گنجور

شمارهٔ ۱۹ - فی الموعظه

همه را گُل بدست و ما را خار
همه را بهره گنج و ما را مار
همه در نوش غرق و ما در نیش
همه جا گُل ببار و ما را خار
بار ما شیشه و گریوه بلند
خر ما لنگ و راه ناهموار
بار در پیش و ما قرین فراق
باده در جام و ما اسیر خمار
قلب ما گر شکسته است رواست
که روان میرود در این بازار
هم دم ماست آنکه همدم ماست
همچو مزمار همدم مزمار
چند خوانیم روزنامه دهر
از سواد و بیاض لیل و نهار
تا به کی نزد رنجهای فلک
مژه پر چین کنیم چون مسمار
روز آن شد که تار تار کنیم
کسوت شبروانه شب تار
خیز تا صبحدم بر افرازیم
علم از برج این کبود حصار
شاه سیاره را در اندازیم
بیرق از بام گنبد دوّار
تا کی از گردش شهور و سنین
تا کی از جنبش خزان و بهار
ترک این کعبتین شش سو کن
خیز و آزاد شو ز پنج و چهار
تا تو چون نقطه در میان باشی
نتوانی برون شد از پرگار
کام دل در کنار خود ننهی
تا نگیری از این میانه کنار
ملک و دینار کی خرد بجوی
هر که دم زد ز مالک دینار
راه راه تو و تو دور از راه
کار کار تو و تو دور از کار
تو همانی که باغ فطرت را
ثمر سرّ تست بر اشجار
سوسن و سرو اگر چه آزادند
بغلامیت می کنند اقرار
مالکان ممالک ملکوت
خازنان حزاین اطوار
بیسار تو می خورند یمین
بیمین تو می دهند یسار
ظاهرست این سخن که ملک وجود
بوجود تو دارد استظهار
گر ندانی بهای گوهر خویش
برو از مشتری کن استفسار
حیف نبود که چون تو سرداری
طلبد کهنه کفشی از بُندار
هر که از پا فتاده و سر بنهاد
نبود حاجتش بپای افزار
نوش کن در مجالس ارواح
گوش کن در سُرادق انوار
قدحی بی وسیلت ساقی
سُخنی بی قرینه گفتار
در کف رود سار مجلس دل
مزمری بین مجرّد از او تار
یار هم ناظرست و هم منظور
کعبه گه زائرست و گاه مزار
گوش کن نامش از شمال و جنوب
نوش کن جامش از یمین و یسار
عالمی خواه خارج از ارکان
خلوتی جوی خالی از اغیار
در مقامی که قایمند اوتاد
در حریمی که محرمند ابرار
حاضرانند غایب از محضر
ذاکرانند فارغ از تذکار
چون کنی عزم خوابگاه عدم
آنگه از خواب خوش شوی بیدار
هر که نوشید نوش جانش باد
می امسال را ز ساغر پار
می پرستی که مستیش ازلیست
تا ابد کس نه بینندش هشیار
راه ادریس کی رود ابلیس
بوی گلزار کی دهد گلزار
شبلئی باید اندرین بیشه
ادهمی باید اندرین مضمار
هر دم از جام درکشد پیری
همچو احمد شراب نوش گوار
در مستان عشق زن که زدند
حلقه کعبه بر در خمّار
غوطه خور در محیط استغنا
خیمه زن در جهان استغفار
تا نهنگی شوی محیط آشام
تا پلنگی شوی جهان او بار
در طریقت حجاب راه تواند
اسب رهوار و لؤلؤ شهوار
دل بدنیا مده که نتوان داشت
چشم بیمار پرسی از بیمار
مهر گو در درون تیره متاب
ابر گو بر زمین شوره مبار
بر سرگشته کی نهند افسر
بر خر مرده کی کنند افسار
دانه در مزرع جلال افشان
غوره در دیده خیال افشار
قاف تا قاف را قلم درکش
کاف و نون را چو صفر هیچ شمار
رو بدیوار عشق کن که خرد
آفتابیست بر سر دیوار
بی پر و بال در حدیقه عشق
جعفر وقتی ار شوی طیار
عقل در راه عشق دیناریست
نیکبخت آنکه باشدش دینار
در ره مهرش آنکه ثابت نیست
همچو سیاره کی شود سیار
نام در راه عاشقی ننگست
بگذر از نام و ننگ را بگذار
راه عشقش بپای عقل سپهر
جان شیرین بدست عشق سپار
چون تو اینکار می کنی خواجو
دیگرانرا چه می کنی انکار
سنگ بر گودکان نباید زد
هر که را آبگینه باشد بار
تشنه محرور را کند سیراب
مرده بیمار را دهد تیمار
چند گوئی حدیث بی فرجام
چند پوئی طریق ناهنجار
چون بپایان نمی رسد قصّه
بس کن ابرام و در شکن طومار
