گنجور

شمارهٔ ۴ - فی نعت سلطان الانبیا و مناقب الائمة اثنا عشر علیهم السلام

به نوک خامهٔ صورت گشای کن فیکون
که بست در شکن کاف تاب طره نون
حروف مصحف مجدش منزه از کم و کیف
سطور لوح جلالش مقدس از چه و چون
چو صفر هیچ بود در ازای قدرت او
هر آنچه در قلم آید ز لوح بوقلمون
به حکم اوست که ضحّاک صبح کشور گیر
دهد به مهر دُرفشان درفش افریدون
بنات غیب ز بهر نظارهٔ صنعش
سر از دریچهٔ ابداع می‌کنند برون
فلک به چرخ درآید چو نام او شنود
ملک سجود کند چون کلام او شنود
به ماه روی شب افروز الذی اسری
که یافت مشتری از مهر او علو بها
گشوده دیدهٔ ما زاغ در جهان ابیَّت
فکنده تخت دنی در مکان او ادنی
کشیده رخت لعمرک به خیمهٔ لولاک
چشیده نزل فاوحی ز خوان ما اوحی
به عکس روی چو مه صبح طیبه و یثرب
به چین زلف سیه شام مکه و بطحا
نداده بی نظرش اختران به کعبه شرف
ندیده بی قدمش رهروان ز مروه صفا
ز نور معجز او اقتباس کرده کلیم
ز خوان دعوت او چاشت خورده ابراهیم
بدان امیر که شد شاه چرخ چاکر او
نمونه‌ایست مه نو ز نعل استر او
ز تختگاه سلونی از آن علم بفراخت
که بود مملکت لو کشف مسخّر او
به حکم قاطع کشور گشای مصطفوی
نبی مدینهٔ علم آمد و علی در او
هلال شامی ابرش سوار قلعه نشین
شده‌ست حلقه به گوش غلام قنبر او
چو کعبه مولد او گشت از آن سبب شب و روز
کنند خلق جهان سجده در برابر او
گدای درگه او شو که شاه مردان اوست
پلنگ بیشهٔ اسلام و شیر یزدان اوست
به نور چشم پیمبر که نور ایمان بود
عقیق صفوت یاقوت شرع را کان بود
نبود هیچ به عذر احتیاجش از پی آن
که شمع جمع طهارت ازو فروزان بود
از آن به وصلت او زهره شد به دلالی
که از شرف قمرش در سراچه دربان بود
چو شمع مشرقی از چشم سایرا نخم
ز بس اشعهٔ انوار خویش پنهان بود
نگشت عمر وی از حی فزون ز روی حساب
چرا که زندگی او به حی حنان بود
ورای ذُروهٔ افلاک آستانه اوست
ز مرغزار فرادیس آب و دانه اوست
به دسته بند ریاحین باغ پیغمبر
که بود نیرهٔ برج قدس را خاور
عروس نُه تُتُق لاله برگ هفت چمن
تذرو هشت گلستان و شمع شش منظر
ز نام او شده نامی سه فرع و چار اصول
به یمن او شده سامی دو کاخ و پنج قمر
کهینه سوری بیت العروس او ساره
کمینه جاریهٔ خانه دار او هاجر
به مطبخش فلک دود خورده را در پیش
ز مَه طبقچهٔ سیم و ز مِهر هاون زر
ز سفرهٔ انا املح طعام او نمکین
ز شکر انا افصح کلام او شیرین
به زهر خوردهٔ زهرا که شبل شیر خداست
همای سدره و طاوس گلشن خضراست
ز ماه طلعت او بوده چشم دین روشن
به سرو قامت او گشته کار ایمان راست
از آن زمان که چو چنگش رگ روان بگسست
خروش و غلغله در جان زهرهٔ زهراست
سپهر اگر نه به سوکش قبای الماسی
ز خون دل جگری می‌کند مگر خاراست
هنوز رایحهٔ عود سوز خلق حسن
به باغ همدم آیندگان باد صباست
حرارت شکر از شهد زهر خوردهٔ اوست
شرار سینهٔ صبح از دم فسردهٔ اوست
به حلق تشنهٔ آن رشک غنچهٔ سیراب
که رخ به خون جگر شوید از غمش عنّاب
شه دو مملکت و شهسوار نه مضمار
مه دوازده برج و امام شش محراب
فروغ جان رسول و چراغ چشم بتول
بهار عترت و نوباوه ی دل اصحاب
حدیث مقتل او گر به گوش کوه رسد
شود ز خون دل اجزای او عقیق مذاب
وگر سپهر برد نام آتش جگرش
کند به اشک چو پروین ستارگان را آب
به کربلا شد و کرب و بلا به جان بخرید
گشود بال و ازین تیره خاکدان بپرید
بدان بزرگ حسینی نوای پردهٔ راز
کزو بلند شد آوازهٔ نهفت حجاز
علی ثانی و سلطان حیدری نسبت
امام رابع و کسری مملکت پرداز
نشسته خامُش و با چار رکن در گفتار
شکسته شهپر و با هفت چرخ در پرواز
اگر نه از پی ذکر مناقبش بودی
ز کوه وقت صدا برنیامدی آواز
صبا چو دم زند از گلستان اورادش
ز جان فاخته خیزد فغان که کو کو باز
طراز کسوت مه بود عطف دامن او
چراغ دیدهٔ خور بود رای روشن او
به آفتاب جهانتاب آسمان علوم
که شد منور از انفاس او جهان علوم
مدار مرکز ایمان محمد باقر
گل حدیقهٔ دین شمع دودمان علوم
اگر نه باب معانی ازو شدی مفتوح
به هیچ باب نکردی کسی بیان علوم
چو رای روشن او بود مشرق تفضیل
