شمارهٔ ۱۱ - فی مدح الصاحب الاعظم منشی الممالک خواجه زین الدین علی
صبح چو سر بر زد از دریچه ابراج
شاه زمرّد سریر آینه گونه تاج
بال فرو کوفت مرغ مشرق و بنهاد
در قفس آبنوس بیضه ئی از عاج
از درم آن سرو ماه چهره در آمد
راست چو صبحی که بر دمد ز شب داج
گفتمش ای لعبتی که مثل تو صورت
کی متصور شود ز نطفه و امشاج
چند بود در فراق طلعت خوبت
چشمه ی چشمم بسان چشمه سجّاج
خون دلم نرگس تو خورده بدستان
خانه صبرم غم تو داده بتاراج
روز و شب از شبروان خیل خیالت
در دل و چشمم نزول ساخته افواج
مرغ وصال تو و نشیمن عشّاق
طبله ی گوهر فروش و کلبه حلاج
هست تو گوئی بساط خار مغیلان
در شب هجرم دواج اطلس و دیباج
گفت من و آرزوی وصل تو هیهات
نور نگیرد سراج از آلت سراج
گرچه که مشاطگان بشانه طرازند
زلف عروسان ولی نه شانه نساج
منکه بخوبی شبه ممالک حسنم
بنده ی دستور عصر بودمی ایکاج
مفخر افاق زین دین که فلک راست
قبّه قدرش ورای ذروه ابراج
با حرکات برید سرعت عزمش
مسرع گردون علیل علت افلاج
ای خرد از کنه کبریای تو قاصر
همچو براق از عروج صاحب معراج
وی ز سریر در تو گلشن دولت
چون چمن از بانک کبک و نغمه درّاج
پرتو رای تو بر مدارج گردون
شعله فروزنده ی مشاغل وهاج
کرده طواف در تو انجم و ارکان
همچو بگرد حرم قوافل حجاج
ابر سخای تو در تقاطر اموال
بحر نوال تو در تلاطم امواج
داده ترا با وجود لمعه ی رایت
خسرو انجم خراج و شمع فلک باج
شرح جلال ترا چه حاجت تقریر
تیر فلک را چه احتیاج بآماج
موجب حکم ترا مطاوع و منقاد
از در کشمیر تا نواحی طمغاج
قافله فضل و کاروان سخاع را
کلک و کف کافی تو منهی و منهاج
حکم قضا در جهان نفاذ نیابد
تا نکند با نفوذ امر تو کنگاج
زانک چو تأثیر آفتاب نباشد
سنگ بتدویر آسمان نشود زاج
گاه سخا با وجود جود تو مبذول
ملک جهان و جهان بجود تو محتاج
هر سر مویم بورد مدح تو ناطق
چون بانا الحق حواس و عنصر حلاج
تا بود آیا و امّهات جهانرا
خاصیت ازدواج و نسبت ازواج
وز سبب امتزاج قائل و فاعل
حاصل تکوین بود تناسل و انتاج
باد ز قاطع بری عطیه ی عمرت
تا بود از کدخدا رونق هیلاج
شمارهٔ ۱۰ - فی مدح الشهریار الاعظم جلال الدولة و الدین: ای جناب تو چرخ را منهاجشمارهٔ ۱۲ - فی مدح صاحب الاعظم ناصر الدولة و الدین علی: چون لعل آفتاب بر آمد زکان چرخ
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبح چو سر بر زد از دریچه ابراج
شاه زمرّد سریر آینه گونه تاج
هوش مصنوعی: وقتی صبح از سمت پنجرههای بلند کاخ نمایان شد، تاجی مانند آینه بر تخت سلطنت درخشان خود را نشان داد.
بال فرو کوفت مرغ مشرق و بنهاد
در قفس آبنوس بیضه ئی از عاج
هوش مصنوعی: پرهای مرغ مشرق را تکان داد و تخم سفیدی از عاج را در قفس چوب آبنوس گذاشت.