وگرت هست نکته ئی دیگر
فرصتست این زمان نهفته مدار
هر که بسیار باشدش غصّه
قصّه بسیار باشدش ناچار
نبود با حواریانش کار
هرکه را عیسیست کارگزار
ناخدائی که با خدا باشد
بود ایمن ز بار و دریا بار
برو ای یار اگر خرد داری
یار او شو که او ندارد یار
تو کم از بلبلی که شب تا روز
سبق عشق می کنی تکرار
چند نوبت شنیده ام که نبود
بی سماع تو دوری از ادوار
صبح خیزان بمیل مهر کشند
سُرمه در دیده اولی الابصار
خیز و بنگر که بلبلان سحر
می سرایند پرده ی اسرار
نوعروسان حجله خانه قدس
می گشایند برقع از رخسار
یار دیدار می نماید لیک
دیده ئی نیست در خور دیدار
گر تو در دیر عابد صمدی
راهب دیر گو صنم پندار
آن زمان دیر کعبه تو شود
که نبینی بجز خدا دیار
با تو زنّار می کند تسبیح
وز تو تسبیح می شود زنّار
هرچه بینی ز دیده ی خود بین
گرت اندک نماید ار بسیار
که بنقش و نگار غرّه شوی
گر تصور کنی بنقش و نگار
روشی هست اهل معنی را
عاری از سیر و خالی از رفتار
روح را پایمال نفس مکن
خوک را در درون کعبه میار
ظلم باشد که بر خر عیسی
نیشتر امتحان کند بیطار
تا تو در بند جسم و جان باشی
نبری ره بصدر صفه ی بار
منزلت چون مقام معلومست
دامن یار گیر و ترک دیار
توشه ی هستی از جهان برگیر
پرده هستی از میان بردار
هرکه در بند بار گیر بود
نرسد هرگزش بمنزل بار
وانکه در بند روم گشت اسیر
نهند مهد انس در بلغار
دلت از دور چرخ آینه گون
همچو آئینه می خورد زنگار
ساز راهی که راست نیست مساز
تخم آنچت بکار نیست مکار
غم دنیا مخور که خوار شوی
زانک غم خوار گردد از غمخوار
حیف باشد سفینه در غرقاب
ناخدا بی زر و خدا بیزار
همه رنجیده و تو رنجه شده
همه آزرده و تو در آزار
هر که را سر ز دست رفت چه غم
اگرش دزد می برد دستار
برخی بیدلان صاحبدل
شادی مفلسان دولتیار
فقر مرغیست در نشیمن غیب
دو جهانرا گرفته در منقار
عشق ملکیست در جهان قدم
سپهش عقل و جان سپهسالار
قول عشّاق نشنود عاقل
دار حلاج کی خرد نجّار
عشق مهرست و عقل سایه عشق
ننهد مهر سایه را مقدار
تا نباشد ظهور پرتو مهر
نتوان کرد سایه را اظهار
مژه گر خار دیده تو شود
دیده پر کن ز خار و دیده مخار
هر کراهست برگ گل چیدن
چاره ئی نیست جز تحمل خار
چند چون ابر آب خود ریزی
در تمنای اجری و ادرار
غم گندم مخور که حیف بود
بار بر جان و غلّه در انبار
تکیه بر خاک از آن توان کردن
که طریقش تواضعست و وقار
گر نشان مخالفت نبود
نبود باد را ز خاک غبار
بید چون بر کشید تیغ خلاف
لاجرم گشت زیر دست چنار
چند گوئی بیان ظلمت و نور
چند جوئی نشان انّی و نار
ما و من را مجال هیچ مده
لاولن را بیا و هیچ اِنگار
حرف را تا نیاوردی در فعل
نتوان شد ز اسم بر خوردار
بگذر از اسم و فعل و حرف مگوی
نفی کن جمله را و اسم بر آر
کوس وحدت بزن که در ره عشق
تخت منصور می زنند از دار
در یاران غار زن هر چند
جای قطمیر نیست جز در غار
غم شادی چه می خوری خوش باش
زانک هم شادیت شود غمخوار
خنک آن ساده دل که نشناسد
قطره از بحر و گوهر از کهسار
گاو کوهی بهر طریق که هست
ایمنست از خراس و از عصار
در چنین ورطه با چنین شرطه
کشتی ما کجا رسد بکنار
هر خطائی که آمد از خواجو
بعنایت بپوش ای ستّار

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همه را گُل بدست و ما را خار
همه را بهره گنج و ما را مار
هوش مصنوعی: همه افراد از نعمت‌ها و زیبایی‌ها بهره‌مند هستند، اما ما تنها به مشکلات و سختی‌ها دچار شده‌ایم. دیگران در زندگی خود گنج و ثروت دارند، در حالی که ما با دشواری‌هایی مشابه با مار مواجه هستیم.