شد آشکاره چو خورشید ازو نهان علوم
مفصّلی بود از مجمل معانی او
هر آن ورق که برآید ز گلستان علوم
گر او نه وضع مصابیح علم بنهادی
نشان نهج بلاغت که در جهان دادی
به صبح مطلع صدق آفتاب عیسی دم
که بود خاک رهش کحل دیدهٔ عالم
امام کعبه نشین جعفر فرشته نشان
خلیل خضر خلف صادق خلیفه خدم
فلک به حلقهٔ تدریس او حدیث حدوث
سماع کرده ز لفظ محدثان قدم
همای سدره به گرد حریم حضرت او
مقیم در طیران چون کبوتران حرم
هدایت ازلی در تقربش مضمر
عنایت ابدی در تتبعش مدغم
کتابه‌ای که برین طاق چنبری کردند
به نام اشرفش از زر جعفری کردند
به عفو و عفت کاظم امام ربانی
کلیم طور کمالات موسی ثانی
ز بسکه چرخ برو تیر بیوفائی زد
شده‌ست خون دل کوه لعل پیکانی
گر آنچ بر سر او رفت بشنود فردوس
چو زلف حور شود مجمع پریشانی
از آتش جگر این قلعه‌های قلعی رنگ
شود گداخته چون داستان او رانی
به دوش درکشد از ابر چشم ما هر دم
زمین به ماتم او جامه‌های بارانی
سپهر زیبقی از اضطراب اوست مدام
بسان زیبق محلول گشته بی آرام
به سرو باغ رضا مرتضی خضر قرین
چراغ چشم سماوات و شمع روی زمین
سهیل دارسلام و خور خراسان تاب
شهید مشهد و خسرو نشان طوس نشین
طراوت رخ ایمان امین ملک امان
حرارت دل مأمون حبیب روح امین
حسن نهاد و علی نام و موسوی گوهر
ذبیح نسبت و یحیی دل و مسیح آئین
فروغ طلعت او آفتاب اوج هدی
غبار درگه او کحل چشم حورالعین
مزار قطب سپهر آستان معبد اوست
سرشک دیدهٔ پروین گلاب مرقد اوست
به آب روی تقی آنک عین تقوی بود
جمال صورت جان و جهان معنی بود
جواد مرتضوی بانی مبانی جود
که ابر بحر عطا را حیا ازو می‌بود
مه سپهر سیادت سپهر مهر شرف
که خاک روب درش شاه چرخ اعلی بود
دلش زدی چو خضر دم ز مجمع البحرین
چرا که گوهر پاکش ز بحر موسی بود
تعلق دل روح القدس به خاک درش
چنانک میل حواری به کحل عیسی بود
سموم سم بزدش روزگار و پاک بسوخت
چو شمع از آتش دل بر بساط خاک بسوخت
بدان شقایق سیراب گلشن ابرار
که هست شمه‌ای از خلق او نسیم بهار
علی خلاصهٔ امکان و حاصل تکوین
نقی نُقارهٔ ارکان و زبدهٔ ادوار
به ذکر منقبتش مفتخر اولوالالباب
به کحل محمدتش مکتحل اولوالابصار
چهار گوشهٔ سجاده‌اش ز فرط جلال
طراز سبحه طرازان گنبد دوّار
فراز گلبن بستان فروز خاطر او
چو عندلیب خوش الحان باغ سدره هزار
شده‌ست دامن گردون به خون دل وادی
که بعد ازو که بود در ره هدی هادی
به لذت شکر عسکری به گاه سخن
که بود طوطی بلبل نوای هشت چمن
سراچه‌ایست ز بستانسرای تعظیمش
چهار صفّهٔ هفت آشکوی شش روزن
سواد صفحهٔ اوراق روزنامهٔ غیب
به نور خاطر او خوانده قدسیان روشن
شده‌ست بحر ز جام تبحرش سرمست
وگرنه از چه چنان کف بر آورد ز دهن
به روی شاه بساط امامت از کونین
اگر چنانک رخ آرند هم به وجه حسن
خلیفه گر به خلافش فصول کلی خواند
بشد خلیفه به کلی وزو خلافی ماند
به مقدم خلف منتظر امام همام
مسیح خضر قدوم و خلیل کعبه مقام
شعیب مدین تحقیق حجة القائم
عزیز مصر هدی مهدی سپهر غلام
خطیب خطه افلاک منهی ملکوت
ادیب مکتب اقطاب محیی اسلام
شه ممالک صاحب الزمان که زمان
به دست رایض طوعش سپرده است زمام
به انتظار وصول طلیعتش خورشید
زند درفش دُرفشنده صبحدم بر بام
نه در ولایت او درخورست رایت ریب
نه با امامت او لایقست آیت عیب
که شمع جان من از نور حق منور باد
دماغ من ز نسیم خرد معطر باد
مرا که مالک ملک ملوک معرفتم
جهان معرفت و ملک دین مسخّر باد
دلم که مهر زند آل زر بر احکامش
فدای حکم جهانگیر آل حیدر باد
ضمیر روشن خواجو که شمع انجمنست
چراغ خلوتیان رواق شش در باد
روان او که شد از آب زندگی سیراب
رهین منت ساقی حوض کوثر باد
در آن نفس که بود مرغ روح در پرواز
مباد جز به رخ اهل بیت چشمش باز

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به نوک خامهٔ صورت گشای کن فیکون
که بست در شکن کاف تاب طره نون
هوش مصنوعی: با نوک قلم خود، چهره‌ام را بگشای و زیبا نشان بده، چرا که بر اساس آنچه در زیبایی‌ام پنهان است، تو مرا در زیبایی مقایسه می‌کنی.
