شمارهٔ ۱۰ - فی مدح الشهریار الاعظم جلال الدولة و الدین
ای جناب تو چرخ را منهاج
وی رکاب تو عرش را معراج
شاه اعظم جلال دولت و دین
ای فلک را سُم سمند تو تاج
حرم کعبه ی جلال ترا
اختران از طوایف حجاج
نعل شبرنک سر کشت ز شرف
قیصر قصر سیمگونرا تاج
هندوی تیغ آتش افشانرا
داده آب از مفاصل اوداج
خازنان خز این کان را
کرده طبع حوادث استخراج
نام دستت شنیده و ز سر شور
کف بر آورده قلزم مواج
ابر با بخشش تو دریا را
برده آب از تلاطم امواج
چرخ با موکب تو انجم را
بسته ره بر تزاحم افواج
با مبانی سدّه ات گردون
در حیا از مدارج ابراج
وجه بامت منال قیصر و خان
خرج شامت خراج خُلخ و جاج
نزد جود تو خون بحر سبیل
پیش دست تو مال کان تاراج
ما در فتنه را بدور تو چرج
کرده قطع تناسل و انتاج
پرتو رای عالم آرایت
مشعل افروز کوکب و هاج
بنهاد تو مملکت مشعوف
بحفاظ تو معدلت محتاج
مدحتت هفت جلد گردون را
مندرج در مطاوی ادراج
در قضایا مدبران قضا
کرده با رای صایبت کنکاج
دل وافیت شرع را مشرع
کف کافیت جود را منهاج
پیش عزم تو مُسرع گردون
متمکین بعلت افلاج
نام دشمن بر تو نتوان برد
که برد نام برد با دیباج
روشنست این که نزد اهل خرد
فرق باشد میان سرج و سراج
گر نه مدحت کند سپهر به تیغ
شمس را از جهان کند از عاج
ور نه پیکت بود زمانه به تیر
ماه را از فلک کند اخراج
تخت را در زمان تست شکوه
تاج را در زمان تست رواج
چرخ و انجم ز بهر نرد تو گشت
تخته آبنوس و مهره عاج
چون زحل عدل شامل تو بدید
از سر جدی برگرفت نتاج
دیده ی باز شد بمعدلتت
خوابگاه کبو بر دُراج
صورتی بی ارادتت نشود
متصور ز نطفه ی و امشاج
ور مخصص شود بتربیتت
بشکند نرخ لعل کانی زاج
چون تو در جنگ چنگ بگشای
نکند با تو شیر چرخ لجاج
بسر نیزه تار تار کنی
چرخ اطلس چو رشته نساج
انتقامت چو شست بگشاید
قلب مریخ را کند آماج
لمعه ی خنجر تو نقش سواد
ببرد از حواشی شب داج
برباید خدنک خونریزت
چین ز ابروی خسرو طغماج
بزداید حسام سر تیزت
زنک از آئینه دل مهراج
اهتمام تو چون شود راعی
بره از شیر بیشه گیرد باج
ور بود التفات خاطر تو
شاه انجم دهد بذرّه خراج
استعانت که جوید از اختر
عدل کسری که یابد از حجاج
من که سوء المزاج فطرت را
نکنم جز بمدحت تو علاج
چون ببحر تبحر آرم روی
برود آب اعشی و حجّاج
آتش خاطرم برآرد دود
از روان فرزدق و زجاج
عقل کافی کند نجات و شفا
از اصول کلام استنتاج
لیک هر شب ز بار محنت روز
خیزران گرددم قد چون ساج
اخترانم بتیغ بسی مهری
چون شفق غرق خون کنند دواج
کرم خاطرت مگر بطلا
انحراف غمم برد ز مزاج
تا نگویند پیش عذب و فرات
در عذوبت حدیث ملح و اجاج
باد چشم حسود درگاهت
از حسد رشک چشمه ی سجّاج
شمارهٔ ۹ - فی مدح الامیر الاعظم الاعدل الاکرم الشهریار المعظم خسرو الغازی مبارز الحق و الدنیا و الدین محمد زید عدله فی طرح الالف: ترکی که بر قمر ز شبس طوق عنبریستشمارهٔ ۱۱ - فی مدح الصاحب الاعظم منشی الممالک خواجه زین الدین علی: صبح چو سر بر زد از دریچه ابراج
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای جناب تو چرخ را منهاج
وی رکاب تو عرش را معراج
هوش مصنوعی: ای دوست، تو مانند چرخ هستی که در حال حرکت است و بر روی آن رکاب میزنی، همچنین تو به مانند عرش هستی که به معراج میرود.
