گنجور

شمارهٔ ۵ - فی مدح سلطان الاعظم الشیخ ابواسحق طاب مثواه

بلبلان را نکهتی از گلستان آورده اند
بیدلانرا مژده ئی از دلستان آورده اند
کشتگان تیغ هجرانرا روان بخشیده اند
تشنگان را بر لب آب روان آورده اند
مهد بی سیمان بشادروان سلطان برده اند
حکم درویشان ز پای تخت خان آورده اند
نغمه ساز مجلس گلشن که بلبل نام اوست
باز پیغامش بطرف بوستان آورده اند
جان مخموران ز جام روح بخش افزوده اند
نزل می خواران ز آب ناردان آورده اند
پیش وامق بین که از عذرا حکایت کرده اند
نزد مفلس بین که گنج شایگان آورده اند
ذره را با مهر عقد مهربانی بسته اند
اهل دل را بوی یار مهربان آورده اند
آفتاب راوقی را در هلال افکنده اند
واتش تشویر در آب زلال افکنده اند
باز تیهو را امان از چنگ شاهین داده اند
نامه ی ویس پری پیکر برامین داده اند
باغ را از شهیر طاوس آذین بسته اند
کاخ را چون منظر کاوس تزئین داده اند
خاک را خاصیت آب روان بخشیده اند
سبزه را انفاس جان بخش ریاحین داده اند
بندگانرا خلعتی از سوی شاه آورده اند
خسروان را شربتی از شهد شیرین داده اند
این جماعت بین که اورنگ پریشان حال را
ره بخلوتگاه گلچهر خور آئین داده اند
شاخ عریان را قبای فستقی پوشیده اند
مرغ خوش خوانرا نوا از برگ نسرین داده اند
شد مشام جان مجنون مشک بوی از باد صبح
در شکنج طره لیلی مگر چین داده اند
خیر مقدم ای بشیر عاشقان احوال چیست
حال آن شمشاد نسرین بوی مشکین خال چیست
پیر کنعان بین که دیگر ماه کنعان باز یافت
خضر در ظلمت نشان آب حیوان بازیافت
کان گوهر را خرد در جوهر دل بازدید
جان عالم را روان در عالم جان بازیافت
بلبل بستانسرای خلد یعنی بوالبشر
نکهت جان پرور گلزار رضوان بازیافت
عندلیب خوش نفس گرزانک دم در بسته بود
شد هزار آوا چو انفاس گلستان بازیافت
ذره ی سرگشته کو هست از هواداران مهر
حسن طالع بین که خورشید دُرفشان بازیافت
گرچه طبعم هفت گردون را بچوگان می برد
این زمان گوئی تواند زد که میدان بازیافت
دل کنون از غم فرج یابد که شادی رخ نمود
سرکنون گردن برافروزد که سامان بازیافت
صادقان را صبح بخت از مطلع شاهی دمید
بنده را از بند غم هنگام آزادی رسید
گلرخان از لب شراب ارغوانی می دهند
روح را با جام می پیوند جانی می دهند
این کرامت بین که هر دم ساکنان خاک را
رفعت آتش رخان آسمانی می دهند
باز مرغ جان شکار دلشکن یعنی فراق
همچو سیمرغش نشانی از بی نشانی می دهند
طائر جان را که دارد آشیان در باغ قدس
هر نفس بوی از ریاض لامکانی می دهند
دوستان هر دم برغم دشمنان در بوستان
می پرستان را شراب ارغوانی می دهند
بزم را نسبت بایوان سکندر می کنند
جام می را ذوق آب زندگانی می دهند
از وصول موکب فرمانروای انس و جان
منهیان عالم جان مژدگانی می دهند
سایه ی یزدان جمال الدین شه گیتی پناه
خسرو اعظم ابواسحق بن محمود شاه
آنک از کان هر زرو گوهر که سر بر می کند
پیش دست کان یسارش خاک بر سر می کند
جود اوکی بحر اخضر را نپوشد هر نفس
جامه ی سیمابی موجش که در بر می کند
چون صبا از محمر اخلاق او دم می زند
دامن این پرده ی کحلی معطر می کند