حروف مصحف مجدش منزه از کم و کیف
سطور لوح جلالش مقدس از چه و چون
هوش مصنوعی: حروف کتاب مقدس او از نقص و کمبود پاک و منزه هستند و خط‌های لوح جلال او نیز از هر گونه چرا و چگونگی مقدس و بی‌نقص هستند.
چو صفر هیچ بود در ازای قدرت او
هر آنچه در قلم آید ز لوح بوقلمون
هوش مصنوعی: وقتی قدرت او را در نظر بگیریم، تمام چیزهایی که به ذهن می‌رسد، مانند هیچ است.
به حکم اوست که ضحّاک صبح کشور گیر
دهد به مهر دُرفشان درفش افریدون
هوش مصنوعی: به فرمان اوست که ضحاک، صبح را به سرزمین خود می‌آورد و پرچم درفشان افریدون را با محبت مانند گوهری در دست می‌گیرد.
بنات غیب ز بهر نظارهٔ صنعش
سر از دریچهٔ ابداع می‌کنند برون
هوش مصنوعی: دختران عالم غیب برای تماشای خلق و هنر او از دریچه‌ی آفرینش بیرون می‌آیند.
فلک به چرخ درآید چو نام او شنود
ملک سجود کند چون کلام او شنود
هوش مصنوعی: وقتی که نام او به گوش آسمان برسد، آسمان به دور خود می‌چرخد و وقتی ملائک کلام او را بشنوند، به نشانه ادب و احترام سجده می‌کنند.
به ماه روی شب افروز الذی اسری
که یافت مشتری از مهر او علو بها
هوش مصنوعی: بر چهره‌اش مانند ماه روشنایی می‌تابد، اوست که در شب تاریک به اوج شکوه و عظمت رسیده است و مشتری به خاطر مهر و محبت او، به بلندی و مقام رفیعی دست یافته است.
گشوده دیدهٔ ما زاغ در جهان ابیَّت
فکنده تخت دنی در مکان او ادنی
هوش مصنوعی: چشم ما به دنیای پر از زاغ و حقیر گشوده شده و این باعث شده است که ما به عظمت و قدرت واقعی پی ببریم و بفهمیم که تخت و سلطنت دنیا در حقیقت در نزد اویی که خداوند است، ناچیز و نزدیک به هیچ است.
کشیده رخت لعمرک به خیمهٔ لولاک
چشیده نزل فاوحی ز خوان ما اوحی
هوش مصنوعی: عمر تو در خیمه ی زیبایی تو سپری شده و از لذت‌های ما بهره‌مند شده‌ای. در اینجا به ما الهاماتی رسیده است که از سفره‌ی ما جاری شده است.
به عکس روی چو مه صبح طیبه و یثرب
به چین زلف سیه شام مکه و بطحا
هوش مصنوعی: چهره‌ای روشن و زیبا همچون صبح در یثرب، به بپیچید زلف تیره شب در مکه و بطحا.
نداده بی نظرش اختران به کعبه شرف
ندیده بی قدمش رهروان ز مروه صفا
هوش مصنوعی: بدون توجه به او، ستاره‌ها به کعبه حرمت نمی‌یابند و بی وجود او، رهروان راه صفا از مروه شرف نمی‌گیرند.
ز نور معجز او اقتباس کرده کلیم
ز خوان دعوت او چاشت خورده ابراهیم
هوش مصنوعی: موسا از نور معجزه او بهره‌برداری کرد و ابراهیم از سفره دعوت او روزی خورد.
بدان امیر که شد شاه چرخ چاکر او
نمونه‌ایست مه نو ز نعل استر او
هوش مصنوعی: بدان ای امیر، که وقتی شاه آسمان به چرخش درآید، خدمتگزار او مانند هلال ماه است که از نعل اسب او شکل می‌گیرد.
ز تختگاه سلونی از آن علم بفراخت
که بود مملکت لو کشف مسخّر او
هوش مصنوعی: از تخت سلطنت، مشرف بر آن علم بلند، که مملکت لو زیر سلطه او قرار دارد.
به حکم قاطع کشور گشای مصطفوی
نبی مدینهٔ علم آمد و علی در او
هوش مصنوعی: بر اساس حکم بی‌چون و چرای پیامبر که در زمینه‌ی گشایش کشورها است، علی به عنوان یک معلم و عالم بزرگ به عرصه علم و دانش وارد شد.
هلال شامی ابرش سوار قلعه نشین
شده‌ست حلقه به گوش غلام قنبر او
هوش مصنوعی: ماه نازک و زیبای شب، مانند نشانه‌ای از خوشبختی بر قله قلعه نشسته و در آغوش غلام قنبر قرار دارد.
چو کعبه مولد او گشت از آن سبب شب و روز
کنند خلق جهان سجده در برابر او
هوش مصنوعی: وقتی که کعبه، زادگاه او شد، به همین دلیل، شب و روز مردم جهان در برابر او به سجده می‌پردازند.
گدای درگه او شو که شاه مردان اوست
پلنگ بیشهٔ اسلام و شیر یزدان اوست
هوش مصنوعی: به درگاه او humble و نیازمند باش، زیرا او پادشاه مردان است. او مانند پلنگی در جنگل اسلام و همچون شیری از جانب خداوند است.
به نور چشم پیمبر که نور ایمان بود
عقیق صفوت یاقوت شرع را کان بود
هوش مصنوعی: با نور چشمان پیامبر که نشانه ایمان است، سنگ عقیق و یاقوت پاکیزگی و خلوص قوانین شرع را نمایان می‌سازد.