همه در نوش غرق و ما در نیش
همه جا گُل ببار و ما را خار
هوش مصنوعی: همه جا مردم در خوشی و لذت هستند، ولی ما در درد و مشکلات به سر می‌بریم. در حالی که همه چیز زیبا و خوب است، ما همچنان با سختی‌ها و موانع مواجه‌ایم.
بار ما شیشه و گریوه بلند
خر ما لنگ و راه ناهموار
هوش مصنوعی: ما بار ظریفی داریم و در حالی که خر ما لنگ است، راه هم ناهموار است.
بار در پیش و ما قرین فراق
باده در جام و ما اسیر خمار
هوش مصنوعی: ما در انتظار جدایی هستیم، باری در جلو داریم و مشغول نوشیدن شراب هستیم، در حالی که در حالت گیجی و سبکی سر به سر می‌بریم.
قلب ما گر شکسته است رواست
که روان میرود در این بازار
هوش مصنوعی: اگر قلب ما شکسته است، طبیعی است که روح ما در این دنیا سرگردان باشد.
هم دم ماست آنکه همدم ماست
همچو مزمار همدم مزمار
هوش مصنوعی: کسی که همدم و همراه ماست، مانند ساز است که همدم نواهای خود همین ساز است.
چند خوانیم روزنامه دهر
از سواد و بیاض لیل و نهار
هوش مصنوعی: چند بار باید اخبار روز و رویدادهای مختلف را دنبال کنیم که هر روز و شب به نوعی تکراری و یکسان هستند؟
تا به کی نزد رنجهای فلک
مژه پر چین کنیم چون مسمار
هوش مصنوعی: تا کی باید به مشکلات و سختی‌های زندگی مانند مسماری که در چوب فرو می‌رود، شکایت کنیم؟
روز آن شد که تار تار کنیم
کسوت شبروانه شب تار
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که ما لباس شب‌زنده‌دار را در هم می‌تنیم و تاریکی شب را از بین خواهیم برد.
خیز تا صبحدم بر افرازیم
علم از برج این کبود حصار
هوش مصنوعی: بیا که در صبح زود پرچم را از بالای این دیوار آبی رنگ به اهتزا درآوریم.
شاه سیاره را در اندازیم
بیرق از بام گنبد دوّار
هوش مصنوعی: ما پرچمی به اهتزاز درمی‌آوریم تا نشان دهیم که شاه سیاره را بر فراز گنبد گردان قرار داده‌ایم.
تا کی از گردش شهور و سنین
تا کی از جنبش خزان و بهار
هوش مصنوعی: این شعر به این اشاره دارد که انسان نمی‌تواند برای همیشه از تغییرات و گذر زمان فرار کند. تا کی باید شاهد چرخش روزها و سال‌ها باشیم و تغییرات فصل‌ها را ببینیم؟ این بیانگر حس ناپایداری زندگی و اجتناب ناپذیری تحولاتی است که در طبیعت و زندگی انسان اتفاق می‌افتد.
ترک این کعبتین شش سو کن
خیز و آزاد شو ز پنج و چهار
هوش مصنوعی: بیرون برو از این دو نقطه‌ی محدود و به سوی آسمان برو، و از قیود و سختی‌ها رها شو.
تا تو چون نقطه در میان باشی
نتوانی برون شد از پرگار
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در مرکز و محور زندگی دیگران قرار داشته باشی، نمی‌توانی از آن دایره خارج شوی.
کام دل در کنار خود ننهی
تا نگیری از این میانه کنار
هوش مصنوعی: برای اینکه به خواسته‌هایت برسی و رضایتت را حفظ کنی، نباید عشق و آرزوهای خود را کنار بگذاری؛ زیرا در این صورت ممکن است چیزی را که برایت ارزشمند است، از دست بدهی.
ملک و دینار کی خرد بجوی
هر که دم زد ز مالک دینار
هوش مصنوعی: هر که به دنبال پادشاهی و ثروت باشد، نباید به کلام کسانی گوش کند که فقط از ثروت سخن می‌گویند.
راه راه تو و تو دور از راه
کار کار تو و تو دور از کار
هوش مصنوعی: راه تو، مسیری است که تو می‌روی و در آن حاضر نیستی. کار تو نیز همین‌طور است؛ تو از آن دور هستی و از این کار نیز دور افتاده‌ای.
تو همانی که باغ فطرت را
ثمر سرّ تست بر اشجار
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که میوه راز وجودت بر درختان فطرت می‌روید.
سوسن و سرو اگر چه آزادند
بغلامیت می کنند اقرار
هوش مصنوعی: سوسن و سرو هرچند آزاد هستند، اما به نوعی به بندگی و وابستگی اعتراف می‌کنند.
مالکان ممالک ملکوت
خازنان حزاین اطوار
هوش مصنوعی: مالکین سرزمین‌های آسمانی، خزانه‌داران اسرار و رازهای مختلف‌اند.
