شمارهٔ ۱۲ - فی مدح صاحب الاعظم ناصر الدولة و الدین علی
چون لعل آفتاب بر آمد زکان چرخ
بفروخت شمع مشرقی از شمعدان چرخ
شهباز آتشین پر خور چون هوا گرفت
پرواز کرد زاغ شب از آشیان چرخ
دلو زحل فرو شده بود آن نفس بچاه
کز خیط شمس تافته شد ریسمان چرخ
بشکفت سبزه زار سپهری چو شد روان
از تیغ کوه چشمه آتش فشان چرخ
بازار چرخ گرم شد از قرص مهر از آنک
پر گرد کرد صبح مشرق دکان چرخ
تا صبح مهره باز چه بر خواند و بر دمید
کامد پدید آتش از آب روان چرخ
گوئی که بود مهره عالم فروز مهر
گوئی ز لعل بر کُله سایبان چرخ
تا تیز گشت تیغ زر اندود آفتاب
صبح جهانگشای زدش بر فسان چرخ
سر پوش لاژوردی گلریز بر گرفت
باورچی قضا ز سر طشت خوان چرخ
یکسو فکند ماشطه ی روز دلفروز
زلف سیاه شب ز رخ دلستان چرخ
چون صبح از جگر نفس سرد بر کشید
دردم بر آمد از دل پر دود جان چرخ
این طشت زرنگر که بزر رشته دوختند
بر شقّه زمردی پرنیان چرخ
بر چرخ لرزه می کند از مهر آفتاب
یارب چراست مهر چنین مهربان چرخ
دیو سپید بود سپیده که خون براند
زو شاه نیمروز بمازندران چرخ
با زال زر که بود چو سیمرغ مغربی
آمد پرید باز ز زابلستان چرخ
چون ملک جم مسخّر ضحاک صبح گشت
پیدا شد از افق علم کاویان چرخ
آن دم که برکشید درفشان درفش را
سلطان یکسواره زرّین سنان چرخ
در پای اسب آصف جمشید فر فتاد
از قصر شش دریچه ی نه نردبان چرخ
کهف زمانه ناصر دین کز نهیب او
گیرد کناره شاه سپهر از میان چرخ
عنقای قاف مرتبه آن کاشیان نهند
بر پیش طاق پیشگهش کر کسان چرخ
حل گردد از فروغ دلش مشکلات دهر
پیدا شود ز پرتو رایش نهان چرخ
هرگه که رای باشدش این زرده خنک را
بیرون کشد بیک نفس از زیر ران چرخ
ای آنکه شد خریطه کش طفل خاطرت
پیر بلند مرتبه ی خرده دان چرخ
برجیس اگر عتاب تو بروی کشد کمان
بیرون جهد ز سهم چو تیر از کمان چرخ
از فضله عطای کفت زرّ مغربی
هر صبحدم زبانه بر آرد ز کان چرخ
تا شد زمین بارگهت چرخ آسمان
شد آستان مرتفعت آسمان چرخ
این روشنست کایت و المشس مُنزلست
از پرتو ضمیر منیرت بشان چرخ
از مهر رای روشن تست آنکه صبحدم
آتش زبانه میزند اندر دهان چرخ
رای جهان فروز تو شد همرکاب مهر
صیت جهان نورد تو شد همعنان چرخ
قلب دوازده رخ ابراج بر درید
روئین تن سنان تو در هفتخوان چرخ
بستند در مبادی فطرت ز منطقه
از بهر خدمت تو کمر بر میان چرخ
از رهزنان دور چه اندیشه چرخ را
چون حفظ تست بدرقه ی کاروان چرخ
بشکن اگر مقابله با حضرتت کند
دندانهای خسرو صاحبقران چرخ
بهرام را به تیر در افکن ز چرخ از آنک
دعوی کند که هست جهان پهلوان چرخ
چون زین کنی سمند ز چنبر برون جهد
از گرز گاوسار تو شیر ژیان چرخ
گر بر فلک کشی چو شه نیمروز تیغ
در لرزه اوفتد ز نهیب استخوان چرخ
شبرنک را ز خرمن مه چون دهی قضیم
سازد قضاش آخری از کهکشان چرخ
گر رای پرده دار تو نبود بهیچ روی
خورشید پای در ننهد ز آستان چرخ
تیغ تو گشت خضر لب چشمه حیات