نبود هیچ به عذر احتیاجش از پی آن
که شمع جمع طهارت ازو فروزان بود
هوش مصنوعی: شمعی که در مجلس طهارت می‌درخشد، نیازی به کسی ندارد و به خاطر نور و روشنی‌اش، دیگران را به خود جذب می‌کند.
از آن به وصلت او زهره شد به دلالی
که از شرف قمرش در سراچه دربان بود
هوش مصنوعی: از آنجا که او به شکوه و زیبایی ستاره‌اش در دربار، به محبوبیت و اعتبار خاصی دست یافته است، می‌توان گفت که او به واسطه همین ویژگی‌ها به مقام و منزلت بالایی دست پیدا کرده است.
چو شمع مشرقی از چشم سایرا نخم
ز بس اشعهٔ انوار خویش پنهان بود
هوش مصنوعی: مانند شمعی در شرق، که از شدت نور و تابش‌هایش دیده نمی‌شود، من هم از چشم دیگران پنهان مانده‌ام.
نگشت عمر وی از حی فزون ز روی حساب
چرا که زندگی او به حی حنان بود
هوش مصنوعی: عمر او بیشتر از عددی که در حساب زندگی‌اش می‌گنجید، نگذشت، زیرا زندگی‌اش پر از رحمت و محبت بود.
ورای ذُروهٔ افلاک آستانه اوست
ز مرغزار فرادیس آب و دانه اوست
هوش مصنوعی: فراتر از اوج آسمان‌ها، جایگاه او قرار دارد و در چمنزار بهشت، آب و غذای او وجود دارد.
به دسته بند ریاحین باغ پیغمبر
که بود نیرهٔ برج قدس را خاور
هوش مصنوعی: به دسته‌های گل‌های باغ پیغمبر نگاه کن که مانند نوری در شرق برج مقدس درخشیده‌اند.
عروس نُه تُتُق لاله برگ هفت چمن
تذرو هشت گلستان و شمع شش منظر
هوش مصنوعی: عروس زیبایی است که در میان لاله‌های بی‌نظیر و چمنزارهای گوناگون می‌درخشد و مانند شمعی در شش چشم‌انداز مختلف، نورافشانی می‌کند.
ز نام او شده نامی سه فرع و چار اصول
به یمن او شده سامی دو کاخ و پنج قمر
هوش مصنوعی: از نام او، سه شاخه و چهار اصل به وجود آمده است. به برکت او، دو قصر و پنج ماه درخشان پدید آمده‌اند.
کهینه سوری بیت العروس او ساره
کمینه جاریهٔ خانه دار او هاجر
هوش مصنوعی: در اینجا به طور غیرمستقیم به قدمت و زیبایی یا اعتبار یک مکان اشاره شده است. همچنین نام‌هایی که به چشم می‌خورد، نشان‌دهنده شخصیت‌های مهم و تاریخ‌ساز هستند. این افراد می‌توانند نمادهایی از محبت و وفاداری در خانواده و خانه باشند. کلاً این متن به نوعی به اهمیت و ارزش‌های خانوادگی و همبستگی اشاره دارد.
به مطبخش فلک دود خورده را در پیش
ز مَه طبقچهٔ سیم و ز مِهر هاون زر
هوش مصنوعی: در آشپزخانه آسمان، دودی مستقر است و در مقابل، ظرفی نقره‌ای و از محبت هاونی طلایی قرار دارد.
ز سفرهٔ انا املح طعام او نمکین
ز شکر انا افصح کلام او شیرین
هوش مصنوعی: از سفره‌ای که بهترین و خوشمزه‌ترین غذاها را دارد، به دو چیز اشاره می‌شود: یکی نمکی که می‌تواند طعم را بهتر کند و دیگری شکر که کلامش را شیرین می‌کند. این نشان‌دهنده‌ی لذت و جذابیت در دو جنبه‌ی غذا و سخن است.
به زهر خوردهٔ زهرا که شبل شیر خداست
همای سدره و طاوس گلشن خضراست
هوش مصنوعی: شبل شیر خدا، یعنی پسر علی و فاطمه، که از زهر خورده‌ی زهراست و در اوج عظمت و مقام قرار دارد. او به مانند پرنده‌ی خوشبختی در بهشت و زیبا و خوش‌نقش است.
ز ماه طلعت او بوده چشم دین روشن
به سرو قامت او گشته کار ایمان راست
هوش مصنوعی: زیبایی چهره او سبب روشنی چشم دل‌ها و ایمان مردم شده است، به گونه‌ای که قامت راست او به نمادی از ایمان تبدیل گشته است.
از آن زمان که چو چنگش رگ روان بگسست
خروش و غلغله در جان زهرهٔ زهراست
هوش مصنوعی: از زمانی که رگ‌های چنگی که نغمه‌های دلنشین را می‌نواخت، پاره شد، صدای هیاهو و شور در جان زهره به وجود آمد.
سپهر اگر نه به سوکش قبای الماسی
ز خون دل جگری می‌کند مگر خاراست
هوش مصنوعی: اگر آسمان به زیبایی خود، لباسی الماسین بر تن نکند، آیا دل شکسته و دردناک من به چه درد می‌خورد؟
هنوز رایحهٔ عود سوز خلق حسن
به باغ همدم آیندگان باد صباست
هوش مصنوعی: بوی خوش عود که از زیبایی‌ها به مشام می‌رسد، هنوز در باغ یاد و خاطر به جای مانده است و به نسل‌های آینده می‌رسد.
حرارت شکر از شهد زهر خوردهٔ اوست
شرار سینهٔ صبح از دم فسردهٔ اوست
هوش مصنوعی: شوق و هیجان زندگی و احساسات شیرین از وجود اوست، درست مثل اینکه گرمای صبح از نفس سرد او به وجود می‌آید.
