گنجور

شمارهٔ ۱ - فی التوحید

ای غرهٔ ماه از اثرِ صنعِ تو، غَرّا
وی طُرّهٔ شب از دمِ لطفِ تو، مُطَرّا
طشت زر شمعی خور از اطلس چرخی
درتافته از امرِ تو بر قرطهٔ خارا
نوکِ قلمِ صنعِ تو در مبدأ فطرت
انگیخته بر صفحهٔ «کُن» صورتِ اشیا
سجاده‌نشینان نه ایوان فلک را
حکمِ تو، فروزنده قنادیل زوایا
از پیه بصر، صُنعِ تو بر کرده دو سر شمع
در خلوتِ این مردمکِ دیدهٔ بینا
پیرایهٔ انوارِ تو بر لُعبتِ دیده
و آوازهٔ اسرارِ تو در شارعِ آوا
از ذاتِ تو، منشورِ بقا یافته توقیع
وز حکمِ تو، سلطانِ فلک بستده امضا
تقدیرِ تو بر چار حد هفت حضیره
افراخته نه قبّهٔ شش‌گوشهٔ خضرا
ای صانعِ بی‌آلت و ای مُبْدِعِ بی‌فکر
وی قاهرِ بی‌کینه و ای قائمِ بی‌جا
هم رازقِ بی‌ریبی و هم خالفِ بی‌عیب
هم ظاهرِ پنهانی و هم باطنِ پیدا
مأمورِ تو از برگِ سمن تا به سمندر
مصنوعِ تو از تحتِ ثُری تا به ثریّا
توحیدِ تو خوانَد به سَحَر، مرغِ سَحَرخوان
تسبیحِ تو گوید به چمن، بلبلِ گویا
از بندگی‌ات یافته شاهانِ جهاندار
ایوانِ فلک‌سا و جنابِ فلک‌آسا
بودی که نبودیم و نباشد که نباشی
با ما نه‌ای، از ما نه و مستغنی‌ای از ما
گه تختگهِ مور کنی دستِ سلیمان
گه نامزدِ مار کنی مُعجزِ موسی
در روضهٔ فردوس نهی مَسنَدِ ادریس
وز چشمهٔ خورشید دهی شربتِ عیسی
پر مشعلهٔ رعد کنی منظرهٔ ابر
پر مشعلهٔ برق کنی عرصهٔ صحرا
صنعت چو مُفَرَّح کند از قرصهٔ یاقوت
بیرون برد از طبعِ زمان علّتِ سودا
بی‌واسطهٔ صیقلِ لطفت ننماید
نقشِ مَه و مهر از فلکِ آینه‌سیما
گر یاد کند ز آتشِ قهرِ تو نماند
نَم در دهنِ شور کف‌آوردهٔ دریا
بر قلّهٔ کُهسار زنی بیرقِ خورشید
بر پردهٔ زنگار کشی پیکرِ جوزا
از عکسِ رخِ لاله‌عذارانِ سپهری
چون منظرِ مینو کنی این چنبرِ مینا
جز ماشطهٔ صُنعِ تو کس حلقه نسازد
بر جبهٔ مه، جعدِ سیاهِ شبِ یلدا
بی‌زیورِ ابداعِ تو در جلوه نیاید
مَه روی فلک در تتقِ چرخیِ والا
بی‌نسخهٔ حکمِ تو خیال است که یک گل
تحریر کند نامیه بر شقّهٔ دیبا
آن طشتِ زرِ نرگسی آیا که ز لطفت
خاتونِ چمن را چه خوش افتاد به بالا
صُنعِ تو در این جوفِ گِل‌آلودهٔ دلگیر
از آبِ روان تازه کند گلشن و احیا
بیدِ طبری را کند از امرِ تو، بلبل
وصفِ الفِ قامت ممدودهٔ حمرا
از رایحهٔ لطفِ تو ساید گُلِ سوری
در صحنِ چمن لخلخهٔ عنبرِ سارا
تا از دمِ جان‌پرور او زنده شود خاک
در کالبَد باد دمی روحِ مسیحا
خواجو! نَسِزَد مَدح و ثَنا هیچ مَلِک را
إلّا مَلِکُ العَرش تَبارک و تَعالی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای غرهٔ ماه از اثرِ صنعِ تو، غَرّا
وی طُرّهٔ شب از دمِ لطفِ تو، مُطَرّا
هوش مصنوعی: ای آنکه زیبا و با طراوتی و مانند ماه می‌درخشی، زیباییت از هنر آفرینش توست. و چون شب با لطف تو روشن و زیبا شده، سرشار از زیبایی است.
طشت زر شمعی خور از اطلس چرخی
درتافته از امرِ تو بر قرطهٔ خارا
هوش مصنوعی: تابش درخشان شمعی از طلا، بر روی پارچه‌ای نفیس که به خاطر فرمان تو به زیبایی چرخانده شده است، می‌تابد و بر سنگی سخت می‌درخشد.
نوکِ قلمِ صنعِ تو در مبدأ فطرت
انگیخته بر صفحهٔ «کُن» صورتِ اشیا
