شمارهٔ ۲ - یمدح السلطان الاعظم عصمة الدنیا و الدین دلشاد خاتون طیب الله مرقدها
خیر مقدم ای بشیر عاشقان شاد آمدی
گوئیا از پیش آن نورسته شمشاد آمدی
چون سحرگاه از هوای دوستان در بوستان
دین و دل بر باد می دادم توام یاد آمدی
نکهت خلد برین می آید از انفاس تو
تا ز شادروان آن حور پریزاد آمدی
شاد کن ما را و پیغام دل غمگین بیار
گر ز چین زلف بت رویان نوشاد آمدی
آنهمه فریاد کردم تا بفریادم رسی
چون فغان کردم ز فریادم بفریاد آمدی
گرچه هر عهدی که با من کرده بودی باد بود
جان فدا بادت که خرم رفتی و شاد آمدی
نوبتی دیگر چه باشد گر برنجانی عنان
گرنه چون آنسرو سیمین از من آزاد آمدی
وقت کارست این زمان گر زانک کاری می کنی
بر سر کوی دلارامم گذاری می کنی
آخر ای پیک صبا یک ره دلم را شاد کن
وز ره چاکر نوازی روی در بغداد کن
ماجرای آب چشمم بر لب شط باز ران
وز دل بازاریم در سوق سلطان یاد کن
چون گذارت بر حدود قصر شیرین اوفتد
وصف سیلاب سرشک دیده ی فرهاد کن
زلف خوبان گیر و دست از دسته ی ریحان بدار
قد ترکان بین و ترک قامت شمشاد کن
بیدلی شوریده را پیغام دلبر باز گوی
بنده ئی دلخسته را از بند غم آزاد کن
گر ز احوال دل ویران ما داری خبر
در چنان معموره یاد این خراب آباد کن
تا بخواهد از فلک داد دل غمگین من
روی در درگاه سلطان جهان دلشاد کن
مهد اعلی خدر اعظم داور دور زمان
دُر درج سلطنت خورشید برج ایلخان
نعل شبرنگش نگر اکلیل جوزا آمده
خاک پایش سرمه ی چشم ثریا آمده
در ضیافت خانه ی احسان او خورشید و ماه
کاسه ی زرین و صحنی سیم سیما آمده
طارم نه روزن علوی که خوانندش سپهر
بر در ایوان قدرش طاق خضرا آمده
مهره ی شش گوشه ی سفلی که خوانندش زمین
در خم چوگان حکمش گوی غبرا آمده
خاطرش تا سایه بر کار نجوم انداخته
آبروی چشمه ی خورشید پیدا آمده
زاب تیغ گوهر افروز سپاهش در نبرد
سیل خون در چشم گوهرپاش دریا آمده
در ریاض مدحتش کلک سهی بالای من
نغمه ساز بزم گل رویان بالا آمده
آنک بوسد ماه رویش خسرو خاورزمین
ظل یزدان عصمت حق صفوت دنیا و دین
از سم که پیرکش بین اختر افسر ساخته
وز رکابش آسمان طوق دو پیکر ساخته
زرگران رسته ی بازار شهرستان صنع
مهچه ی خرگاهش از خورشید انور ساخته
چرخ زرین گوی کز صنعت گران خاص اوست
گوی زرین بهر بغتاقش زاختر ساخته
ساقیان بزمگاه سد ره هنگام صبوح
در هوای مجلسش از دیده ساغر ساخته
تیر کو را منشی دیوان اعلی می نهند
نسخه ی القاب او فهرست دفتر ساخته
از غبار مرکبش کحّال کحلی پوش چرخ
توتیای دیده ی ماه منوّر ساخته
چون بگلگون برنشیند عقل گوید بنگر بد
آفتاب از ماه نو نعل تکاور ساخته
مرغ فکرت کی بشادروان ادراکش رسد
بحر خاطر کی بکنه گوهر پاکش رسد
ای گدای درگهت سلطان چرخ چنبری
سبزه زاری از ریاضت گلشن نیلوفری
چرخ توسن در برت گیتی نوردی نوبتی
شمس انور در رهت مشعل فروزی خاوری
گر کنیز خویش خوانی دختران نعش را
قطب گردونشان نیارد برد نام شوهری
چون بخورشیدت کنم نسبت که از فرط جلال