به حلق تشنهٔ آن رشک غنچهٔ سیراب
که رخ به خون جگر شوید از غمش عنّاب
هوش مصنوعی: شخصی به شدت تشنه است و غبطه می‌خورد به حال غنچه‌ای که آبیار و سیراب شده است. در عین حال، چهره‌اش به خاطر غم و اندوه، به رنگ خون درآمده و مانند میوه‌ای که به نظر تلخ می‌آید، حالت ناامیدی و درد را به نمایش می‌گذارد.
شه دو مملکت و شهسوار نه مضمار
مه دوازده برج و امام شش محراب
هوش مصنوعی: پادشاه کشورها و فرمانده‌ی چابک‌سواران، نه در میدان مسابقه، بلکه در دنیای افلاک و آسمان، با دوازده برج (زودیاک) و شش امام در جایگاه‌های مقدس قرار دارد.
فروغ جان رسول و چراغ چشم بتول
بهار عترت و نوباوه ی دل اصحاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف نور و روشنی می‌پردازد که از وجود پیامبر و دختر او، حضرت فاطمه (بتول)، می‌تابد. همچنین به زیبایی و شکوفایی عترت پیامبر و فرزندان او اشاره دارد. به نوعی می‌توان گفت که این متن از عظمت و مقام والای این شخصیت‌ها در دل پیروان و دوستداران آنها سخن می‌گوید و نشان‌دهنده سرزندگی و طراوتی است که آنان در زندگی مسلمانان ایجاد می‌کنند.
حدیث مقتل او گر به گوش کوه رسد
شود ز خون دل اجزای او عقیق مذاب
هوش مصنوعی: اگر داستان شهادتش به گوش کوه‌ها برسد، اجزای وجودش از عشق و خون دلش تبدیل به عقیق ذوب‌شده خواهد شد.
وگر سپهر برد نام آتش جگرش
کند به اشک چو پروین ستارگان را آب
هوش مصنوعی: اگر آسمان نام آتش در دلش را ببرد، مانند ستاره‌های پروین، آن ستاره‌ها را با آب خاموش می‌کند.
به کربلا شد و کرب و بلا به جان بخرید
گشود بال و ازین تیره خاکدان بپرید
هوش مصنوعی: او به کربلا رفت و در مقابل درد و مصیبت، جان خود را فدای آنجا کرد. سپس بر قید و بند این دنیای تیره و تار غلبه یافت و از آن رهایی پیدا کرد.
بدان بزرگ حسینی نوای پردهٔ راز
کزو بلند شد آوازهٔ نهفت حجاز
هوش مصنوعی: بدان که بزرگ حسینی، نغمه‌ای از پرده‌ی راز را می‌داند که به‌سبب آن، نام و آوازه‌ی پنهان حجاز به گوش‌ها رسیده است.
علی ثانی و سلطان حیدری نسبت
امام رابع و کسری مملکت پرداز
هوش مصنوعی: علی همانند علی دوم و سلطان حیدر، در مقام خود به اندازه امام چهارم و پادشاهان بزرگ کشور اهمیت دارد.
نشسته خامُش و با چار رکن در گفتار
شکسته شهپر و با هفت چرخ در پرواز
هوش مصنوعی: او به آرامی نشسته و با چهار عنصر (آب، آتش، باد و خاک) در حال گفتگوست. در حالی که مانند پرنده‌ای با هفت آسمان در حال پرواز است، صحبت‌هایش شکسته و نامفهوم است.
اگر نه از پی ذکر مناقبش بودی
ز کوه وقت صدا برنیامدی آواز
هوش مصنوعی: اگر برای یادآوری فضایل او نبودی، از کوه صدا نبرمی‌آمدی.
صبا چو دم زند از گلستان اورادش
ز جان فاخته خیزد فغان که کو کو باز
هوش مصنوعی: وقتی نسیم از گلستان می‌وزد، پرنده‌ای زار می‌زند و فریاد می‌کند که کجاست آن باز.
طراز کسوت مه بود عطف دامن او
چراغ دیدهٔ خور بود رای روشن او
هوش مصنوعی: شکل و شمایل او همچون ماه است و دامنش نورانی مانند چراغی است که روشنی دل او را نمایان می‌کند.
به آفتاب جهانتاب آسمان علوم
که شد منور از انفاس او جهان علوم
هوش مصنوعی: آسمان علم و دانش به خاطر وجود او روشن و تابناک شده است، زیرا او با نفس‌هایش به این علم و دانش روشنی بخشیده است.
مدار مرکز ایمان محمد باقر
گل حدیقهٔ دین شمع دودمان علوم
هوش مصنوعی: مدار و محور ایمان، محمد باقر است که همانند گلی در باغ دین می‌درخشد و نورانی کننده نسل علوم است.
اگر نه باب معانی ازو شدی مفتوح
به هیچ باب نکردی کسی بیان علوم
هوش مصنوعی: اگر دریچه‌های معانی و مفاهیم از او (خدا) باز نشده بود، هیچ‌کس نمی‌توانست در هیچ زمینه‌ای از علوم و دانش‌ها سخن بگوید.
چو رای روشن او بود مشرق تفضیل
شد آشکاره چو خورشید ازو نهان علوم
هوش مصنوعی: وقتی فکر او روشن باشد، برتری و فضیلت او مانند خورشید روشن می‌شود و علم و دانش از او به وضوح نمایان می‌گردد.
