شمارهٔ ۲ - فی نعت الرسول صلی الله علیه و آله
صل علی محمدٍ دُرّة تاج الاصطفا
صاحب جیش الاهتدا ناظم عقد الاتّقا
بلبلِ بوستانِ شرع، اخترِ آسمانِ دین
کوکبِ دُرّیِ زمین، درّیِ کوکبِ سما
تاجدهِ پیمبران، باجستانِ قیصران
کارگشایِ مُرْسَلِین، راهنمایِ انبیا
سیدِ اولین رسل، مُرْسَلِ آخرین زمان
صاحبِ هفتمین قران، خواجهٔ هشتمین سرا
هستی امرِ «کُنْ فکان»، مقصدِ حرفِ کاف و نون
برقروِ بُراقران، خاکیِ عرشِ مُتَّکا
شمعِ سراجهٔ أبیت، اخترِ برجِ «لَوْ دَنَوْت»
تارکِ دنییِ دَنِی، مالکِ مُلْکَتِ دَنِی
رخت به ورطهٔ بلا، تخت به ذروهٔ علا
خانه به گوشهٔ فنا، دانهٔ خوشهٔ بقا
تازی شیرِ بیلقب، مکّیِ هاشمینسب
مُعْتَکِفِ سرایِ وحی، اُمِّی اُمَّتی سرا
طَیِّبِ طیبِ آستان، طایرِ کعبهآشیان
گوهرِ کانِ لا مکان، اخترِ برجِ کبریا
روضهٔ آدمِ صفی، آدم روضهٔ رضا
صوفیِ صفّهٔ صفا، سِرّ و حدیقهٔ وفا
ز ابرویِ چون هلال او تافته نعلِ ماهِ نو
وز رخِ مهمثالِ او یافته مشتری بها
مُشْتَعِل از جبینِ او، شمعِ سراچهٔ هُدی
مُنْتَسِم از نسیمِ او، غنچهٔ باغِ اهتدا
خورده به آب رویِ او، نوح درودگر قسم
کرده به خاکِ کویِ او، آدمِ خاکی التجا
مُنْهَدِم از عروجِ او، قبّهٔ قصرِ قیصران
مُنْهَزِم از خروج او، خسروِ خطّهٔ خطا
ابطحیای که چون عَلَم بر حَرَمِ وجود زد
از پیِ پای بوس او، گشت نه آسمان دو تا
صومعهای که نیستش زمزمهٔ درودِ از او
هست چو دیرِ مؤبدان، لایقِ نفت و بوریا
چون دُرّ اگر یتیم شد، بود بهایِ او فزون
زانک خرد فزون نهد، دُرّ یتیم را بها
منزویانِ شام بین از هوسِ ردایِ او
پیشِ رواقِ نیلگون، بسته غشاوهٔ عشا
بُرده چو زهره اشرف پارهٔ عطف دامنش
بهرِ طرازِ آستین، چرخِ زُمُرُّدین قبا
ای زمضیقِ «کُنْ فَکان»، سویِ مکانِ لا مکان
رانده و باغِ سدّره را دیده به دیده منتهی
رویِ تو، قبلهٔ مَلَک، کویِ تو، کعبهٔ فَلَک
مختلفِ تو، قَدْ هَلَک، معتقدِ تو، قَدْ نَجا
صدرِ تو، مصدرِ امان، زخمِ تو، مرهمِ روان
دردِ تو، موجبِ دوا، رنجِ تو، علّتِ شفا
شاهنشانِ قدسیان، تختنشینِ شهرِ قُدس
ای شهِ مُلْکِ اصطفا، وی لقبِ تو، مصطفی
آینهٔ سپهر را مهرِ رخِ تو، صیقلی
دیدهٔ آفتاب را خاکِ درِ تو، توتیا
روحِ امین چو عرض کرد آبِ رخِ تو بر رُسُل
در تکِ چاهِ آب شد یوسفِ مصری از حیا
شاهِ فلک چو بنگرد طلعتِ ماهپیکرت
ذرّهصفت دراوفتد بر سرِ بامت از هوا
ای شده آبِ زمزم از خاکِ درِ سرایِ تو
کعبه ز توست با شرف، مَرْوِه ز توست باصفا
عقل چو دید که آسمان، پیشِ تو در رکوع شد
نزدِ قیامِ قامتت، داد صلوة را صلا
دستِ عنایتی که ما مفتقریم و تنگدست
خوانِ شفاعتی که ما مشتهیایم و ناشتا
خواجو اگر نداشتی برگِ بهارِ عشقِ تو
بلبلِ باغِ طبعِ او هیچ نداشتی نوا
شمارهٔ ۱ - فی التوحید: ای غرهٔ ماه از اثرِ صنعِ تو، غَرّاشمارهٔ ۳ - فی مدح الامیر الاعظم الشهریار المعظم والی السیف و القلم خسرو غازی المنصور مبارز الحق و الدین محمد زید عدله: چو رخ نمود بر ایوان این حدیقه ی مینا
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صل علی محمدٍ دُرّة تاج الاصطفا
صاحب جیش الاهتدا ناظم عقد الاتّقا
هوش مصنوعی: به محمد درود بفرست که جاودانهترین جواهر و برترین فرد انتخاب شده است. او کسی است که راهنمایی را به همراه دارد و پایهگذار تقوا و پرهیزگاری است.