هوش مصنوعی: نوک قلم خالق تو در آغاز خلقت، بر صفحه هستی، طرح و شکل اشیاء را به وجود آورده است.
سجاده‌نشینان نه ایوان فلک را
حکمِ تو، فروزنده قنادیل زوایا
هوش مصنوعی: نمازگزاران، نه در آسمان مقام بلندی دارند، بلکه شما با نور خود، چراغ‌ها را در گوشه و کنار روشن می‌کنید.
از پیه بصر، صُنعِ تو بر کرده دو سر شمع
در خلوتِ این مردمکِ دیدهٔ بینا
هوش مصنوعی: از چشمان تو، دو سر شمعی ساخته‌ام که در تنهایی این مردمک دیدهٔ بینا قرار دارد.
پیرایهٔ انوارِ تو بر لُعبتِ دیده
و آوازهٔ اسرارِ تو در شارعِ آوا
هوش مصنوعی: زیبایی نورهای تو بر چهرهٔ چشم‌ها و آواز رازهای تو در کوچه‌های صداها نمایان است.
از ذاتِ تو، منشورِ بقا یافته توقیع
وز حکمِ تو، سلطانِ فلک بستده امضا
هوش مصنوعی: از وجود تو زندگی جاودانی به دست آمده و به فرمان تو، پادشاه آسمان‌ها امضای خود را زده است.
تقدیرِ تو بر چار حد هفت حضیره
افراخته نه قبّهٔ شش‌گوشهٔ خضرا
هوش مصنوعی: سرنوشت تو بر چهار جهت هفت خانه مقدس بر افراشته شده است، مانند گنبد شش‌گوش سبز.
ای صانعِ بی‌آلت و ای مُبْدِعِ بی‌فکر
وی قاهرِ بی‌کینه و ای قائمِ بی‌جا
هوش مصنوعی: ای خالقی که بدون وسیله‌ای، و ای ایجادکننده‌ای که بدون اندیشه‌ای، و ای غالبی که بدون کینه‌ای، و ای استواری که در هیچ مکانی قرار نداری.
هم رازقِ بی‌ریبی و هم خالفِ بی‌عیب
هم ظاهرِ پنهانی و هم باطنِ پیدا
هوش مصنوعی: تو هم تامین‌کننده‌ی روزی بدون نقصی و هم مخالفی که عیب ندارد. هم وجودی داری که آشکار است و هم باطنی که در خفاست.
مأمورِ تو از برگِ سمن تا به سمندر
مصنوعِ تو از تحتِ ثُری تا به ثریّا
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی به مقایسه و تبیین دو عالم اشاره دارد. در آن به خوب بودن و شگفت انگیز بودن موجودات از جمله سمن (گیاه) و سمندر (یک نوع موجود آبزی) اشاره شده است. همچنین، به ویژگی‌های انسانی اشاره می‌کند که در پایین‌ترین سطح (زیر ثری) تا به بالاترین سطح (ثریا) قرار دارد. به طور کلی، به تنوع و زیبایی‌های خلقت و موجودات اشاره دارد و اهمیت آن‌ها را بیان می‌کند.
توحیدِ تو خوانَد به سَحَر، مرغِ سَحَرخوان
تسبیحِ تو گوید به چمن، بلبلِ گویا
هوش مصنوعی: در سحرگاه، پرندگان به یکتایی تو می‌خوانند و بلبلان در باغ، با صدای زیبا به ستایش تو مشغولند.
از بندگی‌ات یافته شاهانِ جهاندار
ایوانِ فلک‌سا و جنابِ فلک‌آسا
هوش مصنوعی: از خدمت و بندگی تو، پادشاهان دنیا جایگاه و مقام بلند و عظیمی پیدا کرده‌اند.
بودی که نبودیم و نباشد که نباشی
با ما نه‌ای، از ما نه و مستغنی‌ای از ما
هوش مصنوعی: تو هنگام نبودن ما، از ما دور بودی و حالا هم که نیستی، به ما نیازی نداری.
گه تختگهِ مور کنی دستِ سلیمان
گه نامزدِ مار کنی مُعجزِ موسی
هوش مصنوعی: هرگاه زمین را به تخت موری تبدیل کنی و بر تخت سلیمان بنشینی، و یا این‌که زمینه‌ای برای نامزدی ماری فراهم کنی و معجزه‌ات مانند موسی باشد.
در روضهٔ فردوس نهی مَسنَدِ ادریس
وز چشمهٔ خورشید دهی شربتِ عیسی
هوش مصنوعی: در باغ بهشت، بر صندلی ادریس بنشینی و از چشمه خورشید، نوشیدنی عیسی را بنوشی.
پر مشعلهٔ رعد کنی منظرهٔ ابر
پر مشعلهٔ برق کنی عرصهٔ صحرا
