شمارهٔ ۱۵ - فی مدح الامیر الاعظم الاعدل الاکرم الشهریار المعظم الغازی المنصور مبارز الحق و الدین محمد المظفر خلد ملکه
چو عنقای خورشید را پر بلرزد
سر زال زرّینه افسر بلرزد
گل سرخ ازین سبز گلشن برآید
می مهر در ساغر زر بلرزد
ز شوق لب لعل آتش عذاران
دل آتش افروز ساغر بلرزد
چو زرین رسن را بچنبر در آرند
دل چرخ پیروزه چنبر بلرزد
شه سیمگون تخت زرینه افسر
ز سهم شهنشاه صفدر بلرزد
جهانگیر جم جاه کز بیم تیغش
دل گرم بر آتش خور بلرزد
ز مهر تو ماه منور بلرزد
ز ماه رخت مهر انور بلرزد
چو شمشاد قد تو گردد خرامان
ز خجلت سراپای عرعر بلرزد
وگر نقش روی تو گردد مصور
سر دست مانی و آذر بلرزد
چو زلف تو از باد در جنبش آید
بچین نافه ی مشک اذفر بلرزد
صبا چون کند وصف قدت ببستان
سر سرو و پای صنوبر بلرزد
دلم می درفشد ز زلف تو ز آنروی
که مؤمن ز تشویر کافر بلرزد
تنم زان ز مهر تو در لرزه افتد
که خاک از هوا همچو آذر بلرزد
چو خونریز چشم تو خنجر بر آرد
مرا این دل ریش غمخور بلرزد
ز روی زر خشک در خون نشیند
ز اشکم دل لو لوءِ تر بلرزد
چرا این تن خسته هر دم ز جورت
در ایام شاه مظفر بلرزد
محمد جهانگیر محمود رتبت
که از هیبتش ملک سنجر بلرزد
شه آسمان قدر دریا دل آنکو
ز سهمش همه چین و کشمر بلرزد
چو او تیغ کیخسروی بر سر آرد
چو پیران شه شرق را سر بلرزد
چو آید محیط کفش در تموّج
ز غیرت دل بحر در بر بلرزد
بمیدان چو آهنگ چوگان نماید
سراپای این گوی اغبر بلرزد
چو آن شیردل برکشد تنگ اشقر
دل ببر و چنگ غضنفر بلرزد
چو بهرام اگر گرز شش پر بر آرد
فلک را تن هفت پیکر بلرزد
شود جو زَهر خُرد و جوزا بریزد
بگردد سر چرخ و محور بلرزد
طبقهای آن نه مجلّد بدرّد
ورقهای این هفت دفتر بلرزد
ردا از بر سعد اکبر در افتد
سنان در کف نحس اصغر بلرزد
بهنگام کین در کمینگاه دشمن
چو تیغ شه عدل گستر بلرزد
علم را ز یاد ظفر جعد پرچم
چو مرغول خوبان دلبر بلرزد
سر سرفرازان سرکش بگردد
دل پر دلان دلاور بلرزد
بیک ضربتش نه فلک بر شکافد
بیک حمله اش هفت کشور بلرزد
زهی دین پناهی که از ابر دستت
بجوشد دل سحر و گوهر بلرزد
چو ته جرعه بر خاک ریزی ز خجلت
شود سلسبیل آب و کوثر بلرزد
چو عزم شبیخون کنی بر شه چرخ
ز سهم تو سلطان اختر بلرزد
چو داراگهی کآوری رخ بمیدان
ز بیم تو سدّ سکندر بلرزد
بزخم عمود تو نه حصن شش در
چو خیبر ز کوپال حیدر بلرزد
ز سمّ زمین کوب گردون خرامت
ستون نهم طاق اخضر بلرزد
چو بر قلب لشکر تو ناورد جوئی
شه چرخ را قلب لشکر بلرزد
دل خصم در لرزه افتد ز سهمت
از آن رو که آتش ز صرصر بلرزد
عقاب خدنگ تو در آتش حرب
چو پرواز گیرد سمندر بلرزد
چو لشکرکشی خانه ی خان برافتد
چو خنجرکشی قصر قیصر بلرزد
ز بیمت پی طاق کسری بجنبد
ز سهمت سر کاخ نوذر بلرزد
چو که پیکرت در زمین کوبی آید
دل سخت سنگین مرمر بلرزد
ز سهم کمان مهره ات نسر طایر
دلش همچو بال کبوتر بلرزد
چو برجیس نام تو در خطبه خواند
فراز ششم پایه منبر بلرزد
چو حید گر آهنگ میدان نمائی
ز که پیکرت حصن خیبر بلرزد
زرشک دل و دست گوهر فشانت
سراپای بحر مقعّر بلرزد
ترا آبرو باد کز باد قهرت
به هم آسیای مدورّ بلرزد
شمارهٔ ۱۴ - فی شکوی الزمان و أهله: تا چه دیوند که خاتم ز سلیمان طلبندشمارهٔ ۱۶ - فی مدح الملک الاعظم انسب ملوک العجم نصیر الدولة و الدین محمد زید قدره: ایا قواعد گیتی بدولت تو ممهدّ
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو عنقای خورشید را پر بلرزد
سر زال زرّینه افسر بلرزد
هوش مصنوعی: وقتی خورشید به طور برجستهای در آسمان میدرخشد، سر زال با تاج طلاییاش نیز به اهتزاز درمیآید.