بلبلِ بوستانِ شرع، اخترِ آسمانِ دین
کوکبِ دُرّیِ زمین، درّیِ کوکبِ سما
هوش مصنوعی: پرندهای که در گلزار قوانین دینی آواز میخواند، همچون ستارهای در آسمان دین است. این پرنده به مانند گوهری میدرخشد که در دل زمین و در دل ستارگان آسمان قرار دارد.
تاجدهِ پیمبران، باجستانِ قیصران
کارگشایِ مُرْسَلِین، راهنمایِ انبیا
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف شخصیتی بزرگ و مهم اشاره دارد که هم تاجر و هم نجاتدهنده است. او مانند تاجی بالای سر پیامبران قرار دارد و به عنوان منبع الهام و هدایت برای آنها عمل میکند. همچنین، او در حل مشکلات و دشواریها برای فرستادگان خدا نقش کلیدی دارد.
سیدِ اولین رسل، مُرْسَلِ آخرین زمان
صاحبِ هفتمین قران، خواجهٔ هشتمین سرا
هوش مصنوعی: سیدِ نخستین پیامبران، پیامبر آخرین زمان که صاحب هفتمین قرآن است و بزرگترین شخصیت در خانه هشتم به شمار میآید.
هستی امرِ «کُنْ فکان»، مقصدِ حرفِ کاف و نون
برقروِ بُراقران، خاکیِ عرشِ مُتَّکا
هوش مصنوعی: هستی ناشی از فرمان «باش، پس میشود» است که نشاندهنده قدرت و کمال وجودی است. این امر نه تنها به ایجاد و شکلگیری چیزها اشاره دارد، بلکه به مقام و عظمت آسمانها و جایگاه خداوند نیز مرتبط میشود.
شمعِ سراجهٔ أبیت، اخترِ برجِ «لَوْ دَنَوْت»
تارکِ دنییِ دَنِی، مالکِ مُلْکَتِ دَنِی
هوش مصنوعی: شمعی که در خانهام میسوزد، ستارهای در برجی است که اگر به آن نزدیک شوم، دنیای پست را ترک میکند و صاحب سلطنت این دنیای حقیر است.
رخت به ورطهٔ بلا، تخت به ذروهٔ علا
خانه به گوشهٔ فنا، دانهٔ خوشهٔ بقا
هوش مصنوعی: زندگی انسان ممکن است در شرایط سخت و مشکلات (رخت به ورطهٔ بلا) قرار گیرد، اما در عین حال میتواند به اوج و مقام بالا هم برسد (تخت به ذروهٔ علا). در این مسیر، ممکن است مکان و داراییهای مادی به مرور زمان از بین بروند (خانه به گوشهٔ فنا)، ولی در نهایت، ارزشهای واقعی و جاودان که شبیه دانهای در خوشهای از بقا هستند، باقی میمانند.
تازی شیرِ بیلقب، مکّیِ هاشمینسب
مُعْتَکِفِ سرایِ وحی، اُمِّی اُمَّتی سرا
هوش مصنوعی: شیر تند و نیرومند فاقد لقب، از خانواده هاشمی و اهل مکه، که در خانه وحی عبادت میکند و بدون سواد، استاد مردم است.
طَیِّبِ طیبِ آستان، طایرِ کعبهآشیان
گوهرِ کانِ لا مکان، اخترِ برجِ کبریا
هوش مصنوعی: فرشتهای که در آستانهی پرمهر و پاک قرار دارد، همچون پرندهای در کعبه، از گنجینههای بینهایت و فضیلتهای بزرگ الهی است. او همچون ستارهای در برج عرش، در اوج مقام و ارزش قرار دارد.