بیسار تو می خورند یمین
بیمین تو می دهند یسار
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به طرز ناخودآگاه تحت تأثیر افکار و نظریات مختلف قرار می‌گیرند، در حالی که به هنگام نیاز، به سمت راست و چپ خود نگاه می‌کنند و از دیگران انتظار کمک و راهنمایی دارند.
ظاهرست این سخن که ملک وجود
بوجود تو دارد استظهار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که این سخن نشان می‌دهد که وجود جهان به وجود تو وابسته است و از تو الهام می‌گیرد.
گر ندانی بهای گوهر خویش
برو از مشتری کن استفسار
هوش مصنوعی: اگر نمی‌دانی ارزش و اهمیت خود را، از مشتری بپرس و درباره‌اش تحقیق کن.
حیف نبود که چون تو سرداری
طلبد کهنه کفشی از بُندار
هوش مصنوعی: چقدر افسوس است که کسی به بزرگی تو بخواهد که تنها یک کفش کهنه از یک دکانی بگیرد.
هر که از پا فتاده و سر بنهاد
نبود حاجتش بپای افزار
هوش مصنوعی: هر کسی که به زمین افتاده و سرش را روی زمین گذاشته، دیگر نیازی به وسیله‌ای برای ایستادن ندارد.
نوش کن در مجالس ارواح
گوش کن در سُرادق انوار
هوش مصنوعی: در محافل نوشیدنی بخور و از نورها و صفاهایی که در آنجا وجود دارد بهره‌مند شو.
قدحی بی وسیلت ساقی
سُخنی بی قرینه گفتار
هوش مصنوعی: من ظرفی دارم که بدون کمکی از تو پر شده و سخنی هم هست که بدون دلیل و نشانه‌ای بیان شده است.
در کف رود سار مجلس دل
مزمری بین مجرّد از او تار
هوش مصنوعی: در دامن رود، شور و شوق دل را ببین که از هر چیزی فارغ و آزاد است.
یار هم ناظرست و هم منظور
کعبه گه زائرست و گاه مزار
هوش مصنوعی: دوست همزمان ناظر و هدف است؛ گاهی همچون زائری به کعبه می‌رود و گاهی در کنار مزار قرار می‌گیرد.
گوش کن نامش از شمال و جنوب
نوش کن جامش از یمین و یسار
هوش مصنوعی: به دقت گوش کن؛ نام او از سمت‌های شمال و جنوب به گوش می‌رسد و از دو طرف راست و چپ، می‌توان از جام او نوشید.
عالمی خواه خارج از ارکان
خلوتی جوی خالی از اغیار
هوش مصنوعی: شخصی دانای بزرگ به دنبال جایی است که دور از دیگران باشد و تنها در خلوت خود به تفکر بپردازد.
در مقامی که قایمند اوتاد
در حریمی که محرمند ابرار
هوش مصنوعی: در جایگاهی که شخصیت‌های بزرگ و با ارزش وجود دارند و در مکانی که افراد نیکوکار و پاکدامن به حرمت و احترام همدیگر گرد آمده‌اند.
حاضرانند غایب از محضر
ذاکرانند فارغ از تذکار
هوش مصنوعی: بعضی افراد در جمع حضور دارند اما از معنای صحبت‌ها و یادآوری‌ها غافل‌اند؛ به عبارت دیگر، در حالی که در محل هستند، به موضوعات مهم توجه نمی‌کنند و از یادآوری‌های دیگران بهره‌ای نمی‌برند.
چون کنی عزم خوابگاه عدم
آنگه از خواب خوش شوی بیدار
هوش مصنوعی: زمانی که اراده کنی به جایی بروی که وجود ندارد، آن گاه از خواب خوب بیدار خواهی شد.
هر که نوشید نوش جانش باد
می امسال را ز ساغر پار
هوش مصنوعی: هر کس که امسال از شراب درون جام بنوشد، زندگی‌اش شاد و خوش باشد.
می پرستی که مستیش ازلیست
تا ابد کس نه بینندش هشیار
هوش مصنوعی: محبت و عشقی که باعث مستی و سرور است، از ابتدا تا همیشه وجود دارد و هیچ کس در حالت هوشیاری نمی‌تواند آن را ببیند.
راه ادریس کی رود ابلیس
بوی گلزار کی دهد گلزار
هوش مصنوعی: ادریس که نماینده‌ی هدایت و نیکی است، هرگز به جاده‌ای که ابلیس در آن حرکت می‌کند، نمی‌رود. و از سوی دیگر، گلزار نیز در دستان کسی قرار نمی‌گیرد که بویی از خوبی و زیبایی نبرد.
شبلئی باید اندرین بیشه
ادهمی باید اندرین مضمار
هوش مصنوعی: در این جنگل، باید ببر زاییده شود و در این میدان باید اسب تیره‌ای وجود داشته باشد.
هر دم از جام درکشد پیری
همچو احمد شراب نوش گوار
هوش مصنوعی: هر لحظه، پیرمردی مانند احمد از جام می‌نوشد، شرابی خوشمزه و لذت‌بخش.