گل سرخ ازین سبز گلشن برآید
می مهر در ساغر زر بلرزد
هوش مصنوعی: گل سرخ از این باغ سبز میروید و عشق در جام طلایی به تلو تلو میزند.
ز شوق لب لعل آتش عذاران
دل آتش افروز ساغر بلرزد
هوش مصنوعی: به خاطر عشق به لبهای زیبا، قلبهای عاشقان همچون آتش میسوزد و جامها به لرزه درمیآیند.
چو زرین رسن را بچنبر در آرند
دل چرخ پیروزه چنبر بلرزد
هوش مصنوعی: وقتی که دلیلی قوی برای ایجاد تغییر یا تحولی در زندگی وجود دارد، حتی دلهای محکم و ثابت هم تحت تأثیر قرار میگیرند و دچار لرزش میشوند.
شه سیمگون تخت زرینه افسر
ز سهم شهنشاه صفدر بلرزد
هوش مصنوعی: شاه با چهرهای زیبا و تاجی زرین، از سهم و مقام خود میلرزد و احساس ترس دارد.
جهانگیر جم جاه کز بیم تیغش
دل گرم بر آتش خور بلرزد
هوش مصنوعی: در این دنیا، هنگامیکه شخصی به مقام و اقتدار میرسد و ترس از شمشیر او باعث میشود دیگران در دل خود آرامش داشته باشند، انگیزهای برای آنها به وجود میآید که در برابر خطرات و تهدیدات بایستند.
ز مهر تو ماه منور بلرزد
ز ماه رخت مهر انور بلرزد
هوش مصنوعی: از عشق تو، ماه روشن سرجای خود بلرزد، چون زیبایی تو ماه تابان را به لرزه درآورد.
چو شمشاد قد تو گردد خرامان
ز خجلت سراپای عرعر بلرزد
هوش مصنوعی: وقتی قد تو مانند شمشاد شود و با ناز و نازکی راه بروی، از شرم و خجالت، تمام وجود عرعر (نوعی درخت) به لرزه در میآید.
وگر نقش روی تو گردد مصور
سر دست مانی و آذر بلرزد
هوش مصنوعی: اگر تصویر چهره تو بر سر دستها نقش ببندد، آتش عشق در دلهامان میلرزد.
چو زلف تو از باد در جنبش آید
بچین نافه ی مشک اذفر بلرزد
هوش مصنوعی: وقتی که زلفهای تو از نسیم به حرکت درمیآیند، بوی خوش مشک هم به وزیدن میافتد.
صبا چون کند وصف قدت ببستان
سر سرو و پای صنوبر بلرزد
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی وقتی تو را توصیف میکند، گویی که در باغ به تصویر کشیدهای. بلندای سرو و قد نرم صنوبر از زیبایی تو به تپش درمیآید.
دلم می درفشد ز زلف تو ز آنروی
که مؤمن ز تشویر کافر بلرزد
هوش مصنوعی: دل من در شوق و اضطراب است به خاطر زلف تو، زیرا مؤمن از ترس و تاثیر کافر میلرزد.
تنم زان ز مهر تو در لرزه افتد
که خاک از هوا همچو آذر بلرزد
هوش مصنوعی: بدن من به خاطر محبت تو به لرزه در میآید، مثل اینکه زمین از آتش بیفتد.
چو خونریز چشم تو خنجر بر آرد
مرا این دل ریش غمخور بلرزد
هوش مصنوعی: زمانی که نگاه خونآلود تو به من حملهور شود، این دل شکسته از غم میلرزد.