هوش مصنوعی: در آسمان پر از رعد و برق، صحنه‌ای ایجاد کن که شگفتی‌هایی را در دل ابرها و در فضای باز بیفزاید.
صنعت چو مُفَرَّح کند از قرصهٔ یاقوت
بیرون برد از طبعِ زمان علّتِ سودا
هوش مصنوعی: اگر انسان به هنر و صنعت بپردازد و از زیبایی‌های زندگی بهره‌مند شود، می‌تواند باعث شادابی و خوشحالی‌اش شود و از افسردگی و مشکلات زمانه فاصله بگیرد.
بی‌واسطهٔ صیقلِ لطفت ننماید
نقشِ مَه و مهر از فلکِ آینه‌سیما
هوش مصنوعی: بدون تأثیر و زیبایی لطیف تو، تصویر ماه و خورشید در آسمان آینه‌گون نمایان نمی‌شود.
گر یاد کند ز آتشِ قهرِ تو نماند
نَم در دهنِ شور کف‌آوردهٔ دریا
هوش مصنوعی: اگر به یاد آتش خشم تو بیفتد، دیگر هیچ نشانی از مرطوبی در دهان دریا که به شور آمده باشد، نخواهد بود.
بر قلّهٔ کُهسار زنی بیرقِ خورشید
بر پردهٔ زنگار کشی پیکرِ جوزا
هوش مصنوعی: در بالای کوه، پرچم خورشید را به اهتزاز درمی‌آوری که بر روی آن تصویر جوزا نقش بسته است.
از عکسِ رخِ لاله‌عذارانِ سپهری
چون منظرِ مینو کنی این چنبرِ مینا
هوش مصنوعی: اگر به تصویر چهره‌های زیبای دختران توجه کنی، مانند منظره‌ای از بهشت خواهد بود و این حلقه از زیبایی‌ها را در بر خواهد گرفت.
جز ماشطهٔ صُنعِ تو کس حلقه نسازد
بر جبهٔ مه، جعدِ سیاهِ شبِ یلدا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند آرایشگر هنر تو نمی‌تواند گردن زیبای ماه را با حلقه‌ای زیبا بپوشاند، همان‌طور که پیچ و تاب تاریک شب یلدا را.
بی‌زیورِ ابداعِ تو در جلوه نیاید
مَه روی فلک در تتقِ چرخیِ والا
هوش مصنوعی: بدون زیبایی و ابتکار تو، این ماه زیبا در آسمان درخشش نخواهد داشت.
بی‌نسخهٔ حکمِ تو خیال است که یک گل
تحریر کند نامیه بر شقّهٔ دیبا
هوش مصنوعی: بدون وجود یک نسخه‌ای از دستور تو، تصور این که گل‌ها نامی را روی پارچه‌ای از دیبا بنویسند، بی‌معنی است.
آن طشتِ زرِ نرگسی آیا که ز لطفت
خاتونِ چمن را چه خوش افتاد به بالا
هوش مصنوعی: آیا آن ظرف زرینی که شبیه به گل نرگس است، به خاطر لطافت تو، باعث خوشبختی و شکوفایی صاحب باغ شده است؟
صُنعِ تو در این جوفِ گِل‌آلودهٔ دلگیر
از آبِ روان تازه کند گلشن و احیا
هوش مصنوعی: عمل تو در این دل آلوده و غمگین، مانند آبی پاک و تازه است که باغی سرسبز و زندگی دوباره را به وجود می‌آورد.
بیدِ طبری را کند از امرِ تو، بلبل
وصفِ الفِ قامت ممدودهٔ حمرا
هوش مصنوعی: بیدِ طبری به خاطر تو سرش را خم می‌کند و بلبل از زیبایی قامت بلند و سرخی تو می‌خواند.
از رایحهٔ لطفِ تو ساید گُلِ سوری
در صحنِ چمن لخلخهٔ عنبرِ سارا
هوش مصنوعی: بوی دل‌انگیز تو مانند عطر گل سرخی است که در باغ پر از عطر و خوشبو می‌روید.
تا از دمِ جان‌پرور او زنده شود خاک
در کالبَد باد دمی روحِ مسیحا
هوش مصنوعی: تا هنگامی که نفس حیات‌بخش او به زمین برسد، خاک هم جان می‌گیرد و در وجودش روحی چون روح مسیحا دمیده می‌شود.
خواجو! نَسِزَد مَدح و ثَنا هیچ مَلِک را
إلّا مَلِکُ العَرش تَبارک و تَعالی
هوش مصنوعی: خواجو! هیچ پادشاهی مورد ستایش و تمجید قرار نمی‌گیرد جز پادشاهی که بالاترین مقام را دارد و وجودش مبارک و درعالی است.