پیش دستش ابر دریا بار بنگر کز حیا
آب چشمش را فلک نسبت بگوهر می کند
شعله ئی از آتش طبع سپهر افروز اوست
آنک نامش پیر گردون شاه اختر می کند
رشحه ئی از قلزم احسان دریا موج اوست
آنک اسمش ابر نیسان بحر اخضر می کند
عقل کو کشاف تفسیر کلامش می نهند
کلی منظومه ی مدح وی از بر می کند
هفت چرخ از عرصه ی قدرش غباری بیش نیست
هشت خلد از مجمر خلقش بخاری بیش نیست
ای خور از خاک درت زرینه افسر ساخته
وی محیط چرخ بحری از کفت بر ساخته
منشیانت هر جواهر کز انامل ریخته
تیر از آن طرف کمر بند دو پیکر ساخته
در فضای صحن ایوان تو معماران صنع
گنبد فیروزه ی نه طاق شش در ساخته
ماه کو نعال دار الملک چرخ چنبریست
هر سر مه نعل شبرنگ تو از زر ساخته
پرده ساز مجلس سیاره هنگام صبوح
نوبت جاه تو بر آهنگ مزهر ساخته
این که خوانند آفتابش میخ نعل خنگ تست
اخترانش مهچه ی خرگاه اخضر ساخته
از عقود گوهر نظمم بگاه مدح تو
نوعرسان ریاض خلد زیور ساخته
روضه ی اقبال را بی احتشامت حور نیست
دیده ی آمال را بی اهتمامت نور نیست
اطلس گلریز چرخت دامن خرگاه باد
چنبر سیمین ماهت حلقه ی درگاه باد
تا شه انجم برآرد سر ز جیب آسمان
دست احداث زمان از دامنت کوتاه باد
روح قدسی کو هزار آوای باغ کبریاست
همچون او بر شاخسار رفعتت پنجاه باد
هر قضا کان در حجاب غیب ماند مختفی
رای ملک آرایت از اسرار آن آگاه باد
از پی بزمت چو مجلس خانه آراید سپهر
آفتابت باده ی گلگون و ساغر ماه باد
گر نه دشمن با تو از صدق عقیدت دم زند
همچو صبح از آتش دل همدم او آه باد
هر کجا عزم فلک سیرت عنان افشان شود
فتح و نصرت هم رکاب و دولتت همراه باد
شیر گردون صید تیر آسمان گیر تو باد
شاه انجم بنده ی حکم جهانگیر تو باد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بلبلان را نکهتی از گلستان آورده اند
بیدلانرا مژده ئی از دلستان آورده اند
هوش مصنوعی: پرندگان خوش صدا از باغ گل خبر خوشی دارند و آنهایی که دل‌شکسته‌اند نیز از سرزمین عشق خبر دلگرم‌کننده‌ای دریافت کرده‌اند.
کشتگان تیغ هجرانرا روان بخشیده اند
تشنگان را بر لب آب روان آورده اند
هوش مصنوعی: کسانی که بر اثر جدایی و دوری کشته شده‌اند، به آرامش رسیده‌اند، و کسانی که تشنه‌ هستند، به آب زلال رسیده‌اند.
مهد بی سیمان بشادروان سلطان برده اند
حکم درویشان ز پای تخت خان آورده اند
هوش مصنوعی: مهد بی سیمان به آرامگاه پاک و با عظمت پادشاه اشاره دارد که در آن بی‌نیاز از زرق و برق دنیایی، پیروان راه عرفان و درویشی به مقام و منزلت رسیده‌اند و از سلطنت و قدرت دنیوی خود فاصله گرفته‌اند. در حقیقت، اینجا جایگاه افرادی است که به سادگی و معنویت دست یافته‌اند.
نغمه ساز مجلس گلشن که بلبل نام اوست
باز پیغامش بطرف بوستان آورده اند
هوش مصنوعی: بلبل که صدای دلنوازش در مجلس گل هاست، دوباره پیامی برای بوستان آورده است.
جان مخموران ز جام روح بخش افزوده اند
نزل می خواران ز آب ناردان آورده اند
هوش مصنوعی: جان مستی‌ها از جامی که روح را تازه می‌کند، بیشتر شده است و می‌نوشند از آبی که طراوت و شادابی را به همراه دارد.