شاه اعظم جلال دولت و دین
ای فلک را سُم سمند تو تاج
هوش مصنوعی: آسمان، تو با سم اسب سلطانی که نماد شکوه و عظمت حکومت و دین است، درخشانترین تاج را به دوش میکشی.
حرم کعبه ی جلال ترا
اختران از طوایف حجاج
هوش مصنوعی: شما همچون حرم کعبهای از جلال و زیبایی هستید که ستارهها در اطراف شما گرد آمدهاند و به شما احترام میگذارند.
نعل شبرنک سر کشت ز شرف
قیصر قصر سیمگونرا تاج
هوش مصنوعی: این متن به بیان تجلی قدرت و شکوه پادشاهی پرداخته است. در آن به تصویر کشیده میشود که نعل شبرنگ، نماد سرعت و چابکی، بر زمین پهن شده و از جایگاه و مقام قیصر و قصرهای زرین و زیبا سخن به میان میآید. به طور کلی، مفهوم این متن به نمایش گذاشتن عظمت و زیبایی خاصی است که در یک پادشاهی وجود دارد.
هندوی تیغ آتش افشانرا
داده آب از مفاصل اوداج
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که اشاره به فردی دارد که مانند تیغی تند و آتشین است و آب از مفاصل او جاری میشود. این تصویر ممکن است به وضعیتی اشاره کند که فردی درگیر درگیری یا مشکلاتی است که او را تحت فشار قرار داده و حالش را متأثر کرده است. به طور کلی، این عبارت به تناقضی میان قدرت و آسیبپذیری اشاره دارد.
خازنان خز این کان را
کرده طبع حوادث استخراج
هوش مصنوعی: نگهبانان این گنجینه، اثرات و تاثیرات حوادث را از این جا بیرون کشیدهاند.
نام دستت شنیده و ز سر شور
کف بر آورده قلزم مواج
هوش مصنوعی: نام دستت به گوشها رسیده و از هیجان سرم برآمده مانند دریای مواج.
ابر با بخشش تو دریا را
برده آب از تلاطم امواج
هوش مصنوعی: ابر به خاطر لطف تو، دریا را پر از آب کرده و از خروش امواجش کاسته است.
چرخ با موکب تو انجم را
بسته ره بر تزاحم افواج
هوش مصنوعی: چرخ و فلک به خاطر هیئت تو مسیری را بسته و در مقابل طوفانها و جمعیتهای فراوان، راهی نمیدهد.
با مبانی سدّه ات گردون
در حیا از مدارج ابراج
هوش مصنوعی: تو با اصول و قواعدی که داری، میتوانی در زندگی به مقامها و مراحل بالایی دست یابی؛ گویی که آسمانها را در حیا و ادب خود محاصره کردهای.
وجه بامت منال قیصر و خان
خرج شامت خراج خُلخ و جاج
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو را به یاد قیصر و کاخهایش میاندازد و خرج شام تو هم برابری میکند با مالیاتهای زیبا و دلنشین.
نزد جود تو خون بحر سبیل
پیش دست تو مال کان تاراج
هوش مصنوعی: در برابر بخشندگی تو، خون دریای زندگی به راحتی در دست تو به عنوان یک مال قابل غارت به شمار میآید.
ما در فتنه را بدور تو چرج
کرده قطع تناسل و انتاج
هوش مصنوعی: ما در حال برگزاری یک گردهمایی دور تو هستیم که در آن به مسائل مهم و چالشبرانگیزی میپردازیم و از ادامه نسل و تولید فکر میکنیم.
