شمارهٔ ۱۶ - فی مدح الملک الاعظم انسب ملوک العجم نصیر الدولة و الدین محمد زید قدره
ایا قواعد گیتی بدولت تو ممهدّ
زهی معارج گردون ز رفعت تو مشید
نهال باغ معانی چراغ چشم امانی
خدیو مسند دولت سزای خاتم و مسند
تکین مال امارت نگین دست وزارت
پناه ملک سلطان نصیر دین محمد
ستون خیمه زرقا بنوک تیر تو منشق
مسام خسرو انجم ز سهم تیر تو منسد
سپهر راکع و ایوان بارگاه تو مرکع
زمانه عابد و خاک در سرای تو معبد
کرم ز دست جوادت شنیده درس فتوت
خرد بمکتب رایت گرفته تخته ابجد
شدست رایت دولت باهتمام تو عالی
شدست آیت نصرت بدولت تو موکد
نهند بر سر گردون کلاه شمعی چینی
کشند در بر عالم قبای شامی اسوّد
بدرگه تو فرستند هر دو را بغلامی
بشرط آنکه تو از راه لطفشان نکنی ردّ
شود معربد گردون بضربت تو مؤدب
بود طبیعت عالم بخدمت تو معوّد
مگر جمی تو که بلقیس این رواق مقرنس
برد بمهر تو هودج بسوی صرح ممرّد
بتیغ تیز بسوزی قباه در بر جوزا
بنوک کلک بدوزی کلاه بر سر فرقد
از آن پگاه بر آمد شه سریر زمرّد
که بر جناب تو افتد ز بام چرخ زبرجد
ز دست جام بدور تو خنده بر لب کوثر
شدست فتنه بعهد تو پای بسته مرقد
حسود گر ندهد بر بزرگی تو گواهی
شهید به که بسر دستیش برند بمشهد
کسی که از سر تشدید با تو در سخن آید
نهند بر سر او ارّه چون حروف مشدد
اگر قلم بزبان آرد از خلاف تو حرفی
کشند بر سر او تیغ تیز سر زده چون مد
سپیده دم که خور از روی آب شعله برآرد
بیا و آتش محلول خور ز آب معقّد
سحرگه سرو سهی در چمن برقص درآید
بخواه باده ی گلگون ز شاهدان سهی قد
بنوش آب چو آتش کنونکه ابر گلابی
زند بر آتش روی شکوفه آب مورّد
تویی سکندر ثانی و روزگار غلامت
بساز بر ره یاجوج غم ز جام طرب سد
مرا که تیغ زبان تا بحد غرب گرفتست
گذشته است محن در زمان تیغ تو از حد
دبیر مکتب سیارگان با ملاء طبعم
کند صحایف گردون بمدحت تو مسوّد
دلم چو مصری کلک تو خامشت و سخنور
تنم چو هندی تیغت برهنه است و مجرّد
سر از دریچه ایوان خاطرم بدر آرند
بگاه جله ی مدحت سیه خطان سمن خد
چو پرده باز گشاید تتق نشین ضمیرم
ره تتار ببندد بتار زلف مجعّد
اگر بمعجزه خواند حدیث من متنبّی
فلک دگر نزند دم ز گفته های مبرّد
گهی که مصری کلکم ز بحر هند بر آید
ز آب تیره بر آرد عقود درّ منضّد
نوشته است چنین روشن ابن عقله چشمم
مدایح تو بنطمی چو آب در دو مجلّد
بگیر ملک معالی بیمن همت عالی
ببند راه حوادث بیمن دولت سرمد
همیشه تا نبود دور آسمان متعدد
مباد حصر بقایت چو دور چرخ معدد
دوام جاه تو چون عقد روزگار منظم
بقای عمر تو چون مدت زمانه مخلد
مقاصد تو مهیا امانی تو مهنّا
مباغی تو محصل معالی تو مؤبد
شمارهٔ ۱۵ - فی مدح الامیر الاعظم الاعدل الاکرم الشهریار المعظم الغازی المنصور مبارز الحق و الدین محمد المظفر خلد ملکه: چو عنقای خورشید را پر بلرزدشمارهٔ ۱۷ - فی مدح الملک الاعظم نصیر الدولة و الدین عمید الملک نور قبره: صوفی صافی اگر جام مشعشع نکشد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایا قواعد گیتی بدولت تو ممهدّ
زهی معارج گردون ز رفعت تو مشید
هوش مصنوعی: آیا قوانین جهان به خاطر مقام و عظمت تو به وجود آمدهاند؟ چه زیباییهایی در آسمانها به خاطر بلندی و مرتبت تو ایجاد شده است!
نهال باغ معانی چراغ چشم امانی
خدیو مسند دولت سزای خاتم و مسند
هوش مصنوعی: نهال باغ معانی، نشانهای از روشنایی و دانایی است که به چشمها زندگی و امید میبخشد. این نماد، شایسته مقام بلند و سلطنت است که به مانند تاج بر سر دولت مینشیند و ارزش و احترام را به نمایش میگذارد.