در مستان عشق زن که زدند
حلقه کعبه بر در خمّار
هوش مصنوعی: عشاق در حال شادی و شوق، مانند کسانی هستند که به دور خانه خدا (کعبه) جمع شده‌اند و به سمت میخانه می‌روند.
غوطه خور در محیط استغنا
خیمه زن در جهان استغفار
هوش مصنوعی: نشستن در محیطی سرشار از بی‌نیازی، مانند آن است که در جهانی پر از بخشش و آمرزش به سر ببری.
تا نهنگی شوی محیط آشام
تا پلنگی شوی جهان او بار
هوش مصنوعی: برای اینکه به عظمت و جلال برسید، باید به آب نهنگ‌ها نفوذ کنید و به سرعتی همچون پلنگ در جهان او حرکت کنید.
در طریقت حجاب راه تواند
اسب رهوار و لؤلؤ شهوار
هوش مصنوعی: در مسیر سیر و سلوک، حجاب و موانع می‌تواند همچون اسب سرکش و لؤلؤی زیبا و ارزشمند باشد.
دل بدنیا مده که نتوان داشت
چشم بیمار پرسی از بیمار
هوش مصنوعی: دل خود را به دنیا نسپر، زیرا نمی‌توان از کسی که بیمار است، انتظار داشت که به حال خودش بیندیشد.
مهر گو در درون تیره متاب
ابر گو بر زمین شوره مبار
هوش مصنوعی: خورشید را نگذار در دل تاریکی تابش کند، بلکه مثل ابری که بر زمین می‌بارد، بر دل‌ها نور و محبت بپاش.
بر سرگشته کی نهند افسر
بر خر مرده کی کنند افسار
هوش مصنوعی: بر سرگزشتگان که گوشه‌ای از زندگی را در گمراهی سپری کرده‌اند، نشان یا زینتی نمی‌گذارند و بر روی اسب مرده نیز افساری نمی‌زنند.
دانه در مزرع جلال افشان
غوره در دیده خیال افشار
هوش مصنوعی: در زمین پرشکوه، دانه‌ای می‌کارند و در تخیل، تصویر خوشه‌ای از انگور در چشم‌ها نمایان می‌شود.
قاف تا قاف را قلم درکش
کاف و نون را چو صفر هیچ شمار
هوش مصنوعی: تمامی حروف و شخصیت‌های الفبا را با دقت بنویس و به حروف کاف و نون، همانند عدد صفر، هیچ ارزیابی و عددی نده.
رو بدیوار عشق کن که خرد
آفتابیست بر سر دیوار
هوش مصنوعی: به عشق در جایی که دیوار وجود دارد، رو کن، چرا که خرد و دانایی مانند آفتابی بر آن دیوار می‌تابد.
بی پر و بال در حدیقه عشق
جعفر وقتی ار شوی طیار
هوش مصنوعی: در باغ عشق، جعفر، مانند پرنده‌ای بی‌پر و بال، وجود دارد و وقتی به آنجا می‌روی، حس می‌کنی که در آسمان پرواز می‌کنی.
عقل در راه عشق دیناریست
نیکبخت آنکه باشدش دینار
هوش مصنوعی: عقل در مسیر عشق مانند یک پول ارزشمند است و کسی که چنین پولی داشته باشد، خوشبخت است.
در ره مهرش آنکه ثابت نیست
همچو سیاره کی شود سیار
هوش مصنوعی: کسی که در راه عشق پایدار نیست و به راحتی تغییر می‌کند، مانند سیاره‌ای نخواهد بود که در مدار خود ثابت بماند.
نام در راه عاشقی ننگست
بگذر از نام و ننگ را بگذار
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، نام و ننگ مهم نیستند؛ از آنها بگذر و به عشق واقعی تمرکز کن.
راه عشقش بپای عقل سپهر
جان شیرین بدست عشق سپار
هوش مصنوعی: در مسیر عشق او، عقل را کنار بگذار و جان شیرینی خود را به عشق بسپار.
چون تو اینکار می کنی خواجو
دیگرانرا چه می کنی انکار
هوش مصنوعی: وقتی تو به این کارها ادامه می‌دهی، دیگران را چگونه نادیده می‌گیری؟
سنگ بر گودکان نباید زد
هر که را آبگینه باشد بار
هوش مصنوعی: کسی که دل لطیفی دارد و روحش حساس است، نباید مورد آزار و اذیت قرار گیرد. بر این اساس، هر کس ویژگی‌های نیکو و شفافیت روحی داشته باشد، باید مورد احترام قرار گیرد و نباید به او آسیب رساند.
تشنه محرور را کند سیراب
مرده بیمار را دهد تیمار
هوش مصنوعی: تشنگی را که در حال گرما و شدت عطش است، سیراب می‌کند و به بیماران مرده، توجه و مراقبت می‌دهد.