پرتو رای عالم آرایت
مشعل افروز کوکب و هاج
هوش مصنوعی: نور و درخشندگی وجود تو، چون مشعلی روشنکننده است که بر افروختن ستارهها و آسمان محیط میافزاید.
بنهاد تو مملکت مشعوف
بحفاظ تو معدلت محتاج
هوش مصنوعی: تو ملک خوشبختی را با حضور خود برپا کردهای و برای حفظ آن، به عدل و انصاف تو نیازمندند.
مدحتت هفت جلد گردون را
مندرج در مطاوی ادراج
هوش مصنوعی: من با تعریف و تمجید تو، هفت جلد کتاب آسمانی را در دل نوشتار خود گنجاندهام.
در قضایا مدبران قضا
کرده با رای صایبت کنکاج
هوش مصنوعی: در مسائل و موضوعات، تدبیرکنندگان سرنوشت با فکر و اندیشه خود، کارها را به گونهای انجام میدهند که نتیجه مطلوب حاصل شود.
دل وافیت شرع را مشرع
کف کافیت جود را منهاج
هوش مصنوعی: دل پاک تو، راهنمای احکام و شرع است و generosity (بخشش) و kindness تو، الگوی رفتار درست و نیکوی انسانی به شمار میرود.
پیش عزم تو مُسرع گردون
متمکین بعلت افلاج
هوش مصنوعی: در برابر اراده تو، دایره آسمان به راحتی و به سرعت تغییر میکند، به خاطر وجود جریانها و قطرات آب.
نام دشمن بر تو نتوان برد
که برد نام برد با دیباج
هوش مصنوعی: نمیتوان نام دشمن را بر تو نهاد، زیرا که نام واقعی تو با زیبایی و لطافت بیان شده است.
روشنست این که نزد اهل خرد
فرق باشد میان سرج و سراج
هوش مصنوعی: این واضح است که افراد با درک و فهم بالا تفاوتی قائل میشوند بین چراغ و روشنایی.
گر نه مدحت کند سپهر به تیغ
شمس را از جهان کند از عاج
هوش مصنوعی: اگر آسمان با شمشیر خورشید را ستایش نکند، او را از دنیای مادی نابود میکند.
ور نه پیکت بود زمانه به تیر
ماه را از فلک کند اخراج
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه فرستادت در تیرماه از آسمان بیرون میشود، زمانه چنین نمیگذشت.
تخت را در زمان تست شکوه
تاج را در زمان تست رواج
هوش مصنوعی: در هر زمان، مقام و بزرگی انسانی به کارهایی که انجام میدهد و تأثیری که بر اطرافیان میگذارد بستگی دارد. شکوه و عظمت انسان در عملش نمایان میشود و نه فقط در جایگاهش.
چرخ و انجم ز بهر نرد تو گشت
تخته آبنوس و مهره عاج
هوش مصنوعی: جهان و ستارهها برای بازی تو به میزی از چوب گرانبها و مهرههای فاخری تبدیل شدهاند.
چون زحل عدل شامل تو بدید
از سر جدی برگرفت نتاج
هوش مصنوعی: وقتی زحل با نگاه جدیاش به تو توجه کرد، برکت و نتیجهها را از سر خود برداشت.
دیده ی باز شد بمعدلتت
خوابگاه کبو بر دُراج
هوش مصنوعی: چشمان باز تو مانند خوابگاه پرندهای است که در آن آسوده است.
صورتی بی ارادتت نشود
متصور ز نطفه ی و امشاج
هوش مصنوعی: صورت تو بدون خواست و ارادتت نمیتواند از ترکیب نطفهها و مواد دیگر شکل بگیرد.
ور مخصص شود بتربیتت
بشکند نرخ لعل کانی زاج
هوش مصنوعی: اگر کسی به تربیت تو توجه کند، زیبایی و ارزش تو چنان شکوفا میشود که مانند لعل (گوهری باارزش) به نظر میرسد.
چون تو در جنگ چنگ بگشای
نکند با تو شیر چرخ لجاج
هوش مصنوعی: زمانی که تو در نبرد و مقابله برآیی، دیگر هیچ قدرتی نمیتواند در برابر تو ایستادگی کند.