ز روی زر خشک در خون نشیند
ز اشکم دل لو لوءِ تر بلرزد
هوش مصنوعی: چهره زرد و بیروح او در دریاچهای از خون غوطهور است و دل من از اشکهایم میلرزد.
چرا این تن خسته هر دم ز جورت
در ایام شاه مظفر بلرزد
هوش مصنوعی: چرا این بدن خسته مدام از دوری تو در روزهای جشن شاه مظفر بلرزد؟
محمد جهانگیر محمود رتبت
که از هیبتش ملک سنجر بلرزد
هوش مصنوعی: محمد با مقام و منزلت بالایش، چنان عظمت و شکوهی دارد که حتی ملک سنجر هم از دیدن او میلرزد.
شه آسمان قدر دریا دل آنکو
ز سهمش همه چین و کشمر بلرزد
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ و باعظمت همچون آسمان، دل دریایی کسی است که از بخشش او، تمام دنیا دچار لرزش و ناآرامی میشود.
چو او تیغ کیخسروی بر سر آرد
چو پیران شه شرق را سر بلرزد
هوش مصنوعی: هنگامی که او شمشیر کیخسرو را بر سر بگذارد، پیران شرق هم از ترس به لرزه درمیآیند.
چو آید محیط کفش در تموّج
ز غیرت دل بحر در بر بلرزد
هوش مصنوعی: زمانی که احساسات و غیرت دل به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد، مانند دریا که در مقابل موجها به تکان میآید، انسان نیز تحت تأثیر محیط و شرایط قرار میگیرد و احساساتش به شدت تحت فشار قرار میگیرد.
بمیدان چو آهنگ چوگان نماید
سراپای این گوی اغبر بلرزد
هوش مصنوعی: زمانی که صدای ضربهی چوب چوگان به زمین میخورد و بازیکنان به میدان میآیند، تمام وجود آن گوی خاکی به لرزه در میآید.
چو آن شیردل برکشد تنگ اشقر
دل ببر و چنگ غضنفر بلرزد
هوش مصنوعی: زمانی که آن شیر دل شجاع به پا خیزد، دل اشرار و ظلمت به وحشت میافتد و قدرت و صلابت شیر در دل دشمنان به لرزه درمیآید.
چو بهرام اگر گرز شش پر بر آرد
فلک را تن هفت پیکر بلرزد
هوش مصنوعی: اگر بهرام با گرزی شگفتآور به آسمان ضربه بزند، آسمان به لرزه درمیآید و جهان را تحت تأثیر قرار میدهد.
شود جو زَهر خُرد و جوزا بریزد
بگردد سر چرخ و محور بلرزد
هوش مصنوعی: اگر جو زهرآلود شود و گردو پاشیده گردد، آنگاه آسمان به دور خود خواهد چرخید و محور زمین به لرزه درخواهد آمد.
طبقهای آن نه مجلّد بدرّد
ورقهای این هفت دفتر بلرزد
هوش مصنوعی: طبقهای آن نه به جلد در میآید و ورقهای این هفت دفتر هم نمیلرزد.
ردا از بر سعد اکبر در افتد
سنان در کف نحس اصغر بلرزد
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیر به دست کمخیرها باشد، ردای سعد اکبر (شخصیتی با فضیلت) بر زمین میافتد و این وضعیت باعث لرزیدن میشود.
بهنگام کین در کمینگاه دشمن
چو تیغ شه عدل گستر بلرزد
هوش مصنوعی: در موقع مناسب، همانطور که دشمن در کمین است، تیغ قهرمانی که عدالت را گسترش میدهد، خواهد لرزید.
علم را ز یاد ظفر جعد پرچم
چو مرغول خوبان دلبر بلرزد
هوش مصنوعی: دانش و علم مانند پرچم زیبایی است که در دستان پیروزی قرار دارد و به شایستگی و زیبایی در میان دلربایان میدرخشد.
سر سرفرازان سرکش بگردد
دل پر دلان دلاور بلرزد
هوش مصنوعی: سرهای فخرآوران به شجاعت میچرخد و قلبهای پرجسارتان به تپش میافتد.
بیک ضربتش نه فلک بر شکافد
بیک حمله اش هفت کشور بلرزد
هوش مصنوعی: با یک ضربه او، آسمان شکافته میشود و با یک حملهاش، هفت کشور به لرزه در میآید.
