شمارهٔ ۱۷ - فی مدح الملک الاعظم نصیر الدولة و الدین عمید الملک نور قبره
صوفی صافی اگر جام مشعشع نکشد
بار دُرّاعه کُحلی ملمّع نکشد
خاصه این موسم دلجوی که جز بر لب جوی
نرگس از ساغر زر جام مشعشع نکشد
لاله را بین که ز شنگرف بر اوراق چمن
هیچ نقاش چنان شکل مربع نکشد
در سردوش درختان چمن کس چو بهار
شقّه جقّه گلریز مرصع نکشد
نسترن خرقه کافوری از آنرو در باخت
که صبا هر نفسش جیب مرقع نکشد
شاهد باغ اگرش میل گلستان باشد
از چمن رخت بهر مجلس و مجمع نکشد
نرگس مست چو از خواب سرش بر ناید
نتواند که کنون رخت بمضجع نکشد
بید تا بر سر منبع نکشد تیغ خلاف
باد از آب زره در بر منبع نکشد
در چمن بلبل دلسوخته را بی رخ گل
دل بمنبع نرود میل بمشرع نکشد
غنچه از لطف به نسرین بدنی میماند
که تنش محنت یکتای مقطع نکشد
گر عروس چمن از حجره نیاید بیرون
هر دمش باد صبا گوشه مقنع نکشد
سبزه چون دید که گل روی بصحرا آورد
فرش فیروزه چرا بر لب مصنع نکشد
مطرب چنگ زن آن به که بجز فصل بهار
رگ آن پیر سیه گیسوی اصلع نکشد
نشنیدیم ز عشّاق کسی کش نوروز
میل خاطر بنگارین مبرقع نکشد
اگر از غیرت بلبل شود آگه دم صبح
از رخ شاهد گل گوشه برقع نکشد
در چمن لاله حمرا قدح باده ی لعل
جز بیاد ملک اورع اروع نکشد
عمده ی ملک نصیر دول و دین که سپهر
گردن از چنبر او توسن مصرع نکشد
آسمان میل به تقبیل حنابش دارد
چه کند راکع ارش میل بمرکع نکشد
هر که خاک کف پایش نکشد در دیده
میل در چشم شه چرخ مُسبّع نکشد
سر ز حکمش نتواند که کشد پیر سپهر
زانک طامع سر تسلیم ز مطمع نکشد
ای که هر کس که نه در پای تو اندازد سر
سر تعظیم برین طارم ارفع نکشد
خضر با خاک جنابت چکند آب حیوة
کانک سیراب بود محنت مجرع نکشد
گر نه فرّاش تو باشد شه گردنکش چرخ
فرش زربفت برین قصر متبّع نکشد
در عدم فتنه بدوران تو خفتست آری
هرکه هاجع نبود رخت بممجع نکشد
ابر اگر فیض کف بحر نوالت بیند
از حیا پرده برین سطح مُرفع نکشد
عجب از چرخ که با وسعت صحن حرمت
قلم نسخ برین سطح موسع نکشد
در مدیحت چو کشم اسب فصاحت در زرین
عجب ار غاشیه ام ابن مُقفّع نکشد
نقل می کرد فقیهی که سفیهی میگفت
ظاهر گفته خواجو بدو مصرع نکشد
زانک گر او بمثل شمع فروزان گردد
طبع او جز بهمان دلق مشمّع نکشد
در بستان معانی چه گشاید که درو
از نباتات بیکدسته نعنع نکشد
خواستم تا فکنم رخش بمیدان جدال
که دلم غصه این امر مُشنّع نکشد
کانک در بحر خرد ماهی ذوالنون گردد
رنج آب شمر و محنت ضفدع نکشد
وانک در عالم دل عزم سیاحت دارد
ناقه از مرحله امن بمفزع نکشد
سایه ئی بر سر این بنده مظلوم انداز
تا ز هر سفله جفاهای منوّع نکشد
با چنین سعدی طالع که اگر شمس شوم
دل من ذرّه ئی از صدر بمطلع نکشد
تا بجز ماشطه ی نامیه از سبزه کسی
وسمه برابر وی زنگاری مزرع نکشد
باد پیوسته سرت سبز که جز با دشمن
خضر تیغ تو زبان از سر مقرع نکشد
وصف شمشیر تو زانروی در آخر گفتم
که عدویت سر تسلیم ز مقطع نکشد
شمارهٔ ۱۶ - فی مدح الملک الاعظم انسب ملوک العجم نصیر الدولة و الدین محمد زید قدره: ایا قواعد گیتی بدولت تو ممهدّشمارهٔ ۱۸ - فی مدح الصاحب السعید رکن الدین عمید الملک طاب ثراه: بوقت خنده ز لعل تو جان فرو ریزد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صوفی صافی اگر جام مشعشع نکشد
بار دُرّاعه کُحلی ملمّع نکشد
هوش مصنوعی: اگر صوفی خالص و ناب باشد، باید جامی پر از نور و روشنی را از خود بگیرد و اگر نتواند، نمیتواند جلال و زیبایی را به درستی نمایش دهد.