معجرت دارد شرف بر طیلسان مشتری
همتت را سر بافسر کی فرود آید از آنک
پایه ی تختت کند بر فرق فرقد افسری
گر سلیمان زنده گشتی از کمال کبریا
شاید ار سر بر خط حکمت نهد دیو و پری
چشمه ی خورشید را بی خاک پایت آب نیست
پیش ماه رایتت شمع فلک را تاب نیست
ای درت درالسلام قدسیان من کل باب
تیغ حکمت در جهان سلطنت مالک رقاب
صبح سازد خیمه ی قدر ترا سیمین عمود
مهر تابد خرگاه جاه ترا زرین طناب
آسمان کز هفت کشور بر سر آمد ساختست
در بیان کبریایت نسخه ئی در هفت باب
کی توانستی که بر بام تو روزی بگذرد
گر نبودی از کنیزان سرایت آفتاب
ورنگشتی حرز بازوی کواکب نام تو
چون توانستی شکستن قلب اهریمن شهاب
گر قصب را حامی رای تو گیرد در پناه
تا جهان باشد برو غالب نیاید ماهتاب
چرخ سرکش چون جنیبت دار تست از بهر آن
نقره ی خنگت راز ماه نو کند زرین رکاب
مریم عهدی و عیسی مهد اعلی خواندت
وز عزیزی یوسف مصری زلیخا خواندت
خان اردوی سپهرت بنده ی یاساق باد
بوسه گاه اخترانت کوکب بشماق باد
بارگاه کسری ار در هفت کشور طاق بود
طاق ایوان تو جفت طارم شش طاق بود
چون شه قفچاق و کشمیرت گدای درگهند
جوش جیشت از در کشمیر تاقفچاق باد
همچو نابینا بنور چشم و مستسقی بآب
چرخ سرگردان بخاک درگهت مشتاق باد
توسنت را چون علیق از مرغزار علوی است
پایه ی اعلی خصم سرگشت معلاق باد
تا بود بغتاق پوش چرخ اخضر آفتاب
آفتاب انورت در سایه ی بغطاق باد
تیغ حکمت را که از مه تا بماهی جاری است
گوهر رخشنده ی خورشید بر برچاق باد
هیچ سربی طوق فرمان تو در گردن مباد
بی چراغ دولتت شمع فلک روشن مباد
شمارهٔ ۱ - فی مدح الصاحب الاعظم تاج الدین احمد العراقی طاب مثواه: ترک من چون گره از عنبر تر بگشایدشمارهٔ ۳ - فی مدح الشیخ الاعظم سلطان اعاظم المشایخ مرشد الحق و الدین ابواسحق الکازرونی قدس سره: دوش بردم هودج همت بصدر کبریا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خیر مقدم ای بشیر عاشقان شاد آمدی
گوئیا از پیش آن نورسته شمشاد آمدی
هوش مصنوعی: سلام و خوشآمد گویی به تو ای مژدهآور عاشقان، تو با شادی و سرور آمدی، گویی که از پیش آن درخت خوشنما و سبز سرسبز آمدهای.
چون سحرگاه از هوای دوستان در بوستان
دین و دل بر باد می دادم توام یاد آمدی
هوش مصنوعی: صبحگاهی که از محبت دوستان در فضای دل و دین غرق شده بودم، یاد تو دوباره به ذهنم خطور کرد.
نکهت خلد برین می آید از انفاس تو
تا ز شادروان آن حور پریزاد آمدی
هوش مصنوعی: عطر بهشت از نفسهای تو به مشام میرسد و تو از مسیر شادروان، به اینجا آمدهای.
شاد کن ما را و پیغام دل غمگین بیار
گر ز چین زلف بت رویان نوشاد آمدی
هوش مصنوعی: ما را شاد کن و پیام دلتنگیام را بیاور، اگر از چین زلفهای محبوبان خبری خوشحالی به همراه داری.
آنهمه فریاد کردم تا بفریادم رسی
چون فغان کردم ز فریادم بفریاد آمدی
هوش مصنوعی: من به خاطر درد و یأس خود بسیار فریاد زدم و طلب کمک کردم، اما زمانی که به شدت ناله و فریاد زدم، تو به یاریام آمدی.