تکین مال امارت نگین دست وزارت
پناه ملک سلطان نصیر دین محمد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و ارزشهای یک مقام یا منصب در حکومت میپردازد. مال و املاک به عنوان نشانهای از قدرت و ثروت وزیر، نماد حمایتی برای ملک و سلطانی است که در اینجا به سلطان نصیر دین محمد اشاره شده است. به عبارتی دیگر، این مقام و جایگاه وزیر، به عنوان جواهری در دست سلطان به شمار میرود که نشاندهنده شأن و منزلت بالای او است.
ستون خیمه زرقا بنوک تیر تو منشق
مسام خسرو انجم ز سهم تیر تو منسد
هوش مصنوعی: ستون خیمه به خاطر تیر بینقص تو به نرمی میلرزد، و در میانه آسمان، نور ستارهها از تیر تو پنهان میشود.
سپهر راکع و ایوان بارگاه تو مرکع
زمانه عابد و خاک در سرای تو معبد
هوش مصنوعی: آسمان در برابر تو خضوع میکند و کاخ تو مانند محلی sacred تبدیل به عبادتگاه زمانه شده است. خاک در خانه تو مانند معبد است و همه جا تقدس آن را میستایند.
کرم ز دست جوادت شنیده درس فتوت
خرد بمکتب رایت گرفته تخته ابجد
هوش مصنوعی: کرم و kindness را از دستان نیکوکار تو یاد گرفتهام و درس بزرگی را در مکتب پرچم تو آموختهام، درسی که مانند الفبای زندگی است.
شدست رایت دولت باهتمام تو عالی
شدست آیت نصرت بدولت تو موکد
هوش مصنوعی: دست تو باعث پیشرفت و شکوفایی دولت شده و نشانگر حمایت و پشتیبانی قوی از آن است.
نهند بر سر گردون کلاه شمعی چینی
کشند در بر عالم قبای شامی اسوّد
هوش مصنوعی: در بالای گردونه، کلاهی از جنس شمعی میگذارند و در عین حال، بر تن عالم جامهای از جنس شامی سیاه میپوشند.
بدرگه تو فرستند هر دو را بغلامی
بشرط آنکه تو از راه لطفشان نکنی ردّ
هوش مصنوعی: دو نفر به خاطر تو به جاهای مختلف فرستاده میشوند، به شرطی که تو با محبت و مهربانی آنها را نپذیری.
شود معربد گردون بضربت تو مؤدب
بود طبیعت عالم بخدمت تو معوّد
هوش مصنوعی: با ضربهای که تو به آسمان میزنی، عالم طبیعت به خدمت تو در میآید و به گونهای تربیت میشود که به ادب تو توجه کند.
مگر جمی تو که بلقیس این رواق مقرنس
برد بمهر تو هودج بسوی صرح ممرّد
هوش مصنوعی: مگر تو که بلقیس، ملکهٔ سبا، با عظمت و زیبایی، مقبرهاش را با هدیههایی چون هودجی به سمت کاخهای فاخر برده باشد.
بتیغ تیز بسوزی قباه در بر جوزا
بنوک کلک بدوزی کلاه بر سر فرقد
هوش مصنوعی: با شمشیر تیز میسوزی جامه را و در آسمان، ستاره جوزا را با نوک قلم به کلاه فرقد میدوزی.
از آن پگاه بر آمد شه سریر زمرّد
که بر جناب تو افتد ز بام چرخ زبرجد
هوش مصنوعی: از صبح زود، پادشاهی با تاجی از سنگهای قیمتی ظهور کرد که بر فراز آسمان به تو نگاه میکند و همچون زینتی از زمرد بر دوش تو خواهد افتاد.
ز دست جام بدور تو خنده بر لب کوثر
شدست فتنه بعهد تو پای بسته مرقد
هوش مصنوعی: از دست جام دور و بر تو، خنده بر لب کوثر نشسته است. فتنهای که در زمان تو به وقوع میپیوندد، بر مرقد پایبند شده است.
حسود گر ندهد بر بزرگی تو گواهی
شهید به که بسر دستیش برند بمشهد
هوش مصنوعی: اگر حسادت کسی به بزرگی تو گواهی ندهد، شهادت بهتر است که به دست یک عادل در محضر حق باشد.
کسی که از سر تشدید با تو در سخن آید
نهند بر سر او ارّه چون حروف مشدد
هوش مصنوعی: اگر کسی با شدت و سختی با تو صحبت کند، باید او را مانند حروف مشدد در نظر گرفت و به او سختی و شدتی مشابه وارد کرد.
اگر قلم بزبان آرد از خلاف تو حرفی
کشند بر سر او تیغ تیز سر زده چون مد
هوش مصنوعی: اگر قلم بخواهد در مورد نادرستیهای تو چیزی بگوید، با تندخویی و شدت با او برخورد میشود، به گونهای که مانند تیغی بر سرش فرود میآید.
سپیده دم که خور از روی آب شعله برآرد
بیا و آتش محلول خور ز آب معقّد
هوش مصنوعی: در سپیدهدم، زمانی که خورشید از روی آب به طرف بالا میآید و نورش را پخش میکند، بیا و تماشا کن چگونه آتش در آب حل میشود و زیبایی خاصی به وجود میآورد.