حاشیه ها

1387/04/22 01:06
رسته

این شعر یک قصیده ی 30 بیتی است و در دیوان چاپی خواجو ، چاپ احمد سهیلی هم جزو قصیده ها آمده است و جزو غزلیات نیست.

1395/09/14 23:12
فاضل

اشکالاتی که این نگاشته دارد:
1. بیت اول: «غرۀ» و «طرۀ» صحیح است.
2. بیت دوم: فاصلۀ بین «تو» و «در» و فاصلۀ بین «بر» و «صفحۀ» رعایت شود. هچنین «مبدأ» صحیح است.
3. بیت پنجم: «مأمور» صحیح است. همچنین «به سمندر» و «به ثریا» صحیح می باشد.
4. بیت ششم: «به سحر» و «به چمن» درست است.
5. بیت هفتم: «بر قلۀ» به جای «برقلۀ» و «بر پردۀ» به جای «برپردۀ» نوشته شود.
6. بیت هشتم: «لاله عذاران» صحیح است که «الف» آن جا افتاده.
7. بیت آخر: «اِلّا ملک العرش» درست می باشد.
با تشکر!

1398/12/16 14:03

سلام، متشکرم که منبع بسیار خوبی برای معرفی شعرهای خواجوی کرمانی را تدارک دیده اید. من در سایت گردشگری مربوط به آزانس مسافرتی فارا گشت مقاله ای از خواجو دارم. میخواهم کمی از شعرهای ایشان را هم درج کنم. شما چه منبعی برای این مسله پیشنهاد میدهید که هم بیان خوبی از ایشان باشد و هم و از نظر کپی رایت مشکلی نباشد.