چند گوئی حدیث بی فرجام
چند پوئی طریق ناهنجار
هوش مصنوعی: چند بار در مورد داستان‌های بی‌نتیجه صحبت می‌کنی و به دنبال راه‌های نادرست می‌روی؟
چون بپایان نمی رسد قصّه
بس کن ابرام و در شکن طومار
هوش مصنوعی: داستانی که ادامه ندارد، دیگر ادامه نده و بر کمر شکسته‌ام تکیه نکن.
وگرت هست نکته ئی دیگر
فرصتست این زمان نهفته مدار
هوش مصنوعی: اگر نکته دیگری وجود دارد، این زمان فرصت خوبی است برای بیان آن، پس آن را پنهان نکن.
هر که بسیار باشدش غصّه
قصّه بسیار باشدش ناچار
هوش مصنوعی: هر کسی که وزن سنگینی از غصه‌ها را دارد، ناگزیراست که داستان‌های زیادی را نیز تحمل کند.
نبود با حواریانش کار
هرکه را عیسیست کارگزار
هوش مصنوعی: هر کس که عیسی دارای کارگزار و حواریان باشد، کارهای او به عهده آن‌هاست.
ناخدائی که با خدا باشد
بود ایمن ز بار و دریا بار
هوش مصنوعی: کسی که در کنار خدا باشد، از خطرات و مشکلات زندگی ایمن خواهد بود.
برو ای یار اگر خرد داری
یار او شو که او ندارد یار
هوش مصنوعی: اگر عاقل هستی، برو و دوست او باش، چون او دوستی ندارد.
تو کم از بلبلی که شب تا روز
سبق عشق می کنی تکرار
هوش مصنوعی: تو کمتر از بلبلی نیستی که شب و روز در عشق آواز می‌خواند و این را بارها تکرار می‌کند.
چند نوبت شنیده ام که نبود
بی سماع تو دوری از ادوار
هوش مصنوعی: من بارها شنیده‌ام که نبودن تو در زندگی، مانند دوری از گذر زمان و تجربه‌های مختلف است.
صبح خیزان بمیل مهر کشند
سُرمه در دیده اولی الابصار
هوش مصنوعی: آنانی که صبح زود برمی‌خیزند، به خاطر عشق و محبت، مانند سُرمه‌ای که در چشم اولیاء الهی قرار می‌گیرد، شایسته‌ و بینا می‌شوند.
خیز و بنگر که بلبلان سحر
می سرایند پرده ی اسرار
هوش مصنوعی: بپا و نگاه کن که بلبل‌ها در صبح زود چه نغمه‌هایی می‌خوانند و رازهای پنهان را آشکار می‌کنند.
نوعروسان حجله خانه قدس
می گشایند برقع از رخسار
هوش مصنوعی: نوعروسان در خانه‌ای مقدس و با شکوه، حجله‌ای می‌آرایند و حجاب را از چهره خود برمی‌دارند.
یار دیدار می نماید لیک
دیده ئی نیست در خور دیدار
هوش مصنوعی: دوست به ملاقات می‌آید، اما چشمی نیست که او را ببیند.
گر تو در دیر عابد صمدی
راهب دیر گو صنم پندار
هوش مصنوعی: اگر تو در میکده عابد خداپرستی هستی، بهتر است که راهب دیر نیز تو را به عنوان بت پرست تصور کند.
آن زمان دیر کعبه تو شود
که نبینی بجز خدا دیار
هوش مصنوعی: زمانی که کعبه‌ی تو، یعنی هدف و آرزویت، به تاخیر بیفتد که جز خدا چیزی را نبینی و فکر کنی.
با تو زنّار می کند تسبیح
وز تو تسبیح می شود زنّار
هوش مصنوعی: با تو در حال راز و نیاز است و ذکر تو همانند یک بند و زنجیر به حساب می‌آید.
هرچه بینی ز دیده ی خود بین
گرت اندک نماید ار بسیار
هوش مصنوعی: هرچیزی که از منظری که خودت به آن نگاه می‌کنی می‌بینی، اگرچه ممکن است به نظر کم بیاید، اما در واقع می‌تواند بسیار زیاد باشد.
که بنقش و نگار غرّه شوی
گر تصور کنی بنقش و نگار
هوش مصنوعی: اگر فکر کنی که زیبایی‌های ظاهری تو را فریب می‌دهد، به اشتباه پیش خواهی رفت.
روشی هست اهل معنی را
عاری از سیر و خالی از رفتار
هوش مصنوعی: روش‌هایی وجود دارد که افراد آگاه به مسائل معنوی می‌توانند به آن‌ها بپردازند، بدون اینکه به گردش‌های ظاهری یا اعمال ظاهری نیاز داشته باشند.
روح را پایمال نفس مکن
خوک را در درون کعبه میار
هوش مصنوعی: خودت را با هوس‌ها و نفس‌های زودگذر آزرده نکن و روح را در تحت تأثیر آن قرار نده؛ به مانند این که می‌گویی اجازه نده حیوانات ناپسند در مکان‌های مقدس وارد شوند.
