئولیتش مانند بندهای است که نشاط و خوشی را به همراه دارد. دستور و فرمان او، خوشبختی و موفقیت را به ارمغان میآورد و حضورش مایهی شکوفایی و خیر و برکت است.
باز چون بر مربع رابع کشیدم سایبان
درگهی دیدم از او ایوان کیوان شرمسار
هوش مصنوعی: وقتی که دوباره به مربع رابع نگریستم، سایبانی را مشاهده کردم که نشاندهنده یک مکانی با بزرگی و عظمت بود و در آن جا، ایوانی را دیدم که حتی کیوان (سیاره زحل) نیز از آن شرمنده به نظر میرسید.
طغرل زرین مشرق را در آن برج آشیان
شاه هفت اقلیم گردون را بر آن طارم قرار
هوش مصنوعی: طلاییمنقار، طغرل، در آن برجی که خانهی شاه هفت سرزمین است، نشسته و آسمان را بر آن بام قرار داده است.
ضرب تیغش یافته از شرق تا اقصای شام
جوش جیشش رفته از حد ختن تا زنگبار
هوش مصنوعی: تیغ او قدرتش را از شرق تا دورترین نقاط شام نشان میدهد و اثرات وجودش از ختن تا زنگبار گسترده شده است.
در سیاستگاه دارالملک پنجم خونئی
جنگ جوئی تند خوئی پر دلی خنجر گذار
هوش مصنوعی: در میدان سیاست و در شهر بزرگ پنجم، جنگجویی با روحیه تند و دلیر حضور دارد که با خنجر خود آماده درگیری است.
شیر گیران پلنگ افکن کمندش را اسیر
شهسواران خدنگ انداز تیرش را شکار
هوش مصنوعی: شیران سرزمین، با قدرت و توانایی خود، پلنگ را به دام میاندازند و کمندشان، شاهان را در قید خود میگیرد. تیرهایشان نیز نشانهگیرانی ماهر هستند که شکار را به راحتی هدف قرار میدهند.
از مهابت کسوت اشباح را بدریده پود
وز سیاست جامه ارواح را بگسسته تار
هوش مصنوعی: با قدرت و هیبت خود، لباس اشباح را پاره کرده و با تدبیر و سیاست، لباس ارواح را نیز از هم دریده است.
در ششم دیوان سرا قاضی انقضاة شرق و غرب
زو قضا را رونق و دارالقضا را اعتبار
هوش مصنوعی: در ششم دیوان سرا، قاضی بهعنوان ناظر و حکمی در شرق و غرب، قضاوتی انجام میدهد که بر رونق و اعتبار تصمیمگیریها تأثیر میگذارد.
روح را نور معانی از بیانش مقتبس
عقل را علم الهی از ضمیرش مستعار
هوش مصنوعی: روح انسان از کلام و معانی الهام میگیرد و نور معانی را از بیانی که دارد، دریافت میکند. همچنین عقل انسان، علم و دانایی الهی را از درون خود و ضمیرش به وام میگیرد.
زو شده محمود کار سروران کامران
زو شده مسعود فال خسروان کامگار
هوش مصنوعی: از محمود خوشبختی حاکمان و سروران شروع شد و از مسعود نشانههای موفقیت و کامیابی شاهان به وجود آمد.
برتر از ایوان او دیر کشیشی سالخورد
رای را دانش فروز و برهمن را پیشکار
هوش مصنوعی: بهتر از ساختمانی که خاص یک کلیساست، دوستی متین و عالم با تجربه، مانند دانشی که روشنی میبخشد و کسی که دانش را در خدمت دارد.
هفتمین برجش حصار اما چو دوران سپهر
مدت دور بقای او برون از انحصار
هوش مصنوعی: هفتمین برج او مانند دژی است، اما مانند دوران آسمان، مدت زمان بقای او فراتر از محدودیتها و انحصارهاست.
بر سر بازار او بار نحوست را رواج
لیک با معیار او نقد سعادت کم عیار
هوش مصنوعی: در بازار او، بدیها و شگفتیها رایج است، اما با معیار او، خوشی و سعادت به مقدار کم و ناچیز قابل دستیابی است.
در جوارش درجی و در وی دراری بیحساب
بر فرازش برجی و در وی لآلی بیشمار
هوش مصنوعی: در کنار او از زیبایی و شکوهی بینظیر بهرهمند هستی، بهطوریکه در او چیزهایی با ارزش و قیمتی فراوان وجود دارد و در هر گوشهاش، جواهرات و زیباییهای بےشمار دیده میشود.
کشوری سکّان او آهسته و ثابت قدم
منظری خوبان او آتش رخ و روشن عذار
هوش مصنوعی: کشوری که ساکنانش آرام و استوارند، منظرهاش پر از زیبایی است و چهرههای زیبا مانند آتش درمیتابند و درخشندگی خاصی دارند.