سحرگه سرو سهی در چمن برقص درآید
بخواه باده ی گلگون ز شاهدان سهی قد
هوش مصنوعی: در سحرگاه، سرو زیبایی در میان چمن به رقص درمیآید، و از شمعها و صورتهای زیبا میخواهد که بادهی سرخی را در اختیارش بگذارند.
بنوش آب چو آتش کنونکه ابر گلابی
زند بر آتش روی شکوفه آب مورّد
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که در زمانهای که آتش در حال شعلهور شدن است و باران خوشبو بر آن میبارد، باید از آب استفاده کنیم. این نکته به اهمیت آرامش و تلطیف شرایط در زمانهای بحرانی اشاره دارد.
تویی سکندر ثانی و روزگار غلامت
بساز بر ره یاجوج غم ز جام طرب سد
هوش مصنوعی: تو مانند سکندر هستی و زمانه باید به خدمت تو درآید. بر مشکلاتی که به تو فشار میآورد غلبه کن و از شادی و خوشیها بهرهمند شو.
مرا که تیغ زبان تا بحد غرب گرفتست
گذشته است محن در زمان تیغ تو از حد
هوش مصنوعی: زبان من مانند شمشیری تیز است که به شدت به من آسیب میزند و این زخمها فراتر از تحمل من رفتهاند. در زمانی که تیغ زبان تو به دیگران آسیب میزند، من در حال گذران زمان هستم و درد و محنت را بیشتری احساس میکنم.
دبیر مکتب سیارگان با ملاء طبعم
کند صحایف گردون بمدحت تو مسوّد
هوش مصنوعی: معلمی که در مدرسه سیارهها تدریس میکند، به لطف طبیعت الهیاش، به نوشتن کتابهایی درباره عظمت و زیباییهای تو مشغول است.
دلم چو مصری کلک تو خامشت و سخنور
تنم چو هندی تیغت برهنه است و مجرّد
هوش مصنوعی: دل من مانند شکرنرمی است که از طرز نوشتن تو شیرین و لطیف شده است، و بدنم به مانند تیری برهنه است که از قدرت و تیزی تو خالی شده و تنها به خودت وابسته است.
سر از دریچه ایوان خاطرم بدر آرند
بگاه جله ی مدحت سیه خطان سمن خد
هوش مصنوعی: از دریچه ایوان، یاد و خاطرهام را بیرون میآورند، در زمان خاصی که به ستایش خطیبان سیاهچشم پرداخته میشود.
چو پرده باز گشاید تتق نشین ضمیرم
ره تتار ببندد بتار زلف مجعّد
هوش مصنوعی: زمانی که پرده کنار برود، در دل من احساساتی عمیق و پنهانی بیدار میشود که مرا به سمت تاریکی و رازآلودگیهای عشق میکشاند. زلفهای پیچیده و مجعد او، راهی را برای دل من به سوی حوادث و تجربیات خیرهکننده میگشایند.
اگر بمعجزه خواند حدیث من متنبّی
فلک دگر نزند دم ز گفته های مبرّد
هوش مصنوعی: اگر قصه من را به عنوان یک معجزه بشناسند، دیگر هیچ کسی در آسمان نمیتواند درباره گفتههای مبرّد صحبت کند.
گهی که مصری کلکم ز بحر هند بر آید
ز آب تیره بر آرد عقود درّ منضّد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، مانند پنبهای که از عمق دریاهای هند به سطح میآید و از آب تیره بیرون میآید، گوهری با ارزش و زیبا به دنیا معرفی میشود.
نوشته است چنین روشن ابن عقله چشمم
مدایح تو بنطمی چو آب در دو مجلّد
هوش مصنوعی: چشمم به وضوح تو را ستایش کرده است، همچنان که آب در دو مجلد با طراوت و زلال است.
بگیر ملک معالی بیمن همت عالی
ببند راه حوادث بیمن دولت سرمد
هوش مصنوعی: با تلاش و ارادهی قوی، به قلههای بلند دست یاب و راه مشکلات را با نعمت و خوشبختی مسدود کن.
همیشه تا نبود دور آسمان متعدد
مباد حصر بقایت چو دور چرخ معدد
هوش مصنوعی: هرگز نباید در فرایند زندگی و هستی خود به محدودیت فکر کنی، چرا که مانند حرکت دورانی آسمان که همیشه در حال تغییر و تحول است، نباید خود را در شرایط سخت و ثابت محصور کنی.
دوام جاه تو چون عقد روزگار منظم
بقای عمر تو چون مدت زمانه مخلد
هوش مصنوعی: مدت و اعتبار مقام تو به اندازهی بندهای زمان مرتب است و بقای عمر تو به همان اندازهی طول دوران پایدار خواهد بود.
مقاصد تو مهیا امانی تو مهنّا
مباغی تو محصل معالی تو مؤبد
هوش مصنوعی: هدفهایت آماده و تو امن هستی. آرزوی تو به واقعیت میپیوندد و دستاوردهایت به بلندیها میرسد.