بسر نیزه تار تار کنی
چرخ اطلس چو رشته نساج
هوش مصنوعی: اگر بنشینی و با دقت و هنر خود به نخهای مختلف بچسبانی، چرخ اطلس مانند تارهای یک بافنده به هم میپیوندد.
انتقامت چو شست بگشاید
قلب مریخ را کند آماج
هوش مصنوعی: انتقام تو هنگام بیدار شدن، قلب مریخ را هدف قرار میدهد.
لمعه ی خنجر تو نقش سواد
ببرد از حواشی شب داج
هوش مصنوعی: برق تیزی خنجر تو، تاریکیهای شب را از اطرافش میگیرد.
برباید خدنک خونریزت
چین ز ابروی خسرو طغماج
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و جذاب بهقدری دلرباست که اگر کسی به آن نگاه کند، تمام حزن و دلتنگیاش فراموش میشود و به شوق و سرمستی میافتد.
بزداید حسام سر تیزت
زنک از آئینه دل مهراج
هوش مصنوعی: زرهبان دل را از غم و اندوه پاک کن و با شمشیر تیز خود، نگرانیها را از دل دور کن.
اهتمام تو چون شود راعی
بره از شیر بیشه گیرد باج
هوش مصنوعی: وقتی که تو به چیزی توجه و اهمیت ویژهای بدهی، آن چیز به تو پاداش میدهد و در واقع، به نتیجه مطلوبی دست خواهی یافت.
ور بود التفات خاطر تو
شاه انجم دهد بذرّه خراج
هوش مصنوعی: اگر نگاه تو بر دلها بیفتد، حتی ستارهها هم از تو تخم مالیات میگیرند.
استعانت که جوید از اختر
عدل کسری که یابد از حجاج
هوش مصنوعی: هر که به دنبال کمک از ستاره عدالت کسری باشد، به حجاج دست خواهد یافت.
من که سوء المزاج فطرت را
نکنم جز بمدحت تو علاج
هوش مصنوعی: من که به خاطر طبیعت ناپسند خود، جز به وسیله ستایش تو، درمانی پیدا نمیکنم.
چون ببحر تبحر آرم روی
برود آب اعشی و حجّاج
هوش مصنوعی: وقتی که در دریای دانش و تجربه ماهر شوم، تمام مشکلات و موانع از بین میروند و مسیر زندگیام هموار میشود.
آتش خاطرم برآرد دود
از روان فرزدق و زجاج
هوش مصنوعی: آتش یادهایم باعث میشود که دود از قلب فرزدق و زجاج بلند شود.
عقل کافی کند نجات و شفا
از اصول کلام استنتاج
هوش مصنوعی: عقل میتواند به تنهائی راهی برای نجات و بهبودی فراهم کند و این موضوع از بنیادهای صحبتهای منطقی به دست میآید.
لیک هر شب ز بار محنت روز
خیزران گرددم قد چون ساج
هوش مصنوعی: اما هر شب به خاطر رنجهای روزانه، به تنی نحیف و لاغر مانند چوب نازک خیزران تبدیل میشوم.
اخترانم بتیغ بسی مهری
چون شفق غرق خون کنند دواج
هوش مصنوعی: ستارههایم در آغوش مهر فراوان، مانند شفق که در خون غرق شده باشد، به شدت آسیب میرسانند.
کرم خاطرت مگر بطلا
انحراف غمم برد ز مزاج
هوش مصنوعی: محبت تو مانند طلاست که تلخی غم را از وجودم دور میکند و به من روح تازهای میبخشد.
تا نگویند پیش عذب و فرات
در عذوبت حدیث ملح و اجاج
هوش مصنوعی: تا زمانی که در حضور آب شیرین و زلال کسی در مورد تلخی و شور بودن صحبت نکند، در غیر این صورت نباید در مورد آن سخن گفت.
باد چشم حسود درگاهت
از حسد رشک چشمه ی سجّاج
هوش مصنوعی: بادی که از حسادت به تو میوزد، مانند چشمهای زلال و پرآب است که حسودان را به تماشای زیباییات وامیدارد.