ظلم باشد که بر خر عیسی
نیشتر امتحان کند بیطار
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به طور ساده بگوییم، این جمله به ما می‌گوید که آزمایش کردن یا سخت‌گیری در شرایطی که نیاز به لطافت و محبت است، خود نوعی ظلم به شمار می‌آید. به عبارت دیگر، در حالی که یک موجود یا شخص به آرامش و توجه نیاز دارد، رفتار خشن یا تند با او نادرست و ناخوشایند است.
تا تو در بند جسم و جان باشی
نبری ره بصدر صفه ی بار
هوش مصنوعی: تا زمانی که درگیر دنیا و جسم خود هستی، نمی‌توانی به مقام و مرتبه‌ی عالی دست یابی.
منزلت چون مقام معلومست
دامن یار گیر و ترک دیار
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که جایگاه انسان مشخص است و بهتر است به محبت و ارتباط با محبوب بپردازد و از مکان و دیاری که در آن است، فاصله بگیرد.
توشه ی هستی از جهان برگیر
پرده هستی از میان بردار
هوش مصنوعی: از زندگی و دنیا بهره‌مند شو و حقیقت وجود را از پرده‌های ظاهری کنار بزن.
هرکه در بند بار گیر بود
نرسد هرگزش بمنزل بار
هوش مصنوعی: هر کسی که در زحمت و مشغله باشد، هرگز به مقصد و آرامش نمی‌رسد.
وانکه در بند روم گشت اسیر
نهند مهد انس در بلغار
هوش مصنوعی: کسی که در بند و اسارت گرفتار شد، به سرزمین بلغار می‌رود تا در کنار مهد انس و آرامش قرار بگیرد.
دلت از دور چرخ آینه گون
همچو آئینه می خورد زنگار
هوش مصنوعی: دلت از فاصله دور مانند آینه‌ای که گرد و غبار روی آن نشسته، کدر و تیره می‌شود.
ساز راهی که راست نیست مساز
تخم آنچت بکار نیست مکار
هوش مصنوعی: هرگز در مسیر نادرست قدم نگذار، زیرا نتایج این راه، چیزی نیست که ارزش زحمت و تلاش را داشته باشد.
غم دنیا مخور که خوار شوی
زانک غم خوار گردد از غمخوار
هوش مصنوعی: به غم و اندوه دنیا فکر نکن، چرا که این اندوه تو را ویران خواهد کرد. به جای آن، حواست به کسانی باشد که نیز دچار غم و اندوه هستند.
حیف باشد سفینه در غرقاب
ناخدا بی زر و خدا بیزار
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که اگر کشتی در میان طوفان و خطر غرق شود، بسیار ناگوار است که ناخدای آن نه ثروتی داشته باشد و نه به خدا ایمان داشته باشد. وجود ایمان و ثروت می‌تواند به نجات کشتی و سرنشینان آن کمک کند، اما缺ت هر دو، عواقب بدی به دنبال خواهد داشت.
همه رنجیده و تو رنجه شده
همه آزرده و تو در آزار
هوش مصنوعی: همه ناراحت هستند و تو هم در رنجیده‌ای؛ همه دلخورند و تو هم در حال زجر کشیدن هستی.
هر که را سر ز دست رفت چه غم
اگرش دزد می برد دستار
هوش مصنوعی: هر کس که از مهم‌ترین چیزهای زندگی‌اش را از دست داده باشد، نباید نگران باشد اگر چیز ناچیزی مثل دستار هم از او گرفته شود.
برخی بیدلان صاحبدل
شادی مفلسان دولتیار
هوش مصنوعی: بعضی از بیداران با دل‌های بزرگ و نیک، خوشی و شادمانی فقیران را در نظر می‌گیرند و از آن حمایت می‌کنند.
فقر مرغیست در نشیمن غیب
دو جهانرا گرفته در منقار
هوش مصنوعی: فقر مانند پرنده‌ای است که در دنیای ناپیدا نشسته و دو جهان را در منقار خود دارد.
عشق ملکیست در جهان قدم
سپهش عقل و جان سپهسالار
هوش مصنوعی: عشق یک پادشاهی در جهان است و عقل و جان فرماندهان آن هستند.
قول عشّاق نشنود عاقل
دار حلاج کی خرد نجّار
هوش مصنوعی: عشق‌ورزان را کسی که فهیم و عاقل است نمی‌تواند درک کند، زیرا آنها به گونه‌ای خاص و عمیق داریم به احوالشان نگاه می‌کنند. کسانی مانند حلاج نمی‌توانند به سادگی چگونه و از چه طریقی به حقایق اشیاء دست یابند.
عشق مهرست و عقل سایه عشق
ننهد مهر سایه را مقدار
هوش مصنوعی: عشق همان محبت و دوستی است، و عقل نمی‌تواند بر روی عشق تکیه کند؛ زیرا محبت به تنهایی ارزش و قدر واقعی خود را دارد.