رای تو شد برهمن هندوستان چرخ
بر چرخ اگر کمان کشی از سهم تیر تو
ای بس که بر هوا رود آندم فغان چرخ
در مدحتت که شعر بشعری رسانده ام
ور نکته ئی از آن برود بر زبان چرخ
خلوت نشین چرخ که قطبش لقب نهند
از ذوق آن بچرخ درآید بسان چرخ
ور زهره بر رباب زند قاضی سپهر
از وجد بر هوا فکند طیلسان چرخ
تا از قمر که گوهر شب تاب عالمست
بر تیغ که بیضه نهد ماکیان چرخ
وین سرخ گل که می دمد از بوستان شرق
ایمن بود ز جنبش باد خزان چرخ
بادا جریم حضرتت از فرط کبریا
برتر ز هفت منظره ی دلنشان چرخ
ملکت فزون ز شش جهة خطه وجود
قدرت برون ز نه چمن بوستان چرخ
شمارهٔ ۱۱ - فی مدح الصاحب الاعظم منشی الممالک خواجه زین الدین علی: صبح چو سر بر زد از دریچه ابراجشمارهٔ ۱۳ - فی صفة الکواکب: اینان که برین گوشه بامند چه نامند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون لعل آفتاب بر آمد زکان چرخ
بفروخت شمع مشرقی از شمعدان چرخ
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید مانند الماس درخشان از سوی افق طلوع کرد، شمعی که در شرق قرار داشت، از نور آن خاموش شد و از چراغهای آسمانی دور شد.
شهباز آتشین پر خور چون هوا گرفت
پرواز کرد زاغ شب از آشیان چرخ
هوش مصنوعی: پرندهای با بالهای آتشین، به محض اینکه هوا مساعد شد، به پرواز در آمد و در این حین، کلاغ شب از لانهاش در آسمان بیرون آمد.
دلو زحل فرو شده بود آن نفس بچاه
کز خیط شمس تافته شد ریسمان چرخ
هوش مصنوعی: در آن لحظه، دل و احساسات تحت تأثیر قرار گرفته بودند و مانند نفسی که به چاهی میرود، گرفتار شده بود. این حالت بهگونهای بود که همچون ریسمانی که از نور خورشید بر زمین تابیده شده، به دور دنیا پیچیده بود.
بشکفت سبزه زار سپهری چو شد روان
از تیغ کوه چشمه آتش فشان چرخ
هوش مصنوعی: زمانی که چشمهای از دل کوه به پایین سرازیر میشود، سبزهزار در آسمان میدرخشد و شکوفا میشود، مانند آتشفشانی که انرژی و زندگی را منتشر میکند.
بازار چرخ گرم شد از قرص مهر از آنک
پر گرد کرد صبح مشرق دکان چرخ
هوش مصنوعی: بازار زندگی و تلاش در صبح زود، با طلوع آفتاب و نور خورشید رونق گرفت. آفتاب مانند قرصی بزرگ در آسمان است که به روشنی و گرمی فضا کمک میکند و این نور، زندگی و جنب و جوش را به جلب میکند.
تا صبح مهره باز چه بر خواند و بر دمید
کامد پدید آتش از آب روان چرخ
هوش مصنوعی: تا صبح، مهره بازی چه خواهد کرد و چه اندیشهای دارد. در نهایت، آتش از آب زنده و جاری پدیدار میشود.
گوئی که بود مهره عالم فروز مهر
گوئی ز لعل بر کُله سایبان چرخ
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این دنیا، مانند یک جواهر درخشانی هستی که بر روی سر سایهبان آسمان قرار دارد.
تا تیز گشت تیغ زر اندود آفتاب
صبح جهانگشای زدش بر فسان چرخ
هوش مصنوعی: تا زمانی که تیغ طلایی خورشید در صبحگاه براق و تیز شد، به زمین و آسمان نگاهی انداخت و جهانی را گشود.