خاصه این موسم دلجوی که جز بر لب جوی
نرگس از ساغر زر جام مشعشع نکشد
هوش مصنوعی: این فصل خاص و دلپذیر است، که در آن تنها زیبایی نرگس کنار جوی آب میتواند با زرق و برق جام طلایی خود دل را شاد کند.
لاله را بین که ز شنگرف بر اوراق چمن
هیچ نقاش چنان شکل مربع نکشد
هوش مصنوعی: به لاله نگاه کن که چگونه با رنگ قرمز شنگرفش بر روی چمنها میدرخشد. هیچ هنرمندی نمیتواند به زیبایی و هماهنگی آن شکل مربع را به تصویر بکشد.
در سردوش درختان چمن کس چو بهار
شقّه جقّه گلریز مرصع نکشد
هوش مصنوعی: در میان درختان و چمن، هیچکس به زیبایی و شادابی بهار نمیتواند با گلهای زیبا و جواهرنشان رقابت کند.
نسترن خرقه کافوری از آنرو در باخت
که صبا هر نفسش جیب مرقع نکشد
هوش مصنوعی: نسترن با یک پوشش سفید مانند کافور در باخت است، زیرا نسیم هر لحظه نمیتواند دوختهایی که بر تنش است را به آرامی جا به جا کند.
شاهد باغ اگرش میل گلستان باشد
از چمن رخت بهر مجلس و مجمع نکشد
هوش مصنوعی: اگر معشوق بخواهد به گلستان برود، به خاطر مجلس و جمع نمیتواند از چمن بیفتد.
نرگس مست چو از خواب سرش بر ناید
نتواند که کنون رخت بمضجع نکشد
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و خمار نرگس، وقتی از خواب بیدار میشود، نمیتواند به راحتی از بستر عشق بلند شود.
بید تا بر سر منبع نکشد تیغ خلاف
باد از آب زره در بر منبع نکشد
هوش مصنوعی: هرگز بید را به جایی نبر که در برابر وزش باد نتواند مقاومت کند و نتواند زرهاش را از آب درآورد.
در چمن بلبل دلسوخته را بی رخ گل
دل بمنبع نرود میل بمشرع نکشد
هوش مصنوعی: در باغ، بلبل عاشق که از غم بیمحبوبی رنج میبرد، بدون وجود گل، دلش به هیچ بیقراری نمیافتد و به باغ پر از گل نمیرسد.
غنچه از لطف به نسرین بدنی میماند
که تنش محنت یکتای مقطع نکشد
هوش مصنوعی: غنچه به نسرین شباهت دارد، چون در وِجهی زیبایی و لطافتش، بهگونهای است که اگر دچار درد و رنج نشود، همیشه در حال شکفتن و زیبایی باقی خواهد ماند.
گر عروس چمن از حجره نیاید بیرون
هر دمش باد صبا گوشه مقنع نکشد
هوش مصنوعی: اگر عروس بهار (چمن) از اتاقش بیرون نیاید، هر لحظه نسیم صبح نمیتواند ناز او را به گوشه مقنعش برساند.