از درم آن سرو ماه چهره در آمد
راست چو صبحی که بر دمد ز شب داج
هوش مصنوعی: از در من، آن جوانی با چهرهای زیبا و چون ماه نمایان شد، گویی صبحی که پس از شب تار میدرخشد.
گفتمش ای لعبتی که مثل تو صورت
کی متصور شود ز نطفه و امشاج
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای زیبایی که هیچ موجودی نمیتواند به زیبایی تو از ترکیب نطفه و مواد دیگر به وجود آید.
چند بود در فراق طلعت خوبت
چشمه ی چشمم بسان چشمه سجّاج
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به خاطر دوری از زیبایی تو، چشمانم مانند چشمهای پرآب و جاری، اشک میریزند.
خون دلم نرگس تو خورده بدستان
خانه صبرم غم تو داده بتاراج
هوش مصنوعی: دل من از غم تو مانند نرگس در حال پژمردگی است و در خانه صبر من، غم تو همه چیز را به تاراج برده است.
روز و شب از شبروان خیل خیالت
در دل و چشمم نزول ساخته افواج
هوش مصنوعی: روز و شب، گروهی از خیال تو در دل و چشمانم فرود آمده و انبوهی را تشکیل دادهاند.
مرغ وصال تو و نشیمن عشّاق
طبله ی گوهر فروش و کلبه حلاج
هوش مصنوعی: پرندهای که نماد وصال توست، و مکان عاشقان همانند دکهی فروش جواهرات و کلبهی حلاج است.
هست تو گوئی بساط خار مغیلان
در شب هجرم دواج اطلس و دیباج
هوش مصنوعی: گویی در شب جدایی من، یک فرش زیبا و مجلل از خار مغیلان گسترده شده است.
گفت من و آرزوی وصل تو هیهات
نور نگیرد سراج از آلت سراج
هوش مصنوعی: میگوید که من و آرزوی رسیدن به تو، در یک رابطه غیرممکن قرار داریم؛ زیرا چراغ نمیتواند از چراغ دیگر نور بگیرد.
گرچه که مشاطگان بشانه طرازند
زلف عروسان ولی نه شانه نساج
هوش مصنوعی: هرچند آرایشگران برای زیبایی و حالت دادن به موهای عروسها تلاش میکنند، اما هیچیک از این کارها نمیتواند به اندازهی خودِ ابرا و حالت طبیعی موها زیبا باشد.
منکه بخوبی شبه ممالک حسنم
بنده ی دستور عصر بودمی ایکاج
هوش مصنوعی: من که زیباییهای سرزمین خود را خوب میشناسم، در زمان خود، احترامی به سنتها داشتم.
مفخر افاق زین دین که فلک راست
قبّه قدرش ورای ذروه ابراج
هوش مصنوعی: این شعر به شخصیت بزرگی اشاره دارد که به خاطر دیانت و ویژگیهایش، در جهان بسیار مورد احترام و ارجمند است. او به قدری بافضیلت و با ارزش است که مقام و ناچیز بودن دنیا در مقایسه با او و ویژگیهایش قابل توجه نیست.
با حرکات برید سرعت عزمش
مسرع گردون علیل علت افلاج
هوش مصنوعی: با حرکات تند و نیرومند خود، سرعت و ارادهاش را افزایش میدهد و میچرخاند. در نتیجه، زمین که در حال ناتوانی است، به خاطر این حرکات دچار تغییر و تحولات میشود.
ای خرد از کنه کبریای تو قاصر
همچو براق از عروج صاحب معراج
هوش مصنوعی: ای خرد، از درک تمام عظمت و بزرگی تو ناتوان است، مانند براق که از صعود و مقام صاحب معراج باز میماند.
وی ز سریر در تو گلشن دولت
چون چمن از بانک کبک و نغمه درّاج
هوش مصنوعی: او از تخت سلطنت خود، مانند باغی پر از گل و نعمت، به تو نگاه میکند، همانطور که در یک باغ چمن، صدای پرندگان زیبایی همچون کبک و درّاج به گوش میرسد.