سر پوش لاژوردی گلریز بر گرفت
باورچی قضا ز سر طشت خوان چرخ
هوش مصنوعی: یک پیشخدمت با پوشش آبی رنگی که به زیبایی گلهای ریز مزین شده است، در حال برداشتن درپوش از ظرفی است که غذا آماده شده و مربوط به سفره ای از روزگار دیگر است.
یکسو فکند ماشطه ی روز دلفروز
زلف سیاه شب ز رخ دلستان چرخ
هوش مصنوعی: دستگاه زیباییساز روز، به زیباییهای زلف سیاه شب اشاره میکند و چهرهی دلانگیز چرخ (زمان) را به تصویر میکشد.
چون صبح از جگر نفس سرد بر کشید
دردم بر آمد از دل پر دود جان چرخ
هوش مصنوعی: وقتی سپیده صبح دود دلگیر و غمگین را از عمق جانم بیرون کشید، درد و رنجی که در دل داشتم به وجودم سرازیر شد.
این طشت زرنگر که بزر رشته دوختند
بر شقّه زمردی پرنیان چرخ
هوش مصنوعی: این ظرف طلا که با هنر دستان skilled دوخته شده، روی صفحهای از جواهرات درخشان و زیبا قرار گرفته است.
بر چرخ لرزه می کند از مهر آفتاب
یارب چراست مهر چنین مهربان چرخ
هوش مصنوعی: در آسمان، حرکتی ناشی از عشق خورشید به زمین مشاهده میشود. ای کاش میدانستم چرا عشق خورشید به زمین اینقدر زیاد و مهربان است.
دیو سپید بود سپیده که خون براند
زو شاه نیمروز بمازندران چرخ
هوش مصنوعی: دیو سپید، مظهر خشم و تاریکی بود که در تاریکی صبح خون میریخت. او پادشاه نیمروز، مملکت مازندران را تهدید میکرد.
با زال زر که بود چو سیمرغ مغربی
آمد پرید باز ز زابلستان چرخ
هوش مصنوعی: با زال زر، که مانند سیمرغی از سرزمین مغرب است، به آسمان پرواز کرد و دوباره از زابلستان به زمین بازگشت.
چون ملک جم مسخّر ضحاک صبح گشت
پیدا شد از افق علم کاویان چرخ
هوش مصنوعی: وقتی که ملک جم در تسلط ضحاک قرار گرفت، صبح روشن شد و از افق علم کاویان، آسمان نمایان شد.
آن دم که برکشید درفشان درفش را
سلطان یکسواره زرّین سنان چرخ
هوش مصنوعی: در لحظهای که پادشاه با شکوه، پرچم زرین خود را به اهتزاز درآورد، همچون سوارکاری که بر اسبش نشسته است و به گرداگرد مینگرد.
در پای اسب آصف جمشید فر فتاد
از قصر شش دریچه ی نه نردبان چرخ
هوش مصنوعی: در زیر پای اسب آصف، یکی از شخصیتهای بزرگ و شکستناپذیر، شرف و مقام و عظمت جمشید آسیب دید و از در قصر شش دریچه، نه تنها سقوطی، بلکه زوال و فانی شدن دنیا و زیباییها را نشان میدهد. این تصویرگری نشان میدهد که حتی بزرگترین مقامها و قصرها نیز در برابر حوادث زمان، بیدوام و زودگذرند.
کهف زمانه ناصر دین کز نهیب او
گیرد کناره شاه سپهر از میان چرخ
هوش مصنوعی: در دل زمان، ناصر دین همچون پناهگاهی است که با قدرت و صلابت خود، حاکم عالم را از بین میبرد.
عنقای قاف مرتبه آن کاشیان نهند
بر پیش طاق پیشگهش کر کسان چرخ
هوش مصنوعی: پرندهای افسانهای به نام عنقا که نشانهای از مقام و مرتبه والای آن کاشیان میباشد، در مقابل طاق و در ورودی مکان مقدس خود، بر دوش خویش بار امانت را میگذارد.
حل گردد از فروغ دلش مشکلات دهر
پیدا شود ز پرتو رایش نهان چرخ
هوش مصنوعی: مشکلات زندگی با روشنایی دل او برطرف میشود و از نور عقل او، چرخ زمان آشکار میشود.