پیش وامق بین که از عذرا حکایت کرده اند
نزد مفلس بین که گنج شایگان آورده اند
هوش مصنوعی: بنگر که چگونه داستان عشق وامق و عذرا را برای کسی تعریف کرده‌اند که در فقر و تنگدستی به سر می‌برد و گنجی پر ارزش برای او آورده‌اند.
ذره را با مهر عقد مهربانی بسته اند
اهل دل را بوی یار مهربان آورده اند
هوش مصنوعی: در دل اهل عشق، محبت و دوستی مانند پیوندی نیرومند وجود دارد که آنها را به هم نزدیک می‌کند. عطر و یاد یار خوب و مهربان، به آنان آرامش و شادابی می‌بخشد.
آفتاب راوقی را در هلال افکنده اند
واتش تشویر در آب زلال افکنده اند
هوش مصنوعی: آفتاب را در حالتی خاص و زیبا در هلالی قرار داده‌اند و شعله‌های آتش را در آبی زلال و شفاف جا داده‌اند.
باز تیهو را امان از چنگ شاهین داده اند
نامه ی ویس پری پیکر برامین داده اند
هوش مصنوعی: پرنده‌ای به نام تیهو، از خطر شاهین نجات پیدا کرده است و نامه‌ای از ویس، دختری با زیبایی خاص، به برامین (مکان یا شخصی) ارسال شده است.
باغ را از شهیر طاوس آذین بسته اند
کاخ را چون منظر کاوس تزئین داده اند
هوش مصنوعی: باغ را با زیبایی‌های معروف طاووس زینت داده‌اند و کاخ را هم مانند مناظر کاووس آراسته کرده‌اند.
خاک را خاصیت آب روان بخشیده اند
سبزه را انفاس جان بخش ریاحین داده اند
هوش مصنوعی: خاک به لطف آب جاری زندگی می‌گیرد و سبزه‌ها از نسیم زندگی‌بخش بهره‌مند هستند.
بندگانرا خلعتی از سوی شاه آورده اند
خسروان را شربتی از شهد شیرین داده اند
هوش مصنوعی: از سوی شاه، هدیه‌ای به بندگان داده شده و پادشاهان شربتی شیرین و خوشمزه دریافت کرده‌اند.
این جماعت بین که اورنگ پریشان حال را
ره بخلوتگاه گلچهر خور آئین داده اند
هوش مصنوعی: به این جمع نگاه کنید که چگونه آن شخص بی‌خبر از حالت خود را به دنیای خلوت و آرامش چهره زیبا رهنمون کرده‌اند.
شاخ عریان را قبای فستقی پوشیده اند
مرغ خوش خوانرا نوا از برگ نسرین داده اند
هوش مصنوعی: درختان بی‌برگ را با رنگ سبز زنده و زیبا پوشانده‌اند و پرنده‌ای که صدایش دلنشین است، از گل‌های نسرین نغمه‌ای سر می‌دهد.
شد مشام جان مجنون مشک بوی از باد صبح
در شکنج طره لیلی مگر چین داده اند
هوش مصنوعی: مجنون با بویی که صبحگاه از موهای لیلی به مشامش می‌رسد، سرشار از عشق و احساسات می‌شود. به نظر می‌رسد که لیلی با چین و شکن‌های موهایش، حس و حالی خاص به مجنون داده است.
خیر مقدم ای بشیر عاشقان احوال چیست
حال آن شمشاد نسرین بوی مشکین خال چیست
هوش مصنوعی: خوش آمدی ای مژده آور عاشقان، وضعیت چطور است؟ حال آن درخت شمشاد و گل نسرین چه خبر است؟ بوی خوش خال مشکی چیست؟
پیر کنعان بین که دیگر ماه کنعان باز یافت
خضر در ظلمت نشان آب حیوان بازیافت
هوش مصنوعی: پیر کنعان را ببین که ماه کنعان دوباره خضر را در تاریکی پیدا کرد و نشان آب حیات را دید.
کان گوهر را خرد در جوهر دل بازدید
جان عالم را روان در عالم جان بازیافت
هوش مصنوعی: گوهر واقعی را با عقل در عمق دل شناسایی کرد و در نتیجه، جان جهانی را در عرصه روح کشف نمود.