مفصّلی بود از مجمل معانی او
هر آن ورق که برآید ز گلستان علوم
هوش مصنوعی: هر صفحه‌ای که از گلستان دانش به دست آید، می‌تواند تفسیری کامل از معانی پیچیده او باشد.
گر او نه وضع مصابیح علم بنهادی
نشان نهج بلاغت که در جهان دادی
هوش مصنوعی: اگر او چراغ‌های علم را بنا نکرده بود، نشانه‌ای از روشنایی و بلاغت که در جهان ارائه دادی، باقی نمی‌ماند.
به صبح مطلع صدق آفتاب عیسی دم
که بود خاک رهش کحل دیدهٔ عالم
هوش مصنوعی: در آغاز روز که خورشید حقیقت می‌تابد، چه کسی می‌تواند به جز خاک پای او، که مثل سرمه‌ای است برای چشمان جهانیان، ارجمند باشد؟
امام کعبه نشین جعفر فرشته نشان
خلیل خضر خلف صادق خلیفه خدم
هوش مصنوعی: کسی که در کنار خانه کعبه زندگی می‌کند و ویژگی‌های فرشته‌گونه‌ای دارد، نسل پاک و با صداقت خلیل‌الله است و به عنوان جانشین صادق، خلیفه و خدمتگزار دیگران شناخته می‌شود.
فلک به حلقهٔ تدریس او حدیث حدوث
سماع کرده ز لفظ محدثان قدم
هوش مصنوعی: آسمان به گردن او آویخته و از زبان محدثان درباره‌ی چگونگی پیدایش سماع (شنیدن) سخن می‌گوید.
همای سدره به گرد حریم حضرت او
مقیم در طیران چون کبوتران حرم
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که بر سر راه می‌چرخد، در نزدیکی حریم آن حضرت ساکن است و همچون کبوتران حرم، در حرکت و پرواز است.
هدایت ازلی در تقربش مضمر
عنایت ابدی در تتبعش مدغم
هوش مصنوعی: هدایت ابدی همیشه با خود رحمت و لطفی را به همراه دارد که در جستجوی آن قرار داریم.
کتابه‌ای که برین طاق چنبری کردند
به نام اشرفش از زر جعفری کردند
هوش مصنوعی: کتابی که بر روی این طاق زیبا قرار داده‌اند، به نام اشرف، از طلا و زر ساخته شده است.
به عفو و عفت کاظم امام ربانی
کلیم طور کمالات موسی ثانی
هوش مصنوعی: با گذشت و عفت، کاظم، امام الهی است که مانند کلیم (حضرت موسی) از کمالات برخوردار است.
ز بسکه چرخ برو تیر بیوفائی زد
شده‌ست خون دل کوه لعل پیکانی
هوش مصنوعی: به خاطر بی‌وفایی و سختی‌های روزگار، دل انسان همانند کوهی از گوهرهای سرخ، پر از اندوه شده است.
گر آنچ بر سر او رفت بشنود فردوس
چو زلف حور شود مجمع پریشانی
هوش مصنوعی: اگر آنچه بر سر او آمده است را بشنود، بهشت مانند زلف پری برای او تبدیل به محفل آشفتگی می‌شود.
از آتش جگر این قلعه‌های قلعی رنگ
شود گداخته چون داستان او رانی
هوش مصنوعی: از حرارت دل و جان این قلعه‌ها، رنگ‌های گداخته‌ای به وجود می‌آید که داستان‌های او را روایت می‌کند.
به دوش درکشد از ابر چشم ما هر دم
زمین به ماتم او جامه‌های بارانی
هوش مصنوعی: با هر باران، اشک‌های ما بر زمین می‌ریزد و به‌نوعی نشان‌دهنده‌ی سوگواری ماست. زمین به خاطر او که از آسمان می‌بارد، لباس بارانی به تن می‌کند.
سپهر زیبقی از اضطراب اوست مدام
بسان زیبق محلول گشته بی آرام
هوش مصنوعی: آسمان همیشه در حال نوسان و تغییر است به خاطر دلهره و نگرانی او، مانند ذره‌ای زیبق که در آب حل شده و بی‌قرار است.
به سرو باغ رضا مرتضی خضر قرین
چراغ چشم سماوات و شمع روی زمین
هوش مصنوعی: در باغ رضا، درخت سرو بلند و زیبایی به چشم می‌خورد که مانند خضر (نماد حیات جاودان) در کنار چراغ آسمان و شمع روشنی زمین قرار گرفته است.
سهیل دارسلام و خور خراسان تاب
شهید مشهد و خسرو نشان طوس نشین
هوش مصنوعی: سوالی که باید پاسخ بدهم این است که: ستاره‌ای روشن و دل‌نشین در آسمان است و در کنار آن، خورشید خراسان تابناک است. این تابش و نور به شخصیت شهیدان مشهد و پادشاهان طوس اشاره دارد.
طراوت رخ ایمان امین ملک امان
حرارت دل مأمون حبیب روح امین
هوش مصنوعی: ظاهر زیبا و تازگی ایمان، نگهبان و حافظ امنیت است، در حالی که عشق و شور قلبی، روح دوست محبوب را زنده نگه می‌دارد.
حسن نهاد و علی نام و موسوی گوهر
ذبیح نسبت و یحیی دل و مسیح آئین
هوش مصنوعی: این بیت به صفاتی اشاره دارد که به شخصیت‌های بزرگ تاریخی و مذهبی نسبت داده می‌شود. حسن به خوبی و زیبایی اشاره دارد، علی به نام بزرگ و مقتدر، موسوی به خلوص و اصل و نَسَب، ذبیح به قربانی و فداکاری، یحیی به دل و احساسات عمیق، و مسیح به آموزه‌ها و اصول فرهنگی و دینی. هر یک از این نام‌ها به نوعی نمایانگر ویژگی‌ها و ارزش‌های انسانی هستند که در فرهنگ و تاریخ مطرح شده‌اند.