روضهٔ آدمِ صفی، آدم روضهٔ رضا
صوفیِ صفّهٔ صفا، سِرّ و حدیقهٔ وفا
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف جایگاه و مقام ویژهٔ آدم، به عنوان اولین انسانی که به مقام صفا و پاکی دست یافته، پرداخته شده است. همچنین به ارتباط او با دیگران و فضایل معنوی که در زندگی او تجلی دارد اشاره میشود. این متن به نوعی نشاندهندهٔ ارتباط عمیق و معنوی انسانها با یکدیگر و با خداوند است و بر اهمیت صداقت و وفا در زندگی تاکید دارد.
ز ابرویِ چون هلال او تافته نعلِ ماهِ نو
وز رخِ مهمثالِ او یافته مشتری بها
هوش مصنوعی: ابروی زیبای او مانند هلال ماه درخشان است و چهرهاش که شبیه ماه است، به مشتری ارزشی ویژه بخشیده است.
مُشْتَعِل از جبینِ او، شمعِ سراچهٔ هُدی
مُنْتَسِم از نسیمِ او، غنچهٔ باغِ اهتدا
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند شمعی درخشان است که نور را منتشر میکند و با نسیم او، شکوفههای گلی که به سمت هدایت میروند، به آرامی شکفته میشوند.
خورده به آب رویِ او، نوح درودگر قسم
کرده به خاکِ کویِ او، آدمِ خاکی التجا
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این دارد که نوح، نبی بزرگ، با عشق و احترام به درگاه پروردگار و یادآوری خاکی که آدم از آن ساخته شده، به دعا و درخواست از خداوند میپردازد. وجود روح و زیبایی در چهره محبوب، همچون آب زلال، را مقدس و الهی توصیف میکند. در حقیقت، این کلمات بیانگر پیوند عمیق و معنوی انسانها با خدا و زمینتانشان هستند.
مُنْهَدِم از عروجِ او، قبّهٔ قصرِ قیصران
مُنْهَزِم از خروج او، خسروِ خطّهٔ خطا
هوش مصنوعی: در پی رفتن او، دیوارهای قصر قیصر در هم ریخته و از ظهور او، پادشاه سرزمین خطا به زانو درآمده است.
ابطحیای که چون عَلَم بر حَرَمِ وجود زد
از پیِ پای بوس او، گشت نه آسمان دو تا
هوش مصنوعی: در این بیت به یک مکان مقدس و خاص اشاره شده که همچون پرچمی در حرم وجود انسان قرار گرفته است. به دنبال آن، افرادی که به احترام آن مکان آمدهاند، باعث شدهاند که آسمانها دیگر شکلی دوگانه نداشته باشند و همه چیز به وحدت و انسجام برسد. این بیان حس احترام و معنویت را به خوبی منتقل میکند.
صومعهای که نیستش زمزمهٔ درودِ از او
هست چو دیرِ مؤبدان، لایقِ نفت و بوریا
هوش مصنوعی: صومعهای که در آن هیچ صدای درود و ذکر و احترامی از خدا به گوش نمیرسد، مانند معبدهای پرستشگران است که تنها به نفت و بوریا نیاز دارند و معنای عمیقتری ندارند.
چون دُرّ اگر یتیم شد، بود بهایِ او فزون
زانک خرد فزون نهد، دُرّ یتیم را بها
هوش مصنوعی: یادآوری میکند که اگر مرواریدی یتیم شود، ارزش او به خاطر خرد و تفکرش بیشتر خواهد بود. به عبارت دیگر، ارزش یک چیز، حتی اگر به نظر یتیم و بدون صاحب باشد، به درک و فهمی که دارد بستگی دارد.
منزویانِ شام بین از هوسِ ردایِ او
پیشِ رواقِ نیلگون، بسته غشاوهٔ عشا
هوش مصنوعی: در شبهای شام، کسانی که از دنیا دور افتادهاند، به خاطر آرزوی دیدار او، در کنار رواقی که آبی رنگ است، چادر خود را بر سر کشیدهاند.
بُرده چو زهره اشرف پارهٔ عطف دامنش
بهرِ طرازِ آستین، چرخِ زُمُرُّدین قبا
هوش مصنوعی: وقتی که زهره، زیبایی را از دامن خود به نمایش میگذارد، چرخ سبز رنگی به دورش میچرخد که نماد طراوت و زیبایی است.