از تزاحم کوکبش چون موکب قطب ملوک
وز تمکن اخترش چون دولت فخر کبار
هوش مصنوعی: از آنجا که ستارهاش با ستارههای دیگر در حال رقابت و درگیری است، نمیتواند موقعیت خود را به خوبی نشان دهد. و از طرفی، به خاطر قدرت و استحکام ستارهاش، مانند حکومتی بزرگ و با شکوه به نظر میرسد.
چرخ اطلس را چو اطلس در نور دیدم بساط
و اوفتادم از میان بحر اخضر بر کنار
هوش مصنوعی: من در نوری که بر چرخ آسمان تابیده بود نگاه کردم و مانند پارچه اطلس زیبا، آن را دیدم. از عمق دریا به کناری آمدم و در آنجا فرود آمدم.
باد پای دیده را بر قطره افکندم چو میغ
و آمدم بیرون دو اسبه از حدود آن دیار
هوش مصنوعی: به خاطر اشکهایم مانند ابر، در دنیا قدم گذاشتم و از آن سرزمین به سرعت خارج شدم.
عالمی دیدم نقوش او معرّا از قلم
طارمی دیدم سقوف او مبرّا از جدار
هوش مصنوعی: در جایی دیدم که زیباییهای وجود او از هرگونه زینت و تزیین بینیاز است. همچنین، سقفهای آنجا بدون هیچ حاشیه و مرز مشخصی نمایان است.
گلشنی مرغان او خوشگو ولی فارغ ز صوت
گلنی گلهای او خوشبو ولی خالی ز خار
هوش مصنوعی: پرندگان او در باغ خوش صحبت هستند، اما از صدای زنبورها بیخبرند. گلهای او خوشبو هستند، اما از خارها بینصیبند.
آشیانی طایران باغ قدسی را مقام
آستانی ز ایران عالم جانرا مزار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف مکانی میپردازد که به عنوان پناهگاه پرندگان و نماد بهشتی شناخته میشود. این مکان به نوعی مرکز و کانونی برای زندگی و آرامش است و از ایران به عنوان دنیای بزرگتر و مزار روح انسانها یاد میکند. به طور کلی، این بیت حس زیبایی و تقدس را در فضایی از طبیعت و انسانیت به تصویر میکشد.
دیده بانانش یکایک ناظر و دور از نظر
باده نوشانش سراسر مست و ایمن از خمار
هوش مصنوعی: نگهبانان هرکدام به دقت مراقب هستند و از فاصله دور چشم مراقبت دارند، در حالی که شرابنوشان تمام وجودشان پر از مستی و دور از آثار سرخی و خماری هستند.
چون نگه کردم چه دیدم نه رواق چرخ را
همچو گردی بر جناب بارگاه شهریار
هوش مصنوعی: وقتی به آسمان نگریستم، چیزی ندیدم جز گرد و غبار در برابر درگاه پادشاه.
اختر برج خلافت درّ درج سلطنت
آفتاب هفت کشور سایه پروردگار
هوش مصنوعی: ستارهای که نماد خلافت است، مانند مرواریدی در تاج سلطنت، سایهبان آفتاب و سرزمینهای هفت کشور است که تحت نظر و حمایت پروردگار قرار دارند.
بوالمجاهد وارث تخت کیان کهف الوری
آنکه می خواهد ز دستش کان و دریا زینهار
هوش مصنوعی: بطلان مجاهد، خطاب به کسی است که از او به عنوان وارث عظمت و قدرت یاد میشود. این شخص در مکان امن و پناهندگان قرار دارد و اگر کسی بخواهد از دست او به دریا و معادن طلا و سنگهای قیمتی دست یابد، باید حذر کند.
حیدر ثانی محمد شاه عادل دل که هست
خنجر گیتی گشایش آیتی از ذوالفقار
هوش مصنوعی: حیدر ثانی یعنی علی ابن ابیطالب، محمد شاه عادل است که دلش همچون خنجری در دستش، قدرت و توانایی را به نمایش میگذارد و او نشانهای از عدالت و پیروزی را با شمشیر ذوالفقار در اختیار دارد.
آن جهانگیری که سلطان کواکب از شرف
نعل شبرنگش کند در گوش گردون گوشوار
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره شده که قدرت و عظمت او به قدری زیاد است که حتی ستارگان آسمانی برای او افتخار میکنند. او به مقام و جایگاهی دست پیدا کرده که به عنوان یک پادشاه برتری قابل توجهی بر دیگران دارد و زیبایی و شکوهش به حدی است که آسمانها به او توجه میکنند.
خسرو رومی رخ مشرق فروز نیمروز
از جهان کردست دربانی قصرش اختیار
هوش مصنوعی: خسرو رومی، چهرهای درخشان و روشن در سمت مشرق دارد و در دل روز، به عنوان نگهبان کاخ خود، بر جهان سلطنت میکند.
بیداگر در عهد انصافش کشد تیغ خلاف
در چمن با خاک یکسان گردد از دست چنار
هوش مصنوعی: اگر در زمان عدل و انصاف، بید به دلایلی ناچار شود که به جنگ برود، در آن صورت، چمن و خاک در اثر این نزاع به یک حالت یکسان میرسند و دیگر فرقی نمیکند که درخت چنار کجا قرار دارد.