سبزه چون دید که گل روی بصحرا آورد
فرش فیروزه چرا بر لب مصنع نکشد
هوش مصنوعی: وقتی سبزه مشاهده کرد که گل به سرزمین خشک و بیابانی آمده و زیباییهای خود را به نمایش گذاشته، چرا باید به اطراف کارخانه زیبایی خود را نیاورد؟
مطرب چنگ زن آن به که بجز فصل بهار
رگ آن پیر سیه گیسوی اصلع نکشد
هوش مصنوعی: بگویید، ای نوازنده، بهتر است که تنها در فصل بهار موسیقی نواخته شود، زیرا غیر از آن زمان، هیچ چیز خوشایند و دلپذیری وجود ندارد که بتواند دل پیرمردی با موهای سیاه را شاد کند.
نشنیدیم ز عشّاق کسی کش نوروز
میل خاطر بنگارین مبرقع نکشد
هوش مصنوعی: هیچگاه از عاشقان نشنیدیم که کسی به خاطر نوروز، چادر و پوشش خود را کنار بگذارد.
اگر از غیرت بلبل شود آگه دم صبح
از رخ شاهد گل گوشه برقع نکشد
هوش مصنوعی: اگر بلبل به خاطر غیرت خود در صبح زود متوجه زیباییهای دلربای محبوب شود، دیگر از حاشیههای پرده خود را کنار نمیکشد.
در چمن لاله حمرا قدح باده ی لعل
جز بیاد ملک اورع اروع نکشد
هوش مصنوعی: در باغ، لالههای سرخ جلوهگری میکنند و تنها وقتی که یاد آن پادشاه بزرگ به میان میآید، زیبایی و جلوهگری این گلها به اوج میرسد.
عمده ی ملک نصیر دول و دین که سپهر
گردن از چنبر او توسن مصرع نکشد
هوش مصنوعی: این بیت به بیان اهمیت و مقام والای شخصیتی اشاره دارد که خود را در ردههای عالی قدرت و دین قرار داده است. این فرد به قدری تاثیرگذار و بزرگ است که حتی آسمان نیز تحت تأثیر او قرار دارد و توانایی وجودی او به قدری است که دیگران جرات نمیکنند حتی گامی در برابرش بردارند.
آسمان میل به تقبیل حنابش دارد
چه کند راکع ارش میل بمرکع نکشد
هوش مصنوعی: آسمان به بوسیدن حنای او تمایل دارد، اما او که در حالت رکوع است، نمیتواند به این میل پاسخ دهد.
هر که خاک کف پایش نکشد در دیده
میل در چشم شه چرخ مُسبّع نکشد
هوش مصنوعی: هر کسی که خاک پای دیگران را در چشم خود نبیند و برای او ارزشی قائل نشود، نمیتواند به مقام و مرتبهی بلندتری دست یابد.
سر ز حکمش نتواند که کشد پیر سپهر
زانک طامع سر تسلیم ز مطمع نکشد
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند بر اساس فرمانی که به آن پایبند است، به خواسته خود برسد، زیرا کسی که طمعکار است، هرگز سر تسلیم در برابر امید خود نمیآورَد.
ای که هر کس که نه در پای تو اندازد سر
سر تعظیم برین طارم ارفع نکشد
هوش مصنوعی: ای کسی که هر کس به پای تو سر نمیساید و تعظیم نمیکند، بر این عرش والا دست نیابد.
خضر با خاک جنابت چکند آب حیوة
کانک سیراب بود محنت مجرع نکشد
هوش مصنوعی: خضر با خاکی که خودش در اثر جنابت دارد، آب زندگی نخواهد کرد، مانند کسی که در میان سختی و زحمت نمیتواند آرامش پیدا کند.
گر نه فرّاش تو باشد شه گردنکش چرخ
فرش زربفت برین قصر متبّع نکشد
هوش مصنوعی: اگر پرچمدار تو نباشد، حتی اگر شاهی گردنکش بر آن باشد، فرش زربفت در این کاخ به حرکت در نمیآید.
در عدم فتنه بدوران تو خفتست آری
هرکه هاجع نبود رخت بممجع نکشد
هوش مصنوعی: در زمان بیخبری و آشفتگی، کسانی که تلاشی برای بهبود اوضاع ندارند، مثل خواب و آرامش در دل عدم قرار دارند. آنها میگویند که زندگی را باید با تغییر و تحولی در اوضاع میسر کرد.
ابر اگر فیض کف بحر نوالت بیند
از حیا پرده برین سطح مُرفع نکشد
هوش مصنوعی: اگر ابر بخواهد از رحمت و نعمت دریای تو بهرهمند شود، به خاطر شرم و حیا، دیگر این زیبایی را بر سطح زمین نخواهد ریخت.