تا نباشد ظهور پرتو مهر
نتوان کرد سایه را اظهار
هوش مصنوعی: تا زمانی که نور خورشید نمایان نشود، نمی‌توان سایه را به نمایش گذاشت.
مژه گر خار دیده تو شود
دیده پر کن ز خار و دیده مخار
هوش مصنوعی: اگر مژه‌های تو به مانند خار باشد، چشم‌های خود را از خار پر کن و به چشم خود آسیب نرسان.
هر کراهست برگ گل چیدن
چاره ئی نیست جز تحمل خار
هوش مصنوعی: وقتی به دنبال زیبایی هستی، باید نسبت به بعضی مشکلات و زحمات هم صبوری کنی؛ زیرا برای رسیدن به آن گل و زیبایی، ناراحتی‌های پیش‌رو غیرقابل‌اجتنابند.
چند چون ابر آب خود ریزی
در تمنای اجری و ادرار
هوش مصنوعی: چند بار به خاطر خواسته های خود، مانند ابر، آب می‌ریزی و در نهایت به چیزی دست نمی‌یابی.
غم گندم مخور که حیف بود
بار بر جان و غلّه در انبار
هوش مصنوعی: نگران غم و اندوه نباش، چون اینجا جایی برای بار آوردن و انبار کردن آن نیست.
تکیه بر خاک از آن توان کردن
که طریقش تواضعست و وقار
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی بر زمین تکیه کنی و از آن بهره‌مند شوی، باید تواضع و فروتنی را در خود پرورش دهی.
گر نشان مخالفت نبود
نبود باد را ز خاک غبار
هوش مصنوعی: اگر نشانه‌ای از مخالفت وجود نداشت، پس باد نمی‌توانست خاک را بلند کند و غبار بیافریند.
بید چون بر کشید تیغ خلاف
لاجرم گشت زیر دست چنار
هوش مصنوعی: وقتی بید به مقابله برمی‌خیزد، ناگزیر زیر دست چنار قرار می‌گیرد.
چند گوئی بیان ظلمت و نور
چند جوئی نشان انّی و نار
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی درباره تاریکی و روشنایی صحبت کنی؟ چرا به دنبال نشانه‌ای از وجود خودت و آتش هستی؟
ما و من را مجال هیچ مده
لاولن را بیا و هیچ اِنگار
هوش مصنوعی: ما و من اجازه‌ای برای کنار گذاشتن نداریم، پس بهتر است که از ابتدا بدون هیچ گونه دلخوری و کینه‌ای با هم روبه‌رو شویم.
حرف را تا نیاوردی در فعل
نتوان شد ز اسم بر خوردار
هوش مصنوعی: تا زمانی که کلام و سخن را به عمل تبدیل نکرده‌ای، نمی‌توانی از نام و عنوان استفاده کنی.
بگذر از اسم و فعل و حرف مگوی
نفی کن جمله را و اسم بر آر
هوش مصنوعی: از نام و فعل و حرف بگذر، بی‌هیچ حرفی همه چیز را رد کن و تنها نام بگیر.
کوس وحدت بزن که در ره عشق
تخت منصور می زنند از دار
هوش مصنوعی: به دعوت به یکپارچگی و وحدت بپرداز و در مسیر عشق، همان‌طور که منصور را از دار (دار آویختند) مورد توجه قرار داده‌اند.
در یاران غار زن هر چند
جای قطمیر نیست جز در غار
هوش مصنوعی: هر چند در جمع دوستان ممکن است جایگاه خاص و ویژه‌ای برای بعضی افراد وجود نداشته باشد، اما بهتر است که در محیط مناسب و با افراد مناسب قرار بگیریم.
غم شادی چه می خوری خوش باش
زانک هم شادیت شود غمخوار
هوش مصنوعی: غم و اندوه چه فایده‌ای دارد؟ بهتر است خوشحال باشی زیرا در نهایت، شادیت می‌تواند به غم و اندوهی که داری، کمک کند.
خنک آن ساده دل که نشناسد
قطره از بحر و گوهر از کهسار
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن انسان ساده‌دل که دریای وسیع و عمق گوهر را نمی‌شناسد و به دنیای خود بی‌خیال و رضایت‌مند زندگی می‌کند.
گاو کوهی بهر طریق که هست
ایمنست از خراس و از عصار
هوش مصنوعی: گاو کوهی به هر شکل و طریقی که باشد، از خطرات و آسیب‌ها در امان است.
در چنین ورطه با چنین شرطه
کشتی ما کجا رسد بکنار
هوش مصنوعی: در چنین وضعیت و با این شرایط، کشتی ما هرگز به ساحل نخواهد رسید.
هر خطائی که آمد از خواجو
بعنایت بپوش ای ستّار
هوش مصنوعی: هر گناهی که از خواجو سر بزند، ای پنهان‌کننده، به لطف خود بپوشان.