گرچه هر عهدی که با من کرده بودی باد بود
جان فدا بادت که خرم رفتی و شاد آمدی
هوش مصنوعی: هرچند که تمام وعدههایی که با من داده بودی، هیچ اهمیتی نداشت، اما جانم فدای تو که با خوشحالی رفتی و با شادی بازگشتی.
نوبتی دیگر چه باشد گر برنجانی عنان
گرنه چون آنسرو سیمین از من آزاد آمدی
هوش مصنوعی: در فرصتی دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد اگر سوار بر اسب خود شوم، وگرنه مانند آن سرو نقرهای از من رها و آزاد خواهی شد.
وقت کارست این زمان گر زانک کاری می کنی
بر سر کوی دلارامم گذاری می کنی
هوش مصنوعی: این زمان وقت عمل است؛ اگر کاری انجام میدهی، در مسیر عشق من قرار میگیری.
آخر ای پیک صبا یک ره دلم را شاد کن
وز ره چاکر نوازی روی در بغداد کن
هوش مصنوعی: ای پیامآور نسیم، یک بار دلم را شاد کن و از راه لطف و محبت، به بغداد برو.
ماجرای آب چشمم بر لب شط باز ران
وز دل بازاریم در سوق سلطان یاد کن
هوش مصنوعی: قصه اشکهای من در کنار رود روایت کن و از عشق و دلباختگیام در بازار سلطان یاد آور.
چون گذارت بر حدود قصر شیرین اوفتد
وصف سیلاب سرشک دیده ی فرهاد کن
هوش مصنوعی: زمانی که به مرزهای قصر شیرین برسی، به یاد اشکهای فراوان فرهاد و تبدیل شدن آنها به سیلاب بیفت.
زلف خوبان گیر و دست از دسته ی ریحان بدار
قد ترکان بین و ترک قامت شمشاد کن
هوش مصنوعی: به زیبایی موهای خوبان توجه کن و از دسته گلهای ریحان دوری کن. قامت جوانان را ببین و شکل قامت خود را مانند شمشاد تنظیم کن.
بیدلی شوریده را پیغام دلبر باز گوی
بنده ئی دلخسته را از بند غم آزاد کن
هوش مصنوعی: بیدلی، ای شوریدهحال، پیامی از محبوب برایت بگو. بندهای که دلbroken دارد را از غمها آزاد کن.
گر ز احوال دل ویران ما داری خبر
در چنان معموره یاد این خراب آباد کن
هوش مصنوعی: اگر از حال دل و خراب ما آگاه هستی، در چنین شهر آباد و رونقی، به یاد این ویرانه بيفت.
تا بخواهد از فلک داد دل غمگین من
روی در درگاه سلطان جهان دلشاد کن
هوش مصنوعی: تا زمانی که ستارهها اجازه دهند، دل غمگین من را در مقابل درگاه پادشاه عالم خوشحال کن.
مهد اعلی خدر اعظم داور دور زمان
دُر درج سلطنت خورشید برج ایلخان
هوش مصنوعی: مهد برتر و آرامگاه بزرگترین داور در طول زمان، گنجینهای از قدرت و سلطنت گرانبهای خورشید و نسل ایلخان است.
نعل شبرنگش نگر اکلیل جوزا آمده
خاک پایش سرمه ی چشم ثریا آمده
هوش مصنوعی: به نعل شبرنگ او نگاه کن؛ مانند تاجی از ستارههای جوزا بر گشته و گرد و غبار آن، چون سرمهای شده که به چشمهای ثریا نشسته است.
در ضیافت خانه ی احسان او خورشید و ماه
کاسه ی زرین و صحنی سیم سیما آمده
هوش مصنوعی: در میهمانی خانه احسان او، خورشید و ماه به شکل ظرفهای طلایی و فضای نقرهای زیبا حضور دارند.
طارم نه روزن علوی که خوانندش سپهر
بر در ایوان قدرش طاق خضرا آمده
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف جایگاهی با ارزش و معنوی اشاره میکند. طارم، به معنای محل یا مکانی است که در آن ویژگیهای خاص و برتری وجود دارد. همچنین به آسمان و قدرت آن اشاره شده که نشاندهنده احترامی است که به این مکان داده میشود. ایوان قدر و طاق خضرا نیز به زیبایی و بزرگی این مکان تأکید میکند و در مجموع بیانگر اهمیت و مقام والای این مکان در دنیای معنوی است.