بلبل بستانسرای خلد یعنی بوالبشر
نکهت جان پرور گلزار رضوان بازیافت
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در باغ بهشتی می‌خواند، به معنای واقعی مانند انسان کاملی است که عطر جان‌پرور گل‌های بهشت را دوباره تجربه کرده است.
عندلیب خوش نفس گرزانک دم در بسته بود
شد هزار آوا چو انفاس گلستان بازیافت
هوش مصنوعی: پرنده خوشخوانی که نتوانسته بود آوازش را در دمی که در بسته بود، سر دهد، وقتی در باغ گلستان به اوج زیبایی رسید، هزار صدا به گوش رسید.
ذره ی سرگشته کو هست از هواداران مهر
حسن طالع بین که خورشید دُرفشان بازیافت
هوش مصنوعی: ذره‌ای سرگردان که هوادار زیبایی و خوش شانسی است، به مانند خورشیدی درخشان که دوباره پیدا شده، می‌درخشد.
گرچه طبعم هفت گردون را بچوگان می برد
این زمان گوئی تواند زد که میدان بازیافت
هوش مصنوعی: هرچند که طبیعت من مانند هفت آسمان به سوی جوانان و بیداری می‌رود، در این لحظه به نظر می‌رسد که می‌توانم میدان بازیابی را دوباره به دست آورم.
دل کنون از غم فرج یابد که شادی رخ نمود
سرکنون گردن برافروزد که سامان بازیافت
هوش مصنوعی: دل اکنون از غم رهایی پیدا می‌کند، زیرا شادی جلوه‌گر شده است. پس باید سر را بلند کرد و به زندگی امیدوارانه ادامه داد، چرا که بهبود و ساماندهی دوباره شروع شده است.
صادقان را صبح بخت از مطلع شاهی دمید
بنده را از بند غم هنگام آزادی رسید
هوش مصنوعی: سحرگاهان، افرادی که راستگو و صادق هستند، از آغاز روزی خوش برخوردار می‌شوند؛ اما من، در لحظه‌ای که آزاد می‌شوم، از زنجیره غم رهایی میابم.
گلرخان از لب شراب ارغوانی می دهند
روح را با جام می پیوند جانی می دهند
هوش مصنوعی: گلرخان با لب‌های شرابینش، روح را به زندگی وصل می‌کند و با جام می، جان و زندگی تازه‌ای به آن می‌بخشد.
این کرامت بین که هر دم ساکنان خاک را
رفعت آتش رخان آسمانی می دهند
هوش مصنوعی: این کرامت را ببین که هر لحظه به ساکنان زمین، مقام و مرتبه‌ای از آتش و روشنی آسمانی عطا می‌کند.
باز مرغ جان شکار دلشکن یعنی فراق
همچو سیمرغش نشانی از بی نشانی می دهند
هوش مصنوعی: پرندهٔ جان، که نشان‌دهندهٔ دل‌شکستگی و جدایی است، همچون سیمرغ، نشانه‌ای از عدم وجود و بی‌هویتی را به نمایش می‌گذارد.
طائر جان را که دارد آشیان در باغ قدس
هر نفس بوی از ریاض لامکانی می دهند
هوش مصنوعی: پرنده روح که در باغ قدس آشیانه دارد، هر دم از باغ‌های بی‌زمان و مکان بویی به مشام می‌رساند.
دوستان هر دم برغم دشمنان در بوستان
می پرستان را شراب ارغوانی می دهند
هوش مصنوعی: دوستان هر لحظه در میان رنج و غم دشمنان، در باغ شاداب، به رفقا شراب خوش رنگی به نام ارغوانی می‌نوشانند.
بزم را نسبت بایوان سکندر می کنند
جام می را ذوق آب زندگانی می دهند
هوش مصنوعی: در این مجال، محفل را به شکوه و عظمت کاخ سکندر تشبیه می‌کنند و در این میهمانی، به می‌نوشی به انسان زندگی و طراوت می‌بخشند.
از وصول موکب فرمانروای انس و جان
منهیان عالم جان مژدگانی می دهند
هوش مصنوعی: از آمدن گروهی که فرمانروایی روح و جان را دارند، انبساط و خوشبینی به عالم جان اعلام می‌شود.