عجب از چرخ که با وسعت صحن حرمت
قلم نسخ برین سطح موسع نکشد
هوش مصنوعی: عجب از دنیا که با تمام وسعتش، نمیتواند قدرت نگارش تقدیر تو را در این مکان وسیع تغییر دهد.
در مدیحت چو کشم اسب فصاحت در زرین
عجب ار غاشیه ام ابن مُقفّع نکشد
هوش مصنوعی: وقتی که در ستایش تو کلام قشنگ و فصیح را به زبان میآورم، اگر آن لحظه نتوانم مانند ابن مقفع، سخن بگویم، چه جای شگفتی است.
نقل می کرد فقیهی که سفیهی میگفت
ظاهر گفته خواجو بدو مصرع نکشد
هوش مصنوعی: فقیهی داستانی را نقل میکرد که فرد نادانی ادعا میکرد کلام خواجو به اندازهای ضعیف است که نمیتواند دو مصرع را به هم وصل کند.
زانک گر او بمثل شمع فروزان گردد
طبع او جز بهمان دلق مشمّع نکشد
هوش مصنوعی: چون او مانند شمع روشن و درخشان شود، طبع او فقط به همان لباس زیبای خود راضی نخواهد شد.
در بستان معانی چه گشاید که درو
از نباتات بیکدسته نعنع نکشد
هوش مصنوعی: در باغ معنویت چه چیزهایی روی میدهد وقتی که در آن، از گیاهان، تنها نعناع به صورت دستهجمعی برداشت نشود؟
خواستم تا فکنم رخش بمیدان جدال
که دلم غصه این امر مُشنّع نکشد
هوش مصنوعی: خواستم چهرهام را در میدان نبرد به نمایش بگذارم تا دلم از غصه این حادثه ناخوشایند رنج نبرد.
کانک در بحر خرد ماهی ذوالنون گردد
رنج آب شمر و محنت ضفدع نکشد
هوش مصنوعی: اگر در دریاهای حکمت غوطهور شوی، مانند ماهی ذوالنون میشوی. اما اگر در سختیها و رنجهای زندگی غرق شوی، به مانند قورباغهاید که نمیتواند از مشقتها فرار کند.
وانک در عالم دل عزم سیاحت دارد
ناقه از مرحله امن بمفزع نکشد
هوش مصنوعی: در عالم وجود، اگر دل تصمیم به سفر و جستجو بگیرد، مانند شتری است که از جایی امن و مطمئن به خطر نمیرود.
سایه ئی بر سر این بنده مظلوم انداز
تا ز هر سفله جفاهای منوّع نکشد
هوش مصنوعی: بر روی این بنده مظلوم سایهای قرار بده تا از ظلم و ستم افراد پست به دور باشم.
با چنین سعدی طالع که اگر شمس شوم
دل من ذرّه ئی از صدر بمطلع نکشد
هوش مصنوعی: با چنین خوشبختی و نصیب، حتی اگر به مقام و مفهوم شرف و روشنی برسم، دل من هیچگاه از مرتبهی بالای خود نمیکاهد.
تا بجز ماشطه ی نامیه از سبزه کسی
وسمه برابر وی زنگاری مزرع نکشد
هوش مصنوعی: هیچکس نباید در برابر زیباییهای زندگی، همچون سبزه و گل، بدی و زشتی را به نمایش بگذارد و فقط کسانی که در زمینههای خاص مهارت دارند، میتوانند در این حوزه ورود کنند.
باد پیوسته سرت سبز که جز با دشمن
خضر تیغ تو زبان از سر مقرع نکشد
هوش مصنوعی: هرگز زبانت را جز به دشمن در نیار و به کسی که بر تو آسیب بزند، تندخو نباش. مانند گیاهی که در برابر طوفان سرسبز میماند، با آرامش و صبر زندگی کن.
وصف شمشیر تو زانروی در آخر گفتم
که عدویت سر تسلیم ز مقطع نکشد
هوش مصنوعی: من در پایان به توصیف شمشیر تو پرداختم و گفتم که در برابر قدرت و عظمت تو هیچکس نمیتواند سر تسلیم فرود آورد.