مهره ی شش گوشه ی سفلی که خوانندش زمین
در خم چوگان حکمش گوی غبرا آمده
هوش مصنوعی: مهرهی ششگوشهای که به زمین تعلق دارد، بهگونهای در بازی چوگان قرار گرفته که نقش گوی را ایفا میکند و بهنوعی به نماد سرنوشت و تقدیر تبدیل شده است.
خاطرش تا سایه بر کار نجوم انداخته
آبروی چشمه ی خورشید پیدا آمده
هوش مصنوعی: فکر او به اندازهای عمیق است که حتی بر روی نجوم هم تأثیر گذاشته و شکوه و زیبایی خورشید به وضوح نمایان شده است.
زاب تیغ گوهر افروز سپاهش در نبرد
سیل خون در چشم گوهرپاش دریا آمده
هوش مصنوعی: زبان شمشیر سپاه زاب در میدان نبرد مانند سیلی از خون است که در چشم دریا نمایان شده است.
در ریاض مدحتش کلک سهی بالای من
نغمه ساز بزم گل رویان بالا آمده
هوش مصنوعی: در گلستان، قلم لطیف من آهنگهایی درباره زیبایی او مینویسد که در محفل گلها برازنده است و چهرههای زیبا را به جلو میآورد.
آنک بوسد ماه رویش خسرو خاورزمین
ظل یزدان عصمت حق صفوت دنیا و دین
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیبایی و عظمت یک شخصیت میپردازد که چهرهاش مانند ماه درخشان است. او به عنوان پادشاه خاور زمین تجلی بخش خدایی و نماینده پاکی و سادگی در دنیا و دین شناخته میشود. این شخصیت به عنوان مظهر کمال و والایی در نظر گرفته شده و اطرافش را نور و صفا فرا گرفته است.
از سم که پیرکش بین اختر افسر ساخته
وز رکابش آسمان طوق دو پیکر ساخته
هوش مصنوعی: از نیروی سم او، که بر پیرامونش را میچرخاند، ستارهها را به زینتی شبیه به افسران تبدیل کرده است و از پای او، آسمان مانند طوقی به دو شکل زیبا شکل گرفته است.
زرگران رسته ی بازار شهرستان صنع
مهچه ی خرگاهش از خورشید انور ساخته
هوش مصنوعی: زرگران که در بازار شهرستان مشغول به کار هستند، با مهارت خود، جایی برای کار خود ساختهاند که مانند خرگاه (نقطهای برای استراحت یا کار) نورانی و تابناک است، انگار که از نور خورشید ساخته شده باشد.
چرخ زرین گوی کز صنعت گران خاص اوست
گوی زرین بهر بغتاقش زاختر ساخته
هوش مصنوعی: یک گوی زرین که به دست خاص صنعتگران ساخته شده است، به خاطر زیباییاش مانند زهره میدرخشد.
ساقیان بزمگاه سد ره هنگام صبوح
در هوای مجلسش از دیده ساغر ساخته
هوش مصنوعی: در میخانه، نوشندگان در زمان صبح نمیگذارند کسی به سلامت خود وارد شود و با اشتیاقی که دارند، میخواهند در مجلس او حضور داشته باشند و از شوق او، ساغر را از چشم خود میسازند.
تیر کو را منشی دیوان اعلی می نهند
نسخه ی القاب او فهرست دفتر ساخته
هوش مصنوعی: تیر کو را در دفتری که بالاترین مقامها آن را مینویسند، ثبت میکنند و فهرستی از القاب او تهیه میکنند.
از غبار مرکبش کحّال کحلی پوش چرخ
توتیای دیده ی ماه منوّر ساخته
هوش مصنوعی: غبار مرکب او همچون سرمهای است که چرخش، تردستی میکند و تماشای ماه را برای بینندگانش زیبا میسازد.
چون بگلگون برنشیند عقل گوید بنگر بد
آفتاب از ماه نو نعل تکاور ساخته
هوش مصنوعی: وقتی که رنگ گلها بر چهره مینشیند، عقل به انسان میگوید که به زیبایی و درخشندگی آفتاب توجه کن. این زیبایی میتواند به شکل ظاهری ماه نو تبدیل شود که همچون نعل درخشان و خیرهکننده است.