سایه ی یزدان جمال الدین شه گیتی پناه
خسرو اعظم ابواسحق بن محمود شاه
هوش مصنوعی: سایهٔ خداوند بر جمال‌الدین، شاه بزرگ دنیا و پشتیبان خسرو بزرگ، ابواسحق بن محمود شاه.
آنک از کان هر زرو گوهر که سر بر می کند
پیش دست کان یسارش خاک بر سر می کند
هوش مصنوعی: از معدن هر جواهر و زر که بیرون می‌آید، پیش دست کسی که آن را استخراج می‌کند، خاک بر سر می‌ریزد.
جود اوکی بحر اخضر را نپوشد هر نفس
جامه ی سیمابی موجش که در بر می کند
هوش مصنوعی: بخشش و generosity او مانند دریایی است که هر لحظه موج‌هایش را به نمایش می‌گذارد و نمی‌تواند چیزی را پنهان کند.
چون صبا از محمر اخلاق او دم می زند
دامن این پرده ی کحلی معطر می کند
هوش مصنوعی: به هنگام وزش نسیم، عطر و بوی خوش اخلاق او فضا را معطر می‌کند و زیبایی‌هایش را بیشتر نمایان می‌سازد.
پیش دستش ابر دریا بار بنگر کز حیا
آب چشمش را فلک نسبت بگوهر می کند
هوش مصنوعی: به هنگام دسترسی به او، ابر دریا را ببین که از حیا، آبی که در چشمانش است، آسمان آن را به جواهر تبدیل می‌کند.
شعله ئی از آتش طبع سپهر افروز اوست
آنک نامش پیر گردون شاه اختر می کند
هوش مصنوعی: شعله‌ای که از آتش طبیعت او می‌تابد، نشانگر شکوه و نور آفرینی اوست، به گونه‌ای که نامش به عنوان پادشاه ستاره‌ها در دورانی از زمان شناخته می‌شود.
رشحه ئی از قلزم احسان دریا موج اوست
آنک اسمش ابر نیسان بحر اخضر می کند
هوش مصنوعی: یک قطره از دریای احسان و نوازش آن دریا، همچون موجی است. این موج که نامش ابر نیسان است، به دریاچه سبز رنگی زندگی می‌بخشد.
عقل کو کشاف تفسیر کلامش می نهند
کلی منظومه ی مدح وی از بر می کند
هوش مصنوعی: عقل، که کاشف و تفسیر کننده کلام است، به تحسین و ستایش او می‌پردازد و به صورت کلی تمام نکات مدح و ستایشش را از حفظ می‌کند.
هفت چرخ از عرصه ی قدرش غباری بیش نیست
هشت خلد از مجمر خلقش بخاری بیش نیست
هوش مصنوعی: هفت چرخ، که اشاره به هفت آسمان دارد، تنها غبار کوچکی از مقام و عظمت اوست و هشت بهشت، که از خالقش به وجود آمده، تنها بخاری از حضور اوست. در واقع، آنچه در این عالم وجود دارد، به اندازه‌ای کوچک و ناچیز است که نمی‌تواند حقیقت بزرگ او را توجیه کند.
ای خور از خاک درت زرینه افسر ساخته
وی محیط چرخ بحری از کفت بر ساخته
هوش مصنوعی: ای خورشید، از خاک درگاه تو تاجی از طلا ساخته‌اند و دور تو به مانند دریایی از بالای سر تو نمایان شده است.
منشیانت هر جواهر کز انامل ریخته
تیر از آن طرف کمر بند دو پیکر ساخته
هوش مصنوعی: منشیانت هر گوهری که از دستان تو افتاده، مانند تیری که از کمر دو پیکر پرتاب شده، ارزشمند و زیباست.
در فضای صحن ایوان تو معماران صنع
گنبد فیروزه ی نه طاق شش در ساخته
هوش مصنوعی: در فضای ایوان تو، سازندگان هنر گنبد فیروزه‌ای رنگ و شش طاق را ساخته‌اند.
ماه کو نعال دار الملک چرخ چنبریست
هر سر مه نعل شبرنگ تو از زر ساخته
هوش مصنوعی: ماه که در آسمان نماد سلطنت و زیبایی است، مانند نعل اسب پرچمدار بر پایه یکی از ستاره‌ها قرار گرفته است. هر کدام از نقاط روشن آن مانند نعل‌هایی است که به زیبایی و ارزش از طلای خالص ساخته شده‌اند.