هرگه که رای باشدش این زرده خنک را
بیرون کشد بیک نفس از زیر ران چرخ
هوش مصنوعی: هر بار که فکر و اندیشهاش به این زردی خنک میرسد، آن را به یک نفس از زیر پای چرخ بیرون میآورد.
ای آنکه شد خریطه کش طفل خاطرت
پیر بلند مرتبه ی خرده دان چرخ
هوش مصنوعی: ای کسی که برایت خاطراتی از کودکیات به یادگار مانده است، تو که مثل یک درخت بزرگ و بلندمرتبهای در دل خودت تجربهها و یادها را حمل میکنی.
برجیس اگر عتاب تو بروی کشد کمان
بیرون جهد ز سهم چو تیر از کمان چرخ
هوش مصنوعی: اگر خشم تو بر کسی ببارد، همچون تیر از کمان رها میشود و تأثیرش به سرعت در کمین نشسته و بر دلها مینشیند.
از فضله عطای کفت زرّ مغربی
هر صبحدم زبانه بر آرد ز کان چرخ
هوش مصنوعی: هر صبح، از فضلهی کفتار مغربی، طلا بهدست میآید که از دل زمین به بیرون میزید.
تا شد زمین بارگهت چرخ آسمان
شد آستان مرتفعت آسمان چرخ
هوش مصنوعی: زمین به محل ارجمند تو تبدیل شد و آسمان به درگاه بلندی و عظمت تو گردید.
این روشنست کایت و المشس مُنزلست
از پرتو ضمیر منیرت بشان چرخ
هوش مصنوعی: این واضح است که پرتو نور تو از دل من میتابد و به آسمان میرسد.
از مهر رای روشن تست آنکه صبحدم
آتش زبانه میزند اندر دهان چرخ
هوش مصنوعی: محبت و محبت تو، روشنایی بخش دل و خرد من است، به طوری که مانند آتش که در صبحگاه در دهان آسمان شعلهور میشود، جانم را نیز میسوزاند و به شور و شوق میآورد.
رای جهان فروز تو شد همرکاب مهر
صیت جهان نورد تو شد همعنان چرخ
هوش مصنوعی: نور و روشنایی جهان تحت تاثیر وجود تو است و در کنار مهر و محبت تو، نام تو در دنیا طنین انداز شده است. همچنین، تو همواره در کنار و همگام با حرکت آسمان و گردش آن هستی.
قلب دوازده رخ ابراج بر درید
روئین تن سنان تو در هفتخوان چرخ
هوش مصنوعی: قلب دوازده نشانه آسمانی را به خود جلب کرده است و تو با نیروی خارقالعادهات در هفت خوان زندگی، آنها را زیر پا گذاشتهای.
بستند در مبادی فطرت ز منطقه
از بهر خدمت تو کمر بر میان چرخ
هوش مصنوعی: در مرزهای طبیعت، برای خدمت به تو، در میان آسمان، خود را آماده کردهاند.
از رهزنان دور چه اندیشه چرخ را
چون حفظ تست بدرقه ی کاروان چرخ
هوش مصنوعی: نگران دزدان راه نباش، چون تو خود را به خوبی میشناسی و از همه چیز مراقب هستی. مانند یک مراقب مطمئن برای کاروان زمان، که امنیت آن را حفظ میکنی.
بشکن اگر مقابله با حضرتت کند
دندانهای خسرو صاحبقران چرخ
هوش مصنوعی: اگر دندانهای خسرو صاحبقران در برابر تو باشد، آنها را بشکن.
بهرام را به تیر در افکن ز چرخ از آنک
دعوی کند که هست جهان پهلوان چرخ
هوش مصنوعی: بهرام را به تیر از آسمان هدف قرار بده، زیرا او ادعا میکند که قهرمان بزرگ جهان است.
چون زین کنی سمند ز چنبر برون جهد
از گرز گاوسار تو شیر ژیان چرخ
هوش مصنوعی: زمانی که اسب تو از بند و زنجیر آزاد میشود، با قدرت همچون شیر در میدان به حرکت درمیآید و از چنگال خطر و دشواریها رهایی مییابد.