مرغ فکرت کی بشادروان ادراکش رسد
بحر خاطر کی بکنه گوهر پاکش رسد
هوش مصنوعی: آیا هرگز فکر کردهای که آیا ذهنت قادر است به عمقهای عمیقتری از احساسات و تصورات دست یابد؟ آیا میتوانی به آن مرحلهای برسی که افکار و احساساتت به طور خالص و ارزشمندی بروز کنند؟
ای گدای درگهت سلطان چرخ چنبری
سبزه زاری از ریاضت گلشن نیلوفری
هوش مصنوعی: ای گدای درگاه تو، ای پادشاه آسمان، درختان سبز و گلهای نیلوفری، نشانههای زیبایی و صفای این مکانند.
چرخ توسن در برت گیتی نوردی نوبتی
شمس انور در رهت مشعل فروزی خاوری
هوش مصنوعی: گردش اسب تو در دنیای پرماجرا و زیباست، در حالی که خورشید روشنایی بخش راه توست و همچون مشعلی در سمت شرق، نور افشانی میکند.
گر کنیز خویش خوانی دختران نعش را
قطب گردونشان نیارد برد نام شوهری
هوش مصنوعی: اگر تو دختران زیبای خود را به عنوان کنیز بخوانی، نام شوهرتان نمیتواند به آنها اعتبار و ارزش بدهد.
چون بخورشیدت کنم نسبت که از فرط جلال
معجرت دارد شرف بر طیلسان مشتری
هوش مصنوعی: وقتی تو را به خورشید تشبیه میکنم، به خاطر عظمت و جلالی که داری، بر افکار و زیباییهای دیگر برتری پیدا میکنی.
همتت را سر بافسر کی فرود آید از آنک
پایه ی تختت کند بر فرق فرقد افسری
هوش مصنوعی: هرگز نگذاری که تلاش و سعی تو کم شود، زیرا همین تلاشهاست که موجب بلندای مقام و موقعیت تو میشود و تو را در اوج نگه میدارد.
گر سلیمان زنده گشتی از کمال کبریا
شاید ار سر بر خط حکمت نهد دیو و پری
هوش مصنوعی: اگر سلیمان زنده میشد، به خاطر کمال و بزرگیاش ممکن بود که دیوان و پریان سر خود را بر خط حکمت بگذارند.
چشمه ی خورشید را بی خاک پایت آب نیست
پیش ماه رایتت شمع فلک را تاب نیست
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ستایش و عظمت یک شخص یا مفهوم میپردازد. او میگوید که نور خورشید بدون وجود مهر و محبت تو معنا ندارد و در کنار زیبایی و درخشش تو، دیگر روشناییها کمرنگ و ناچیز هستند. به عبارتی دیگر، وجود او باعث میشود که جهان روشنتر و شکوهمندتر به نظر برسد و هیچ چیز دیگری نمیتواند به پای او برسد.
ای درت درالسلام قدسیان من کل باب
تیغ حکمت در جهان سلطنت مالک رقاب
هوش مصنوعی: ای در تو آرامش است و تو برای من مانند دروازهای هستی که به سوی جهان حکمت و سلطنت گشوده میشود. تو همچون شمشیر حکمت، قدرتی بر ظالمین داری و سلطانی بر سرنوشتها.
صبح سازد خیمه ی قدر ترا سیمین عمود
مهر تابد خرگاه جاه ترا زرین طناب
هوش مصنوعی: صبح با نور و زیبایی خیمهی ارزش و مقام تو را برپا میکند، ستونی از نقره بر افراشته میشود و آفتاب با درخشندگی بر آشیانهی عزت و توانایی تو میتابد، در حالی که طنابی از طلا فضایت را محکم کرده است.
آسمان کز هفت کشور بر سر آمد ساختست
در بیان کبریایت نسخه ئی در هفت باب
هوش مصنوعی: آسمان که از هفت سرزمین به تیرگی افتاده، در توضیح عظمت تو، نسخهای را در هفت فصل تهیه کرده است.