پرده ساز مجلس سیاره هنگام صبوح
نوبت جاه تو بر آهنگ مزهر ساخته
هوش مصنوعی: در آغاز صبح، پرده‌دار مجلس به زیبایی و هنرمندی، جلوه‌ نشان می‌دهد و نوبت بالاترین مقام و احترام تو فرا می‌رسد.
این که خوانند آفتابش میخ نعل خنگ تست
اخترانش مهچه ی خرگاه اخضر ساخته
هوش مصنوعی: اینکه می‌گوید، خورشید تو مانند میخ برای طبیعی است که می‌تابد و ستاره‌های او مثل مهتابی هستند که در چادر سبز ساخته شده است.
از عقود گوهر نظمم بگاه مدح تو
نوعرسان ریاض خلد زیور ساخته
هوش مصنوعی: در این جمله، شاعر بیان می‌کند که در هر مژده و ستایشی که درباره تو می‌گوید، مانند جواهرات ارزشمندی است که در باغ‌های بهشت به عنوان زیور آویز شده‌اند. به عبارتی، مدح و ستایش او از تو، زیبا و پرارزش است و همچون تزییناتی است که زیبایی خاصی به فضا می‌دهد.
روضه ی اقبال را بی احتشامت حور نیست
دیده ی آمال را بی اهتمامت نور نیست
هوش مصنوعی: در باغ خوشبختی، بدون شایستگی و تلاش، جایی برای حور وجود ندارد و بدون توجه و همت، چشم‌انداز آرزوها هم روشنایی ندارد.
اطلس گلریز چرخت دامن خرگاه باد
چنبر سیمین ماهت حلقه ی درگاه باد
هوش مصنوعی: در دامن گل‌ها، زیبا و رنگارنگ، نشان از سیر و حرکت‌های آسمانی وجود دارد و گرد و غبار و وزش باد همچون حلقه‌ای نقره‌ای به دور زیبایی‌های ماه و آسمان می‌چرخد.
تا شه انجم برآرد سر ز جیب آسمان
دست احداث زمان از دامنت کوتاه باد
هوش مصنوعی: به هنگامی که ستاره‌ها از آسمان برمی‌خیزند، دعا می‌کنم که زمان از دامان تو دور نماند و متوقف نشود.
روح قدسی کو هزار آوای باغ کبریاست
همچون او بر شاخسار رفعتت پنجاه باد
هوش مصنوعی: روح مقدسی که صدای دل‌انگیز باغ عظیمی را دارد، همانند او در شاخه‌های بلندی که تو داری، پنجاه نسیم وزنده است.
هر قضا کان در حجاب غیب ماند مختفی
رای ملک آرایت از اسرار آن آگاه باد
هوش مصنوعی: هر چیز که در پرده‌ی غیب پنهان است، با اراده‌ی تو در عالم ظاهر می‌شود. کاش که پادشاه آسمان از رازهای آن آگاه شود.
از پی بزمت چو مجلس خانه آراید سپهر
آفتابت باده ی گلگون و ساغر ماه باد
هوش مصنوعی: زمانی که جشن و میهمانی بر پا باشد، آسمان مثل خانه‌ای زیبا می‌شود و خورشید همچون میگساری است که شراب سرخ و جام ماه را به همراه دارد.
گر نه دشمن با تو از صدق عقیدت دم زند
همچو صبح از آتش دل همدم او آه باد
هوش مصنوعی: اگر دشمن هم با تو از صداقت و باورهای عمیقت سخن بگوید، مانند صبح که از شعله‌ی دل همدم آتش خود آه می‌کشد.
هر کجا عزم فلک سیرت عنان افشان شود
فتح و نصرت هم رکاب و دولتت همراه باد
هوش مصنوعی: هر جا که اراده آسمان به حرکت تو برگردد، پیروزی و کامیابی به همراه تو خواهد بود.
شیر گردون صید تیر آسمان گیر تو باد
شاه انجم بنده ی حکم جهانگیر تو باد
هوش مصنوعی: ای شیر گردون، تو شکارچی تیرهایی هستی که از آسمان می‌بارند. ای شاه ستاره‌ها، امیدوارم بنده‌ی فرمان تو باشی که بر جهان حاکم است.