پرتو رای تو بر مدارج گردون
شعله فروزنده ی مشاغل وهاج
هوش مصنوعی: پرتو نظر و اندیشه تو، همچون شعلهای درخشان، باعث روشنی و پیشرفت در فعالیتها و تلاشهای زندگی میشود.
کرده طواف در تو انجم و ارکان
همچو بگرد حرم قوافل حجاج
هوش مصنوعی: ستارهها و سیارات مانند زائرانی که دور کعبه میچرخند، در مدار تو در حال گردش هستند.
ابر سخای تو در تقاطر اموال
بحر نوال تو در تلاطم امواج
هوش مصنوعی: ابر بخشنده تو مانند بارندگی است که اموال و نعمتهای دریای بخشش تو را در میان امواجی پر تلاطم منتشر میکند.
داده ترا با وجود لمعه ی رایت
خسرو انجم خراج و شمع فلک باج
هوش مصنوعی: به تو دادهام که با وجود نور و درخشش پادشاهی آسمانی، همچون ستارهگان، خراج و مالیات آسمان را پرداخت کنم.
شرح جلال ترا چه حاجت تقریر
تیر فلک را چه احتیاج بآماج
هوش مصنوعی: عظمت و زیبایی تو نیازی به توضیح و شرح ندارد، همانطور که تیر آسمان نیازی به هدف گذاری ندارد.
موجب حکم ترا مطاوع و منقاد
از در کشمیر تا نواحی طمغاج
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دلیل و علت فرمان و حکمت تو، به دستگیر و پیرو بودن افراد است، از سرزمین کشمیر تا نواحی طمغاج. به نوعی به تأثیرگذاری و نفوذ یک دستور یا فرمان در مناطق وسیع اشاره دارد.
قافله فضل و کاروان سخاع را
کلک و کف کافی تو منهی و منهاج
هوش مصنوعی: کاروان فضیلت و گروه بخشش در راهاند و تو با نیرنگ و ترفند خود آنها را از حرکت باز میداری.
حکم قضا در جهان نفاذ نیابد
تا نکند با نفوذ امر تو کنگاج
هوش مصنوعی: هیچ حکمی در دنیا به مرحلهی عمل درنمیآید مگر اینکه دستور تو اجرا شود.
زانک چو تأثیر آفتاب نباشد
سنگ بتدویر آسمان نشود زاج
هوش مصنوعی: اگر تأثیر آفتاب بر کره سنگی وجود نداشته باشد، هرگز در آسمان به شکل رنگی درنمیآید.
گاه سخا با وجود جود تو مبذول
ملک جهان و جهان بجود تو محتاج
هوش مصنوعی: گاه سخاوت تو آنقدر زیاد است که جهان و همهی موجودات به بخشش و فراوانی تو نیازمندند.
هر سر مویم بورد مدح تو ناطق
چون بانا الحق حواس و عنصر حلاج
هوش مصنوعی: هر تار موی من به واسطه تو صحبت میکند، همانطور که حواس و وجود حلاج از حقیقت سخن میگوید.
تا بود آیا و امّهات جهانرا
خاصیت ازدواج و نسبت ازواج
هوش مصنوعی: تا وقتی که هستی و مادران دنیا ویژگی ازدواج و نسبت زناشویی را دارند.
وز سبب امتزاج قائل و فاعل
حاصل تکوین بود تناسل و انتاج
هوش مصنوعی: به دلیل ترکیب و ارتباط بین علت و عامل، تولید و زایش به وجود آمد.
باد ز قاطع بری عطیه ی عمرت
تا بود از کدخدا رونق هیلاج
هوش مصنوعی: باد، همچون باری است که از دست میدهد و عمر خود را صرف میکند، پس تا زمانی که از زندگی خود کیفیت و رونقی داشته باشی، از کدخدا و زندگی راحت بهرهمند شو.