فروغ طلعت او آفتاب اوج هدی
غبار درگه او کحل چشم حورالعین
هوش مصنوعی: نور چهره او همچون خورشید در بالاترین نقطه است و گرد و غبار درگاه او به مانند سرمه‌ای برای چشم‌های حورالعین.
مزار قطب سپهر آستان معبد اوست
سرشک دیدهٔ پروین گلاب مرقد اوست
هوش مصنوعی: محل و مکان مقدس قطب آسمان، مانند معبدی است که در آن قرار دارد و اشک‌های چشمان پروین مانند گلابی است که بر آرامگاه او می‌ریزد.
به آب روی تقی آنک عین تقوی بود
جمال صورت جان و جهان معنی بود
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و تقوای تقی اشاره دارد. آب روی او نشانه‌ای از اثرات معنوی و روحانی‌اش است. جمال و زیبایی او، نمایانگر روح و معنای عمیق زندگی و جهان است. به طور کلی، این بیت به ارتباط میان ظاهر و باطن در انسان‌های با تقوا پرداخته و نشان می‌دهد که زیبایی واقعی ریشه در ایمان و معنویت دارد.
جواد مرتضوی بانی مبانی جود
که ابر بحر عطا را حیا ازو می‌بود
هوش مصنوعی: جواد مرتضوی پایه‌گذار اصول بخشندگی است؛ به‌طوری که generosity او موجب شرمندگی ابرهای دریا از عطا کردن می‌شود.
مه سپهر سیادت سپهر مهر شرف
که خاک روب درش شاه چرخ اعلی بود
هوش مصنوعی: ماه در آسمان نمایانگر برتری و شکوه است، و سرزمین زیر پای او، منزلت و مقام بلندتری دارد که همانند پادشاهی بر گردونه‌ی آسمان است.
دلش زدی چو خضر دم ز مجمع البحرین
چرا که گوهر پاکش ز بحر موسی بود
هوش مصنوعی: دلش را شکستی چون خضر که در مجمع دو دریا صحبت می‌کند، چون گوهر خالص او از دریای موسی بوده است.
تعلق دل روح القدس به خاک درش
چنانک میل حواری به کحل عیسی بود
هوش مصنوعی: دل روح القدس به خاک در این درگاه تعلق‌خوردن، به گونه‌ای است که همان‌طور که حواریون به چشمان عیسی علاقه و پیوند دارند.
سموم سم بزدش روزگار و پاک بسوخت
چو شمع از آتش دل بر بساط خاک بسوخت
هوش مصنوعی: خوش‌بختی و امید به زندگی به شدت تحت تاثیر مشکلات و سختی‌ها قرار می‌گیرد. مانند شمعی که از آتش سوزانده می‌شود، انسان نیز با دل‌سوزی و اندوه، دچار آسیب و سوختن می‌شود. روزگار می‌تواند به اندازه‌ای ظلمت و دشواری به وجود آورد که موجب از بین رفتن روح و جان فرد شود.
بدان شقایق سیراب گلشن ابرار
که هست شمه‌ای از خلق او نسیم بهار
هوش مصنوعی: عزیزم، می‌دان که گل‌های شقایق در باغ نیکوکاران پر آب و سرسبز هستند، و این نشانه‌ای از وجود اوست، همانند نسیم بهاری که روحی تازه به عالم می‌بخشد.
علی خلاصهٔ امکان و حاصل تکوین
نقی نُقارهٔ ارکان و زبدهٔ ادوار
هوش مصنوعی: علی تجسم تمام وجود و نتیجه‌ی فرآیند آفرینش است، او نماینده‌ی اساسی‌ترین عناصر و بهترین ویژگی‌های زمان‌هاست.
به ذکر منقبتش مفتخر اولوالالباب
به کحل محمدتش مکتحل اولوالابصار
هوش مصنوعی: به ذکر ویژگی‌های او، خردمندان مفتخر هستند و با عنوان محمد، بینایان جمال او را می‌نگرند.
چهار گوشهٔ سجاده‌اش ز فرط جلال
طراز سبحه طرازان گنبد دوّار
هوش مصنوعی: سجاده‌اش درخشانی و زیبایی خاصی دارد که به خاطر جلال و عظمتش، شبیه به دانه‌های تسبیحی می‌شود که در دور گنبدی قرار گرفته‌اند.
فراز گلبن بستان فروز خاطر او
چو عندلیب خوش الحان باغ سدره هزار
هوش مصنوعی: در اراضی زیبا و سرسبز، دل او همچون بلبل خوشخوان در باغ سدره، شاداب و روشن است.
شده‌ست دامن گردون به خون دل وادی
که بعد ازو که بود در ره هدی هادی
هوش مصنوعی: آسمان دامنش به خون دل آغشته شده و در این مسیر هدایت، بعد از او چه کسی خواهد بود که راه را نشان دهد.
به لذت شکر عسکری به گاه سخن
که بود طوطی بلبل نوای هشت چمن
هوش مصنوعی: به هنگام گفت و گو از لذت شکر و شیرینی آن لذت ببر، زیرا در اینجا طوطی و بلبل صدای زیبای هشت چمن را به آواز درآورده‌اند.
سراچه‌ایست ز بستانسرای تعظیمش
چهار صفّهٔ هفت آشکوی شش روزن
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک مکان می‌پردازد که ظاهراً باغ یا باغچه‌ای زیبا دارد. در این مکان، چهار سطح یا طبقه وجود دارد و به نظر می‌رسد هفت ورودی یا شکاف برای دیدن مناظر موجود است. همچنین، شش پنجره برای نورگیری یا تماشا در این مکان طراحی شده است. این توصیف می‌تواند نشان‌دهنده زیبایی و جذابیت آن باغ باشد.