گر بر فلک کشی چو شه نیمروز تیغ
در لرزه اوفتد ز نهیب استخوان چرخ
هوش مصنوعی: اگر تو با قدرت و ارادهای چون یک پادشاه بر آسمانها حکمرانی کنی، نیزهای در وسط روز به لرزه درمیآید از شدت صدای استخوانهای آسمان.
شبرنک را ز خرمن مه چون دهی قضیم
سازد قضاش آخری از کهکشان چرخ
هوش مصنوعی: اگر شبرنگ را از خرمن ماه به او بدهی، سرنوشت او به دست قضا و قدر خواهد افتاد که سرانجام آن از مسیر کهکشان به شما برمیگردد.
گر رای پرده دار تو نبود بهیچ روی
خورشید پای در ننهد ز آستان چرخ
هوش مصنوعی: اگر اندیشه و تدبیر تو به درستی نباشد، هیچگاه خورشید نمیتواند از درگاه آسمان پا به زمین بگذارد.
تیغ تو گشت خضر لب چشمه حیات
رای تو شد برهمن هندوستان چرخ
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند خضر، در کنار چشمه حیات جا گرفته است و رای تو به مانند برهمن در سرزمین هند بر تارک آسمان میدرخشد.
بر چرخ اگر کمان کشی از سهم تیر تو
ای بس که بر هوا رود آندم فغان چرخ
هوش مصنوعی: اگر بر آسمان تیر کمان بکشی، بعد از آن که تیر تو پرواز کند، چرخ (آسمان) به شدت ناله خواهد کرد.
در مدحتت که شعر بشعری رسانده ام
ور نکته ئی از آن برود بر زبان چرخ
هوش مصنوعی: در ستایش تو شعری سرودهام و اگر نکتهای از آن بر زبان بیفتد، باید بخوانی و درک کنی.
خلوت نشین چرخ که قطبش لقب نهند
از ذوق آن بچرخ درآید بسان چرخ
هوش مصنوعی: در تنهایی و سکوت عالم، اگر کسی به دورتر از مشغلههای زندگی فکر کند، میتواند به درک عمیقتری از زندگی برسد. همچون چرخ که به دور خود میچرخد، او نیز با ذوق و الهام، بر دایره وجود خود حرکت میکند و به بصیرتی نو دست مییابد.
ور زهره بر رباب زند قاضی سپهر
از وجد بر هوا فکند طیلسان چرخ
هوش مصنوعی: اگر زهره بر ساز رباب نغمهای معرکه بزند، قاضی آسمان از شوق و وجد به آسمان میافزاید و درخشش ستارهها به شکلی خاص نمایان میشود.
تا از قمر که گوهر شب تاب عالمست
بر تیغ که بیضه نهد ماکیان چرخ
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که زیبایی و درخشش قمر در آسمان شب، به روشنی و جذابیت آن اشاره دارد. همچنین، اشاره به تیغهایی که در آسمان وجود دارند، میتواند نماد خطر یا چالشهایی باشد که زندگی به همراه دارد. افزون بر این، وجود ماکیان در این تصویر میتواند مجازی از زندگی روزمره و تلاش برای بقا باشد. در کل، شاعر به تصویرسازی از زیبایی و خطر در کنار هم میپردازد و به نوعی تضاد میان آنها را به نمایش میگذارد.
وین سرخ گل که می دمد از بوستان شرق
ایمن بود ز جنبش باد خزان چرخ
هوش مصنوعی: این گل سرخی که در باغ شرق میرویید، از وزش بادهای سرد پاییزی در امان است.
بادا جریم حضرتت از فرط کبریا
برتر ز هفت منظره ی دلنشان چرخ
هوش مصنوعی: خواسته شده که عظمتی که متعلق به توست، از همه زیباییها و مناظر دلنواز زمین و آسمان بالاتر باشد.
ملکت فزون ز شش جهة خطه وجود
قدرت برون ز نه چمن بوستان چرخ
هوش مصنوعی: کشور من فراتر از شش نقطه در گستره هستی است و قدرت آن از باغ هایی که در آسمان گسترده شده، میگذرد.