زهی دین پناهی که از ابر دستت
بجوشد دل سحر و گوهر بلرزد
هوش مصنوعی: چه خوش است پناه دین که از دست تو، دل سحر و گوهر به تپش درمیآید.
چو ته جرعه بر خاک ریزی ز خجلت
شود سلسبیل آب و کوثر بلرزد
هوش مصنوعی: وقتی جام را بر زمین بریزی، احساس شرم باعث میشود که آب و کوثر نیز به لرزه درآید.
چو عزم شبیخون کنی بر شه چرخ
ز سهم تو سلطان اختر بلرزد
هوش مصنوعی: اگر تصمیم به حمله به پادشاهی آسمان بگیری، از شدت قدرت تو، ستارهها هم به لرزه خواهند افتاد.
چو داراگهی کآوری رخ بمیدان
ز بیم تو سدّ سکندر بلرزد
هوش مصنوعی: وقتی تو با چهرهات به میدان بیایی، ترس تو باعث میشود که حتی سد سکندر نیز بلرزید.
بزخم عمود تو نه حصن شش در
چو خیبر ز کوپال حیدر بلرزد
هوش مصنوعی: زخمی که از تیر تو به جان مینشیند، همچون دیوارهای مستحکم خيبر، در برابر قدرت و شدت آن لرزان خواهد بود.
ز سمّ زمین کوب گردون خرامت
ستون نهم طاق اخضر بلرزد
هوش مصنوعی: از نیروی زمین که به شدت بر میخورد، آنچنان قدم برمیدارم که گنبد آسمان از شدت لرزش بلرزد.
چو بر قلب لشکر تو ناورد جوئی
شه چرخ را قلب لشکر بلرزد
هوش مصنوعی: وقتی بر قلب لشکر تو درود فرستاده میشود، قلب لشکر با دیدن پادشاهی که از آسمان میآید به لرزه در میآید.
دل خصم در لرزه افتد ز سهمت
از آن رو که آتش ز صرصر بلرزد
هوش مصنوعی: دل دشمن به لرزه میافتد از ترس تو، چون آتش در برابر طوفان میلرزد.
عقاب خدنگ تو در آتش حرب
چو پرواز گیرد سمندر بلرزد
هوش مصنوعی: عقاب تو وقتی در آتش جنگ به پرواز درآید، سمندر به لرزش درمیآید.
چو لشکرکشی خانه ی خان برافتد
چو خنجرکشی قصر قیصر بلرزد
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنی به خانهی شخصی حمله کند، مانند زمانی است که دشمنی به قصر امپراتور حمله میکند و این مساله باعث ترس و اضطراب در دلها میشود.
ز بیمت پی طاق کسری بجنبد
ز سهمت سر کاخ نوذر بلرزد
هوش مصنوعی: از ترس تو، طاق کسری به لرزش درمیآید و از قدرت تو، کاخ نوذر دچار لرزش میشود.
چو که پیکرت در زمین کوبی آید
دل سخت سنگین مرمر بلرزد
هوش مصنوعی: وقتی بدن تو به زمین برخورد کند، دل سنگیات که مانند مرمر سخت است، به لرزه درمیآید.
ز سهم کمان مهره ات نسر طایر
دلش همچو بال کبوتر بلرزد
هوش مصنوعی: از تأثیر عشق تو، دلش همچون بال یک کبوتر به شدت میلرزد.
چو برجیس نام تو در خطبه خواند
فراز ششم پایه منبر بلرزد
هوش مصنوعی: وقتی که در خطبه اسم تو را ذکر کنند، به قدری اهمیت و اثر دارد که پایههای منبر به لرزه درمیآید.
چو حید گر آهنگ میدان نمائی
ز که پیکرت حصن خیبر بلرزد
هوش مصنوعی: اگر حیدر (علی) به میدان جنگ بیاید، احساس رعب و ترس از او موجب خواهد شد که دیوارهای خیبر بلرزد.
زرشک دل و دست گوهر فشانت
سراپای بحر مقعّر بلرزد
هوش مصنوعی: انگورهای قرمز و خوشمزه و دستان پر از سنگهای قیمتیات، تمام وجود دریا را به لرزه درآورد.
ترا آبرو باد کز باد قهرت
به هم آسیای مدورّ بلرزد
هوش مصنوعی: تو آبرویی داری که اگر خشم تو بهپا شود، نظم و آرامش دنیا بههم میریزد.