سواد صفحهٔ اوراق روزنامهٔ غیب
به نور خاطر او خوانده قدسیان روشن
هوش مصنوعی: صفحه‌های روزنامه‌ای که از عالم غیب می‌آید به روشنایی فکر و دل او نوشته شده و آسمانیان آن را می‌خوانند.
شده‌ست بحر ز جام تبحرش سرمست
وگرنه از چه چنان کف بر آورد ز دهن
هوش مصنوعی: دریا از شراب مهارتش سرمست شده وگرنه از چه دلیل این‌گونه کف بر دهانش آورده است؟
به روی شاه بساط امامت از کونین
اگر چنانک رخ آرند هم به وجه حسن
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو در زمین و آسمان هویدا شود، بر تخت رهبری و امامت نشسته و هر چیزی تحت تأثیر جمال تو قرار خواهد گرفت.
خلیفه گر به خلافش فصول کلی خواند
بشد خلیفه به کلی وزو خلافی ماند
هوش مصنوعی: اگر خلیفه بر خلاف اصول کلی عمل کند، دیگر خلیفه کامل نخواهد بود و از او مخالفت به جا می‌ماند.
به مقدم خلف منتظر امام همام
مسیح خضر قدوم و خلیل کعبه مقام
هوش مصنوعی: در انتظار ورود بزرگ‌زاده‌ای هستیم که مانند حضرت مسیح و خضر درخشندگی و مقام بلندی دارد و جایگاهی چون خلیل‌الله در کعبه را داراست.
شعیب مدین تحقیق حجة القائم
عزیز مصر هدی مهدی سپهر غلام
هوش مصنوعی: شعیب پیامبر در شهر مدین زندگی می‌کرد و نقش او در تاریخ به عنوان حجیّت قائم (امام مهدی) و راهنمایی برای مردم در زمان‌های مختلف مهم بوده است. همچنین، اشاره به عزت مصر در تاریخ و هدایت مهدی به عنوان راهنمایی برای بشر نیز در این متن وجود دارد. همچنین، سپهر و غلام به نوعی به خدمت و تبعیت از هدی اشاره دارد.
خطیب خطه افلاک منهی ملکوت
ادیب مکتب اقطاب محیی اسلام
هوش مصنوعی: این جمله به بیان شخصیتی اشاره دارد که توانایی و بزرگی خاصی در سخنوری و علم دارد. او در زمینۀ خطابه و ادبیات، در مقام بالایی قرار گرفته و در جهان معارف اسلامی نقش مهمی ایفا می‌کند. این فرد به‌عنوان یک راهنما و مکتب‌ساز در دین اسلام شناخته می‌شود و تأثیرات عمیق‌تری در جامعه دارد.
شه ممالک صاحب الزمان که زمان
به دست رایض طوعش سپرده است زمام
هوش مصنوعی: حاکم بر تمامی سرزمین‌ها، صاحب زمان است که تحت اراده و اختیار او، زمان در تسلط و کنترلی مطلق قرار دارد.
به انتظار وصول طلیعتش خورشید
زند درفش دُرفشنده صبحدم بر بام
هوش مصنوعی: در انتظار طلوع صبح، خورشید پرچم درخشانش را بر بام زمین برپا کرده است.
نه در ولایت او درخورست رایت ریب
نه با امامت او لایقست آیت عیب
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که نه تنها در فرمانروایی او نشانی از نقص و عیب وجود ندارد، بلکه همزمان رهبری او نیز از کمال و استواری برخوردار است و نمی‌تواند نشانی از کمبودها داشته باشد. به نوعی بر جامعیت و صلاحیت رهبر تاکید می‌شود.
که شمع جان من از نور حق منور باد
دماغ من ز نسیم خرد معطر باد
هوش مصنوعی: شمع وجود من با نور حقیقت روشن شود و ذهن من با نسیم دانایی معطر گردد.
مرا که مالک ملک ملوک معرفتم
جهان معرفت و ملک دین مسخّر باد
هوش مصنوعی: من که شایسته‌ترین شخص در بین پادشاهان هستم، آگاه به جهان و منابع دینی باشم و از این آگاهی بهره‌مند گردم.
دلم که مهر زند آل زر بر احکامش
فدای حکم جهانگیر آل حیدر باد
هوش مصنوعی: دل من که عشق و محبت فرزندان زرّین را در دل دارد، برای اصول و قوانین قدرتمندانی که بر جهان حکومت می‌کنند، فدای آن‌ها می‌شود.
ضمیر روشن خواجو که شمع انجمنست
چراغ خلوتیان رواق شش در باد
هوش مصنوعی: ضمیر روشنی که خواجو دارد، مانند شمعی در جمع افراد است و همانند چراغی برای کسانی که در خلوت و تنهایی هستند، در زیر طاق رواق شش دربار می‌تابد.
روان او که شد از آب زندگی سیراب
رهین منت ساقی حوض کوثر باد
هوش مصنوعی: وقتی روح او از آب زندگی سیراب شد، تحت نعمت و لطف ساقی حوض کوثر قرار گرفت.
در آن نفس که بود مرغ روح در پرواز
مباد جز به رخ اهل بیت چشمش باز
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که روح انسان به پرواز در می‌آید، نباید جز بندگان واقعی خدا در برابرش دیده شود.

حاشیه ها

1402/07/18 06:10
رضا پروا

چو شمع مشرقی از چشم سایر انجم