کی توانستی که بر بام تو روزی بگذرد
گر نبودی از کنیزان سرایت آفتاب
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند ببیند که روزی بر سقف تو بگذرد، اگر نور خورشید از کنیزان کاخ تو نمیتابد؟
ورنگشتی حرز بازوی کواکب نام تو
چون توانستی شکستن قلب اهریمن شهاب
هوش مصنوعی: اگر نیروی ستارهها به تو کمک نکند، چگونه میتوانی دل شیطان را بشکنی؟
گر قصب را حامی رای تو گیرد در پناه
تا جهان باشد برو غالب نیاید ماهتاب
هوش مصنوعی: اگر سرسختی و پشتیبانی تو به پلن و برنامهات بپیوندند، تا زمانی که دنیا برقرار است، هیچ چیز نمیتواند مانع موفقیت تو شود.
چرخ سرکش چون جنیبت دار تست از بهر آن
نقره ی خنگت راز ماه نو کند زرین رکاب
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که سرنوشت، مانند یک موجود سرکش و غیرقابل کنترل، تحت تأثیر رفتار و انتخابهای ما قرار دارد. در این میان، ارزشهای مادی و زیباییهای گذرا مانند نقره و طلا نمیتوانند به تنهایی ما را به آرامش برسانند. در حقیقت، زیبایی واقعی و معنای زندگی بیشتر به درک عمیقتری از وجود و زمان وابسته است.
مریم عهدی و عیسی مهد اعلی خواندت
وز عزیزی یوسف مصری زلیخا خواندت
هوش مصنوعی: مریم عهدی، و عیسی را به عنوان بزرگترین فرزند در آغوش گرفتهاند، و یوسف مصری را هم از زلیخا نامیدهاند.
خان اردوی سپهرت بنده ی یاساق باد
بوسه گاه اخترانت کوکب بشماق باد
هوش مصنوعی: جایگاه تو در میان بزرگان مانند خان است و تو همچون بندهای به یاسای بزرگ وابستهای. آغوش تو باید همچون نقطهای تابناک در آسمان باشد و به یادگار، بوسههایی به ستارهها بدهی مانند چاشنی زعفران.
بارگاه کسری ار در هفت کشور طاق بود
طاق ایوان تو جفت طارم شش طاق بود
هوش مصنوعی: اگر کاخ کسری در هفت سرزمین هم شکوه داشته باشد، اما ایوان تو که از شش طاق ساخته شده، از آن زیباتر و با عظمتتر است.
چون شه قفچاق و کشمیرت گدای درگهند
جوش جیشت از در کشمیر تاقفچاق باد
هوش مصنوعی: چون پادشاه قفقاز و کشمیر، در برابر درگاه تو گدا هستند، پس حرارت و شوق تو از دروازه کشمیر و قفقاز خارج میشود.
همچو نابینا بنور چشم و مستسقی بآب
چرخ سرگردان بخاک درگهت مشتاق باد
هوش مصنوعی: مانند کسی که بینا نیست و نوری نمیبیند، یا مانند کسی که به شدت تشنه است و در جستجوی آب، در گرداب و ناکجایی سرگردان است. این فرد به خاک درگاه تو بسیار مشتاق و نیازمند است.
توسنت را چون علیق از مرغزار علوی است
پایه ی اعلی خصم سرگشت معلاق باد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که سنت و روش تو مثل علفی است که از چمنزار علی (ع) نشأت گرفته و پایهاش بسیار محکم است. در برابر دشمنانی که در سرگردانی هستند، این پایه و اساس همیشه پابرجاست.
تا بود بغتاق پوش چرخ اخضر آفتاب
آفتاب انورت در سایه ی بغطاق باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که چرخش آسمان و پرتوهای آفتاب در زیر سایهی این رنگ سبز، وجود دارد، بگذارید که نور شما در این سایه تابیده شود.
تیغ حکمت را که از مه تا بماهی جاری است
گوهر رخشنده ی خورشید بر برچاق باد
هوش مصنوعی: تیغ حکمت که از ماه تا دریاها در جریان است، همانند گوهر درخشان خورشید بر روی پرچم باد میدرخشد.
هیچ سربی طوق فرمان تو در گردن مباد
بی چراغ دولتت شمع فلک روشن مباد
هوش مصنوعی: هیچ کسی نباید بدون راهنمایی و سرپرستی تو تحت سلطه و فرمان باشد؛ اگر چراغ حکومت و قدرت تو روشن نباشد، آسمان هم روشنایی نخواهد داشت.