ای زمضیقِ «کُنْ فَکان»، سویِ مکانِ لا مکان
رانده و باغِ سدّره را دیده به دیده منتهی
هوش مصنوعی: ای کسی که در تنگنای «باش و هست»، به مکانی که هیچ مکانی نیست رانده شدهای و باغ سدرةالمُنتهی را با دیده خود دیدهای.
رویِ تو، قبلهٔ مَلَک، کویِ تو، کعبهٔ فَلَک
مختلفِ تو، قَدْ هَلَک، معتقدِ تو، قَدْ نَجا
هوش مصنوعی: چهرهٔ تو مانند قبلهای است که فرشتگان به آننماز میگذارند و دیاری که تو در آن زندگی میکنی، مانند کعبهای است که همه به سوی آن روی میآورند. زیباییها و ویژگیهای خاص تو باعث نابودی دشمنان شده و کسانی که به تو ایمان دارند، نجات یافتهاند.
صدرِ تو، مصدرِ امان، زخمِ تو، مرهمِ روان
دردِ تو، موجبِ دوا، رنجِ تو، علّتِ شفا
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلنواز تو، نشانه امید و آرامش است، زخمهای ناشی از عشق تو، به نوعی داروی دردهایم شده است. رنجهای تو، منجر به بهبودی و آرامش من شده است.
شاهنشانِ قدسیان، تختنشینِ شهرِ قُدس
ای شهِ مُلْکِ اصطفا، وی لقبِ تو، مصطفی
هوش مصنوعی: ای شهِ بزرگ و مقدس که بر تختِ شهرِ مقدس یعنى قُدس نشستهای، تو همان کسی هستی که در میان مردم به عنوان منتخب و برگزیده شناخته میشوی. لقبِ تو مصطفی است.
آینهٔ سپهر را مهرِ رخِ تو، صیقلی
دیدهٔ آفتاب را خاکِ درِ تو، توتیا
هوش مصنوعی: عکس زیبای چهرهات در آسمان مانند آینهای میدرخشد و درخشش نور خورشید به خاطر خاک درِ خانهات زیباتر شده است.
روحِ امین چو عرض کرد آبِ رخِ تو بر رُسُل
در تکِ چاهِ آب شد یوسفِ مصری از حیا
هوش مصنوعی: وقتی که روحِ امین (جبرئیل) جمال تو را به فرشتگان معرفی کرد، حس زیبایی تو باعث شد که یوسفِ مصری به خاطر حیا و شرم در چاه آب بیفتد.
شاهِ فلک چو بنگرد طلعتِ ماهپیکرت
ذرّهصفت دراوفتد بر سرِ بامت از هوا
هوش مصنوعی: وقتی که شاه آسمان به چهره ماهگونه تو نگاه میکند، نور و زیباییات مانند ذرهای در دل آسمان میدرخشد و بر فراز بام تو سایه میاندازد.
ای شده آبِ زمزم از خاکِ درِ سرایِ تو
کعبه ز توست با شرف، مَرْوِه ز توست باصفا
هوش مصنوعی: ای آب زمزم از خاک در خانه تو به وجود آمده است، کعبه به خاطر تو با ارزش است و مروه به خاطر تو زیبایی دارد.
عقل چو دید که آسمان، پیشِ تو در رکوع شد
نزدِ قیامِ قامتت، داد صلوة را صلا
هوش مصنوعی: وقتی عقل دید که آسمان در مقابل تو خم شده و در حال عبادت است، تصمیم گرفت که به تو سلام بفرستد و در حق تو دعا کند.
دستِ عنایتی که ما مفتقریم و تنگدست
خوانِ شفاعتی که ما مشتهیایم و ناشتا
هوش مصنوعی: دست کمک و لطفی که ما به آن نیازمندیم و در تنگدستی به سر میبریم، سفرهای از شفاعت است که آرزوی آن را داریم و در حال گرسنگی هستیم.
خواجو اگر نداشتی برگِ بهارِ عشقِ تو
بلبلِ باغِ طبعِ او هیچ نداشتی نوا
هوش مصنوعی: اگر خواجو در زندگیاش عاشقانههایی از بهار عشق تو نداشت، بلبلهای باغ طبع او هم هیچ نغمهای برای سرودن نداشتند.
حاشیه ها
1387/04/22 02:06
رسته
این شعر هم در چاپ سهیلی جزو قصاید آمده است و کل آن 30 بیت است .
1392/02/14 10:05
عبدالستار
به نا م خدا
با سلام
عنوان شعر اشتباه نوشته شده است. به جای فی نعت الرسول... فی نعمت الرسول، تایپ شده لطفا اصلاح کنید.
نعت یعنی مدح و ستایش.