یابد از الطاف او و طبع من برگ و نوا
در گلستان شاخسار و در چمن بر شاخسار
هوش مصنوعی: از رحمتهای او و روحیهام، برگ و صدا در باغ و در چمن بر روی درختان میروید.
خضر شمشیرش که آب زندگانی می برد
چون سکندر قلب دارا بر درد در کارزار
هوش مصنوعی: خضر با شمشیری که آب زندگی را میبرد، مانند سکندر، قلب دارا را در میدان نبرد بر درد و رنج مسلط میکند.
پیش قاف حلم او کالبرز یک حرفست از آن
سنگ بر دل می زند از بی قراری کوهسار
هوش مصنوعی: صفت بخشش و بردباری او در برابر مشکلات، مانند سنگی است که بر دل مینشیند و از بیتابی و ناآرامی، به سختی فشار میآورد.
ای ز تیغ آتش افشان تو گردون یک دخان
وز سنان آسمان سوز تو دوزخ یک شرار
هوش مصنوعی: تو همچون تیغی هستی که آتش را به اطراف میپراکند، و آسمان از شدت سوزش تو به شکل دوزخی کوچک درآمده است.
دست زرپاشت زده صد طعنه بر باد خزان
کلک در بارت زده صد خنده برابر بهار
هوش مصنوعی: دست کسی که زرنگ است، به هوا طعنه میزند و در اینجا اشاره به زشتی های پاییز دارد. در مقابل، قلم او در وصف تو، صد خنده و شادی به وجود میآورد که بهار را به یاد میآورد.
قامت خصمت چو ابروی بتان در انحنا
قلب بدخواهت چو زلف دلبران در انکسار
هوش مصنوعی: قیافه و شکل حریف تو مانند ابروی زیبای بتان است و حالتی دلربا و جذاب دارد. در مقابل، قلب کسی که دلش به تو بد کرده، همچون زلفهای دلبران و پریشان، خالی از محبت و کینهآلود است.
بازوی دولت بیاری سر کلکت قوی
پهلوی بدعت بپشتی رخ تیغت نزار
هوش مصنوعی: اگر به یاری قدرت و نیروی خود، موقعیتی را به دست آوردی، باید از آن حمایت کنی و در برابر مشکلات با قوت و استقامت بایستی. همچنین، با نیرنگ و ابتکار عمل، از خود محافظت کن تا در برابر چالشها آسیب نبیندی.
هیچ خونی نیست در دور تو الا جام می
هیچ سرکش نیست در عهد تو الا زلف یار
هوش مصنوعی: در دور و بر تو هیچ چیز غیر از شراب وجود ندارد و هیچ بیقراری غیر از دلشوره ناشی از موهای یار نیست.
جادوی مردم فریب امروز در ایام تو
کس نمی بیند مگر چشم بتان قندهار
هوش مصنوعی: امروزه جادوی فریبندگی مردم کمتر دیده میشود و تنها کسانی که به زیباییهای خاصی مانند بتهای قندهار نگاه میکنند، این جذابیت را مییابند.
گر نهد لطفت ز راه مصلحت پا در میان
باد را با خاک راه از پیش بر خیزد غبار
هوش مصنوعی: اگر رحمتی که به دیگران میکنی، به خاطر مصلحتی باشد، حتی در زمانهای پرفشاری، میتوانی بر مشکلات غلبه کنی و موفق شوئی.
زان همه بختی که فرش بارگاهت می کشند
هفت گردونرا نمی بینم برون از یک قطار
هوش مصنوعی: از تمام شانس و خوشبختی که برایت فراهم میکنند، حتی هفت آسمان هم نمیتوانم فراتر از یک خط مشخص ببینم.
گر ز گرمی بر سر بام تو آفتاد آفتاب
می نهد هر روز بر پای تو روی اعتذار
هوش مصنوعی: اگر آفتاب گرم بر بام تو بتابد، هر روز بر زمین پای تو میآید و به نوعی از تو عذرخواهی میکند.
چو زبان خامه از شرح جلالت قاصرست
بر دُعایت کردم از کوته زبانی اقتصار
هوش مصنوعی: وقتی که توانایی بیان عظمتی مانند تو را ندارم، از سر کمگویی تنها به دعا کردن بسنده میکنم.
تا شه سیارگانرا بر فلک باشد مسیر
تا سپهر آبگون را بر مدر باشد مدار
هوش مصنوعی: اگر ستارگان در آسمان در حرکت باشند، پس برای آسمان هم راهی وجود دارد تا همیشه برقرار بماند.
دور جاهت باد فهرست تواریخ زمان
روز عمرت باد تاریخ بقای روزگار
هوش مصنوعی: دور از مقام و جلال تو، تاریخ زندگی و روزهای عمرت به یادگار باقی بماند.